کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

آزادی و خیانت به آزادی


یادداشتی از: فرناز بدیعی

****

اگر مداخله  تصادفی  باشد نبود آزادی ناشی از بخت بد یا سومدیریت است اگر عمدی باشد ظلم و ستمکاری است .          (یوهان گوتلیب فیشته )

وای به حال ملتی که از هردوی اینها بهره مند است!!!

 آزادی و خیانت به آزادی نوشته ی آیزیا برلین و با ترجمه ی بسیار عالی عزت الله فولادوند (نشر ماهی ) کاری ست که حتما ا ارزش خواندن  را دارد .

در ابتدا با اندیشه و آثار برلین آشنا می شویم . سپس در مقدمه ای برلین  هدف خود از  این تحقیق و نوشتن را توضیح می دهد .

در نهایت در بخش های جداگانه با تفکرات هلوسیوس – روسو – فیشته – هگل – سن سیمون و دومستر آشنا می شویم .

 یکی از علت های ارزشمند بودن این کتاب این است که فرصتی داریم برای آشنائی با نظرات متفکرانی که پیش از این در ایران کمتر شناخته شده اند . شاید نظرات کسانی مثل هگل یا روسو را قبلا خوانده یا شنیده باشیم اما آشنائی با بقیه فرصتی تازه و خوب است .

 از نظر نویسنده وجه اشتراک همه ی این متفکران این است که گرچه به ظاهر حامی آزادی بوده اند اما در اصل به آزادی خیانت کرده اند .

شاید به ظاهر نظرات همه ی این متفکران عموما اروپائی را گاهی حتی متحجرانه بیابیم.

چرا که در این زمان و بعد از گذشت قرنها از آن دوران ما ملاک های زیادی برای مقایسه و نقد داریم -  اما مجبوریم باور کنیم که آزادی _ آزادی عزیز _ بخصوص نوعی که در اروپای با هویت وجود دارد با گذر از نواندیشی های همین نوع متفکران و با پرسش ها و چرا های ایشان به وجود آمده است .

نظرات 11 + ارسال نظر
محسن پنج‌شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 00:09 http://after23.blogsky.com

کتابهای فلسفی همیشه برام سخت بوده اند. تکلیفم با فلسفه هیچ وقت روشن نشد. هر دو یه جورایی از هم می ترسیم.
انگار.

پروانه پنج‌شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 18:18 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com


دوستی برایم نوشته بود:هیچگاه حاضر نیستم در را ه عقیده ام جان دهم چون ممکن است عقیده ام اشتباه باشد«همفری بوگارت«
خواندن این جمله مرا به فکر برد! و انگار یک لگد محکم به آنچه در ذهن داشتم بود. این برخورد اندیشه هاست که موجب پیشرفت بشر شده است.
خیانت به آزدی را ما خوب می فهمیم و خواندن این کتاب باید برای ما جذاب باشد!

همیشه فکر می کنم ایران شرایط خاص خودش را دارد و نباید از دیگر کشورها به خصوص اروپایی ها دنباله روی کنیم. اصلن دنبال غربی ها رفتن ما را به بی راهه می برد! به این کتاب ها فقط باید به چشم تجربه کشورهای دیگر نگاه کرد.

غربی ها بسیار کلاسیک و مرتب به پژوهش می پردازند ولی افسوس که این روزها خدایان قدرت در کشورمان مشغول حذف درس های جامعه شناسی و فلسفی از دانشگاه ها هستند.

ولی علم راه خود را می رود و فلسفه مشتاقان بسیاری دارد. در یکی از نشست های شهر کتاب که بحث پیرامون یک کتاب فلسفی بود از همان ساعت آغاز سالن پر بود و شنیدنی تر اینکه بیشتر جوان ها بودند .
خواندن کتاب های فلسفی را از داستان بیشتر دوست دارم.
امیدوارم بتوانم این کتاب را بخوانم.
با سپاس از فرناز گرامی

بابک جمعه 13 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:13

لطفا در مورد کتاب های ایرج پزشک راد هم بنویسید
حیفه کتاب هاش معرفی نشه

با پوزش از خانم فرناز برای پاسخ من به این کامنت.
بابک جان، تا آنجایی که کتابهای ایشان در ایران چاپ شده درباره اش نوشته ایم:
پسرحاجی باباجون
http://ketabamoon.blogsky.com/1387/10/18/post-101/
حافظ ناشنیده پند
http://ketabamoon.blogsky.com/1387/01/16/post-38/
خانواده نیک اختر
http://ketabamoon.blogsky.com/1386/11/12/post-28/
ادب مرد به زدولت اوست تحریر شد
http://ketabamoon.blogsky.com/1386/10/20/post-23/
اگر کتاب دیگری میشناسید بنویسد که بخوانیم و بنویسیم.

بابک شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:52

دائی جان ناپلئون و هارون الرشید که هر دو به صورت فیلم نامه هستند ولی به صورت کتاب چاپ شده اند
دروغ چرا؟ آ ... آ

یک بار خواستم در مورد دایی جان ناپلتون بنویسم ولی فکر کردم که همه آن را از بر هستند. ماشالله خان در دربار هارون الرشید را هم نخوانده ام. گیر بیاورم و بخوانمش چشم. حتمن می نویسم.
.......... تا قبر آآآآ.

بابک شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:53

اصلاح می کنم
نمایش نامه به جای فیلم نامه

دایی جان ناپلئون که به شکل رمان است و تا جایی که به یاد دارم ناصر تقوایی آن را به شکل فیلم نامه درآورد.

یاسی شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 17:07

سلااام.
اول اینکه باز هم عید همگی مبارک(البته 13به در گذشته ی همگی!:دی)

دوم خوشامد گویی به فرناز خانوم، نمیدونم اولین بارتون هست یا نه، خوش آمدید ^-^

باز با اجازه خانم فرناز.
نه خانم یاسی. خانم فرناز از اعضای قدیمی این وبلاگ هستند که تازگی ها بیشتر در این جا حضور دارند.
عید خودت مبارک و سیزده تم به در.

فرناز شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 14:39

راستش برای من هم همیشه و بشدت این نوع کتاب ها سخت بودند و هستند اما یکی از علت های اصلی جذابیت این کتاب برای من ترجمه ی فوق العاده عالی جذاب و روان اون بود که باعث میشد آدم به خوندنش تمایل داشته باشه .

فرناز شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 14:48

پروانه جان . با بخش اول حرفت و بخصوص حرف دوستت خیلی موافقم اما در مورد بخش دوم : من معتقد م که یاد گرفتن یا تا حدی تاثیرپذیری اسمش دنباله روی نیست و می تونه چیز بدی هم نباشه بخصوص وقتی که آدم نگاه می کنه و می بینه که آدم می تونه چقدر مهم و ارزشمند باشه در بعضی از این کشورها و یاد گرفتن و انجام دادن یک سری اصول ساده و اولیه بسیار گره گشاست اگر ما متعصب نباشیم و فکر نکنیم که خودمون به قدر کافی همه چیز داریم و همه چیز رو بلدیم .. !
+‌+‌+‌
من هم متوجه شدم که بخصوص خیلی از جوان ها و نسل بعد از ما خیلی خوب فلسفه می خونند و کنجکاو اون هستند و این خیلی خوبه .

فرناز شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 14:52

به به ایرج پزشک زاد !!
دائی جان ناپلئون از اون کارهاست که به نظر من حتی الان بیشتر ارزش خودش رو نشون میده بعد از این سالها . آقای مهدی بهشت نگران نباشد چنین شاهکاری تکراری بشو نیست و منتظریم .
یک بخث فرهنگی عمیق پشت این کار هست . نیست ؟‌

فرناز شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 14:55

یاسی جان . سالی پر از سلامتی و شادی برات آرزو دارم و ممنون از خوشامدگوئی شیرین تو که برای من بسیار دلچسب بود .

روکو شنبه 24 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 21:34

لطفا انقدر زود نپرید بغل برلین! نظراتش درباره هگل و روسو و دومستر و فیشه اساسا مهمله و حتا تو دپارتمان های فلسفه غرب چندان جایی و خریداری نداره ... با طیب خاطر فرمودید این فیلسوفان همه «به ظاهر» آزادی خواه بودند و در باطن ... نه عزیز من! نه به همین راحتی! آیزایا برلین یه متفکر لیبرال محافظه کاره و برداشت هاش از تفکرات هگل و باقی اهل فلسفه اروپای قاره ای همونقدر نادقیق و غیرجدی که مهملات امثال پوپر. به تاسی از ترهات برلین فرموده اید «به آزادی خیانت کرده اند»!! عزیز جان یه کم یواش تر! وقتی شما اهل تفنن می آید تو حوزه ی نظریه اظهار لحیه می کنید نتیجه بهتر از این هم در نمی آد!

یادم است وقتی این کتاب را خواندم در بیمارستان بستری بودم پس بی تردید اگر هم دلم می خواست نمیتوانستم بغل کسی بقول شما بپرم .
بعضی ها جوری رفتار می کنند که آدم های دیگر را از آنچه که سعی می کنند به آن نزدیک کنند دور و دورتر می کنند . مثل شما .
در عین حال چشم . میروم و وقتی فوق تخصص گرفتم برمیگردم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد