کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

بازی عروس و داماد

 

بازی عروس و داماد    

مجموعه داستان   

بلقیس سلیمانی   

نشر چشمه  ۱۳۸۶  

۱۰۲ صفحه - ۶۳ داستان کوتاه یا خیلی کوتاه!   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  بلقیس سلیمانی نویسنده ای است که داستان نویسی اش را دیر شروع کرد اما تبدیل شد به یکی از چهره های ادبی مهم همین سالها ی پر اتفاق حاشیه ای که در آن نفس می کشیم . 

خانم سلیمانی در چهارمین دهه ی عمرش آن قدر به مرگ و شوخیهای آن فکر می کند که گاهی  آدم را به این گمان می اندازد در زندگی اش چقدر با ابعاد آن برخورد داشته است .

  خانم نویسنده  در داستان های کوتاه این کتاب  ـ  برای فاصله ی میان جدی بودن و جدی نبودن ـ  زندگی های امروزی شهری آدمهائی را پیدا کرد که هر روز شاید از کنارشان رد می شویم و سعی می کنیم شانه مان به آنها برخورد نکند . بلقیس سلیمانی از این آدم ها نوشته از همان هائی که قرار است روزی برای مردنشان آگهی های کوچک تسلیت به روزنامه بدهیم و فکر کنیم خب این هم وظیفه ی اخلاقی مان . نویسنده ی این داستان ها زنی است میان سال منتقدی کهنه کار نویسنده ای جدی که سعی دارد برای دنیای تلخ دور و برمان خط و نشان بکشد ... خانم داستان نویس با این نگاه نه قرار است و نه می خواهد دنیا را عوض کند . سلیمانی با ما شوخی دارد .  

ـ  از پشت جلد کتاب ـ  

 

***      

بلقیس سلیمانی متولد سال ۱۳۴۲ است یعنی نه تنها هم نسل  که هم سن من است . نمی دانم به این دلیل است که حرفش اینقدر به دل من نشسته یا به دلیل اینکه یک زن است یا اینکه اصلا بلد است حرفهای دلنشینی بزند !  

اینکه با دو جمله یا با یک پاراگراف بتوانی اینجور تا ته دل مخاطب را بلرزانی و روزها و شبها اورا درگیر کنی فکر می کنم آرزوی هر نویسنده ای است و بلقیس سلیمانی در آرامش و بی ادعا این کار را می کند . آنچه که او می نویسد و ما را درگیر می کند انگار برای خودش به اندازه ی یک احوالپرسی  روزمره است و این است آن چه که به جذابیت کارهای او می افزاید . بحث اینکه کارهای بشدت کوتاه او مینیمال به حساب می آیند یا flash به نظر من کمتر از خود داستان ها اهمیت دارد . In a flash اصطلاحی است به معنی برق آسا و به نظر میرسد که علت این نامگذاری برای این قبیل نوشته ها در ادبیات همین باشد اما چنان که اشاره کردم به نظر من این کمترین چیزی است که باید به آن  پرداخته شود . بازی عروس و داماد را باید خواند . فقط همین و بدون ثانیه ای تردید .  In a flash !!  

این توضیح را به شما بدهکارم که عکس ارتباط مستقیمی با جلد کتاب ندارد .

  

 «پدر گفت؛ مادرت به آسمان ها رفته. عمه گفت؛ مادرت به یک سفر دور و دراز رفته. خاله گفت؛ مادرت آن ستاره پرنور کنار ماه است. دختربچه گفت؛ مادرم زیر خاک رفته است. عمه گفت؛ آفرین، چه بچه واقع بینی، چقدر سریع با مساله کنار آمد. دختربچه از فردای دفن مادرش، هر روز پدرش را وادار می کرد او را سر قبر مادرش ببرد. آنجا ابتدا خاک گور مادر را صاف می کرد، بعد آن را آب پاشی می کرد و کمی با مادرش حرف می زد. هفته سوم، وقتی آب را روی قبر مادرش می ریخت، به پدرش گفت؛ پس چرا مادرم سبز نمی شود؟»

نظرات 10 + ارسال نظر
فرزاد شکپوی سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 13:42 http://shakpouy.blogfa.com

نخوندم، یه کمی از داستانشو خلاصش رو ای کاش می زاشتی

با توجه به اینکه داستان ها کلا خلاصه هستند من یک داستان کامل را در پایان متنم گذاشتم . آنرا خواندید ؟ کافی نیست ؟

نیره سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 16:56 http://www.bahareman.blogsky.com/

درود بر شما...
بلقیس سلیمانی را خیلی نمی شناختم و نمی شناسم ولی در برنامه ام بود که از شمار بلند کتاب های نخوانده، اثار این بانو را بخوانم. معرفی شما این انگیزه را قوت بخشید. طرح جلد جالبی است...بیشتر طرح زمینه اش...

فکر می کنم شروع خوبی باشد .
مرسی و موفق باشید .

شازده چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:52 http://http://motaleateman.persianblog.ir/post/118/

سلام
پیشنهاد یک کتاب برای شما!

با احترام

؟

الی شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 http://elidiary.persianblog.ir/

این کتاب را خواندم . کتابهای دیگه ی این خانوم هم خواندنیست . در واقع ایشون همسر استاد من در دانشگاه بودن . ایشون دکترای فلسفه دارن .

کاهوووووووووو شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 http://xarmohre.blogfa.com/

خیلی زیباست
من که خوندمش عاشق بلقیس سلیمانی شدم رفتم سه تا رمان دیگش رو هم خوندم اما یکیش جالب نبود به هادس خوش آمدید یه ذره بیخود بود

شهرزاد یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 15:54

من این کتاب رو نخوانده ام ولی امروز همراه با این نوشتار چند مقاله و نقد درباره اش خواندم و چند تا از این احوال پرسی‌های روزمره خانم سلیمانی را البته. آنچه خواندم ساده بود و دلنشین و همونطور که نوشتی حتی شوخی‌های نویسنده هم بیشتر با مرگ ارتباط داشت و انگار این مضمون مشترک تمام داستان‌های این کتابه

شهرزاد یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 16:04

در داستان کوتاه متعارف، اگر بخواهیم از لفظ مدرن یا امروزی حذر کنیم، برای شکل دادن به اتفاق مدنظر، نویسنده با تکیه بر جزییات با توصیف و روایت و تمهیدات دیگر، در حجمی مورد نیاز و نه از پیش تعیین شده، داستانی را شکل می دهد. در کتاب «بازی داماد و عروس» نویسنده با اجتناب از جزییات، توصیف و شخصیت پردازی، دست به تمهیدی می زند که در نمونه های موفق اش داستان شکل می گیرد. برخی از این داستان ها در سطح باقی می ماند و برخی تاثیر ماندگاری از خود به جای می گذارد. این تاثیر بنابر درکی که از خواندن مجموعه ناشی می شود، به وجود می آید.
چندان با این نظر موافق نیستم که استفاده از اصل غافلگیری، خواننده را تحت تاثیر قرار دهد. در واقع آن چیزی که داستان های خوب مجموعه را تاثیرگذار و قابل تامل می کند، نه در اصل غافلگیرکنندگی آنها، بلکه در لایه های پنهان تداعی شده در ذهن مخاطب است.برخی از داستان های مجموعه «بازی عروس و داماد»، با استفاده از تمهیدات حکایت های فارسی و مثل های کهن مخاطب را با خود درگیر می کند. برخی از داستان ها خاطره یی را بازگو می کنند که در زمان حال و امروزی روایت می شود، اما ریشه در باورها و اسطوره ها و تاریخ ما دارند.

«بازی عروس و داماد» پیش از هر چیز یک اتفاق در فضای این روزهای داستان نویسی ایرانی است که برای تامل بیشتر در آن و بحث در خوبی و بدی آن نیازمند زمان هستیم.
برای سپاسگزاری از نویسنده یی که با شوخی دلنشین اش، تلنگری به فضای رخوتناک داستان ایرانی در این روزها زده است، در این یادداشت به آن چیزی فکر کردم که به نظرم رسید از نقاط مثبت کتاب است.
ذوق زدگی های حول و حوش این کتاب از نقل قول های شفاهی گرفته تا برخی از یادداشت های احساسی همراه با عبارت های هیجان زده، با خود نگرانی هایی را به همراه دارد، نگرانی از این موضوع که مبادا تجربه «بازی عروس و داماد» در فضای تب زده امروزی داستان ایرانی، باعث رواج شوخی هایی دم دستی و ناپخته در حوزه داستان ایرانی شود و برخی به اشتباه، داستان نوشتن را ساده و در شکلی خام از ایده های دم دستی قلمداد کنند.

بخشی از یادداشت حسن محمودی بر بازی عروس و داماد
روزنامه اعتماد آذر ماه 86

مهسا چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 20:46

سلام
من امروز خیلی تصادفی با اینجا آشنا شدم که البته دنبال سوال هام درمورد کتاب کیمیاخاتون بودم بقیه کتابهای رو هم نگاهی کوتاه انداختم و کتابهایی رو که خونده بودم رو با تجزیه و تحلیل شما دوستان مقایسه کردم و یه جورایی خیلی خوشحالم که با اینجا آشنا شدم راستش خوشحال میشم نقدتون رو در مورد دوکتاب دیگه بدونم ۱.کافه پیانو اثر فرهاد جعفری2.مردی که گورش را گم شد اثر حافظ خیاوی
با تشکر

تا جایی که می توانم به شما کمک کنم این است که نقد حافظ خیاوی را نداشته ایم. و نقد کافه پیانوی فرهاد جعفری را داشتیم تا یک سال پیش.ولی همان طور که خودتان می دانید و بر این اوضاع و احوالمان برفت، کافه پیانو هم برفت.
ولی خود من ترجیج میدهم که برگردد.

مهسا پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:22

مرسی دوستان خیلی خوشحالم با اینجا آشنا شدم مرسی از همگی...
پایدار باشید

ما هم خوشحالیم که شما اینجا هستید دوست عزیز

مریم جون شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:48 http://2madadkarvashoma.blogfa.com

سلام من اکثر کتاباشون رو خوندم خوب می نویسن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد