کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

خانه ای در ساحل

دافنه دوموریهمادرم همیشه از کتابی حرف می زد که سالها پیش خونده بود و می گفت مطمئنم اگه این کتاب رو بخونی خوشت میاد. متاسفانه در همون سالها کتاب به کسی امانت داده می شه و دیگه هیچوقت برنمی گرده. مادرم در زمینۀ کتاب حافظۀ خیلی خوبی داره و حتی اسم شخصیت های کتابی رو که چهل سال پیش خونده به خوبی به خاطر داره. همیشه این چند خط رو دربارۀ این کتاب برام تعریف می کرد:

یک محقق و استاد دانشگاه داروی خاصی اختراع کرده که انسان با خوردنش در بعد زمان سفر می کنه و به گذشته می ره. اون خونۀ ویلاییش رو – که در خارج از شهر و در ساحل دریا قرار داره – در اختیار یکی از دوستان صمیمیش میذاره تا دارو رو روی خودش امتحان کنه. این مرد با خوردن دارو به زمان گذشته سفر می کنه و با وقایعی که ۶۰۰ سال پیش در همین دهکده اتفاق افتاده آشنا می شه. اون به تدریج به حوادث گذشته و سرنوشت آدمهاش علاقمند می شه و روزی یکبار از این دارو مصرف می کنه. با ورود همسر و فرزندانش برنامه ها با مشکل مواجه می شه و وقتی قتلی اتفاق می افته داستان هیجان بیشتری پیدا می کنه...

ما مدتها دنبال این کتاب بودیم، من طی سالهای گذشته بارها توی اینترنت دنبال یه همچین داستانی گشتم اما پیدا نکردم... هر بار که به کتابفروشی می رفتم ناخودآگاه چشمم دنبال این عنوان بود... متاسفانه اسم نویسنده رو نمی دونستیم و دنبال عبارتی مثل "خانه ای کنار رودخانه" می گشتیم... تا اینکه ماه قبل که با مادرم برای خرید کتاب به یک کتابفروشی نه چندان بزرگ رفته بودیم به طور اتفاقی چشممون به این کتاب افتاد: "خانه ای در ساحل". با اشتیاق چند صفحۀ اولش رو مرور کردیم و مادرم گفت باید در همون صفحات اول از قطار گفته بشه... بلافاصله کلمات "قطار" رو پیدا کردیم و مطمئن شدیم که این کتاب همون کتابیه که سالها دنبالش می گشتیم!

به گفتۀ مترجم این کتاب قبل از این (در سال ۶۵) با عنوان "ایزولدا" (شخصیت اصلی داستان) چاپ شده بود و یکی دو باری هم که بعد از اون (در تیراژ خیلی محدود) چاپ شده با همین عنوان منتشر شده که همین موضوع باعث شده بود ما نتونیم پیداش کنیم.

این کتاب هم – مثل سایر آثار دافنه دوموریه (ربه کا، ساحل فرانسوی، هتل جامائیکا،...) – در ژانر تریلر/جنایی نوشته شده و یک زن در نقش اصلی داستان معرفی می شه. این کتاب با سلیقۀ من کاملاً همخونی داشت: موضوعی تخیلی در فضایی رئال با ضرباهنگی تند شونده. اگر از اینجور داستان ها خوشتون میاد، مطمئناً از این کتاب هم لذت خواهید برد... خصوصاً آخرش!

نظرات 7 + ارسال نظر
محسن شنبه 4 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 22:40 http://after23.blogsky.com

کاش آخرشو می نوشتی. ما کم تحمل و بسیار فضولیم.

آخرش رو هر وقت دیدمتون تعریف می کنم!

پروانه دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:40 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

«ربه کا» را از این نویسنده خوانده ام.
دستتون درد نکنه که یاد این نویسنده کردید.

گشتی د اینترنت زدم دیدم از این نویسنده بیست کتاب در ایران ترجمه شده و بریده ای از این گشت ها را اینجا برایتان می نویسم:

آلفرد هیچکاک کارگردان سینما، در سال 1940 فیلمی بر اساس رمان «ربه‌کا» تهیه کرد و توسط آن به جایزه اسکار دست‌یافت تا به شهرت دافنه دو‌موریه بیشتر دامن زده شود
http://www.ibna.ir/vdcf.0dmiw6dtjgiaw.html

در سال ۱۹۶۹ به خانم دوموریه به خاطر زحماتش در عرصه ادبیات لقب شوالیه اعطا شد.
http://less10.mihanblog.com/post/578

لیدی براونینگ دافنه (۱۳ مه، ۱۹۳۰ در لندن - ۱۹ آوریل، ۱۹۸۹) او بیشتر به اسم دافنه دوموریه در عالم ادبیات شناخته شده‌است.او یکی از معروف‌ترین رمان نویس‌های بریتانیائیست .


او به خاطر نوشتن داستان کوتاه پرندگان و همچنین رمان ربکا معروف شد.که هر دوی این داستان‌ها بعدها توسط آلفرد هیچکاک به تصویر کشیده شد.

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D9%81%D9%86%D9%87_%D8%AF%D9%88%D9%85%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%87

______________

باید بگردم به دنبال داستان« پرندگان» این نویسنده.


با سپاس

محسن جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 00:47 http://filmamoon.blogsky.com

من هم ربه کا و هم پرندگان را فیلمی دیده ام. یکی از یکی زیباتر. البته می گویند هر کارگردانی از یک فیلمنامه خوب که الزامن میتواند کتاب خوبی نباشد فیلم قابل دیدنی بسازد. حالا اگر آن کارگردان هیچکاک کبیر باشد که دیگر محشر است.

فرشید چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:06

سلام،کاشکی آخرشو مینوشتی چون من هم دقیقاً تا این جایی را خونده ام که نوشتی،
نمیتونی آخرشو هم بنویسی؟
اگه تونستی ممنونت میشم.مرسی

سلام.
خب اگر تا اینجاشو خوندی چرا بقیه اش رو نمی خونی؟!
حالا اگر به هر دلیل به کتاب دسترسی نداری که آخرش رو بخونی بگو (با اینکه اینکارو درست نمی دونم اما) آخر قصه رو برات می نویسم.

fataneh یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 19:14 http://www.romanhaebook20.mihanblog.com/

سلام
وبلاگ شما را خواندم خیلی عالی بود
بعضی از این کتاب ها خیلی عالی بود حیف که نداشتم تا بخوان کاش انها را به صورت پی دی اف می کردید تا همه بخوانند
عالی بود
ممنون می شم که کتاب خانه ای در ساحل را بتونم بخونم اگه شما پی دی اف ان را دارید برای من ارسال کنید مرسی
به وبلاگ من هم سر بزنید
ونظر بدهید
شما لینک کردم

سلام
والله من نسخه pdf این کتاب رو ندارم. به نظر من اگه بتونین کتاب رو تهیه کنین و بخونین هم لذت بیشتری داره هم به انتشار یه همچین آثاری کمک کردیم.
به وبلاگ شما هم همین الان سر می زنم!

فاطمه دوشنبه 30 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 15:34

من دارم و خوندم کتابشو خیلی خوبه بیشتر از ده بار خوندمش

س آ شنبه 10 دی‌ماه سال 1401 ساعت 00:30

من ایزولدا رو خوندم عنوان کتاب همین بود
واقعا حیفه که آخرش رو براتون کسی بگه
اتفاقاامروز با دوست عزیزی در مورد سفر در زمان چت می کردیم من یاد ایزولدا افتادم
هم داستان جالبه وهم قلم دافنه دوموریه که حرف نداره
کلا هر چند کتاب مجازی خیلی خوبه
ولی کتاب واقعی یه چیز دیگه ست

شوربختانه نویسنده ی یادداشت دیگر به این جا سر نمی زنند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد