کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

قابوس نامه


قابوس نامه

نوشته: امیر عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار

با تصحیح و مقدمه: امین عبدالمجید بدوی

ناشر: ابن سینا

چاپ: ۱۳۴۲

***

قابوس نامه  یا نصیحت الملوک کتابی است در ۴۴ بخش که در قالب حکایت و گاه با یک چاشنی از شعر نوشته شده است. کتاب را کاووس پسر وشمگیر نوشته است. یکی از انگشت شمار حاکمان ِ دانشمند این دیار، که زمانی بر بخشی از کشور حکم می راند*.  او هفتمین حاکم از سلسله زیاریان بود و کتاب را خطاب به پسرش، گیلانشاه نوشته و برای او فرستاده است. او در این کتاب پور خویش را از آن چه که طی عمرش اندوخته، آگاه می کند.

قابوس عربی شده کاووس است. و با این که در هیچ یک از نوشته های تاریخی، از این کتاب به نام کاووس نامه یاد نشده است، ولی فکر کنم بد نباشد که من در این جا کاووس نامه را هم در مورد آن به کار برم.

کتاب از سال ۴۵۷ تا ۴۶۲ قمری نوشته شده است. ولی در ابتدای کتاب تاریخ آغاز آن ۴۷۵ آمده که به نظر درست نمی رسد. چرا که در اسناد تاریخی سال مرگ کاووس وشمگیر، ۴۶۲ ذکر شده است.

چنین به نظر می رسد که کلیه نسخه های این کتاب از یک متن غلط کپی شده و همه این اشکال را دارند.

کتاب به چند زبان چاپ شده و در ایران نسخه هایی از  کسانی چون، رضا قلیخان هدایت و سعید نفیسی به چاپ رسیده است. که کتابی که من دارم با این دو نسخه مقابله شده است. ضمن این که توضیح نسخه های مربوط به هدایت و نفیسی در حاشیه کتاب آمده است.

کاووس نامه، کتابی است که بعدها دستمایه سعدی برای نوشتن گلستان و بوستان شد. به هم چینن خواجه نظام الملک سیاست نامه را به شیوه آن به رشته تحریر درآورد و نصیحه الملوک  را امام محمد عزالی و اخلاق ناصری را خواجه نصیرالدین طوسی نوشت.

به دلیل نخواندن سیاست نامه در مورد آن نمی نویسم. ولی با مقایسه کاووس نامه و گلستان سعدی به یک نکته پی می بریم و آن این که شیوه خلاصه کردن و خلاصه نویسی سعدی بی تاست. حکایات کتاب مورد بحث ما به ندرت کم تر از یک صفحه است و گاه دو یا سه صفحه هم هستند. حکایاتی که سعدی حداکثر در ده سطر نوشته است. ولی این به این معنی نیست که حکایات کاووس دوم -نام تاریخی نویسنده- کشدار باشد و خسته کننده. کتاب را که به دست بگیرید و یکی دو حکایت را که بخوانید دیگر به سختی آن را به زمین خواهید گذاشت.

یکی از این حکایات را در این جا می نویسم. چیزی که همه حتمن شنیده اید ولی شاید به سختی به یاد داشته باشید که امیر کیکاووس آن را نوشته باشد. امیری که شاه نبود ولی به قولی در کوهستان حکومت کرد.و دامنه حکومتش به گرگان و اطراف آن محدود بود.

می دانید که، زمانی در این جا ملوک الطوایفی حاکم بود.

رسم الخط متن و با شیوه نوین پارسی نویسی، از من است.

***

حکایت

چنین شنودم که مردی به سحرگاه از خانه به تاریکی بیرون آمد تا به گرمابه رود. در راه دوستی را از آن خویش بدید و گفت: موافقت کنی تا بهم به گرمابه رویم؟ دوست گفت: تا به در گرمابه با تو هم راهی کنم، لیکن در گرمابه نتوانم آمدن که شغلی دارم. تا به نزدیگ گرمابه با وی رفت. به سر دو راهی رسیدند. پیش از آن که آن دوست را خبر دادی باز گشت و به راهی دیگر برفت. اتفاقن طراری از پس این مرد همی آمد تا به گرمابه رود به طراری خویش. قضا را این مرد باز نگریست، طرار را دید و هنوز تاریک بود. پنداشت که آن دوست اوست. صد دینار در آستین داشت. در دستارچه بسته. از آستین بیرون کرد و به دان طرار داد و گفت: ای برادر، این امانت بگیر، تا من از گرمابه بیرون آیم، به من باز دهی. طرار زر از وی بستاند و هم‌آن‌جا مقام کرد. تا وی از گرمابه برآمد روشن شده بود. جامه بپوشید و روان شد. طرار او را بخواند و گفت: ای جوان‌مرد! زر خویش باز ستان و برو. که من امروز از شغل خویش باز ماندم از جهت امانت تو. گفت: این  امانت چیست و تو چه مردی؟ طرار گفت: من طرارم و تو این زر به من دادی تا از گرمابه برآیی. مرد گفت: اگر طراری چرا از من نبردی؟ طرار گفت: اگر این به صناعت خویش بردمی، اگر هزار دینار بودی، بستاندمی و یک جو باز ندادمی، و لیکن تو به زینهار دادی و سپردی. در جوان‌مردی نباشد که چون به زینهار آمدی، من خیانت کنم.

پس این به دان گفتم که طراری حرمت امانت ................

...........................................................................

به نظر من، این "پس این به دان گفتم که طراری ........ تا پایان حکایت زاید است. یعنی اگر نبود هم چیزی از لطافت و فهم درست  آن نمی کاست. این را من به یاد ندارم که در مثلن گلستان سعدی دیده باشم. سعدی حکایت را می‌گوید و می‌رود. گیرم دو سه بیتی هم چاشنی متن کند.  باقی می ماند خواننده و فهم و شعورش. ولی در بسیاری از حکایات کاووس نامه این نیست. یا این که نوشته: 

"در راه دوستی را از آن خویش بدید و ........ "

این می توانست فقط دوستی را بدید باشد.  "از آن خویش" زیادی است. دوست در کلام به معنی دوست آدم است. دوست دیگران نیست. مگر این که به ضرورت چنین نبشته آید. **

و گوینده به نظر می رسد، چیزی که گفته ممکن است شنونده، درست فهم نکرده باشد.  یعنی گیلان‌شاه و به طبع آن آیندگان، شاید.



گنبد امیر کیکاووس

***

* این مرا به یاد لئوپولد سدار سنگور ۲۰۰۱-۱۹۰۶ انداخت. شاعری که  اولین رییس جمهوری کشور آفریقایی سنگال بود. ادیبی فرهیخته بود و حتا نامزد دریافت جایزه نوبل ادبی هم شد.

** گویا خود نیز لحن کاووس یافته ام به جهت خواندن و مداقه در کاووس نامه

نظرات 18 + ارسال نظر
پروانه سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:01 http://parvazbaparwane.blogspot.com

از نام بلند نویسنده:«امیر عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار» میشود گفت نویسنده، نتیجه ی وشمگیر است.

چرا تا کنون به ریشه ی نام« گنبد کاووس » فکر نکرده بودم!؟
...
شاید چون در کودکی از نزدیک بارها به این جای تاریخی رفته ام (بلندترین برج آجری جهان) و تنها در ذهنم جایی بوده که باید دورش چرخید و وقتی سرت را بالا بگیری گردنت به درد آید.

با خواندن نوشتار شما از ندانسته هایم کاسته شد و روزنی نو برای مطالعه برایم باز شد.

سپاسگزارم

دنبال یک عکسی از آن گنبد گشتم هر چه دیدم به نظرم خوب نیامد. اگر نه بد نبود که اینجا باشد.
این کتاب رو حتمن بخونید.
به ندرت سلطانی را در تاریخ کشورمان می یابید که این قدر مردم او را بشناسند و به نیکی از وی یاد کنند.

نیره سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:10 http://www.bahareman.blogsky.com/

درود..
همیشه تردید داشتم که این گونه کتاب ها رابخوانم یا کتاب های دیگری را ترجیح دهم. معرفی خوب شما تردیدم را از میان بردو سپاس

چیزی که باید به آن توجه کرد همین است. یک سری کتاب هستند که باید آنها را خواند. رمان ها و کتاب های کلاسیکی که بنیان نوشتن را نهاده اند. این ها پر از چیزهایی هستند که از ابتدای تاریخ بشری تا روزگار به کتاب درآمدن، سینه به سینه نقل می شده است.

به نظر من باید تذکره الاولیا را خواند. گلستان و سیاست نامه را باید خواند. ایلیاد و اودیسه و شاهنامه و قرآن و کتاب مقدس و دن کیشوت و برفهای کلیمانجارو و برادران کارامازوف و کمدی الهی را. این لیست فوقش سی عنوان را در بر بگیرد. برای همه عمر. بعدش در لابلای این ها می توان زنگ تفریحی را هم با آلبا دسس پدس توی حیاط مدرسه چارزانو نشست که برایمان قصه بگوید.

محسن چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 http://after23.blogsky.com

به خانم پروانه:
این عکس را پیدا کردم. به نظرم از بقیه عکس های گنبد امیر کیکاووس دیدنی تر بود.

پروانه چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:16

در ذهن من یک عکس سیاه و سپید بیش از 45 سال پیش از بستگانم که برخی دیگر نیستند بود حالا می بینم این خیلی از آن قدیمی تر است.
پدرم یک دوربین لوبیتل داشت ومی گذاشت روی پایه و عکس می گرفت.با اینکه سیگار نمی کشید گاهی برای ژست در عکس ها سیگاری گوشه ی لبش می گذاشت.


آن زمان کجا و حالا کجا. باید از فرناز بخواهیم عکس جدید آنجا را که حتمن دارد برای ما بفرستد من هم آخرین بار سال 65 آنجا بودم.

یادمان های دور را در من زنده کردید . چقدر به این قابوس نامه نزدیک بودیم و خبر نداشتیم!

چه میدونید که سیگار نمی کشیدند؟
اگر نه از کجا اون یک سیگارو می اوردند؟ (((:
من یک عکس دیگری هم دیدم که اونم سیاه و سفید بود ولی تمام دور گنبد ساختمان بود ولی اینجا دقیقن نشون میده که حتا زمان خود امیر هم بیشتر از این چیزی نبوده. البته اگر از جای دیگری به اینجا منتقل نشده باشه و بعد ساختمان هایی در کنارش ساخته شده باشه.

شهرزاد چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:47

این کاووس را خیلی بیشتر از قابوس دوست دارم. مثل این جمله مرحوم بهار در مورد کتاب که گفته اند قابوس نامه مجموعه ای است از تمدن اسلامی پیش از مغول ولی من بیشتر خرد و دانش و داد و دهش قوم ایرانی را در این کتاب می بینم درست بر خلاف تاریخ بیهقی که علی رغم همه خوبی ها و نثر دوست داشتنی اش تا حدی از فرهنگ عرب تاثیر گرفته

ترم دوم یا سوم بودیم که رسیدیم به سیاست نامه و قابوس نامه. استادمان بزرگواری بود رشید عیوضی نام. به ما می گفت همه عادت دارند به شما گزیده معرفی کنند؛ گزیده خوانی برای دانشجوی ادبیات از این شاخه به آن شاخه پریدن است؛ بگذارید کتابخانه های شما بعدها هم حرفی برای گفتن داشته باشند و قابوس نامه دکتر غلامحسین یوسفی را معرفی کرد و برای همین هم این کتاب یکی از بیشترین کتاب هایی است که محتوا و مضمونش به خاطرم مانده گلستان را پیش از آن خوانده بودم و قابوس نامه را جز چند حکایت در کتاب های درسی، نه دیده و نه خوانده بودم. زبان ساده، گفتاری مثل آب روان، صمیمی و همه فهم، هر طفل گریز پایی را در مکتب کاووس می نشاند.
گذشته از سادگی و نثر محکم و جانداری که شبیه آن را در قلم نویسنده هم دوره کیکاووس یعنی بیهقی هم می بینیم، وسعت اطلاعات و دانش نویسنده کتاب را خواندنی تر می کند، نکته دیگر این که با وجود جایگاه و موقعیت نویسنده هیچ رگه ای از تکبر و نگاه از بالا به پایین در این کتاب دیده نمی شود و این در آثاری این چنینی که اهدافی تربیتی و پرورشی را دنبال می کنند، بسیار ارزشمند و تأثیرگذار است.
از طرفی مطالعه این کتاب و دقت در زوایای گوناگونش می تواند نماینده خوبی برای آگاهی از اهداف و روش های تعلیم و تربیت در قرن پنجم باشد، آموزه هایی که هنوز هم پس از گذشت این همه سال می توانند در سرفصل های تربیتی و آموزشی ما حرف های زیادی برای گفتن داشته باشند.

در مقدمه قابوس نامه آمده است:
"در سخن نویسنده با همه وسعت اطلاعات، اثری از فضل فروشی نیست. وقتی با راستی و فروتنی خاص خود سخن می گوید، گویی دوستی مهربان است که نامه نوشته نه ناصحی ملامت گر که تنها فخر می فروشد و به همین سبب گفتار او تلخی نصایح آمرانه را ندارد. نکته دیگر تکیه او تجارب زندگی است. نوشته های وی از آن گونه آرای نظر و خیالات خام نیست که در شنونده انکاری پدید آورد بلکه اکثرن از واقعیتی سر چشمه می گیرد...."

این کتاب حرف های زیادی برای گفتن دارد. حتمن باز هم برای خواندن نظرات دوستان و گفتگو درباره آن به اینجا سر می زنم.
ممنون

در بعضی از بخش ها این کتاب من را به یاد امیل ژان ژاک روسو می انداخت که یک وقتی کتاب درسی من بود. البته با فضاهای متفاوت. اون فرنگی و این ایرانی. هر چند به نظر می رسید که خب خود روسو تحصیلات آکادمیک در همین زمینه تعلیم و تربیت داشت.
هر چند که گویا نه فرزندان روسو و نه گیلانشاه از پدارنشان درس زیادی نگرفتند.

نیره چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:08 http://www.bahareman.blogsky.com/

1- ولی من هر کار می کنم نمی توانم تذکره الاولیا را که در کتابخانه ی کوچکم مرا به خواندن دعوت می کند، بخوانم. بارها آن را گشوده ام ولی اصلاً نتوانستم بخوانمش. جذبم نمی کند.
2- تا این جای فهرستی که نوشته اید که موافقم، کاش کاملش کنید.

1 - تذکره الاولیا باید آدم رو بطلبه. از کتابهایی که ممکنه خیلیا اصلن سراغش نرن. این در مورد خیلی از کتابام هست. انشای متنشان شاید اصلن آدم رو جذب نکنه. نه تذکره الاولیا ، باقی کتابارو میگم. اگر نه تذکره الاولیا رو که بگیرید دستتون و یکی دو تا از عرفا -به ویژه ایرانیاشونو-ازش بخونید با یک لحنی از گفتارهای قدیمی و همین طور حس هایی آشنا میشید که خیلی دوست داشتنی هستند.
ببین کمی ازش بنویسم. البته زیباترین بخش کتابه که از برم:

به صحرا شدم. عشق باریده و زمین تر شده بود. و هم چنانکه پای مرد به گلزار فرو شود، پای من به عشق فرو شد.

2 - چشم.

پروانه جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:40

بنای میل گنید: ما این بنا را به این نام می شناسیم . اگر اشتباه نکنم این بنا راهنمای کاروان ها بود.
بنای دیگری هم شبیه این در رادکان هست که به آن میل رادکان می گویند ولی خیلی کوتاه تر از آن است. مسیر بسیار زیبایی در دامنه های البرز که مسیر راه ابریشم بود.
***
از شهرزاد گرامی هم بایت معرفی کتاب سپاسگزار هستم.
***
سیگار و آن زمان ها:
به یاد ندارم پدرم کوچکترین دروغی گفته باشد. این پاسخ شما موجب شد این رفتار ایشان برایم برجسته شود رفتاری که شاید تا کنون به آن فکر نکرده بودم!
معمولا یک پاکت سیگار همراه داشتند و به دیگران تعارف می کردند و خوشان هم همراهش یکی می کشیدند. بیشتر برای پذیرایی بود که آن موقع مد بود ولی چند سالی است که سیگار کشیدن امر خوشایندی نیست و ایشان هم دست از این پذیرایی کشیده و دیگر سیگاری در خانه اش نیست.
خوب به یاد دارم پدربزرگم تا پایان عمر سیگاری بود .

این قابوس بن وشمگیر ما را کجا برد!...
****

میل ها زیادند. شاید این هم در زمان ساخته شدن الگویش را از میل برداشته. نادرشاه خیلی میل درست کرد که هنوز اینجا و آنجا به میل نادری مشهورند و هستند. به نظر می رسد بیشتر همان طور که شما گفتید راهنمای کاروان ها بوده. چیزی مثل چراغ دریایی. ولی با چه لامپی؟
البته یک جورایی، کار گلدسته را هم می کرده که بالایش اذان می دادند.
هرچند با ارتفاعی که شما نوشتید شک دارم صدای موذن از بالای این گنبد به پایین برسد.

شهرزاد جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:54

همان طور که اشاره کردید، نثر قابوس نامه خیلی ساده تر از گلستانه در اینجا از سجع ها و شعرها و نقل قول های زیبای سعدی خبری نیست ولی گاهی محتوا و پندها خیلی شبیه به هم می شوند در این طور قسمت ها است که استادی و ارزش سخن سعدی بیشتر برای ما مشخص می شود برای مثال درباره قناعت و حسد در قابوس نامه این طور آمده است:
"اگر خواهی که مادام دلتنگ نباشی، قانع باش و حسود مباش تا همیشه وقت تو خوش بود که اصل غمناکی حسد است."

و سعدی درباره حسد چنین می گوید:
"همگنان را راضی کردم مگر حسود را که راضی نمی شود الا به زوال نعمت من و اقبال و دولت خداوند باد.
توانم آن که نیازارم اندرون کسى/حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است
بمیر تا برهى اى حسود کین رنجى است/ که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست"

و از همین جا می شه فهمید که نثر فارسی در زبان سعدی به چه بلوغ و تناسبی رسیده بوده. تناسبی که پیش از گلستان رگه هایی از آن را می شه در این اثر و آثاری همچون کلیله و دمنه و مرزبان نامه دید که با زبان خاص و ذوق بی مثال سعدی ترکیب شده و گلستان همیشه خوشش به بار نشسته

نثر فارسی در زبان سعدی به بلوغی رسید که تا به امروز بی تا مانده است.
یک جایی یکی گفت: سعدی چطور در چندصد سال پیش به زبان ما نثر نوشته. ادیبی فرزانه در میان بود و گفت:
خاموش ابلها مردا که تو هستی. ما امروز با کلام سعدی سخن می گوییم.

شهرزاد جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:57

سیاست نامه هم کمابیش نثری شبیه به قابوس نامه دارد. در اکثر فصل های پنجاه گانه کتاب ابتدا نکته ای پندآموز درباره اصول کشورداری آمده البته فصل های یک و دو بیشتر شامل پندهای دینی هستند ولی بقیه فصل ها از همان اصل پیروی می کنند. گفته می شود چیزی که سیاست نامه را از کتاب های مشابه زمانش متمایز کرده اندرزها و پندهایی است که نظام الملک به شیوه خود و به دور از هر تقلیدی بیان می کند هر چند همین امر باعث شده بخش هایی از کتاب به اندازه کافی مستند و قابل اتکا نباشد.
در نثر این کتاب هم مثل قابوس نامه هیچ اثری از سجع و صنایع ادبی دیده نمی شود در سیاست نامه مبنا بیشتر بر ایجاز و اختصار است و کمتر از لغات زاید اثری دیده می شود. برای مقایسه بهتر نثر عنصرالمعالی و خواجه نظام الملک شاید بد نباشد مروری داشته باشیم بر مفهوم جوانمردی در هر دو اثر:

قابوس نامه
"اصل جوانمردی سه چیز است: یکی آن که هر چه گویی بکنی و دیگر آن که خلاف راستی نگویی، سوم آن که شکیب را کار بندی زیرا که هر صفتی که تعلق دارد به جوانمردی به زیر آن سه چیز است."

سیاست نامه
"و هیچ کاری در جهان به از جوانمردی و نیکوکاری نیست و نان دادن سر همه جوانمردی هاست. چنان که عنصری گوید:
جوانمردی از کارها برتر است/ جوانمردی از خوی پیغمبر است
دو گیتی بود بر جوانمرد راست / جوانمردی باش و دو گیتی تو را ست
و اگر کسی را نعمتی باشد و خواهد که بی منشور پادشاه مهتری کند و مردمان او را تواضع کنند و حرمت دارند گو هر روز سفره ای نان بیفگن..."

در مقایسه بعضی از قسمت ها و مفاهیم مشابه من شیوه استدلال و بیان قابوس نامه را بیشتر پسندیدم هر چند این شاید تا حدی سلیقه ای باشه و در خوانندگان مختلف متفاوت.

چقدر شما خوب این ها را بلدید.
***
در همین مقایسه ای که شما در مورد جوانمردی کردید من هم با کاووس موافقم و نه با نصیر. هرچند به نظر میرسد در سیاست نامه تمامی پند و اندرزها به کار حاکمان آید و عوام را از آن بهره چندانی نیست.
و دریغا حاکمانی که از سیاست نامه بهره چندانی بنبرده اند، هیچ، حتا نام چنین کتابی نیز نشنیده اند.

شهرزاد جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:59

حکایتی آشنا از سیاست نامه:

شنیدم که در غزنین خبازان در دکان ها ببستند و نان عزیز و نایافت شدو غربا و درویشان در رنج افتادند و به تظلم به درگاه شدند و پیش سلطان ابراهیم از نانوایان بنالیدند. فرمود تا همه را حاضر کردند. گفت: چرا نان تنگ کرده اید؟ گفتند: هر باری گندم و آرد که این شهر می آرند، نانوای تو می خرد و در انبار می کند و می گوید: فرمان چنین است و ما را نمی گذارد که یک من بار بخریم.
سلطان فرمود تا خباز خاص را بیاوردند و در زیر پای پیل افگندند. چون بمرد بر دندان پیل ببستند و در شهر بگردانیدند و بر وی منادی می کردند که هر که در دکان باز نگشاید از نانبایان، با او همین کنیم و انبارش خرج کردند. نماز شام بر در هر دکانی پنجاه من نان بمانده بود و کس نمی خرید.

در متن بالا کاربرد یک واژه (نانوا) در سه شکل متفاوت "نانبا"، "نانوا" و "خباز" برام جالب بود و یکی هم اصطلاح نان تنگ کردن

من نان تنگ کردن و نانبا را نشنیده بودم. از این پس در گفتارم ازشون استفاده می کنم.
چیز دیگری که این میان مهم است در رنج بودن درویشان و غرباست و نه اهالی و چرا؟ حتمن چون اهالی غزنین خودشان در خانه نان می کردند. -نان کردن در گویش کردی یعنی نان پختن- و نیازی به نانبا نداشتند.
این درویشان هم قوم جالبی هستند. گاه خاکسترنشینان که در لفظ عوام به کارتون خواب مشهورند را با آن ها برابر می پندارم.
***
مداقه در ادبیات و کتب قدیمه مرا چون آن شخصی کرده که در تقلید راه رفتن کبک در آمد. لیک، زان خویش نیز فراموش کرد.
***
یه چیز دیگه: این میتونه یک سند باشه از تاریخ آغاز یک اعتصاب در جامعه بشری. یعنی حداقل ما می دانیم که در زمان سیاست نامه می دانستند اعتصاب یعنی چه. که این قضیه با دانستن این که خواجه از گذشته نقل کرده باشد جالبتر هم می شود.

کتابخانه مجازی پازند (گرداب سابق) یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:41 http://www.seapurse.ir

سلام. وبلاگ خوب شما را در بخش پیوندهای پازند معرفی کردیم. شاد باشید و سلامت

ممنون.

هنگامه دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 15:53 http://hengameh2002.blogfa.com

مرسی واقعا زیبا و واضح بود

ممنون.

کی کاووس دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:20 http://yaqma.blogspot.com

کاووسی که کتاب رو نوشته پسر اسکندره
پسر وشمگیر هم کاووس بوده که پدربزرگ نویسنده س
سلام

راستش نفهمیدم که چه شد؟

سلام.

فاطمه پنج‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 00:40

ممنونم

H شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 19:37 http://RHF,S KHI

کسی نمیدونهقابوس نامه در چند فصل وبه چه نثری نوشته شده

حالا این جمله سئوالی بود که نوشتید یا خبری؟

کژال دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 19:21

بسیار عالی و کامل بود این مطلب
متشکرم استاد

ممنون که زحمت خواندن به خود دادید.

الهام شنبه 21 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 14:40

بسیار زیبا بود

ممنون.

navid جمعه 14 مهر‌ماه سال 1396 ساعت 14:29

لعنت بر قابوس نامه و هر عوضی که اون رو نوشته

چرا؟ که دیگران هم یاد بگیرند که آن را نخوانند.
در ضمن شما واقعن نام نویسنده را هم نمی دانید و این گونه در باره اش می نویسید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد