کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

گفتگو در کاتدرال

گفتگودر کاتدرال  

ماریو  بارگاس یوسا  

عبدالله کوثری  

انتشارات نما / مشهد  

چاپ اول بهار ۱۳۷۰ 

   

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

این کتاب ۶۸۶ صفحه در دوجلد است با مقدمه ای ۷ صفحه ای از آقای عبدالله کوثری عزیز .  

در ۵ صفحه ی اول با زندگی - سفرها و کارهای نویسنده آشنا می شویم . دو صفحه ی بعدی در مورد گفتگو در کاتدرال است و به نظر من برای رفع کنجکاوی خواننده کامل و کافی . و البته با توجه به نثر دوست داشتنی عبدالله کوثری بسیار خواندنی :  

  

"  گفتگو در کاتدرال ( سال انتشار 1969 ) سومین رمان بارگاس یوساست . برخی از ناقدان این کتاب را برجسته ترین اثر او و یکی از مهمترین آثار در بازنمائی سیمای امریکای لاتین می دانند . لوئیس دی یس در نقدی بر این کتاب می نویسد : (گفتگو در کاتدرال را می توان با آسودگی مهمترین دستاورد بارگاس یوسا در زمینه ی روایت دانست ... آنگاه که نوشتن این کتاب به پایان آمد بارها از نویسنده شنیدیم که می گفت گفتگو در کاتدرال آنچنان توان آفرینش و مهارت او در روایت گری را مصرف کرده که به راستی تردید دارد که از این پس بتواند از مرزهای این کتاب فراتر رود .) 

در این رمان دو چیز بیش از هر چیز دیگر توجه خواننده را جلب می کند . نخست وسعت دامنه ی آن و در برگرفتن رویدادها و شخصیت های متعدد است و دیگر ساختار پیچیده اش . زمینه ی کار بارگاس یوسا در این رمان همچون اغلب آثار دیگرش بخشی از تاریخ معاصر پرو است که از دوران دیکتاتوری ژنرال مانوئل اودریا ( 56 - 1948 ) تا حکومت  ویکتور بلائونده در اوایل دهه ی 1960 را در بر می گیرد .  او در این محدوده ی زمانی کلاف زندگی دهها شخصیت از بالاترین مقام های اولیگارشی حاکم تا روسپیان و پااندازان و لمپن ها را می گشاید و تصویری همه جانبه از سیمای پرو به دست می دهد . ساخت اصلی داستان بر گفتگوها استوار است . سه گفتگوی اصلی و یک تک گوئی همراه با چند گفتگوی فرعی دیگر . روایت های پراکنده ای نیز در کنار گفتگوها جای گرفته است که اغلب از زبان شخصیت هاست و نه یک راوی واحد یا ناظری بیرون از متن اصلی داستان . از درون گفتگوهاست که آدمها سربرمی آرند و شناخته می شوند و از درون گفتگوهاست که رویدادها به تصویر در می آیند . ترتیب مشخصی در آوردن گفتگوها نیست یعنی چنان نیست که هر گفتگو فصل یا فصل هائی از کتاب را خاص خود کرده باشد . بارگاس یوسا با مهارتی که بی گمان در این زمینه بی نظیر است این گفتگوها را که اگرچه با هم رابطه دارند در مکان ها و زمانهای متفاوت روی می دهند درون شبکه ای پیچیده در هم آمیحته است .  آنچنان که گویی خواننده در هر لحظه آینه ای چند رویه پیش روی دارد که در هر یک ار رویه ها می تواند یک یا چند شخصیت را ببیند . چنین ترکیب پیچیده ای شاید در آغاز به چشم خواننده دیریاب و دشوار بنماید اما با پیگیری نشانه هائی که نویسنده در خلال گفتگوها و روایت ها به دست داده و با دنبال کردن جریانی پنهانی که رشته های گونه گون گفتگوهارا به هم می پیوندد نه تنها روال منطقی داستان را درمی یابد بلکه در این کوشش به تجربه ای می رسد که شاید در نوع خود بی سابقه باشد . داستان با دیدار دو شخصیت اصلی کتاب سانتیاگو زاولا و آمبروسیوپرادو و شرح مقدمات گفتگوی آنها در میخانه ای به نام کاتدرال آغاز می شود اما این گفتگو در فصل اول کتاب آغاز نمی شود و به پایان نمی رسد بلکه در سراسر کتاب ادامه دارد و همچون رشته ای ماجراهای پراکنده را به هم پیوند می دهد . بقیه ی فصلهای کتاب گوئی تا اندازه ای تکه هائی از همین گفتگو بین این دو نفر است . دیگر گفتگوها که نسبت به این گفتگو در گذشته ای دورتر روی داده اند میان آدمهائی است که روابطی مستقیم یا غیر مستقیم با این دو دارند . بر متن این گفتگوها و روایت ها نویسنده با نگاهی ژرف بین و انسانی سرگذشتها و سرنوشتهای آدمها را تصویر می کند .  

گفتگو در کاتدرال را در عین حال می توان رمانی در باره ی دیکتاتوری در امریکای لاتین دانست که در آن جنبه ی سیاسی ماجراها با ظرافت و اصالتی خاص طرح شده است . بسیاری از منتقدان این کتاب را از این لحاظ با آثاری چون آقای رئیس جمهور اثر آستوریاس , پاییز پدرسالار اثرمارکز و من , من عالیجاه اثر رونا باستوس همسنگ می دانند اما تفاوت این رمان با کتاب های نامبرده این است که بارگاس یوسا به جای آن که به شخص دیکتاتور بپردازد و او را محور اصلی داستان قرار دهد سراپای جامعه ی دیکتاتورزده را می کاود و سیمای هولناک لیما _ یا پرو یا امریکای لاتین _ را پیش چشم خواننده می نهد جامعه ای که درآن  همه ی آدمها حتی آنان که خود کارگزار دیکتاتوری اند هر یک "جائی در طول این خط" خود را تباه شده می یابند و از این دامچاله راهی جز به سوی شکست نمی برند .

نظرات 17 + ارسال نظر
محسن یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 http://after23.blogsky.com

من تا به حال کتابی از این نویسنده نخوانده ام. با این که همین کتابش در قفسه کتابها هست و همه خوانده اند چز من. منم می خوانمش. خیلی دوستش داشته باشم منم ازش مینویسم.

فکر خوبیه و تقریبا هم مطمئنم که دوست خواهید داشت . من سالها پیش خونده بودم و این روزها قسمت های مختلفش رو مرور کردم و کامل نخوندم اما گاهی نمی تونستم ازش دل بکنم !

شهرزاد یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:37

یوسا تو این کتاب روند نابودی ارزش‌ها و اصول حاکم بر وجود شخصیت‌های داستانش رو تا جایی پیش می‌بره که به قول خودش این آدمها رفته رفته به هیولاهای کوچکی تبدیل می‌شن

والبته این رفتارهای دیکتاتور مابانه و سیر شکل گیری این هیولاهای کوچک و بزرگ مربوط به یک زمان، یک جامعه و یک موقعیت و شرایط خاص نمی‌شه یک زمان به شکل ضحاک و بیت‌های برگزیده‌ای که به زیبایی در پرواز پروانه به آنها اشاره کردید :
نهان گشت کردار فرزانگان / پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد ، جادویی ارجمند/ نِهان راستی ، آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز / به نیکی نرفتی سَخُن جز به راز

یک بار به شکل دیکتاتورهای بزرگ و کوچکی که از زبان یوسا و از "گفتگو در کاتدرال" یا "سور بز" سر در می‌آورند و یک بار هم در اطراف زندگی خودمان و ....

و جالب این که دقیق که نگاه می‌کنی همه اینها تصویرها و خصلت‌ها و اثرات مشترکی بر جامعه می‌گذارند.

(این رفتارهای دیکتاتور مابانه و سیر شکل گیری این هیولاهای کوچک و بزرگ مربوط به یک زمان، یک جامعه و یک موقعیت و شرایط خاص نمی‌شه )
با این حرفت کاملا موافقم اما عجیب اینکه در مورد امریکای لاتین همیشه فکر می کنم شاید به دلیل تفاوت زیادی که در فرهنگ اونها با بقیه هست ـ یا اگر دلایل دیگه ای داره و من نمی دونم ـ من کمتر این شباهت رو حس می کنم . انگار هیولاهای کوچک در اونجا جنسشون با هیولاهای دیگه فرق داره ! ولی تردیدی نیست که همونطور که به قشنگی اشاره کردی این اثرات برجامعه مشترکه ...

سور بز رو نخوندم . همینطور سالهای سگی رو .

شهرزاد یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:40

جذابیت دیگر این کتاب برای من گفتگوهای عالی شخصیت‌های داستان بود که باز هم برمی‌گرده به همان نقاط مشترک آدم ها و کاراکترهای هر جامعه.

بعضی می‌گویند این گفتگوها باعث پیچیدگی داستان شده ولی من فکر می کنم از خلال همین گفتگوهای مکرر و به ظاهر پریشان و جریان سیال ذهنی که ایجاد می‌شه، خواننده می‌تواند تمام آدم‌های جامعه‌ای که یوسا از آن‌ها می‌گوید را خیلی شفاف ببیند، بشناسد و حتی نمونه‌هایش را در اطرافش - و یا حتی اگر منصفانه قضاوت کند شاید در خودش!- پیدا کند.

نمی دونم اگر گفتگوها نباشن گفتگو در کاتدرال قراره چطور پیش بره ؟! بخصوص اینکه جمله بندی ها تفاوت لحن ها در مورد آدمها خیلی عالی حفظ شده و البته خیلی عالی هم ترجمه شده .

قضاوت منصفانه به قول معروف مانیفست منه ! به نظر من این چیزیه که اگر باشه دنیا نجات پیدا می کنه .

( یک سوال مفید اما خارج از موضوع :‌ در فارسی اصطلاحی عربی داریم که اگر درست یادم باشه اظهرمن الشمس که کم و بیش معنی و کاربرد اونو می دونم اما اصلا مطمئن نیستم که در عربی درسته یا نه . در انگلیسی هم manifest رو داریم که می تونیم به جاش بگیم : این که خیلی واضحه و من بهش اعتقاد دارم ولی به هر حال جوری که در فارسی استفاده میشه تا جائی که دیدم دقیق و درست نیست . از چه اصطلاح و بخصوص کلمه ای میشه اینجور وقتها استفاده کرد ؟ در فارسی درست )

شهرزاد دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:21

این مشکل معادل سازی در زبان فارسی همیشه بوده و هر روز هم داره بیشتر می‌شه.
این روزها با دیدن خیلی از ترجمه ها از این ناکارآمدی و شاید هم استفاده نکردن از پتانسیل‌های زبان فارسی به هزار دلیل از جمله نبود مترجم خوب که هم به زبان فارسی و هم به زبان اصلی کتاب مسلط باشه، وحشت می‌کنم.

برای مانیفست می‌شه گفت "بیانیه" ولی این که نوشتی:
"قضاوت منصفانه مانیفست منه"
اگه من بودم به جای مانیفست می‌گفتم "منشور" شاید این کلمه خیلی جا نیفتاده باشه ولی من خیلی دوستش دارم. اظهر من الشمس هم که همونیه که می‌گیم مثل روز روشنه، بدیهی و واضحه نمی‌دونم تا چه حد توانستم کمک کنم.

راجع به دیکتاتورهای کتاب هم فکر می‌کنم خیلی از این هیولاهای بزرگ و کوچک که گوشه و کنار دنیا پخش شدن شبیه هم هستن فقط چون قیافه هاشون و ظرف مکانی عوض شده فکر می‌کنیم نسل‌شون منقرض شده و یا اینا با اون‌هایی که دیدیم یا ازشون خواندیم فرق دارن یا متعادل‌تر شدن ولی در خیلی از موارد شاید فقط شکل موضوع عوض شده باشه و بشه رفتارها و کنش‌های مشابهی در همه اونا دید در غیر این صورت شاید باید در تعاریف و ذهنیتی که از مفهوم دیکتاتور داریم تجدید نظر کنیم.

دلم برای بودنت تنگ شده بود ببخشید پرحرفی کردم.

" منشور " خیلی خوبه . به هر حال هم درسته هم یک کلمه است تازه آدم رو یاد اون شی که بهش می گن منشور میندازه و خوشگله !!

manifest رو در واقع با obvious برابر می دونن که واضح و آشکار معنی میده و به همین علت من رو به یاد اون اصطلاح عربی انداخته بود . خلاصه مرسی !

من ضمن عشق و علاقه ی شدیدی که به این دنیای مجازی و ارتباطاتش دارم اما گاهی وقتی خیلی احساساتی میشم فکر می کنم باید روبروی دوستم بشینم و باهاش گپ بزنم و خلاصه بازم مرسی !!
منظورم اینه که در مورد دیکتاتورها احتمالا حق با توست ...

پروانه دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 http://parvazbaparwane.blogspot.com

سعی می کنم این کتاب رو نخوانده بخرم.

مگه همیشه اول می خونی بعد می خری ؟
دیدم نشر در ایران دچار بحرانه و دارن ورشکسته میشن !!

شهرزاد دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:42

مرسی فرناز جان
البته این منشور که نوشتم هم می‌دونی که ریشه ی فارسی نداره تازه این منشور هم برای اون یکی معنای manifest که همون بیانیه و اظهارنامه است به درد می‌خوره ولی نه برای معنای دومش (واضح و آشکار)

محسن دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:00 http://after23.blogsky.com

من فکر می کنم تا وقتی که واژه ای پارسی و روان البته، برای لغتی پیدا نکرده ایم بیاییم و همان واژه ای که از هر زبانی وارد زبان ما شده است را بکار ببریم.
مانیفست بیانیه است ولی این یه آخر بیانیه عربیه. درسته یانه و من اشتباه می کنم؟

من با این نظر کاملا موافقم ضمن اینکه معتقدم اگر چیزی غلط مصطلح بود نباید ازش استفاده کنیم تا به مرور خذف بشه .

همونجور که شهرزاد هم اشاره کرده منشور هم فارسی نیست و حتما عربیه دیگه ؟‌

البته اینجا یک بحث مفصل دیگه هم وجود داره : اگر قراره فارسی نباشه و دو انتخاب داشته باشیم انگلیسی و عربی اونوقت دیگه پای سلیقه ی شحصی میاد وسط ....

لیلی دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:41 http://lilymoslemi.blogfa.com

ممنون از اطلاعات راجع به این کتاب واقعا احتیاج است که بریم تو نخ کتابهای یوسا

آقای کوثری معتقده برای آشنا شدن با نثر یوسا و عادت کردن به نوشته هاش گفتگو در کاتدرال برای شروع خیلی خوبه .
موفق باشی ! مرسی .

شهرزاد سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:38

با نظر شما و آقای مهدی بهشت موافقم.
معادل سازی واژگان اگر سیر اصولی و علمی و منطقی داشته باشه حتمن بالاخره جای پای خودش رو بین مخاطبانش محکم می‌کنه

تازه همین واژه بیان هم عربیه، بدون این که با عربی یا هر زبان دیگه ای دشمنی داشته باشم فکر می‌کنم این تداخل واژه‌های ما با دیگر زبان‌ها تا حدی می تونه طبیعی باشه و البته در کنارش این داد و ستدها نباید باعث بشه یک زبان پویایی و ویژگی‌های منحصر به فردش رو از دست بده.

پروانه سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:49

اسم این نویسنده «ماریو» است یا «ماریا»؟

ماریو بارگاس یوسا چیزیه که در ترجمه ی آقای کوثری گفته شده و من تقریبا مطمئنم که درسته . ضمنا می دونم که در ایتالیائی نام های زنان در پایانش ا داره مثلا ماریا و مردان و داره مثلا ماریو و حدس می زنم که در زبان اسپانیائی هم همین باشه .

پروانه سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:57


در وبگردی به پیوند زیر رسیدم که نوشتار خوبی هست قسمتی از آن که پایانش خواندنی است در اینجا می آورم:

http://sibegazzade.com/main/?p=1738


سابقه‌ی سیاسی یوسا باعث شده تا «دیکتاتوری» از مهم‌ترین مضامین رمان‌هایش باشد. از «گفت‌وگو در کاتدرال» گفته تا «سوربز» دیکتاتورها و جوامع دیکتاتور زده در داستان‌های یوسا حضور دارند. از جالب‌ترین نکاتی که یوسا درباره‌ی «دیکتاتورها» گفته نقش مردم عادی در به‌قدرت رسیدن دیکتاتورهاست، تا جایی که یوسا مردم عادی‌ای که دیکتاتور را در به قدرت رسیدن یاری می‌دهند را «دیکتاتورهای کوچک» می‌نامد. وی در این‌باره به آبزور می‌گوید:« دیکتاتورها به کمک مردمان بسیاری و گاه حتی به کمک قربانیان خود به قدرت می‌رسند. تجربه‌ی سه ساله‌ام در سیاست به من آموخت که چگونه اشتهای سیاسی می‌تواند ذهن بشر را به نابودی بکشد و ارزش‌ها و اصول او را نابود کند و آدم‌ها را به هیولاهای کوچک تبدیل کند.» وی معتقد است که بیشتر از آن که «دیکتاتور بزرگ» فاجعه‌بار باشد، «دیکتاتورهای کوچک» یا به‌عبارتی مردم عادی هستند که فاجعه‌بارند.

از خبرسازترین ماجراهای زندگی یوسا دوستی‌اش با گارسیا مارکز است. این دو که تا پیش از فاصله گرفتن یوسا از کاسترو با وی دوست بودند، مدت‌هاست ارتباط نزدیکی ندارند. ماجرای دعوایی شخصی بین یوسا و مارکز و مشت‌زدن وی به صورت مارکز هم با سکوت هر دوی این نویسندگان آمریکای جنوبی درباره‌ی این ماجرا به یکی از جذاب‌ترین معماهای ادبی تبدیل شده است. با این همه در سال ۲۰۰۷ یوسا برای نخستین بار پس از سالیان سال پذیرفت که مقدمه‌اش درباره‌ی «صد سال تنهایی» بار دیگر همراه این رمان معروف منتشر شود. روز گذشته پس از اعلام خبر اهدای نوبل به یوسا شخصی به نام گابریل گارسیا مارکز – که هویتش هنوز مورد تایید نیست – در تویتر پیغام کوتاهی گذاشت: «حالا یک – یک شدیم.»

مرسی از لینک و حتما بهش سر میزنم .
این ماجرای پیغام روی تویتر رو هم نشنیده بودم و خیلی جالب بود .

پروانه سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:32

رفتی اونجا عکس ماریو بارگاس یوسا رو خوب نگاه کن
ژستشو برو..

راستی در متن نام نویسنده را نوشتی :ماریا

بدون اینکه هنوز رفته باشم حدس زدم کدوم عکسو می گی ! حرف نداره :‌)

ضمنا خیلی مرسی . اصلاح کردم . ممنون از دقت .

شهرزاد سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:34

این هم یه لینک دیگه و گزیده‌ی اخبار خوبی در مورد یوسا
http://www.ketabnews.com/pm-a-aro-yosa-fa.html

به به دست شما درد نکنه !

شهرزاد سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:57

محسن:
مانیفست بیانیه است ولی این یه آخر بیانیه عربیه. درسته یانه و من اشتباه می کنم؟

شهرزاد:
شیوه غیر مستقیم تذکرتون در مورد عربی بودن بیان خیلی جالب بود. ممنون

مریم پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:16

سلام
همیشه دیکتاتورها رو دوست دارم در موردشون بدونم به نظرم جالبه که دکتاتور بزرگ به دیکتاتورهای کوچیک تبدیل کرده ، منکه نخوندم اما فکر کنم باید پر از گفتگوهای جالب و تفکر برانگیز باشه از اونایی که هی بر گردی و دوباره بخونی آخه من اینطوری و قتی نوشته ی کتابی جالب باشه هی بر می گردم و می خونم
از معرفی این کتاب ممنونم

دقیقا این چیزی که می گی درسته .. من سالها پیش این کتاب رو خونده بودم و اینبار فقط مرور کردم و جسته گریخته رو گفتگو ها مکث کردم .
مرسی از شما و امیدوارم که بخونی و لذت ببری .

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 23:11

کاش نسخه ی pdf رو هم برای دانلود می گذاشتید

معصومه دوشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 13:54 http://kheyaleto.blogfa.com

سلام بزرگوار

من چندبار این کتاب رو شروع کردم و با عرق ریزی روح و خستگی روان به ص100رسیدم و کتاب رو بستم و باز پنج شش ماه دیگه رفتم سراغش و دیدم هیچی یادم نیست و باز از اول شروع کردم و باز ص100بنزین تموم کردم! نمیدونم مشکل ترجمه ست -که بعید میدونم- یا خودمم یا رمان مدرن و سبکش.

قبل از این از یوسا سور بز و سالهای سگی رو خوندم و لذت فراوان بردم. خوشحال میشم نظرتونو بدونم.

متاسفانه نویسنده ی این یادداشت دیگر به اینجا سر نمی زنند و یادداشت شما را نمی بینند. من هم شرمنده ام که کمکی نمی توانم بکنم.
محسن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد