کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

فرزند پنجم

فرزند پنجم - کتاب هایی که می خوانیم

فرزند پنجم

نوشته: دوریس لسینگ

ترجمه: مهدی غبرایی

نشر ثالث – ۱۶۱ صفحه – ۳۲،۰۰۰ ریال

چاپ اول – ۱۳۸۷

***

خانم دوریس لسینگ –برنده نوبل ادبیات ۲۰۰۷- در انتهای کتاب فرزند پنجم  و در مصاحبه ای در مورد کتاب می‌گوید:

می‌دانید، مردم همیشه پیام‌ها و چیزهایی در کتاب‌ها می‌بینند که مقصود من نیست. وقتی این رمان رانوشتم روزنامه نگارها گفتتند:  "آه، خب این داستان حتمن در باره وضعیت فلسطین است". یا: " آه، بی شک در باره تحقیقات ژنتیکی است". 

ولی ایده داستان روزی در یک مطب دندان‌پزشکی از نامه ای که زنی به خاله‌اش نوشته بود به ذهنم رسید. او در مورد ناراحتی و گرفتاریش در مورد بچه چهارمش برای خاله‌اش نوشته بود. و این که بچه، یک انسان نیست بلکه شیطان است و ....

***

هریت و دیوید زن و شوهری هستند که تصمیم دارند در آینده صاحب فرزندان زیادی شوند. حدود ده دوازه تا یا بیشتر. به همین منظور هم خانه ای بزرگ را می خرند و شروع به تولید فرزند می کنند. در عرض شش سال چهار فرزند می آورند و پنجمی از قبل از تولد شروع به آزار و اذیت مادر کرده  و شب و روز را بر وی حرام می کند.......

***

خب من هم در این‌جا می‌خواهم برداشت خودم را از کتاب فرزند پنجم بنویسم. این‌که بخواهم به آن به عنوان یک رمان تخیلی نگاه کنم که چندین ساعت از وقتم را روی آن گذاشتم و این رمان تخیلی و دردناک  فقط مرا آزار داد، راحتم نمی‌گذارد. پس بهتر است که خودم را با برداشت خودم تسلی دهم.

فرزند پنجم! فرزند پنجم! حتا تصورش برای من وحشتناک است. در جهان امروز کیست که نداند فرزند ِ حتا سوم می‌تواند کولباری از گرفتاری‌ها و مشکلات پیش‌بینی نشده برای  یک خانواده آرام و خوشبخت به ارمغان بیاورد؟ در پاسخ می‌توان گفت: هریت قهرمان داستان رمان فرزند پنجم و آن خانمی که در آن مجله و  در آن مطب دندانپزشکی نامه ای به خاله اش نوشته بود.

حضور "بن" به عنوان فرزند پنجم و حتا "پل" که چهارمی است و خود به گونه‌ای چون دیگر خواهر و برادرانش نیست بخوبی بیان‌ گر آینده هولناکی  است که در انتظار جامعه ای که کنترلی بر زاد و ولد مردم ندارد است. که پدر خانواده مجبور است شبانه روز کار کند و در هفته فقط یک شب به خانه بیاید و آن هم چون سنگ در رختخواب بیفتد و بخوابد. حل مشکلات مبتلابه خانواده هایی چنین هم با کرام الکاتبین است.

فرزند پنجم به نظر من تصویری از انفجار جمعیت غیر قابل کنترل و ولنگار است. جمعیتی که از انواع اقسام غذاهای بسته بندی شده و آماده از ملل مختلف ارتزاق می کند. تلویزیون نگاه می کند و در کوچه پس کوچه های ابرشهر ها گم می‌شود.

***

در بالا نوشتم. کتاب اذیتم کرد. ترجمه خوب مهدی غبرایی هم به کمک خانم لسینگ آمد. یک کتاب آرام بخش برایم تجویز کنید. تا مدت‌ها نمی‌خواهم سراغ این گونه کتاب‌ها بروم. و تا تجویز شما بهتر است -برای خدا عالم است چندمین بار- به سراغ توپ مرواری اثر آقای هادی صداقت بروم.

نظرات 14 + ارسال نظر
شهرزاد شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:26 http://se-pi-dar.blogsky.com

این کتاب رو نخوندم همین امروز می‌خرم و شروع می‌کنم به خواندنش. نمی‌دونم شما تا به حال کتاب‌های فریبا وفی رو خوندین؟

نه نخوندم.

پروانه شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:27 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

روز گذشته، جمعه ام را با فرزند پنجم دوریس لسینگ گذراندم. برای شما آزار دهنده بود برای من آرامش بخش .چون اخیرن اسیر یک نفر پنجم در خانواده به دلیل سکته ی مغزی شده ایم. می دیدم همدرد هم پیدا می شود.

پیام هایم را یکی یکی می نویسم.

این که انسان هم دردی پیدا کند خیلی خوبست. بسیار پیش می آید که آدم ها فکر می کنند فقط خودشان مشکل دارند ولی اگر مشکل را به شکلی با دیگران در میان بگذارند گاهی به موارد بسیار بدتری نسبت به مورد خودشان بر می خورند.

پروانه شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:37 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

قبلن دو داستان کوتاه از دوریس لسینگ را خوانده ام. ترجمه های خوبی بود از دوریس لسینگ برایم تصویر قشنگی در نثر درست کرده بود ولی از ترجمه این داستان خوشم نیامد . در جاهایی به خصوص تا بن دنیا نیامده مانند این است که داستان فارسی می خوانی مثلن همین کلمه ی «کرام الکاتبین » در متن بود که به هیچ وجه به قلم ادبی خانم لیسینگ نمی آید.

البته این هم روشی است در ترجمه برخی می پسندند برخی نمی پسندند.

من هم اگر خیلی زیاد نباشد می پسندم ولی در واویلا بازار ترجمه امروزه ترجمه این کتاب به نظرم خوب بود.

پروانه شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:40 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

قبلن هم به کتاب هایی که خوانده ام فکر کرده ام که کتابی از میان آنها انتخاب کنم که آرامش بخش باشد دیدم همه ی اینها صحبت از درد و رنج است.
باز هم فکر می کنم.... فعلن که به نتیجه ای نرسیدم.

پروانه شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:57 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

نویسنده که داستان رانوشت برداشت های گوناگون از آن می شود.
برداشت شما هم کاملن به جاست.

چون فرزند آوردن کاری ندارد(البته همچین آسون هم نیست) دلیل نمی شود بی فکر به آینده فرزندان بچه دار شد . این از نکته هایی است که در این کتاب به آن توجه شده و پرورده شده است.

به نظر من اون برداشت خیلی به واقعیت آن چه که در ذهن نویسنده گذشته نزدیک است.

پروانه شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:59 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

نکته ای هم که خیلی هماهنگ با داستان ندیدم فکر اینکه بن از نسل های قدیمی انسان غار نشین است. فکر می کنم آن موقع که انسان همراه طبیعت بود اینقدر وحشی نبود که حالا هست.

من هم اصلن نتوانستم این فکر را بپذیرم. یعنی چه که یکهو یک نفر فرزندی بزاید که از نسل آن انسان های غار نشین باشد. مگر این که بپذیریم آن ها به دلیل نداشتن تکامل و تمدن و سواد و ... مانند امروزی ها نمی اندیشیدند

پروانه شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:04 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

چیزی شبیه به این تجربه در خانواده ای می شناسم. که یک خانواده با شش فرزند را از هم متلاشی کرد و مادر آن خانواده چند سالی است که در تیمارستان است و آن فرزند شبیه بن را دو تا از برادرها به نوبت نگاه می دارند فکر می کنم الان آن دختر بیش از سی و پنج سال دارد.

باید ببینیم در قسمت دوم داستان خانم لسینگ چه نوشته است.

یک زن آمریکایی در زایمان هفتمش هشت قلو زاییده. این امر با اعتراض خیلی زیاد روبرو شده و مردم اعتراض کرده اندکه به چه حسابی ما باید هزینه زندگی این چهارده نفر را بدهیم؟
یکی پزشکی را می شناخت با چهار فرزند بدتراز بن. هر کدام مشکلی دارند. وقتی به او گفتند خب مرد حسابی تو که دیدی بچه هایت این گونه اند چرا چهار تا آوردی؟ آن هم تو که خودت پزشکی؟ گفت خدا داده. گفتند خب خدا عقل هم داده. نداده؟
پس کتاب را هنوز تمام نکرده اید.

پروانه شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 23:35

کتاب یک روزه به پایان رسید منظورم از قسمت دوم کتاب ، کتابی دیگر از دوریس لسینگ است به نام «بن در جهان» که تا کنون ترجمه نشده و در مقدمه مترجم از آن نوشته است.

ها؟

احسان شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 14:38

سلام
کتاب رو توی دو نیم روز خوندم به فاصله یک هفته، 50 صفحه اول بسیار ملال آور بود ولی از حاملگی پنجم یهو داستان منو گرفت و رها نکرد. واقعا زیبا و وحشتناک بود توصیف خانم لسینگ از هیولای درون هریت و از اون مهمتر تنهایی دوروتی، من فکر میکنم که داشتان اصلی در مورد تنهایی این خانواده با وجود شلوغی اطراف و تلاش برای تنها نبودن با افزایش بچه ها و مهمانها بود. یکی از مهمترین اتفاقات درون داستان صحنه بود که هریت به لندن نزد یک دکتر می رود و در انجا فقط از دکتر می خواهد که بیان کند که در مورد بچه چه فکر می کند. فقط برای احساس از اینکه کس دیگری این موضوع را درک می کند حتی اگر شجاعت ثبت وگواهی را نداشته باشد.
تنهایی هریت و دیوید در مقابل یک اتفاق غیر قلبل درک، و از اون مهم تر تنهایی بن که در اواخر داستان توضیح داده می شود.

نگین یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:11

معمولا بچه ها رو در نوشته مانند یک فرشته توصیف میکنن شاید این نوشته از نظر فلسفی مشکلی نداشته باشه ولی یک مادر هیچوقط بچه ی خودشو به شیطان توصیف نمیکنه خلاصه این داستان از دیدگاه من اینه

نمی دانم. باید مادر باشم تا ببینم که آیا در مورد فرزند پنجم هم این طور فکر می کنم یا نه.

حسین ن.پ جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:54

کتاب خوبی بود, که البته ترجمه ی خیلی روونی داشت! نکته ای که باعث می شه من عاشق این دوریس لسینگ بشم, این جمله ای که تو همین مصاحبه ی آخر کتاب, در ادامه ی اون قسمتی که شما تو پستتون آوردید می گه:"نه,نه, این داستان است. من هم داستانسرا هستم."

کاملن درسته. اول و آخر همه داستان ها همین است.

زهرا چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:36

سلام الان داشتم درمورد این کتاب و تحلیلاش می خوندم به نظر من کتاب قشنگی بود ولی نقطه قوتش قدرت جذب بالاش بود در عین حال یه سر در گمی وحس ترحم دلسوزی رو برای ادم ایجاد میکنه به هر حال ارزش یک بار خوندنو داشت

مهشید سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 21:02

چرا فکر می کنید داستان تخیلی بوده ؟

من چنین چیزی را در واقعیت نمی توانم تصور کنم. خیلی دور از واقعیت است.
هر چند به طور مطلق نمی توانم بگویم صد در صد.

مرضیه پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1398 ساعت 11:14

همچین ترجمش خوب هم نبود

من با برگردان های مهدی غبرایی مشکلی ندارم. نظر شما را ولی به خاطر احترام به شما نگه داشتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد