کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

خیانت


نام اثر: خیانت

موضوع: نمایشنامه

نوبسنده: هارولد پینتر

مترجمان:نگار جواهریان /  تینوش نظم جو

انتشارات: نشر نی

تعداد صفحه: 128


خلاصه اثر:

پرده اول نمایش از آنجائی شروع می شود که اِما و جری در بار مشغول نوشیدن بودند. هر دوی آنها به مدت پنج سال با هم زندگی مشترکی را در خانه ای به دور از چشم همسران و فرزندانشان تجربه کردند و حالا بعد از دو سال دوری دوباره هم را می دیدند. هر دوی آنها در جوانی عاشق ادبیات و سردبیر دو مجله شعر بودند و از آن زمان نامه های پور شوری درباره ادبیات برای هم می فرستادند. بعد جری با جودیت که یک پرستار و اِما با رابرت که ناشر معتبری بود ازدواج کردند . جری دوست صمیمی رابرت بوده و نویسندگان جوان و خوش آتیه را برای او کشف و معرفی می کند.اما زندگی آنها را به مسیر دیگر هدایت کرد.

روال داستان سیر معکوس دارد و از زمان حال به گذشته حرکت می کند و جریان این خیانت را از انتها به آغاز نمایش  می دهد.


بریده ای از اثر:

«اِما: من به تو زنگ زدم . نمی دونم چرا

جری: چقدر عجیبه، ما باهم خیلی صمیمی بودیم ، مگه نه؟... من و رابرت ... حتی اگه ماههاست همدیگه رو ندیدیم... ولی توی تمام این سالها، با وجود همه ی این گیلاس هائی که با هم زدیم، همه این ناهار هائی که با هم خوردیم ... من هیچ وقت متوجه نشدم...حتی هیچ وقت احتمال ندادم ... که می تونه کس دیگه ای... جز تو توی زندگی اش باشه. هیچ وقت. مثلا،وقتی آدم با رفیقش توی بار نشسته ، یا توی رستوران، بر فرض... گاهی پا می شه بره بشاشه، می دونی، کی نمی ره، ولی منظورم اینه که ... اگه بره یواشکی یه زنگی بزنه، تو این رو توی تمام وجودت حس می کنی ، می دونی،حتی صدای افتادن سکه رو توی دستگاه می شنوی. ولی من هیچ وقت این حس رو با رابرت نداشتم. صدای افتادن هیچ سکه ای رو با رابرت توی هیچ باری نشنیدم. با مزه این جاست که این من بودم که می رفتم سکه توی تلفن می انداختم و قایمکی زنگ می زدم- اون هم به تو- تنها می ذاشتمش پشت پیشخون مست کنه. همینه که عجیبه...»



درباره نویسنده:

هارولد پینتر پسر یک خیاط انگلیسی ، نخست تئاتر را به عنوان بازیگر شروع می کند اما خیلی زود به سراغ نویسندگی می رود و نخستین رمانش را با عنوان کوتوله ها(1960 میلادی) می نویسد. نخستین نمایشنامه بلند او به نام «جشن تولد»در سال 1957 با استقبال تماشاگران مواجه نمی شود اما نمایشنامه «سرایدار» در سال 1959 نخستین موفقیت او در زمینه تئاتر محسوب می شود. منتقدین به نمایشنامه های او لقب «تئاتر تهدید» داده اند.

در سال 2005 جایزه نوبل ادبیات را دریافت می کند و اعلام می کند که دیگر نمایشنامه نمی نویسد.

هارولد پینتر:

 من دنبال این نیستم که جهانی بشوم به اندازه کافی نوشتن این نمایشنامه ی لعنتی برام کار سخت و وقت گیری هست ...

نظرات 8 + ارسال نظر
فرناز شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:42 http://farnaz.aminus3.com/

به نظر من خوندن نمایشنامه حال و هوا و روحیه ی حاصی می خواد صرف نظر از اینکه موضوع چی باشه . مثلا من خودم معمولا خوندن یک داستان رو به خوندن یک فیلم نامه یا نمایش نامه ترجیح میدم گرچه وقتی یک داستان می خونم شاید خودم خیلی چیزهارو تصویر کنم اما مثل اینکه ترجیح میدم اینکار رو خودم انجام بدم و نه نویسنده !
* * *‌
نکته ای که در اینجا بشدت گنگ میمونه و من نمی دونم که آیا در خود کتاب هم همینجور هست یا نه اینه که روشن نمیشه که چرا این آدم ها با وجود وجه اشتراک ها و علاقه ای که به هم دارند با اشخاص دیگه ای ازدواج می کنند و بعد همچنان تا سالها به ارتباطشون با هم ادامه میدن ؟

انگار آدم توقع نوعی شحصیت پردازی داره برای رسیدن به این جاها ... شاید گره های یک شخصیت چه منفی و چه مثبت باید باز بشه تا بعد برسه به خیانت که نام نمایشنامه هم هست ...

سلام خانم فرناز
خود نویسنده نیز به این موضوع واقف است که بعضی شخصیت ها جای پردازش بیشتری داشتند اما احتمالا بدلیل انحراف مسیر اصلی از آن صرف نظر کرده - مثلا من خودم تا انتهای داستان شخصیت جودیت را نتوانستم درک کنم
اما در مورد باز شدن گره ها - سیر بیان داستان از ابتدا به انتهاست و در پایان وقتی دو قهرمان از موضوغ خیانت به خانواده شان حرف می زنند خواننده نمی داند که آیا اول اینها بوده اند که شزوع کرده اند یا همسران آنها ...

محسن شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:36 http://after23.blogsky.com

از آنجا که قرار گذاشته بودیم که شما یادداشت را چرکنویس بگذاری که چون وقت نداری من آپ کنم دیشب یادداشت همه میمیرند را آپ کردم. ولی الان دیدم که شما خودت یادداشت را آپ کرده ای. این بود که من همه می میرند را علی الحساب برداشتم که در وقت دیگری آپش کنم.
و اما نمایش نامه خیانت.
من تا کنون جز یکی دو نمایش نامه نخوانده ام. که یکی از آنها افسانه آفرینش چند صفحه ای صادق هدایت است. برایم خیلی سخت است که دیالوگها را پی گیری کنم. از آنجا که فقط مکالمه است مدام نام ها در کنار گفتگوها می آید و جالب اینجاست که بعد از چند صفحه حتا پرسوناژها را قاطی می کنم. اسامی در ذهنم جابه جا می شوند و خلاصه کلی بلا سرم میآید. چه بکنم؟

سلام
اولا که من پوزش می خواهم بابت عدم هماهنگی که پیش آمده
....
امابابت مشکل شما در مورد جابجائی اسمها و پرسوناژ ها باید عرض کنم که : کجائی جوانی که یادت بخیر :-)

محسن یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 http://after23.blogsky.com/

نه قضیه آلزایمر و کجایی جوانی نیست. مرده شور جوانی را ببرد. اگر خوب بود بی وفایی نمی کرد و گم نمی شد. صحبت سر اینست که من از جوانی همین بوده ام.

خوب نمایش نامه نخوانید این که مشکلی نیست - خودم بعدا برایتان تعریف می کنم

پروانه یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 http://parvazbaparwane.blogspot.com

خیلی خوشحالم که اینجا در باره ی کتابی از هارولد پینتر این نویسنده ی تلخ همیشه معترض می خوانم.

..
بابک گرامی
خلاصه ای که از این کتاب نوشتی و با توجه به شناختی که از این نویسنده دارم بسیار علاقه مند شدم کتاب را بخوانم.
حتمن به زودی خواهم خواند.

سلام
خوشحالم که سلیقه شما هم شبیه من است

پروانه یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:31

دوستان گرامی فرناز و محسن
از این نویسنده کتاب «خاکستر به خاکستر »را خوانده ام من هم هنگام خواندن نمایشنامه ، نام ها را فراموش می کنم هنگام خواندن نمایشنامه باغ آلبالو یک دستم را روی صفحه معرفی شخصیتها گذاشته بودم ومرتب مجبور بودم برگردم و نگاه کنم آخرش هم اسمهایشان را یاد نگرفتم ولی چنان اثری روی من گذاشت که تا عمر دارم از یادم نمی رود. نمایشنامه های پینتر دارای شخصیت های زیادی نیستند و خیلی خوب به یاد می مانند.
بابک گرامی در این نمایشنامه چند شخصیت هستند ؟ با اینکه کتاب را نخوانده ام ولی چهر شخصین در ذهنم جای گرفته است.

درست حدس زده اید - 4 شخصیت بیشتر ندارد این نمایشنامه

مریم دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 http://voodoo.blogsky.com

سلام
معرفی خوبی بود علاقه مند شدم بخونم نماشمنامه زیاد می خونم مثل جنایت های زناشوهری، شمس ژرنده که عاشقشم، کارای شکسپیر حتما دهنبال اینم می رم چون تلخ و مبهم به نظرم اومد

خوشحالم که معرفیم مورد قبول واقع شد - منم خرده جنایت های زن و شوهری را خواندم و لذت بردم

مهناز چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:19

با سلام
من از طرفدارهای شما هستم میخواهم یک وبلاگ فقط در مورد رومانهای ایرانی بنویسم ، آیا میتوانم از وبلاگ شما استفاده کنم و رومانهای ایرانی که معرفی کردید را کپی کنم
ممنون

سلام خانم مهناز
لطفا در این مورد با آقای محسن رئیس بزرگوار این بلاگ مشورت کنید

شیوا دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 21:18

خاکستر به خاکستر پینتر خیلی بهم چسبید

تو یوتیوب یه صحنه از نمایش خیانت رو دیدم که جرمی آیرون توش بازی می کرد...کلاً کارش درسته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد