کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

دالان بهشت

                              

نویسنده : نازی صفوی

نشر : ققنوس

 

 داستان از اونجا شورع میشه که مهناز با حالی خراب بی خبر وارد خونه ی برادرش شده با دیدن محمد طاقت نیاورده و از حال می ره، یهو تمام وقایع 10 سال پیش از جلوی چشمانش میگذرند.

مهناز دختر یکی یکدونه ی خانواده ی پنج نفریشان+مادربزرگ هست، شانزده سال دارد و هنوز در دوران خوش کودکی شناور.خاستگاری همسایشون از مهناز و دادن جواب مثبت اون رو با دوران دیگه ای از زندگی آشنا می کنه ولی مهناز فکر میکنه که اینجا پایان راهه، قدر این خوشبختی رو نمیدونه( تعجبی نداره،چون براش زحمت نکشیده!) و با افکار بچگانه مشکلاتی رو پیش میاره! محمد هم که خدا نیست! بلاخره روزی خسته میشه! و بلاخره توی یه دعوای سرنوشت ساز میذاره میره، و بعدا هم غیابی طلاق میگیره و حالا مهناز مونده با یه روخ درب و داغون و دلتنگی معشوق...

باید بگم واقعا(به معنای حقیقی کلمه) از خوندنش خوشحالم! بسیار بسیار آموزنده بود.

جایی خوندم که نویسنده از این سوژه کلیشه ای چه قدر زیبا داستان رو در آورده بود. و واقعا هم حقیقت داره. اگر کتاب رو به فقط به صرف داستانش بخونی باختی! باید از بند بند و جمله های کتاب استفاده برد، اینه که اون رو در مقابل بقیه متمایز میکنه.  به نظر من این کتاب یعنی جزئیات! باید به اون ها توجه کرد چونکه اول و آخر داستان کاملا معلوم هست، مهم اون چیزیه که برداشت میکنی.

 

نمیدونم تا کی باید تو این رمان ها طعنه بزنن به خانواده ها، از اینکه فرزندانشون(خصوصا دختر ها رو)  لوس بار میارن، دختر آفتاب مهتاب ندیده یعنی چی؟؟ یعنی خانواده نمیتونه به طور درست تو خونه فرزندش رو آموزش بده!!! این دختر که تو خانواده هم آموزش ندیده وضعش همین میشه دیگه یه زندگی رو با احمقیت تمام می پاشونه! و چه قدر حال کردم که تیکه مینداخت به والدین برا اینکه وقتی که بچه ازدواج کرد که نباید ولش کنی؟ نه به بعضی ها که از دخالت بی جا زندگی بچشون رو خراب می کنن نه به اینا!

 این رمان جز پرفروشترین ها در 14 سال اخیر بوده، و جالب اینه که خانم صفوی روانشناسی خوندن(جای تعجب نداره!)

 این کتاب نه تنها برای دختر خانوم های جوان عالیه بلکه برا آقا پسر ها هم مطمئنا به درد بخور خواهد بود.

نزدیک به چهار صفحه آچار من از گفته هاشون نت برداری کردم!!...

 "وقتی نه درد داری نه بیماری جوالدوز به خودت می زنی و می نالی!"

 " آدم وقتی کوچک و جوان است دلش می خواهد بدود و به آینده برسد، از بس عجله دارد درست نمی بیند که دور و برش چه خبر است و افسوس، قدر لحظه ای را که میگذرد نمی داند. وقتی پشیمان می شود و برمی گردد پشت سر را نگاه می کند که دیگر حسرت خوردن فایده ندارد."

 " لذت بردن از نادانی بهایی گزاف دارد."

 " آدم باید بداند چه میخواهد و چراااااا می خواهد."

 "صورت زیبایی که پشتش فکر، اندیشه و شعور نباشد اصلا جذاب نیست!"

 "زندگی اگر پرواز باشد دو بال لازم دارد که یکی عشق و دیگری عقل و شعور است."

  " قلب و ذهن آدم در یادآوری گذشته ها و از دست رفته ها بی رحم ترین جلادها هستند."

 " خیلی وقت ها آدم ها حرف می زنند که در حقیقت حرف نزده باشند و خیلی ها هم میخندند فقط برای اینکه گریه نکرده باشند!"

 "زندگی معطل درماندگی های ما نیست، می گذرد و درگذر روز ها بزرگترین مصیبت ها از تو دور می شوند و متعلق به گذشته."

 " آن هایی که ازدواج را پایان کار و عقد را زنجیر محکمی برای استحکام زندگیاش می دانند، راهی بس اشتباه را طی می کنند. محبتی که با تعهد و غل و زنجیر به چهار میخ کشیده شود، عشق نیست، اجباری است که تحملش آزار دهنده و نفس گیر است."

نظرات 6 + ارسال نظر
محسن سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:48

خانم یاس. دو کتاب دیگه قبل از این داشتید که آپ بشن. وی چون بهم ریختگی داشتند توی متن اینو براتون آپ کردم.
در فرصتی مرتبشون کنید که بعدن آپ بشن.

ممنون جناب بهشت
راستش یکم سرم شلوغه نتونستم بهشون برسم، میخواستم امشب عشق های خنده دار رو درست کنم و بذارم اما یکم دیر جنبیدم^^

مریم سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 http://voodoo.blogsky.com/

درود یاس عزیز
خیلی سال پیش این کتاب و خوندم منو یاد دوره حس های فورانی زندگیم انداختی. آدم وقتی کتاب رو می خوند دلش میخواست با همون کتاب بزنه تو سر مهناز و در عوض در عالم عنفوان جوانی آرزو می کرد یه محمدی هم اون پیدا کنه ولی همین دیگه چیزی نداشت

بله درسته، خیلی ها نظر شما رو دارن و درست هم هست، کل داستان هیچی نداشت، موضوعش بسیار کلیشه ای و تکراری بود از اولش پایان داستان معلوم بود!
اما من بهش کلیشه ای نگاه کردم. یعنی موضوع اصی برام مهم نبود اون اتفاقات، اشتباهات و حتی مکالمات ذهنیشون برام خیلی جالب و آموزنده بود. خیلی هم به دردم خورد. شاید تو موقعیت خاصی خوندمش اما واقعا به دردم خورد.

میتی شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 http://www.mazmazman.blogfa.com

سلام
من اهل خوندن رمان هستم این رمان ممکن است داستانی نداشته باشد ولی آدم با خواندن این داستان سعی میکند اشتباهات او را تکرار نکند و قدر خوشبختی رو بدونه ولی انگار نمیشه...و حتی اگر قدر شم بدونی باز فرار میکنه خوشحال میشم به وبلاگ من هم بیایید ممنون

nafis یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:40

salam khaste nabashid man in rooman roo az tir mah ta alan har shab bazi ghesmatashoo mikhoonam taghriban hefzam...........HAME YE TAGHSIRAT GARDANE mahnaz NIS..............mohamad ham kheyli na pokhte raftar mikard man in ketaboo tooo 17 18 salegim daram mikhoonam sale akharam mesle mahnaz vaghe an sharayete ezdevajooo nadaram o chizi ham balad nistam....... vay be hale pesare 20 sale MAHNAZ o MOHAMAD joofteshoon be ye andaze moghaser boodan..... dooste goolam pishnehad mikoonam in dastanoo ye bar dige bekhoonid ta moghasere asli mahnaz nabashe ...... kash mohamadam ye joori mitoones in 8sal bedoone mahnazoo toosif kooneh....... dar kool ali boodT

مریم جون شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:34 http://2madadkarvashoma.blogfa.com

سلام این رمان دوست دارم خیلی زیاد با اینکه شاید بیشتر از 1000تا رمان خوندم ولی این کتاب جز بهترین هاست برام .هم فضای گرمی داره هم آموزنده س..

سارا پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 13:45

سلام
برای عده ای متاسفم که اینقدر سطحی نگر هستند که این رمان وامثالش رو واسه خودشون سرمشق قرار دادن... این رمان چیزی نبود جز مرد سالاری و بند بند این کتاب نشان از همین موضوع داشت !!! کسی که واقع نگر باشه وقتی رمان رو می خونه دلش می خواد یه چیزی بزنه تو سر محمد (نه دختر بچه ی 16 ساله!) و خانواده ی دختر که به خاطر سطح درک و فهم پایینشون دختر بچه 16 ساله رو به خانه ی بخت می فرستن و انتظار دارن مشکلی پیش نیاد!این فقط خانواده ی دختر نبودن که اونو لوس بار آوردن بلکه خانواده ی پسر بیشتر اون رو خود خواه و از خود راضی بار آوردن که باید حرف ,حرف اون باشه!! ولی متاسفانه وقتی خود نویسنده که یک خانم! هست و بقیه ی خانم ها اینطوری در مورد خودشون قضاوت می کنن و بیشترین حق رو به محمد داستان میدن و فکر نمی کنن که از زاویه ی دیگه هم میشه به این رمان نگاه کرد و وقتی خودشون می خوان اینقدر محمد داستان!! رو بالا ببرن و این روند ادامه پیدا کنه دیگه چه انتظاری میشه از بقیه داشت؟! واقعا جای تاسف داره برای کسانی که از نوشته های چنین رمان هایی نت برداری می کنن !!! اما جای تعجب نداره بلاخره وقتی کسی هنوز نمی دونه که کلمه ی خواستگاری !!! به چه صورت نوشته میشه و هنوز در حیطه ی املا مشکل داره , و ضرب المثل به این معروفی رو "وقتی نه درد داری نه بیماری جوالدوز به خودت می زنی و می نالی!"تا حالا نشنیده!! و برای اولین بار از این رمان نت برداری می کنه!!! دیگه چه انتظاری میشه از یک چنین کسانی داشت ! ولی اعتماد به نفس این گروه قابل تحسینه که با این سطح درک وسواد , به خودشون اجازه ی اظهار نظر و بحث و نقد ادبی میدن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد