کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

آدولف

 آدولف

نوشته بنژامین کنستان

ترجمه مینو مشیری

نشر ثالث

«بنژامن کنستان» نویسندۀ بلند آوزاۀ سوئیسی‌تبار فرانسوی‌زبان را بیشتر به عنوان یک تئوریسین لیبرال می‌شناسند تا یک رمان نویس. هرچند «بنژامن کنستان» در فرنگ به‌خاطر شاهکارش، رمان «آدلف» هم اسم و رسمی به هم زده است. «بنژامن کنستان»  در سال 1767 در خانواده‌ای اشرافی در لوزان سوئیس متولد شد؛ او با زبان‌های آلمانی و انگلیسی و فرانسوی به خوبی آشنا بود. «کنستان» نوشته‌های متعددی در زمینۀ لیبرالیسم و مذهب دارد. «کُنستان» تحت تأتیر گرایش‌های سیاسی «مادام دوستال» از هواداران انقلاب فرانسه بود و از مخالفان ناپلئون و به همین خاطر در سال 1814 از فرانسه تبعید شد.  

آدولف رمان تلخی ست از زندگی اشراف زاده ای مغرور و خود شیفته که با دیدن تلاشهای دوستش برای جلب توجه و برقراری رابطه  تصمیم می گیره رابطه ای عاشقانه پیدا کنه تا احساس نیاز قلبی و شاید خودپسندی اش را ارضا کنه

ص 17 : (... احساس گنگی عذابم می داد و به خود می گفتم مایلم دوستم بدارند. پیرامونم را می نگریستم ک نه کسی را می دیدم که عشقی در من برانگیزید نه کسی را که قابل عشق من باشد .... )

آدولف با این شخصیت خودشیفته که کسی را درخور خودش نمی بینه اما چنان قدرتمند در عشق غرق میشه که دیگه توجهی به عواقبش نمی کنه و چنان ضعیف میشه که دیگه نمی تونه رشته های عاطفی رابطه ای رو که دیگه در اون عشق نداره از هم بگسله و معشوق رو ترک کنه و تنها برای اینکه معشوق یعنی النور متحمل رنج  جدایی نشه  رابطۀ سرد و اجباری رو تحمل می کنه از طرفی  هم چون نمی تونه مثل النور عاشق باشه  احساس ضعف می کنه و این حس با رفتار سلطه جویانه النور بیشتر و بیشتر می شه و بلاخره تصمیم به ترک او می گیره و النور از شنیدن این خبر زندگیش رو از دست می ده و در انتها نامه ای رو برای آدولف می ذاره  تا اون پی به حقیقت عشق النور و چرا اینکه نمی تونه ترکش کنه ، ببره

داستان تلخ و شیرینی از عشق  که چگونه شکل می گیره و چه چیزهایی باعث ادامه و یا سرد شدن و از بین رفتن ارزشهای اولیه یک رابطه می شه  

 

نظرات 7 + ارسال نظر
بابک شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:46

تو لیست علاقمندی ها اضافه می کنم تا سر فرصت بخونم این کتاب رو، باید جالب باشه...

ناصر شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:53 http://introspection.blogsky.com

عشق مثل سن و سال میمونه...نباید دست و پا بزنی تا مثلا 25 سالت بشه،اگه تو رویای 25 ساله شدن غرق بشی زمان حالت رو از دست میدی و شاید آینده ت رو هم ویران کنی!تمام این تعابیر رو برای عشق بکار ببرید،باید صبر کنید تا عشق خودش بیاد سراغتون و آروم آروم غرقتون کنه،خودش میدونه چیکارتون کنه و چطور لذتی در خور انتظارتون بهتون بده!
ممنون بابت معرفی...

محسن یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 19:23 http://after23.blogsky.com

سوژه ای که داستان رو در بر میگیره جالبه. نمونه اش رو قبلن ندیده ام. ولی این که نوشتید رمان تلخیه مرا از خواندنش منصرف کرد. تلخی آنقدر از اطراف میباره که ترجیح میدم خودم و با دست خودم سراغش نرم
ممنون از معرفی کتاب و زدن حرف آخر در اول.

گاهی معنای کلمات به واقع اون نیست که می گیم شاید به نوعی همزاد پنداری شده و راحت بگم درم اومد وقتی به آخرش رسیدم

رویا سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 22:25 http://boyesharji.blogsky.com//

واقعا کتاب جالبیه . من خیلی دوسش داشتم.

انجمن داستان قم پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:05 http://qss.blogfa.com

با سلام
با بخش کوتاهی از زوال کلنل به روزیم
کامنت فراموش نشه

نسیم دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 17:07

سلام
مرسی از مطلبتون کتاب جالبیه حتما می خونمش

فاطمه دوشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 13:08 http://anna-f.blogfa.com

داستان بر اساس واقعیته. من خوندمش و واقعا لذت بردم هر چند همیشه برای همچین سرنوشتی احساس ناراحتی میکنم. البته به گمونم لازمه که یک دور دیگه این کتاب رو بخونم البته با تامل بیشتری ...

شوربختانه نویسنده ی این یادداشت دیگر به این جا سر نمی زنند.
این است که به خودم اجازه پاسخ نمی دهم. امیدوارم دوباره ایشان را در اینجا ببینیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد