کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

ها کردن - پیمان هوشمند زاده

 نام کتاب:ها کردن 
قیمت کتاب : 1500 تومان 
تعداد صفحات: 88  
 
برنده نخست جایزه ی نخست قلم زرین زمانه
کتاب را دانلود کنید   
کتاب را از کتابخانه امانت گرفتم . چند روز پیش در کتابفروشی محل دیدم که به چاپ ششم رسیده بود. 
  این یادداشت را  بلافاصله پس از خواندن کتاب برای خودم نوشتم: 
کتاب عجیبی بود ، خیلی از خواندنش عصبانی شدم چون درست عین واقعیت های روز مره انسان صنعتی است که دور بر ما زیاده. طرح رو جلدش بهتر از این نمی شد زن ومرد باهم ، ولی در تنهایی هایشان غرقند مرد می گه تو فامیل ما خوبیت نداره ،باید بچه دار شیم ولی زن میگه نه تو استرس داری و همیشه مشغول کارای خودشه ، تو تاریکی میشینه شمع روشن می کنه و عود می سوزنه و مشغول مدیتیشنه . 
 کنار مرد کنترل ها ردیفند از این کانال به اون کانال ماهواره ، پای کامپبوتر می ره و از این شاخ به اون شاخ ، فکرش هم از این طرف به اون طرف یا به این فکر می کنه که  به طبقه بالاییه چی بگه که اینقد فرش می شوره و از بالکن آویزون می کنه یا به اونی که جای ماشینش هر روز پارک می کنه چی بگه و چه بلایی سر ماشینش بیاره ......داستان به همین شکل تصاویر زیاد و در هم ولی جدا جدا پیش میره....تا انتها همینه ... 
 
انسان بسیار تنهاست.


 


طرح روی جلدش از این بهتر نمی شد: 

 

 

 

پیمان هوشمند زاده عکاس چیره دستی نیز هستند که نمایشگاههای زیادی در کشورهای مختلف برپا کرده و برنده چندین جایزه عکاسی هم شده اند. 

پیمان هوشمند زاده در ویکی پدیا

نظرات 7 + ارسال نظر
محسن دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 23:52 http://after23.blogsky.com

کتاب را نخوانده ام. ولی از نوشته شما بهش علاقمند شدم. بایدهمین روزها ببینمش.

اگر به خواندن روی صفحه نمایش عادت دارید می توانم با ایمیل برایتان نسخه ی پی دی اف کتاب را بفرستم

محسن چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:51 http://after23.blogsky.com

آره. چرا که نه. خیلیم خوبه.
ممنون.

پروانه چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:49

آقای "گل آقای جوان همدان"
اگر به اینجا آمدید یک پرسش داشتم:
شب پیش در اریکه ایرانیان بزرگداشت گل آقا بود همه ی اهل طنز بودند ولی مهران مدیری نبود؟ دعوت نداشت؟

روناک چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 13:37 http://bookish.blogfa.com

چقدر جالب راجع به طرح رو جلدش حرف زدین.

طرح روی جلد باید برگردد به ذوق و هنری هم که آقای هوشمند زاده در عکاسی دارند.
تصویر سازیشان در این کتاب بسیار خوب است.
با سپاس

فریدون سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 00:43 http://www.parastu.persianblog.ir

داستان ها کردن
یک - تم داستان در باره زن و شوهر هایی است که زیر یک سقف زندگی می کنند اما برای هم ساخته نشده اند و در بسیاری از موارد با هم اختلاف نظر و سلیقه دارند.

دو - اصطلاحات به کار رفته در متن داستان از اصطلاحات محاوره ای است که با نثر نوشتاری داستان همخوانی ندارد از همان ابتدا احساس می شود که داستان می بایستی بطور محاوره ای نوشته می شد.

سه - ضرب المثل ها به نظرم اشکال داشت و بخش هایی از داستان حالت ترجمه های بازاری داشت. مثلن در صفحه هجدهم ٬ سطر هجدهم ...« از مثبت گرفته تا منفی» این ترجمه ی غلط « from positive to negative » است که در اینجا می بایستی ترجمه می شد «از خوبش گرفته تا بد» و یا در جاهای دیگری ترجمه می شود « از مفیدش گرفته تا مضرش» و الی آخر

چهار - « گرفتار کادو کردن» به روند متن نمی خورد. بهتر بود نوشته می شد « مشغول بسته بندی کادو بود» و یا به جای « می چپد توی مغازه » نوشته می شد « می رود توی مغازه» و نکات بسیاری دیگر از این قبیل...

پنج - اصطلاح« مولا مولا جلو می رفت» را نشنیده ام...اصطلاحات به کار گرفته شد در داستان اکثرن با اصل آن نمی خواند. مثل «زنم ژیگول کرده » ... ژیگول برای مرد بکار می رود نه برای زن ... یا وقتی می نویسد «مثبت باش, مثبت باش» در واقع می خواهد بگوید « خوش بین باش حوش بین باش» سیم برق که نیست مثبت و منفی داشته باشد... و ...

شش- ذهنیت روای و برنامه تلویزیون و شخصیت دیگر داستان در جاهایی توی صحنه ها گم می شوند و فضای داستان وضوح خود را از دست می دهد.

اینها وبسیاری از نکات دیگر و نثر ضعیف آن , داستان را نه اینکه از رده ادبیات ماندگار خارج می کند بلکه فاقد هر گونه ارزش ادبی است .

اینکه چرا هر بنجلی از این قبیل در بازار فکری در دهه اخیر به فروش می رسد و تجدید چاپ می رسد بحثی است که باید از دید جامعه شناسی به آن توجه کرد و علل و معلول را یافت

آماده ام نظر های مخالف و موافق را در این بحث بشنوم و از هم یاد بگیریم

با سپاس و تشکر فراوان از گردانندگان این بلاگ و نویسنده یادداشت « ها کردن»

یک- تم داستان قدیمی است ولی با آدم های امروزی!

دو- این روز ها در سایت های دیگران هم می بینم که در این مورد بحث می شود . در مورد انواع نوشتن ها و حرف زدن ها. حالا پس از ۱۴۰۰ سال به این فکر می کنیم فارسی بنویسیم و حرف بزنیم. اگر در جایی وارد شویم و بگوییم «درود» خیلی ها این کلمه برایشان عادی نیست و ممکن است برخی لبخندی هم بزنند یا برخی در نوشتار و گفتار می گویند«سلام و درود».. به هر حال این آشفتگی در نوشتار این کتاب شاید ناشی از آشفتگی ای است که در زبان فارسی به وجود آمده است.

سه- پیرو همان بند دو همان گونه که شما هم نوشته اید برخی مَثَل های انگلیسی یا زبان های دیگر هم با ترجمه ی اشتباه وارد زبان ما گردیده و استفاده هم می شود.ولی این زبانی است که هم اکنون در بین جوان تر های ما رواج دارد.
مدتی سریالی پخش می شد که خیلی سریع روش حرف زدن و اصطلاحات جدیدی وارد زبان ما کرد و هنوز هم پس از چند سال از بین نرفته است. دوستانی که در ایران هستند می دانند روش حرف زدن مهران مدیری را می گویم(که اصلن از آن خوشم نمی آید)

چهار- شور بختانه این اصطلاحات به کار می رود باز هم بخصوص در میان نسل جوان.

پنج- من هم این اصطلاح «مولا مولا جلو می رفت» را نشنیده ام..ولی دلیل نمی شود وجود نداشته باشد.

اصطلاح «مثبت باش» بسیار بسیار در بین همه به کار می رود یعنی بیش از حد !!! که ناخود آگاه اثر منفی می گذارد.

این داستان به همین دلیل خیلی مورد توجه است چون عین اصطلاح ها و رفتارهای روزمره بسیاری جوانان در این روزهاست. گاهی من هم از طرز حرف زدن جوانان اطرافم عصبانی می شوم چون بین این جامعه زندگی می کنند و تاثیر می گیرند .

کلمه« ژیگول» را کمتر می شنویم به جای آن می گویند «شیک» و این نشان می دهد که نویسنده خودش مانند جوان ها فکر و زندگی نمی کند فقط آنها را به تصویر کشیده.این از نقاط ضعف داستان است.


شش- جذابیت داستان برای خواننده امروزی به همین چیزهاست چون مسائل دور و بر آن قدر زیاد هست و آرامش کم پیدا می شود که این عدم وضوح در داستان مانند همان عدم وضوح در برخی ساعت های زندگی هاست.


من هم امیدوارم این ادبیات ماندگار نباشد چون این داستان مرا عصبانی کرده است.

با سپاس فراوان از حوصله ی شما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوشحال خواهم شد نظر سایر دوستان را در این مورد بدانم.شاید این ها که گفته شد نیازی به حتی خواندن کتاب هم نباشد. در واقع کتاب همان است که روزانه در اطرافمان می بینیم.

فرشته سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:49 http://freshblog.blogsky.com

پروانه عزیز... قسمتی کمی از کتاب رو خوندم و خیلی شبیه زندگی های زوج های جوان امروزی... همه شبیه همن ... حتما کل کتاب رو می خونم و نظرم رو میدم.

فرشته جان
خوشحال میشم به عنوان یک جوانی که همین سال های اخیر ازدواج کرده نظرتو بدونم.
چشم به راه نظرت هستم.

محسن جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:14 http://after23.blogsky.com

من بیشتر با نظرات خانم پروانه موافقم تا نظرات فریدون عزیز. اصطلاحات بکار رفته در کتاب کلن لحن محاوره ای امروز است. تازه خیلی هایش هم نیامده. یکی دو موردی که فریدون اشاره کرده کاملن درست است. ولی ارزش گذاری صفر به آن را کمی بی انصافی می دانم. مگر اینکه بیاییم و نمره منفی هم در نظر بگیریم برای کتاب های دیگری که در این واویلا بازار، چاپ و نشر می یابد. کتابهایی که دقیقن و مو به مو از روی فیلم های سینمایی رومانتیک نوشته می شوند. گاه یک نویسنده عین یک کتابش را دوباره می نویسد و فقط اسامی را عوض می کند. پیش آمده مواردی که اگر نویسنده همت کند علاوه بر تغیر اسامی مشاغل هم عوض شوند ولی خط داستان همان است که در کتاب قبل بوده. یک منشی عاشق مدیر شرکت می شود عشقش را می ترسد بروز بدهد خودش را شایسته مدیر نمی داند و ....
در کتاب بعدی منشی جایش با یک دانشجو عوض میشود و مرد هم می شود استادش و عشقش را می ترسد بروز ....
این کتابها مانند برگ زر در بین جوانان دست به دست می شود و در کشوهای دبیرستان باز است و در حین درس دادن معلم خوانده می شوند. با تیراژ بالا وچاپ های چندم.
در کنار نوشته هایی از این دست باید به کتاب هاکردن که به شخصه به عنوان یک نوشته غیر متعارف از آن خوشم آمد جایزه پولیتزر بدهیم. اشکالاتی مانند مولا مولا را نمیتوانم نادیده بگیرم. فرصتی به آقای هوشمند زاده می دهیم. شاید ایشان در جایی زندگی می کنند که این اصطلاح معنی دار است و خواسته اند که آن را همگانی کنند.
یادم می آید که یک بار -حیف که متن را دیگر ندارم و گم کرده ام- نویسنده ای کرد داستانی را نوشته بود که در روزنامه ای آن را دیدم. این بنده خدا داستان را پر کرده بود از اصطلاحات کردی بی توجه به این که خواننده فارسی زبان -که داستان به این زبان بود- از آن ها سر در نمی آورد. و کسی چون من که هر دو زبان را می داند با خواندن این داستان از خنده روده بر می شد.
ایکاش آقای هوشمند زاده را پیدا می کردیم و حداقل مولا مولا را از ایشان می پرسیدیم.
از خانم پروانه برای آشنا کردنمان با این پدیده ممنونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد