کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

آتش دزد

یادداشتی از آریا توسلی (14 ساله) 

 

انتشارات: افق  

نویسنده: تری دیری   Terry Deary 

مترجم جلد اول و دوم (آتش دزد - پرواز آتش دزد): حسین ابراهیمی (الوند) 

مترجم جلد سوم (آتش دزد تسلیم نمی شود): نوشین ابراهیمی  

قیمت مجموعه ی سه جلدی:  13000 تومان  

  

 

خلاصه ی داستان : ماجرا از اونجا شروع میشه که پرومتئوس پسر عموی زئوس خدای خدایان به جرم دزدیدن آتش و بخشیدن آن به انسانها به دست خود زئوس محکوم  می شود به اینکه پرنده ای غول آسا هر روز جگر او را از بدنش بیرون بکشد و بخورد تا او بمیرد ولی روز بعد پرومتئوس دوباره زنده میشود و دوباره پرنده همان بلا را سرش می آورد و این داستان تا ابد ادامه دارد تا زمانیکه هراکلس ( هرکول ) پسر زئوس زنجیرهای پرومتئوس را باز می کند و وقتی که پرنده برای کشتن او میاید پرومتئوس فرار می کند .  زئوس از ماجرا خبردار می شود ولی این لطف را به پرومتئوس می کند که بتواند از بین انسان ها قهرمانی شایسته ی آتش دزدیده شده پیدا کند و او را قانع کند تا از محکومیتش صرف نظر شود .   

داستانهای این سه کتاب در مورد تلاش های پرومتئوس برای پیدا کردن قهرمانی میان انسان هاست .  راوی های داستان ها دو پسر و یک دختری هستند که بطور جداگانه در هر جلد خیلی اتفاقی با پرومتئوس آشنا می شوند . پرومتئوس در زمان سفر می کرد تا غیر از اینکه قهرمان را پیدا کند از دست پرنده ی غول آسا که همچنان دنبالش است فرار کند .  

 

به نظر من طراحی جلد کتاب ها و همینطور اندازه ی آنها خیلی قشنگ و مناسبه و ترجمه ی نسبتا خوبی هم داره . ضمنا یکی از خوبی های دیگه این کتاب آشنا شدن با بسیاری از اساطیر یونانی است . از خدایان گرفته تا قهرمانانی مثل آشیل  پاریس یا خود پرومتئوس .

نظرات 24 + ارسال نظر
محسن دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 14:10 http://after23.blogsky.com

به وبلاگ کتاب هایی که می خوانیم خوش آمدید. امیدواریم شما را بیشتر ببینیم.

مر۳۰
خودم هم امیدوارم وقت بکنم که بیشتر بنویسم

پروانه دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 15:56 http://parvazbaparwane.blogspot.com

با درود فراوان به آریا ی گرامی

بسیار خوشحالم که به این انجمن پیوستی و بسیار خوشحال تر که با کتاب هایی آمدی که داستان اساطیر است.

باز هم می آیم

مر۳۰
کتاب بعدی هم در مورد اساطیره ولی اساطیر ایران

علی آریا دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 18:11 http://serkherika.persianblog.ir/

.......
سلام
شروع خوبی ست
امیدوارم تداوم داشته باشد
بخصوص که می دانم کتاب های زیادی خوانده ای
پیشنهاد می کنم در نوشته هایت از یک روش پیروی کنی
محاوره و یا ادبی .
در عین حال از جمله بندی و توصیف هایت لذت بردم
شاید روزی من هم این کتاب ها را بخوانم
موفق باشی.

مر30
باشه از این به بعد محاوره ای می نویسم
اگه بخونیش خوشحال میشم

به ناز سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 00:47

آریا خان مرسی از نقدی که نوشتید،من راجع به این کتاب ها نشنیده بودم و خوشحال شدم که به آنها از طریق شما معرفی شدم ،دنبال انگلیسی آنها خاهم گشت و آنها را خاهم خاند .من از این که داستانهای اسطوره به شکل های دیگر معرفی شوند خیلی لذت میبرم ، و این طور که از نقد شما بر میاید ،این ۳ کتاب به نظر بسیار خوش معنی و در ضمن سرگرم کننده میایند . مرسی از شناساندن آنها ، امیدوارم به این کار ادامه بدهید . بهناز

مرسی . اگه انگلیسی شو پیدا کردی به من هم بگو . خوشحال میشم .

در ضمن خواهم نوشته میشه نه خاهم
سعی کن یک کلاس فارسی تو استرالیا پیدا کنی که فارسیت تقویت شه ! ها ها !!!

پروانه سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 17:45

این داستان آتش دزدی پرومتئوس(پرومته) از چند جهت ذهن منو به کار گرفته:

1- اینکه آتش به دست انسان ها برسد و بار این رساندن به دوش پرومتئوس بوده و عجب شکنجه ای دیده .چرا؟ چون یک کار خوب و درست انجام داده. از اینها در تاریخ زیاد داریم و هر روز تکرار هم میشه.

2- نجات او توسط هرکول
هرکول با رستم مقایسه می شود. رستم هم نماد یک آدم پر زور که نماینده مردم است و برای مردم شمشیر میزند.

3- داستا ن پیدایش آتش هم در اساطیر ما وجود دارد ولی آنچه در هر دوی این اساطیر ایرانی و یونانی یکی است ، ارزش آتش است. آریا ی گرامی خودت می دانی که در ایران باستان آتشکده ها محل نگهداری(پرستاری) از آتش بودند و محل نیایش. آتش یکی از چهار عنصر اصلی شمرده می شد که باید از آنها مراقبت کرد. در داستان پرومتئوس هم خیلی قشنگ به این ارزش آتش پرداخته است.


مرسی . نکته ی جالبی در مورد هرکول گفتین . قبلا بهش فکر کرده بودم . طبق این روایت هرکول جزو آدم خوب ها بود ( روایات دیگه ای هستند که هرکول رو بد می شناسند )

پروانه سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 17:52 http://parvazbaparwane.blogspot.com

نکته ی دیگه ای که ذهن منو مشغول کرده کار این نویسنده است که چقدر قشنگ اساطیر را به دنیای امروز پیوند زده.
او به دنبال «انسان» می گردد تا آتش را به دست او بسپارد

خوب نویسنده به این وسیله اساطیر را بسیار زیبا در ذهن نوجوان جای می دهد و افسوس که نویسندگان ما در حد ساده نویسی داستان های شاهنامه دست به این کار زده اند (البته تا جایی که من اطلاع دارم .باید منتظر شوم ببینم در باره ی اساطیر ایران چه کتابی را معرفی می کنی)

دقیقا ! اولین چیزی که در این کتاب منو جذب کرد همین موضوع پیوند زدن اساطیر به زمان حال بود .

می خواستم بدونم این کتاب رو خوندین ؟‌چون من به این وضوح ننوشته بودم که چه جوری پیوند زده و دقیقا همینطوره .

کتاب بعدی اسمش پارسیان و من هست .

بازم ممنون .

شهرزاد چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:38 http://se-pi-dar.blogsky.com

آریای گرامی ورود شمار ا که گویا جوان‌ترین عضو این وبلاگ هم هستید، خوش‌ آمد می‌گم.

کتاب را خیلی خوب معرفی کردید. همیشه موضوعات و داستان‌هایی که به شکلی با اساطیر ارتباط پیدا می‌کنند، برام خیلی جذاب و خواندنی بوده یادداشت خوب شما در کنار پرسش های پروانه‌ی گرامی آموزنده بود و زمینه‌ای برای یادگیری‌ و خواندن‌های بعدی.
ممنون

مرسی . منم دقیقا همین حسو به کتابهای اساطیری دارم
خیلی قشنگن

پروانه چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:43 http://parvazbaparwane.blogspot.com

آریای گرامی
کتاب را نخوانده ام .

مگر باید مطلب را مستقیم نوشت تا خواننده متوجه شود!

تو بدون آنکه خود بدانی ، این موضوع را بیان کردی.

آهان . آره دقت نکرده بودم .

محسن چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 14:41 http://filmamoon.blogsky.com

در پاسخ به کامنت خانم بهناز، خاهر را ایراد گرفته بودی. که خواهر درسته. خود من یه وختی خاهر مینوشتم. خاندن مینوشتم یا خاستم یا ............. مثلن و لطفن و ثانین و ......
به نظر من، البته اگه کسی نظرمو پرسیده باشه، هم حق با توه و هم حق با خانم بهنار. ولی تو اگر خواهر می نویسی باید واوش را هم بخوانی. همانطور که یک وختی می خواندند. یعنی درست تراست که بخوانی. ولی اننگار سخت بود و برای سادگی کار اومدن گفتن که اصلن سخته اینجوری بنویسیم خواهر بخوانیم خاهر.
من خودم وختی به نوشته های خودم در وبلاگی که دیگه توش ننمی نویسم نگاه می کنم خودم نمی پسندم. یعنی برام سخته نه اینکه بگم غلطه. اینه که دیگه مینویسم خواهر و خواهم و .... بی خیال واوشم میشم. ولی مثلن و ثانین و لطفن و اینا رو اینجوری مینوسم. اون ان عربی رو من کردم نون و خیال تخت. ولی از حق نگذریم این یکی داره جا می افته.

آره راست می گین . نکته ی جالبی بود بهش دقت نکرده بودم
مرسی

محسن چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 14:58 http://filmamoon.blogsky.com

راستی لینک نوبت ها هم درست شد. عضو جدیدی اومد توی لیست و اونم آریا بود. عضوی هم ما رو ترک کرد و رفت. یعنی خانم یاس و به جایش خانم شهرزاد آمد.

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 15:57

یک :در اساطیر یونانی پرومته، آتش ،هنرها و خانه سازی و نوشتن را از خدایان می دزد و برای انسان ها می برد.

ولی در شاهنامه این کارها به عهده ی یک نفر نیست شاهان و مردم و نیروی آسمانی همه با هم به این کارها می پردازند
پادشاهان این دوره «کیومرث ، هوشنگ، طهمورث، جمشید » که در دوران پادشاهی مشغول این کارها هستند، با اخلاق تر از اساطیر یونانی هستند.

دو:
نقطه ی مشترک دیگر بین دو اساطیر ایرانی و یونانی :در هر دو نخستین انسان مرد بوده است.

آیا دراین داستان به این نکته اشاره ای داشته است ؟

در واقع نه ولی نکات خیلی جالبی بود . نمی دونستم . مخصوصا اولیش .
مر۳۰
فقط نفهمیدم کی بودی ؟‌!!

پروانه چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 23:14

با پوزش
نویسنده پیام پیشین من بودم.

پروانه چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 23:45

یه چیزی در مقایسه اساطیر یونان و ایرانی یادم آمد گفتم برات بنویسم:
در اساطیر یونان آشیل و در اساطیر ایران اسفندیار رویین تن بود.
آشی از پاشنه و اسفندیار از چشمان.

ببین تفاوت این دو خیلی زیاد چشم و پاشنه پا:
ما با چشم ها می بینیم

گاهی می گوییم «دیدی » منظورمان دیدن با چشم نیست منظورمان فهمیدی است

اصطلاح «چشم پاک » رو حتمن شنیده ای

«چشم » و «دیدن» «تماشا کردن» در ادبیات مفاهیم گوناگونی دارد که «پاشنه» هیچ کدام از آنها را ندارد.

پروانه جان مطمئنم که آریا وقتی از مدرسه برگرده دوست داره خودش پیام هارو بخونه و جواب بده با این حال باید بگم که این نکته ای بود که بهش فکر کرده بودم اما تو خیلی قشنگ اونو مطرح کردی و واقعا مرسی . و یک نکته پاشنه را ور کشیدن که کنایه از آمادگی برای رفتن با مفهومی عمیق و مثبت است آیا به این داستان ربط پیدا می کند یا نه ؟ البته می دانم که آ» پاشنه ی کفش است و این پاشنه ی پا !

از همه ی دوستان برای همراهی با این تازه وارد بسیار جوان بسیار ممنونم .

فرناز

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلام
در مورد اسفندیار و آشیل می دونستم همچنین در مورد زیگفرید که آلمانی بود و پشت کتفش نقطه ی ضعفش بود . ولی در مورد معنی چشم و بی معنی بودن پاشنه فکر نکرده بودم . نکته ی جالبی بود مرسی . از این نکنه ها بازم گیرت اومد بهم بگو . خوشحال میشم .

آریا

پروانه پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:31

فرناز جان تو گه استاد انگلیسی هستی در آن زبان هم اصلاعات معنای از دیدن هست که خوشحال می شوم آنها را اینجا بنویسی.
اگر دوستان زبان دیگری آشنایی دارند که چه بهتر با اصطلاحات آنها هم آشنا شویم.

پروانه جان لطفا با این اصطلاخات و تعارفات مسئولیت من رو سنگین تر از اونچه هست نکن . گرچه مطمئنم اینهارو هم خودت و هم بقیه بلدن در عین حال اونچه رو که بیاد دارم یاد آوری می کنم :
ُSee دیدن (بی اراده )
Look / Look at نگاه کردن
Watch نگاه کردن و معمولا در یک دوره ی زمانی مشخص
Glance نظر انداختن
peep/peek دید زدن
stare / gaze زل زدن

یا اصطلاحاتی مثل I see به معنی فهمیدم که به نظرم به شکلی نزدیک به همان حال و هوائی است که در فارسی است و تو اشاره کرده بودی ...

اما بطور کلی مقایسه ی این پاشنه ی آشیل و چشم اسفندیار جالبتر از این حرف هاست !!! نکته ای که به نظرم رسیده این است که پاشنه بسیار امن تر از چشم است . حوردن تیری به پاشنه خیلی نامحتمل تر از خوردن تیری به چشم است .

omid پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 16:16 http://www.itrah.com

با سلام به شما دوست عزیز و تبریک میگم وب جالبی رو طراحی کردی
تیم ما هم جدیدا"سایتی در زمینه ای تی راه اندازی کرده که هدف اون ارائه اموزش ها و نرم افزار های مفید و بدرد بخور و دهها مورد دیگست و فرقی هم که با سایر سایتها در این زمینه داره اینه که اعضا تصمیم گرفتیم تبلیغاتی در اون قرار ندیم چرا که این تبلیغات که الان در اینترنت ما هست میشه گفت تبلیغاتی مسموم هست .
لطفا" اگر مایل به تبادل لینک هستید لینک سایت مارو با عنوان زیر در وبتون قرار بدید سپس از طریق نظرات اعلام کنید تا ما هم در کمتر از 24 ساعت شما رو لینک کنیم اگر هم دوست ندارید میتونید بگید تا اول ما شما رو لینک کنیم و بهتون اعلام کنیم.
در ضمن به علت اینکه ما لینک شما رو در قسمت دایرکتوری سایت قرار میدیم میتونید برای لینکتون علاوه بر متن خود لینک 1سطر هم توضیح بنویسید تا در مقابل لینکتون نمایش داده بشه و دلیل این کار هم براتون روشنه که چه تاثیری در گوگل خواهد داشت.
http://www.itrah.com
دانلود نرم افزار ,اموزش کامپیوتر و اینترنت
موفق باشید.

شهرزاد جمعه 23 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 15:04

مقایسه اساطیر و قهرمان های اسطوره ای کشورهای مختلف کار خیلی جذابیه. مثلن همین مقایسه نقطه ضعف های رویین تنان دنیا که شما و پروانه گرامی اشاره کردین، چقدر خواندنی و قابل توجهه و چه داستان های قشنگی هم در این باره نوشتن. اگر اشتباه نکنم درباره همین زیگفرید می گن دلیل این آسیب پذیری افتادن برگی به روی پشتش بوده وقت شستشو در آب زندگی و خیلی افسانه های قشنگ دیگر مثلن این داستان استفن لاکنر:

"سنگین ترین کیفری که خدایان یونانی توانستند برای سیزیف عاصی در نظر بگیرند، بیهودگی بود: تکرار ابدی کاری اجباری در شرایطی که امکان هر پیشرفتی از او سلب شده بود. سیزیف باید مدام تخته سنگش را از یک سربالایی تیز بالا می برد و همین که بر فراز سربالایی می رسید، سنگ می غلتید و پایین دره می افتاد. او دوباره و دوباره پایین می آمد و تخته سنگ را نفس نفس زنان بالا می برد. فقط خدایان یادشان رفته بود که سنگ به مرور زمان ساییده می شود. زاویه ها و تیزی های سنگ که دست های سیزیف را رنجور زخمی می کرد، در صد ساله ی نخست مجازاتش صاف و هموار شد، به طوری که هل دادن پر زحمت جایش را به غلت دادن ساده داد. در هزاره ی بعد، تخته سنگ کوچک و کوچک تر شد و راه سقوطش به طرز چشمگیری هموارتر. عاقبت به زحمت می شد نام تخته سنگ بر آن نهاد که چیزی بیش از یک سنگریزه از آن باقی نمانده بود.
تازگی ها فکر بکری به ذهن سیزیف رسیده: سنگریزه را توی جیبش می گذارد و با کارت اعتباری قرص های مسکن و داروهای آرام کننده می خرد. حالا هر روز صبح با آسانسور به طبقه بیست و هشتم ساختمان دفترش، روی قله ی کیفرگاهش می رود و شب ها دوباره پایین می آید."


این داستان هم تقریبن مثل داستان پرومته به نوعی رویارویی بین انسان و خدا رو می رسونه، در خلاصه ای که از داستان پرومته نوشته ای، او از بند خدایان رها می شه و بین انسان امروز میاد و در داستان بالا هم سیزیف از زیر بار مجازات خدایان به شکلی دیگر رها می شه و در دنیای امروز قرار می گیره. ما در اسطوره های ایرانی این مقابله رو به این شکل نداریم در واقع همیشه در اساطیر ایرانی رودر رویی بین خیر و شر، تاریکی و روشنیه و نه خدا و انسان.


مرور دوباره این یادداشت و نظرات آموزنده این ستون باعث می شه به این فکر کنم که چقدر جای چنین داستان هایی در ادبیات ما خالیه و اصولن چه بر سر ما اومده که با وجود آثار خیلی خوب و پتانسیل هایی که در ادبیاتمون هست، این طور کارها رو شاید حتی به تعداد انگشتان دو دست در ایران تجربه نکردیم.

امروزه کارهای خیلی خوبی در حد ساده نویسی و خلاصه نویسی شاهنامه به خصوص برای مخاطب کودک و نوجوان داریم ولی وقتی به بازآفرینی و الهام گرفتن از چنین کارهایی می رسیم جای نبوغ و خلاقیت نویسنده و هنرمند ایرانی را خالی می بینیم حتی وقتی به عقب تر نگاه می کنیم، می بینیم صحبت از الهام گرفتن از شخصیت های اسطوره ای ایران و بازآفرینی آن ها به شکل امروزی شاید تنها سابقه ای حدود یک دهه داشته باشه. همه این ها را گفتم که بگم نباید فراموش کنیم موضوعات اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و ... زیادی در شاهنامه و نوشته های دیگر ادبی ما هست که می توانیم آن ها رو با فضا و محیط امروز ایران مطابقت بدیم تا کودک و نوجوان ایرانی در فضای امروز و با باورها و نگاه امروزش بتونه آن ها رو بخونه، لمس کنه و باهاشون ارتباط برقرار کنه از روی آن ها رد اسطوره ها و شاهکار های ادبی کشورش رو دنبال کنه

ببخشید از این همه پر حرفی و باز هم ممنون بابت این یادداشت خیلی خیلی خوب

اصلا پر حرفی نبود خیلی قشنگ نوشتی
مخصوصا در مورد سیزیف . عالی بود ممنون

آریا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آریا بیش از من در مورد اساطیر می داند ( خوشبحتانه ) پس بی تردید من شاید بیش از او در حال یاد گرفتن از شما عزیزان باشم . مرسی .
این داستان استفن لاکنر خیلی جذاب بود و حسابی فکر مرا درگیر کرد
انگار خیلی راحت این مجازات انسان امروز به نظر می آید : تنهائی او در این شهر های سیمانی و سرگردانی اش در این پایین و بالا شدن های بی انتها .. آدم با خود می گوید : آه پس به این دلیل به این جا رسیده ایم !
در مورد این کمبودها در ادبیات ما هیچ بعید نمی دانم که باز هم به نقش دین برسیم و بازدارندگی های آن . عدم تقابل انسان با خدا و عدم پرسشگری در این مورد که در فرهنگ ما به دلیل دین وجود داشته است ...

فرناز

فرانک شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:32 http://bestbooks.blogfa.com

باید یک امتحانی بکنم ولی فکر نکنم با این جور کتاب ها رابطه ای برقرار کنم

من حدس میزنم بتونین .
امتحان کنین . معمولا کتاب های خوبین .

پروانه شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 15:29

این نکته ی شهرزاد گرامی از پیام آموزند ه اش، بسیار قشنگ است:

«ما در اسطوره های ایرانی این مقابله رو به این شکل نداریم در واقع همیشه در اساطیر ایرانی رودر رویی بین خیر و شر، تاریکی و روشنیه و نه خدا و انسان. »

شهرزاد گرامی این موضوع نپرداختن به اساطیر ایرانی به شکل غم انگیزی وجود دارد .


به فرناز:
این بند آخر پاسخت به کدام بند پیام شهرزاد است؟

به آریا:
اگر علاقه مند بودی این پیوند را دنبال کن و از رویین تنان بخوان
http://www.cloob.com/club/article/show/clubname/roientanan/articleid/20398

به امید آن روز که تو با آنچه از نویسندگی مادر و شاعری پدر به ارث می بری با آنچه می خوانی در هم آمیزی و برای نسلی دیگر از این داستانها از اساطیر خودمان بنویسی.

پروانه جان منظورم همین موضوع مورد اشاره تو بود که به نظر من هم اشاره ی عالی و فوق العاده ای بود .

فرناز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مرسی . حتما لینک رو نگاه می کنم .

پروانه یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:11

فرناز گرامی
همان گونه که می دانی ایرانیان باستان پیرو «آیین مهر» بودند که پس از آن با زرتشت اعتقادات دینی شان ادامه پیدا کرد. و اصلن آنچه که تو در باره ی نبود پرسشگری وجود نداشته است آنها به شکل دیگری نگاه می کردند و نمی توانیم این برداشت امروزه را به آن تعمیم دهیم.

باز باید خود شهرزاد گرامی در این باره توضیح دهند.

البته این مقایسه اساطیر از بحث های خیلی خوبی است که باید کم کم به پست های شاهنامه خوانی ببریمش. این نکته هم بنیادی است. چه خوب که اینجا به یک جمعبندی برسیم پس از آن بحث را به آنجا ببریم.



مرسی پروانه جان . با تما م زحمت های زیادی که کشیده ای و با تمام احترامی که می دانی برای شاهنامه قائلم اما می دانی که هنوز نتوانستی شاهنامه خوانم کنی ! اما امیدوارم که در مورد آریا موفق شوی !!!!
فرناز

شهرزاد یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 13:02

آریای عزیز:
خوشحالم که توانستم حس خوبی که خواندن یادداشتت به من داده بود را منتقل کنم. امیدوارم از این پس هم نوشته‌های خوبت را در اینجا بخوانم و لذت ببرم.

به فرناز گرامی:
من هم به این داستان و نویسنده خوبش خیلی علاقه دارم حتی یکی دو بار خواستم در وبلاگم بگذارمش که نمی‌دانم چرا تنبلی کردم و چقدر خوب که بالاخره از این جا و کنار این یادداشت خوب آریای عزیز سر درآورد.
یادم رفته بود بگم که این عکس قشنگ رو که حتمن کار شماست خیلی دوست دارم به خصوص اون دایره نورانی که از پشت کتابها سرک کشیده و هم آتش و هم خورشید رو تداعی می‌کنه خیلی چشمگیره

پروانه جان: خیلی ممنون. این پیام های آموزنده شما بود که مقایسه بین اسطوره ها را به یادم آورد.

خیلی ممنون منم امیدوارم و دفعه ی بعدی هم سعی می کنم کتاب خوبی بذارم . مرسی
آریا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شهرزاد عزیزم
اتفاقا می خواستم بپرسم که قصد نداری چنین کاری کنی ( در مورد کتاب )
در مورد توجه خوبت هم به عکس مثل همیشه مثل همیشه ... سعی من هم همین بود که اثری از آتش در آنجا داشته باشیم و مرسی از تو .

فرناز

پروانه یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 15:53

فرناز جان
من هیچوقت قصد شاهنامه خوان کردن کسی را نداشته و ندارم. مهم مسائل انسانی است که هر که از دید خودش آنها را در ادبیات یا جامعه شناسی و یا حتی کارهی عملی دیگر پیدا می کند.
من شاهنامه را دوست دارم و می خوانم این دلیل نمی شود بخواهم همه بخوانند ودوست داشته باشند. زیبایی زندگی به همین ناسازهاست.

من به این قصد که آریا را شاهنامهخوان کنم اینجا پیام ننوشتم فقط دیدگاههای خودم را نوشتم.
همین و بس

اگر هم چنین قصدی داشتی از نظر من چیز بدی نبوده و من منظور بدی نداشتم . تردید ندارم که قصد تو در مورد پیام برای آریا این نبوده اما معتقدم که اگر هم این بوده مطلقا بد که نبوده هیچ خیلی هم خوب بوده و باعث تشکر و افتخار من .
باز هم از تو ممنونم و به تو مدیون .

شهرزاد یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 17:54

همان طور که پروانه ی گرامی هم اشاره کرده اند در پیام پیشین خواستم اشاره ای کرده باشم به این که در اسطوره های ایرانیان ِ یکتاپرست، رویارویی انسان با خدا، که در اسطوره های یونانی دیده می‌شود، به دلیل همین یکتاپرستی به صورت رویارویی نیروهای خوب و بد و مقابله خیر و شر است (نمی‌دانم چقدر توانسته ام منظورم را برسانم).

در مورد کمبود این قبیل آثار در ادبیات کشورمان هم احتمالن هیچ چیز بیشتر از جای خالی اندیشه ی خلاق ایرانی و از همه مهم تر بی توجهی دست اندر کاران به ظرفیت ها و پتانسیل های موجود تأثیر گذار نیست. همین می‌شود که در برهه ای بهترین مثنوی مان می شود تصحیح نیکلسون و خیاممان را فیتز جرالد به ثبت می‌رساند و.... و شاید در آینده ای نه چندان دور همین تب نه چندان خوشایند را در بازآفرینی کارهای ادبی‌مان هم شاهد باشیم و مثلن رستم در قالب و قد و قواره ی سیزیف از داستان امثال لاکنر سردر بیاورد، نه این که این ها بد باشد که خیلی هم خوب است ولی نمی‌دانم چه چیز باعث می‌شود که فقط به این کپی برداری ها دل خوش کنیم و از کنار آن چه داریم و می‌توانیم این قدر خوب و موثر به نام خودمان به ثبت برسانیم، این طور بی تفاوت عبور کنیم؟

فرناز جان
کاش چنین توان و استعدادی در من بود و هزار افسوس که نیست. این طور که شنیدم، چند اثر خوب با همین دیدگاه برای مخاطب نوجوان در حال انتشاره، امیدوارم با چنین کارهایی این نقاط تاریک روز به روز روشن و روشن تر بشه.

ممنون از نگاه مثبت و لطف همیشه ات

پ.ن. شاید نباید بگم ولی می گم بیشتر دلم می خواست به جای این پیام شعری می نوشتم نمی دانم چرا چیزی به ذهنم نرسید

ممنون از حضور مهربانت
ممنون از شعری که در دل داشتی

فرناز و آریا

در مورد نکاتی که اشاره کردی با تو موافقم و معتقدم متاسفانه این اولین بار نیست و آخرین بار هم نخواهد بود .. ما آدم های قدر شناسی نیستیم انگار .....

Alice یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 17:42

چرا لینک دانلود نداره؟

خیلی از کتابای معرفی شده توسط ما لینک دانلود ندارن. بیشتر کتابهایی لینک دانلود دارند که دیگه چاپ نمیشن.

FATEMEH BAY سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 18:56

سلام.
وااای من هر سه تا جلد این کتابو دارم ولی نمیدونم چرا جلد سوم یعنی(( آتش دزد تسلیم نمی شود )) از صفحه ی 96 تاااااا 113 که تقریبا می شه فصل هشتم اصلا نیستش توی کتاب
خیلی دوس دارم اون فصلش رو بخونم!!

مـمـنـونـــــــ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد