نقل از خیرگزاری کتاب ایران
ژانماری گوستاو لوکلزیو به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۰۸ معرفی شد. آکادمی نوبل این جایزه را برای آنچه: «ابداع روشهای جدید در یافتن موضوع، ماجراجویی شاعرانه، هیجانات حسی و جستجوی انسانیت» خوانده شده، به این نویسنده اهدا کرده است
رمان بیابان، اثری که گفته می شود لوکلزیو را به شهرت رسانده در ایران هم ترجمه و منتشر شده است
کتابهای برنده نوبل ۲۰۰۸ در ایران
18 مهر 1387 ساعت 16:38
ژانماری گوستاو لوکلزیو امروز – پنجشنبه ۱۸ مهر -- از سوی آکادمی نوبل به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۰۸ میلادی معرفی شد. تاکنون ۹ ترجمه فارسی از آثار او در ایران چاپ شده که برخی از آنها ترجمه دو یا چندباره از یک اثر واحد هستند._
به گزارش خبرگزاری کتاب (ایبنا)، تاکنون ۹ ترجمه فارسی از آثار ژانماری گوستاو لوکلزیو در ایران چاپ شده است.
بر اساس کتابهای ثبت شده در فهرست سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، اولین ترجمه فارسی از آثار این نویسنده فرانسوی مربوط است به کتاب «موندو» که در سال ۱۳۷۶ با ترجمه مصطفی طهمورثی از سوی «دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی»، در ایران منتشر شده است.
از آن سال تاکنون ۱۱ کتاب دیگر از این نویسنده (گاه یک کتاب با چند ترجمه) به فارسی ترجمه و در ایران به چاپ رسیدهاند. از جمله این کتابها همان «موندو» است که توسط ناصر فکوهی (۱۳۷۹-نشر دنیای نو)، بهزاد بهرامینسب (۱۳۸۶-نشر خلاق)، المیرا دادور (۱۳۸۴ – مروارید) و کبری فرهادروش (۱۳۸۲- فلاک) به فارسی ترجمه شده است.
رمان «بیابان» اثر این نویسنده فرانسوی در سال ۱۳۸۴ توسط آزیتا همپارتیان به فارسی ترجمه شده که این کتاب را نشر کاروان منتشر کرده است. همچنین رمان «روزی که بومون با درد خویش آشنا شد» با ترجمه فردی به نام م.ر حریری چاپ شده است. رمان «ماهی طلایی» از لوکلزیو با ترجمه شادابه رئیسالسادات لاجوردی و توسط نشر عطایی چاپ شده است.
رمان «آفریقایی» -دیگر رمان مطرح این نویسنده- با ترجمه آناهیتا تدین از سوی نشر روزگار در سال ۱۳۸۴ در ایران منتشر شده است.
این نویسنده در سال ۱۹۴۰ در شهر بندری نیس در جنوب فرانسه به دنیا آمد. خانواده او در قرن هجدهم به جزیره موریس مهاجرت کردند. وی تحصیلات خود را از ابتدایی تا دانشگاه در همان شهر گذراند. لوکلزیو در سن ۲۳ سالگی و در سال ۱۹۶۳، نخستین رمان خود را با نامِ «صورتجلسه Le Proces Verbal» منتشر کرد که در همان سال جایزه معتبرِ «رنودو Prix Renaudot» را از آن خود کرد.
وی در سال ۱۹۹۴ به عنوان بزرگترین نویسنده فرانسوی زبان شناخته شده است.
حاصل ۴۵ سال فعالیت ادبی لوکزی ۳۶ رمان است که آخرین آنها در سال ۲۰۰۶ میلادی چاپ شده. از میان آثار او میتوان به کتابهایی چون: «سه حرا»، «موندو»، «بازی سرنوشت»، «آفریقایی»، «ماهی طلایی»، «صحرا» (با نام بیابان هم ترجمه شده است) و «روزیکه بومون با درد خویش آشنا شد» اشاره کرد.
این نویسنده امروز –پنجشنبه ۱۸ مهر- به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۰۸ معرفی شد. آکادمی نوبل این جایزه را برای آنچه: «ابداع روشهای جدید در یافتن موضوع، ماجراجویی شاعرانه، هیجانات حسی و جستجوی انسانیت» خوانده شده، به این نویسنده اهدا کرده است.
نقل از بی بی سی فارسی
ژان ماری گوستاو لوکلزیو، نویسنده فرانسوی، جایزه نوبل ادبیات امسال را از آن خود کرده است
این نویسنده 68 ساله به خاطر یک عمر کار ادبی جایزه 10 میلیون کرونی نوبل را دریافت کرد.
آکادمی نوبل او را "نویسنده بدعت ها، ماجراهای شاعرانه، و هیجانات جسمانی" خواند.
آکادمی نوبل همچنین او را "کاوشگر انسانیتی ماورا و مادون قلمرو تمدن انسانی" خواند.
از آثار اخیر آقای لوکلزیو می توان به "بالاسینر" در سال 2007 اشاره کرد که آکادمی نوبل آن را "مقاله ای عمیقا شخصی درباره تاریخ هنر فیلسمازی" خوانده است.
این نویسنده همچنین چندین کتاب برای کودکان نوشته که در میان آنها می توان به "لالایی" (سال 1980) و "بلابیلو" (سال 1985)اشاره کرد.
این نویسنده در کشور خود برنده چندین جایزه ادبی از جمله جایزه لاربو در سال 1972 و جایزه بزرگ ژان ژیونو در 1997 شد.
لوکلزیو که در 1940 در شهر نیس فرانسه متولد شده، در کودکی دوسال در نیجریه زندگی کرد. او در دانشگاههای بانکوک، بوستون، و مکزیکوسیتی هم تدریس کرده است.
ژان ماری گوستاو لوکلزو سفرهای زیادی به سراسر جهان کرده و تاثیر این سفرها در آثار او دیده می شود.
او مدال نوبل خود را روز 10 دسامبر در کنار برندگان دیگر جایزه نوبل امسال دریافت خواهد کرد.
لوکلزیو اولین کتاب خود را در سال 1963 با نام "صورت جلسه" منتشر کرد. رمان "بیابان"، اثری که گفته می شود لوکلزیو را به شهرت رسانده در ایران هم ترجمه و منتشر شده است.
رمانهای "آفریقایی" و "موندو" هم از جمله آثار او هستند که به فارسی ترجمه شده اند.
برندگان جایزه نوبل ادبی طبق سنت پیش از گرفتن جایزه خود در سوئد سخنرانی می کنند.
اولین نوبل در رشته ادبیات را سالی پرودوم، شاعر و فیلسوف فرانسوی در سال 1901 از آن خود کرده بود.
گفت و گوی رادیو ملی سوئد با ژان ماری گوستاو لوکلزیو دقایقی پس از اعلام برنده جایزه ادبیات نوبل
وقتی که فضای آکادمی سوئد ، گرم می شود
برگردان: پریس تنظیفی
درست دقایقی پس از اعلام نام برنده جایزه نوبل ادبیات 2008، که امسال به ژان ماری گوستاو لوکلزیو اهدا شد ، کریستین ام لوندبرگ از رادیو ملی سوئد با او به گفت و گو نشست که خواندن ترجمه این گفت و گو از لطف خاصی برخوردار است .
ژان ماری گوستاو لوکلزیو متولد ۳ آوریل سال ۱۹۴۰ در نیس فرانسه است ، او نویسنده کتاب های "بیابان" (1980) ، "رویای مکزیکی"(1988) و "آفریقایی ها " (2004) است .
• سلام آقای کلزیو ، مصاحبه پخش زنده است ، برای دریافت جایزه تبریک می گوئیم .
- بله ، من بسیار متاثر شده ام و این جایزه افتخار بسیار بزرگی برای من است که مرا تحریک کرده است . من تشکر خود را از بنیاد نوبل اعلام می کنم .
• شما خبر را چگونه شنیدید؟
- یکی از اعضای آکادمی بود که به تلفن همسر من زنگ زد ، هنگامی که من سرگرم بازی بودم.
• شما در کشورهای مختلفی زندگی کرده اید ، آیا هیچ کشوری هست که شما به عنوان کشور خود از آن یاد کنید؟
- من عاشق جمهوری موریس هستم زیرا خاک اجدادم است و از آن به عنوان موطن کوچکم یاد می کنم . بنابر این موریس یکی از مکان های سوگلی من در جهان است .
• شما ترجیح می دهید به عنوان یک نویسنده فرانسوی شناخته شوید یا چنین فکر می کنید ؟
- من فکر نمی کنم که ما بتوانیم در این مورد تفاوتی قایل شویم . من در فرانسه زاده شدم ، درس خواندم ، پدرم اهل برتانی بود ، من بیشتر شبیه مخلوطی از اقوام جهان هستم .
• چه جیزی بیش از همه برای شما مهم است ؟
- مهم ترین موضوع ها ؟ من فکر می کنم نمایش مقداری سخاوت زیرا که مهمترین چیزی که در زندگی وجود دارد ، داشتن این سخاوت در مقایسه با مردم و یا طبیعت برای رسیدن به تعادل است .
• از بین همه کتاب هایتان ، کدام کتابتان را بیش از همه دوست دارید ؟
- من می خواهم بگویم که اکنون می نویسم ، من عاشق نوشتن هستم و برای من مهم است که به آنچه انجام می دهم بیندیشم و به آنچه می خواهم انجام دهم ، به جای آنکه به آنچه پیشتر انجام داده ام بیندیشم.
• شما چندان از مراسم ها و مهمانی ها خوشتان نمی آید ، آیا به استکهلم در ماه دسامبر برای دریافت جایزه خود می آئید ؟
- بله ، البته من آنجا خواهم بود . من باید بگویم که به تازگی با کنجاوی و همدردی منظره آکادمی استکهلم را دیده ام ، من فکر می کنم که این مراسم بسیار خوش آیند است و جادویی در خود دارد . بنابراین با کمال خورسندی به این مراسم می آیم.
• شما پیشتر هم برای دریافت جایزه استیگ داگرمان در 25 اکتبر به سوئد آمده بودید.
- بلکه ، البته من در ماه دسامبر برای ملاقات با اعضای اکادمی و دریافت جایزه نیز به سوئد خواهم آمد
جایزهای برای "سکوت" و "خلسه"
مسعود سالاری
"ژان ماری گوستاو لوکلزیو برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 2008 میلادی شد." این خبری است که همه ساله نویسندهای را در گوشهای از جهان، اگر نه به اوج افتخار، به اوج شهرت میرساند و دریای ادبیات را دستخوش توفان "ژورنالیسم" و "رسانه" میکند. در همان ساعتهای اول اعلام این خبر، حرفهای لوکلزیو که میگوید پول جایزه را خرج بدهیهای کلانش میکند و حرفهای دبیر سوئدی نوبل که میگوید شاید هویت برندهی امسال جایزهی نوبل از پیش لو رفته باشد چون فاش شده که شرطبندیهای کلانی بر سر برنده شدن این نویسنده فرانسوی بسته شده است، غالبا از نقدها و تحلیلهای ادبی که باید قاعدتا درباهی آثار او نوشته شود، اهمیت بیشتری مییابند. زندگینامهها و فهرستهای آثار لوکلزیو در همه جا چاپ میشود ولو با اشتباههای فاحش مفهومی، تاریخی و حتا جغرافیایی.
یکی از خطاهایی که اغلب در نگارش زندگینامهی لوکلزیو به چشم میخورد، آن است که اغلب او را از یک تبار "بریتانیایی" در جزیرهی "موریس" دانستهاند، جزیرهای که در اقیانوس هند واقع شده و زمانی مستعمرهی بریتانیای کبیر بوده است. اما واقعیت آن است که پدر و مادر وی از نسل خانوادهای اهل منطقهی برتانی در شمال غربی فرانسه بودند که از قرن هجدهم میلادی در موریس سکنا گزیده بودند.
تأکیدی که بر تصحیح جزئیات زندگی لوکلزیو میشود فقط برای افزایش معلومات عمومی و رسانهای نیست. زیرا اگر چه دانستن زندگینامه و جغرافیای زیستی نویسنده شاید در زمره مسایل شخصی او به حساب آید، و اگر چه رمانها و داستانهای کوتاه او سندیت "اتوبیوگرافیک" دارند اما در مورد ویژه لوکلزیو باید دانست که درونمایهی "بحران هویت" و جستجوی آن دقیقا در آثار مختلف او پدیدار میشود. در بسیاری از داستانهایش، به ویژه در اولین آثارش، همیشه ردی از همان خاستگاه غریب آشنا، یعنی جزیرهی موریس دیده میشود، ولو آن که خود هرگز در آن مکان نزیسته است. از آن گذشته، نویسندهای که از زمان تولدش در 1940 میلادی در نیس فرانسه، همچون جوینده طلا مدام در سفر بوده، در نیس، اکس آن پرووانس، پرپینیان و انگلستان درس خوانده، در تایلند، پاناما و به ویژه در مکزیک خدمت کرده، به آفریقا (نیجریه) سفر کرده و در دانشگاههای آمریکا و فرانسه درس داده، طبیعی است که در نوشتههایاش از گوشه گوشه جهان بگوید و از "هویتها" خویش بنویسد.
اگر چه در آغاز، سبک او را شبیه کار نویسندگان جریان "رمان نو" میانگاشتند که "نوشتار محض" را بر سرنوشت آدمهای داستان ترجیح میدادند (رمان جریمه، 1963)، اما برای لوکلزیو، بر خلاف "رمان نویی"ها، ماجراهایی که برای شخصیتهای داستانش میافتد خالی از اهمیت نیست. نیز اگر چه در آغاز، سبک مکلف و ذهنورزی نویسندگانی چون ژرژ پرک (George PEREC) را میپسندید، بعدها تغییر سبک داد و با زبانی ساده داستان نوشت.
یکی از ویژگی نقیضهنمای لوکلزیو آن است که به رغم آفرینش فضای سفر که علی القاعده باید با درونمایههایی چون کشف و ماجراجویی همراه باشد، در کارهای خود از سفر به "سکوت" و "تنهایی" راه میبرد تا حدی که در رمان بیابان (که بسیاری آن را شاهکار او دانستهاند) سفر و ماجراهای آن را به "خلسه"ی "سکوت" پیوند میزند. در واقع آدمهای لوکلزیو، همگی میان آنچه در ظاهر مینمایند و دنیایی که از آن آمدهاند جریان دارند و دنیایی "خلسهآور" را میان این دو میپیمایند. "لالا" (Lalla) که شخصیت اصلی بیابان است، دختری است از تبار "مردان آبی" که به مارسی آمده، اما به دنیای افسانهای بیابان وفادار میماند و آن را "راز" مینامد.
نکتهی دیگری که در بارهی لوکلزیو شایان توجه است اما کمتر به آن اشاره شده، تمایل او به نوشتن داستانهای کوتاه است. یکی از معروفترین داستانهای کوتاه در ادبیات فرانسه کتاب موندو لوکلزیو است که اتفاقا به فارسی نیز ترجمه شده است . باید دانست که لوکلزیو از معدود نویسندگان فرانسوی است که داستان کوتاه نوشته و این ژانر را که سنتی بیشتر متعلق به ادبیات انگلوساکسون (بسیاری از نویسندگان انگلیسی و آمریکایی)، ایتالیایی (لوئیجی پیراندلو، آلبرتو موراویا و ...) و آمریکای لاتینی (خوان رولفو، ماریوس بارگاس یوسا و ...) است، در ادبیات فرانسه نیز پر رنگ نموده است. در واقع تا قبل از لوکلزیو، ادبیات فرانسه جز چند نویسنده انگشتشمار همچون گی دوماپاسان و آلفونس دوده، نویسنده بزرگی در این ژانر به دنیای ادبیات معرفی نکرده است.
لوکلزیو اما چه در رمانها و داستانهای کوتاهش، چه در مقالهها و نقدهایش، هیچ گاه آن نگاه نوستالژیک به "دنیای عینی" را که منجر به آفرینش "اندیشه" میشود فراموش نمیکند. او در نوشتاری فلسفی به نام خلسهی مادی که در 1967 میلادی منتشر کرد، مینویسد: "راز مطلق اندیشه، بی شک همان میل فراموش ناشدنی به غوطهور در خلسهآورترین آمیزش با مادیت است، آمیزش با امر ملموس،
مردی با دو زادگاه
فرزانه شهفر
جایزه نوبل در ادبیات به نویسنده فرانسوی ژان – ماری گوستاو لوکلزیو تعلق گرفت . آکادمی این جایزه را به نویسنده ای اهدا کرد که با نگاهی بشردوستانه وماجراجویی های شاعرانه ، در فراز ونشیب تمدن حاکم ، بدون وابستگی در قلمرو ادبیات بی وقفه کار کرده وبه پیش رفته . لوکلزیوی شصت وهشت ساله ، همواره در آثار پر بار و تأثیر گدارش، منتقدِ غرب ِ مادی گرا و به طور کلی تمدن پرخاشگر و خشونت بار شهری بوده .
از سال ها پیش به خاطر نوع نگاهش مورد توجه ی محافل ادبی سوئد قرارگرفته بود وامسال برنام او بسیار تأکید شد . چندی قبل هم جایزه ی ادبی استیگ داگرمان سوئد را از آن خود کرد .
لوکلزیو عاشق سفر و جهانگردی است . شاید به همین سبب است که در اکثر آثارش خواننده را با خود
از کشوری به کشوری نه ، از قاره ای به قاره ی دیگر می کشاند .روشی که باعث آمیختگی و در هم تنیدگی فرهنگ های مختلف در نوشته هایش می شود . تنهایی وسرگردانی ، تم های اصلی در کار اوست .
این بلند قامت ِ چشم آبی ، که در عکس ها بی شباهت به کابوی ها نیست ، مردی محجوب و کم حرف است که استوار و آرام سخن می گوید : " در نوشتن تنها یک چیز را دنبال کرده ام : برقراری ارتباط با دیگران."
نویسنده ی " خانه به دوش " ، یا " بومی ( سرخ پوست ِ ) شهر " لقب گرفته ، که همه ی این القاب ، بر عشق بی حد و حصرش به طبیعت صحه می گذارد .
این رمان نویس آ فریینده ی جهانی است که در آن مایاها با امبِراها ( بومی های پاناما ) و چادر نشینان جنوب مراکش با مارون ها ( بردگان فراری جزیره ی موریس ) قادرند گفتگو کنند . این هم جواری جوامع اولیه در رمان های او به سهولت قابل دریافت است .
تا سال ها ی هشتاد بیشتر به عنوان نویسنده ای نو آور و عصیانگر شناخته شده بود ، تم های منتخب او در آن روزها " دیوانگی " و " زبان " بود ، اما بعدها آ ن دشواری ها ، در زمینه ی موضوع و زبان ، جای خود را به سادگی دادند . کودکی ودغدغه های خاص آن و سفر با تمام جذابیت ها محور اصلی اغلب آثار او شد ، چیزی که از همان نخستین صفحات خوانندگان بی شماری را به هیجان می آورد . هم چنین در اغلب رمان هایش بچه ها ، پیرمردها ، کرولال ها ، آدم های ساده لوح و یا بی خانمان نقش ویژه ای دارند .
وقتی از او در باره ی اولین خاطره ی کودکی اش پرسیده بودند پاسخ داده بود : " جنگ . ویرانی ِ بندر نیس توسط ارتش آلمان که در حال فرار ، خراب می کردند ، منفجر می کردند و من بر اثر موج انفجار روی زمین پرتاب شدم ، وحتی حالا که با شما حرف می زنم انگار هنوز زمین زیر پایم می لرزد وصدای نعره های خودم را می شنوم . "
در سال های هفتاد به مکزیک وپاناما سفر کرد وزمان زیادی را در کنار بومیان آن مناطق گذراند . این عصیانگرِِ آرام در باره ی آن روزها می گوید : این تجربه زندگی ام را به کلی تغییر داد .عقایدم پیرامون جهان و هنر، نحوه ی زیستنم بادیگران ، راه رفتن ، خوردن ، خوابیدن ، دوست داشتن ، حتی رویاهایم تغییر کرد . "
لوکلزیو می گوید : " احساس می کنم روی این کره ی خاکی ذره ای ناچیزم و ادبیات در بیان این
مطلب به من کمک می کند . "
در بیست وسه سالگی با انتشار کتاب صورت جلسه توانست جایزه ی معتبر رنودو را در سال 1963 به دست بیاورد . کتابی که تحت تأثیر جنگ الجزایر تحریر شد و اگر چه قبل از این کتاب ، شعر ، قصه ، حکایت و داستان های کوتاه زیادی نوشته بود ، ولی هیچ یک از آن ها پیش از صورت جلسه چاپ و منتشر نشده بود . از سال 2002 او از جمله داوران این جایزه ی بزرگ به شمار می رود .
در سال 1980 از آکادمی فرانسه ، جایزه ی بزرگ ، پل موران را برای رمان بیابان دریافت کرد .
بعد از اعلام نام او به عنوان برنده نوبل ، وقتی پرسیدند در مقابل اغتشاشات سیاسی واقتصادی دنیای چه باید کرد ، پاسخ داد : " پیام من این است که به خواندن رمان ادامه دهیم . خواندن راه بسیار خوبی است تا در باره ی این دنیا طرحِ سوال کنیم .
او معتقد است : " رمان نویس ، فیلسوف نیست ، متخصص زبان نیست ، بلکه کسی است که می نویسد و می پرسد . "
برنده ی نوبل 2008 تأکید کرد که به هیچ یک از جریان های سیای وابسته نیست . گفت : " می نویسم چون دوست دارم بنویسم . "
مشهور است که این نویسنده فرانسوی در مقابل خبرنگاران روزنامه ها وسایر رسانه ها ی گروهی مقاوم وسرکش است ، اما با آن که تازه از کشور کره بازگشته و قرار است به کانادا برود و کمی خسته به نطر می رسد ، با آ رامش وشکیبایی به سوالات مطبوعات جهانی پاسخ می دهد و به سهولت به زبان های فرانسه ، انگلیسی واسپانیایی حرف می زند .
لوکلزیو افول فرهنگ در فرانسه را رد کرد . این همان موضوعی است که اخیرا" در مجله ی امریکایی تایمز منعکس شد و موجی از اعتراض فرانسویان را به وجود آورد . در این باره گفت افت فرهنگی در باره ی فرانسه صحیح نیست ، فرانسه کشوری است با بار فرهنگی بسیار غنی ، سرشا رو متنوع . او که سال هاست با همسرش ژمیا و دو دخترش در آلبو کرک نیو مکزیکو زندگی می کند ، می گوید نه روزنامه می خواند ونه رادیو گوش می دهد . اما از فرانسه دل نکنده است ، ( در جایی گفته بود که بیش از هرچیز در دنیا نیس مورد نفرت و علاق ی اوست )ا غلب به نیس و به اقامتگاهش در خلیج DOUARNENZ باز می گردد. با صراحت می گوید که با زبان وبا کتاب هاست که هنوز می توانیم از فرانسه سخن بگوییم وشاهد حضور و هم سویی هایش با جریان های دنیا باشیم .
به نطر اوزنان نویسنده در حال حاضر با ابداع یک نوع ادبیات بی پروا و خیلی آزاد در ادبیات فرانسه ، از برخی از مردان پیشی گرفته اند ، نویسندگانی مثل ماری داریوسک ، فابی ین کانور وماری نی میه مورد نطر اوهستند .
ژان ماری گوستاو لوکلزیو خود را صاحب دو زاداگاه می داند : " فرانسه و جزیره ی موریس.
فرانسه زادگاه انتخابی من است به خاطر فرهنک و زبانش ، اما زادگاه کوچکم جزیره ی موریس است
ترجمه در ایران هم شده عین خوانندگی در ترکیه. همین که یکی کسی یک ترانه ای می خونه بقیه خواننده ها هم در اولین فرصت اون ترانه را می خوانند. اصلنم کپی رایت و اینا ندارند. ایران هم دچار این وضعیت در ترجمه است. و کاش لااقل نام کتاب را عوض نمی کردند. بعضی وقت ها کتابی را می خرید و بعد می بینید که این کتاب را دو ماه پیش با ترجمه یکی دیگر خریده بودید. جالب است. یعنی حتا نام کتاب را عوض میکنند.
جل الخالق.
ترجمه های مختلف همیشه وجود داشته است .
-گاهی دو نفر از از ترجمه هم خبر ندارند
- و یا خبر دارندو از نظر فکری همدیگر را قبول ندارند و می خواهند پیش گفتار و برداشت خودشان را از کتاب به شکلی به خواننده منتقل کنند
مانند ترجمه های نیچه
-باز هم از ترجمه قبلی خبر دارند و ترجمه را از نظر تخصصی قبول ندارند
دو کتاب که همه می شناسند "قلعه ی حیوانات" جورج اورول و "شازده کوچولو" دارای ترجمه های بسیار متفاوتی هستند که باید کنار هم بگذارید تا تفاوت را از نظر فکری و تخصص ترجمه کاملن احساس کنید.که در آنها با اینکه کتاب کم حجم است ولی مفاهیم و تسلط به کلمه بسیار مهم است.
من هیچ کتابی از این برنده نوبل نخوانده ام ولی تجربه به من نشان داده است که بر خلاف برخی نظرات که نوبل ها سیاسی هستند، این نویسندگان قدرتمند هستند و تلاش می کنم حتمن کتاب های آنها را بخوانم.
بسیاری از نویسنده ها و شاعران و فیلسوفان خوب مانند این نویسنده اهل سفر بسیار بوده اند و یا به دلیل شرایط زندگیشان مجبور به سفر شده اند
مولانا و سعدی و نیچه وگوته و... سفر بسیارکردند
پیامبر اسلام هم به دلیل تجارت سفر های زیادی دشت
ولی برخی هم از محل زندگیشان یک قدم انطرف تر نگذاشته اند مانند حافظ و خرقانی و...
تنها کسی که قبل از نوبل گرفتن از وی کتاب خوانده باشم گابریل گارسیا مارکز است که صدسال تنهایی را که خواندم تمامی اخبار مربوط به نوبل ادبی سالی که آن را خوانده بودم را دنبال می کردم در سالی که وی کاندیدا بود تا شاهد نوبل گرفتنش باشم. خودم را هم به شکلی عضوی ژوری نوبل میدانستم. بعد ا ز نوبل گرفتن وی رفقام از من شیرینی گرفتند.
البته یکی دو نفر دیگری بودند که نوشته های پراکنده ای از آنها خوانده بودم قبل از نوبل گرفتنشان. کسانی چون
پابلو نرودا و هارولد پینتر و گونتر گراس
پس شما سیاسی نبودن نوبل ادبیات را تجربه کردید.
هیچ کتابی جای صد سال تنهایی را نمی تواند بگیرد این کتاب جای مخصوصی گوشه ی ذهن هر کسی دارد. اثری جادویی بر خواننده می گذارد.
اخیرن کتاب به نام "ها کردن" از پیمان هوشمند زاده خواندم مجموعه 4 داستان کوتاه است. وقتی می خواندمش با خودم می گفتم نوه نتیجه کوچک صد سال تنهایی است البته مطابق زمانه ی خودش همین زمان اکنون.
نمیدانم که شما کتاب عزاداران بیل دکتر غلامحسین ساعدی را خوانده اید یا نه.
این کتاب به نظر من قبل از گابریل گارسیا مارکز به رئالیسم جادویی دست پیدا کرده است. ولی....
البته نمی خواهم بگویم که هنر نزد ایرانیان است و بس که از این اصطلاح متنفرم. ولی غلامحسین ساعدی را من یک جوری بیشتر از خیلی از ایرانیان دوست دارم. همین جوری.
پانزده سالگی خواندمش تا سالها پیش کاملن یادم بود ولی الان چیزی به خاطرم نمی آید. فقط یادم هست که سالها به آن فکر می کردم.
سالار به تازگی دست از خواندن کتاب های نوجوانان برداشته و یکی از دوستانش کتاب چشمهایش بزرگ علوی را به توصیه کرده یادم باشد عزاداران بیل را هم برایش بگیرم و خودم دوباره بخوانم.
هنر نزد همگان است ولی من هنوز معتقدم ایرانی بسیار توانا است. دارد .
میخواستم فلسفه این نوع نوشتنای گوستاولوکلزیو را بفهمم که نوشته هاش چه فلسفه ای دارن از لحاظ ساختار داستانی