ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
زندگی مطابق خواسته ی تو پیش می رود
امیر حسین خورشید فر
گاهی فکر می کنم داستان کوتاه خوب مثل یک عکس خوب است .. نمی دانی که قبل از آن قاب چه گذشته .. نمی دانی که بعد از آن قاب چه خواهد گذشت . اما از آنچه که در قاب اتفاق می افتد لذت می بری .. برش هائی از زندگی را به تماشا می نشینی .. گاهی خوب . گاهی بد . گاهی شیرین گاهی تلخ . عجیب اینکه گاهی جوری نوشته شده که انگار یک زندگی در یک روز و لحظه ی خاص از کنار تو گذشته و تو مثل یک آدم متمدن شاهد آن هستی : بدون کنجکاوی اضافه .
این کتاب شامل ۱۰ داستان کوتاه است که به نظر من بعضی از آنها کاملا قابل مکث و تفکر هستند . همه چیزکاملا ساده و روزمره است حتی در بعضی موارد که مسئله ی پیچیده ای مثل حضور یک روح مطرح است نویسنده تورا از این روزمره گی دور یا جدا نمی کند . در شخصیت ها عموما نوعی از ملال وجود دارد که از جنس بسیار واقعی ملال امروز ما آدمها بخصوص در ایران است . در عین حال کمی و گاهی حسی از داستان های کوتاه هانریش بل را در آن می دیدم . و البته نه با آن پختگی که به هرحال با نویسنده ای جوان سر و کار داریم .
یکی از بزرگترین حسن های داستان کوتاه این است که وقتی یک مجموعه پیش روی شماست حتما چیزی مطابق سلیقه ی خود در آن خواهید یافت . باور نمیکنید ؟ امتحان کنید !
مرشد و مارگریتا(Master & Margarita)
نویسنده: میخائیل بولگاکف
مترجم: عباس میلانی
ناشر: فرهنگ نشر نو
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 443
این کتاب را سه سال پیش از کتابخانه امانت گرفتم .ترجمه اش از نخستین کارهای عباس میلانی است که خیلی ترجمه ی روانی نیست و لی نویسنده چنان محکم نوشته است که اثر فراموش نشدنی خود را بر خواننده می گذارد .
دوست گرامی ام شهرام عدیلی پور نقدی بر این رمان روسی نوشته است که در سایتهای «گویا» و «جن و پری» منتشر شده است با وجود قلم توانای او نیازی به دراز گویی نمی بینم.شما را به خواندن آن فرا می خوانم:
ادامه مطلب ...
پسر حاجی باباجان
نوشته ایرج پزشکزاد
انتشارات پژوهه
چاپ اول - تابستان ۱۳۸۷- تیراژ ۲۰۰۰
۱۱۶ صفحه – ۲۰،۰۰۰ ریال
طرح روی جلد: امیرمحمدجوادی
***
امتیاز نوشتن کتابهای ایرج پزشکزاد در این صفحه گویا به من سپرده شده است. و چه امتیاز ارزشمندی. من دوست دارم که اگر کسی کتابی را اینجا مینویسد، چنانچه دیگران هم آن را خوانده باشند، آنها هم اگر بخواهند همان کتاب رابنویسند. چه بسا دیگران دیدی کاملن متفاوت نسبت به نویسنده داشته باشند و بخواهند آن را بیان کنند. چیزی بیش از کامنت گذاشتن، ولی تا کنون این اتفاق پیش نیامده است. و چه بد.
***
پسر حاجی باباجان، آخرین نوشته آقای پزشکزاد است که در ایران به چاپ رسیده است. نمیدانم آیا آخرین کتاب ایشان است یا خیر. البته از قیمت دلاری که در آن آمده است به نظر میرسد که چندین سال قبل نوشته شده است. کتاب به صورت نمایشنامه است. سه پرده و دو میان پرده. با چهار شخصیت:
ادامه مطلب ...نزدیک غروب بود، نم نم باران میآمد. من بی اراده رد چرخ کالسکه نعش را گرفتم و راه افتادم. همینکه هوا تاریک شد..........
.......... چون دو چشمی که به منزله چراغ آن بود برای همیشه خاموش شده بود و در این صورت برایم یکسان بود که به مکان و ماوایی برسم یا هرگز نرسم.
مجددن به دنبال پیروزی نخستین و آن همه نشاط صادقانه، شب و باران یعنی سمبلهای گمراهی و اندوه آغاز میشود و از پیرمرد راهنما نیز خبری نیست و رد کالسکهی راهپیمای افکار وی نیز گمشده است. راوی به ابتدای زندگی بشری رسیده و چون تا کنون بیشتر پیرو احساسات بوده است تا منطق عقلی و علمی بنابراین اینک تا مدتی سرگردان است و نمیداند که از چه طریق باید زندگی کند تا مجددن به خطا نرود. دیگر برایش چشمی و چشمه نوری هم نمانده است و پناهی ندارد تا با تضرع به دامنش آویزد. نومیدانه قدم میزند و دل از همه چیز میبرد. و برایش یکسان است که به مامن و ماوایی برسد یا نرسد.
ادامه مطلب ...فکر می کنم که داریم به کلیت کتاب بوف کور واقف میشویم و همین طور که به جلو میرویم گاه احساس میکنیم میدانیم شرح یک بندی که داریم میخوانیم چه خواهد بود. ولی با احترام به آقای قطبی جلوتر از ایشان حرکت نمیکنیم. این قولی بوده که در اول خواندن کتاب "این است بوف کور" به ایشان دادهایم.
کارمان را ادامه میدهیم.
***
در این جور مواقع هرکس به یک عادت قوی زندگی خود، به یک وسواس خود پناهنده میشود. عرق خور میرود مست میکند، نویسنده مینویسد، حجار سنگتراشی میکند و ...
...........
ادامه مطلب ...