کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

خاطره ای در درونم است

خاطره ای در درونم است    

  

گزینه ی شعرهای عاشقانه  

    

آنا آخماتوا   

  

ترجمه ی احمد پوری   

 

نشر چشمه   

 

۱۲۴ صفحه   

 

۲۵۰۰ تومان  

  


زمانی که آخماتوا اولین مجموعه ی شعر خود به نام شامگاه را در ۱۹۱۲ منتشر کرد ۲۳ سال داشت و نامش در محافل ادبی آنزمان سر زبانها بود . از او چندین شعر در نشریات ادبی چاپ شده بود و دوستی او با گومیلیف یکی از شاعران جنجالی و مطرح آن روزها بر شهرت او افزوده بود . روسیه در تب و تاب انقلاب و تحولات عمیق بود . نیروی مخالف تزار پس از شکست در انقلاب ۱۹۰۵ نفس را برای تهاجمی گسترده تازه می کرد . شعر روسیه در آن سالها تحت 

 سیطره ی مطلق سمبولیزم به سرکردگی بریوسف و الکساندر بلوک بود .  

..... 

..... 

از مقدمه ی مترجم

*     *     *      

شبانه ۱ 

 

با موج ها پیش می روم  

در جنگل ها نهان می شوم  

در مینای آسمان پدیدار می شوم  

جدائی از تورا تاب می آورم  

دیدارت را اما به سختی  

 

*     *     *      

 عشق  

 

گاه چون ماری در دل می خزد 

و زهر خود را آرام در آن می ریزد  

گاه یک روز تمام چون کبوتری 

بر هره ی پنجره ات کز می کند  

و خرده نان می چیند . 

 

گاه از درون گلی خواب آلود بیرون می جهد  

و چون یخ نمی بر گلبرگ آن می درخشد  

و گاه حیله گرانه تو را  

از هرآنچه شاد است و آرام  

دور می کند . 

 

گاه در آرشه ی ویولونی می نشیند  

 و در نغمه ی غمگین آن هق هق می کند  

و گاه زمانی که حتی نمی خواهی باورش کنی  

در لبخند یک نفر جا خوش می کند .  

 

*     *     *

 پیش  از این هم در همین جا از ترجمه ی شعر گفتگو کرده ایم . اگر صبر کنیم تا باز شاملوئی ظهور کند و شعرها را برایمان شاعرانه و زیبا ترجمه کند فرصت خواندن تمام شعر ها به زبان های دیگر را از دست داده ایم . پس شاید بتوان با کمک عشق و تخیل تفکرات ظریف و زنانه ی آنا آخماتوا را به یاری   احمد پوری کشف کرد . پس از گذشت اینهمه سال آه های عاشقانه ی او از پس چین های مواج دامنش با صدائی ظریف به ما می رسد چرا که انسان های عاشق با یک زبان سخن می گویند .و ما هنوز  صدای عشق را می توانیم بشنویم با هر زبانی .  

 

*     *     *‌ 

 می دانی  که هرگز پاس نخواهم داشت   

 

می دانی که هرگز پاس نخواهم داشت  

دورترین روز از روزهای آشنائی مان را 

 اکنون چه خاطره ای برایت بگذارم  

سایه ام را ؟ چه می خواهی بکنی با آن 

نمایشنامه ام را که سوزاندمش  

و حتی خاکسترش را نیز با خود ندارم  ؟

و یا چهره ای را که در شب سال نو  

از قاب عکس روی میز بیرون آمد و برای همیشه رفت ؟ 

با چرق چرق هیزم های رو به خاموشی را ؟ 

یا قصه ی عشقی را که مشتاقانه شنیدم  

اما نمی توانم بیاد بیاورم ؟‌ 

 

*     *     *  

 

این کتاب شامل یک پیشگفتار از مترجم - هفت بخش از اشعار  و در انتها یک گاهشمار از زندگی شاعر است . ترجمه شاید به اندازه ای که باید شاعرانه نیست اما به قدر کافی صادقانه و بی ادعاست . برای علاقمندان به شعرهای عاشقانه زنانه انتخاب مناسبی است و به نظر من به تجربه ی خواندنش می ارزد.

نظرات 6 + ارسال نظر
محسن سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:04 http://askamoon.blogsky.com

کتاب هم به اندازه این عسک قشنگ هست؟

جواب دادن به این سوال کمی سخت است .. اعتراف می کنم که این عکس را به هزار و یک دلیل دوست دارم اما بعضی از شعرهای این کتاب را باز بیشتر ...
مرسی .

و چقدر دوست دارم که این پست هشتم مارس اینجاست . مرسی .

پروانه چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:46

آن زمان 1912 این چنین شعر گفتنش حتمن مخالف هایی هم داشت! مانند سهراب سپهری در سالهای انقلاب ایران!

خواندن این شعر ها هم حال و هوای خاص خودش را می خواهد..

به نظر من برای کسی که به طور کلی شعر دوست است خواندنی است . ضمنا من فکر می کنم در این شعرها و این آدم عصیانگری جذابی است که در سهراب نمی بینم و در عوض ذر سهراب آرامش خاصی است که کم نظیر است .

پروانه چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 14:44

اصلن منظور این نبود که نوشتی
آخماتو در سال های نزدیک انقلاب اکتبر 1917 روسیه شعر زنانه می گفت نه انقلابی!
سهراب سال 59 از دنیا رفت و هفت هشت نفر در تشییع جنازه اش بودند زیرا یکی از شاعران آن زمان گفته بود:
.... من شیپور بیداری می‌زنم، اما سپهری لالایی خواب می‌خواند ..
و خیلی ها از جمله خود من تحت تاثیر او بودم و سهراب نمی خواندم .و چند سال بعد هشت کتاب را به دوستانم هدیه می دادم.کاش پیش تر سهراب را خوانده بودم.

شعرهای آخماتوا را نخوانده ام و تا کنون در اینترنت در باره ی او جستجو نکرده ام هیچ مقایسه ای نمی توانم از نظر شعری بین او و دیگر شاعران داشته باشم آن دیدی که از او با یادداشتت یافتم این است که او شعرهای عاشقانه سروده است.
آیا با نزدیک شدن انقلاب بلشویکی شعرها ی او هم دگرگون شد؟

باز هم من و تو و ... !
اولا من سهراب را بسیار بسیار دوست دارم . اشاره ی من به داشتن آرامش در مورد سهراب مفهوم کاملا مثبتی داشت .

آخماتوا به نظر من روح متلاطمی دارد و یک روح انقلابی .. مهم نیست که انقلاب بلشویکی شده یا نشده باشد .. او در عشق هم انگار خلاف جهت شنا کردن را دوست دارد و عصیانگر بودن را ...

شهرزاد یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 http://se-pi-dar.blogsky.com

http://www.imdb.com/name/nm0015264/

شهرزاد یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:11

برام جالبه که بر خلاف مایاکوفسکی - شاعر هم دوره آخماتوا - ترجمه‌های زیادی از شعر این شاعر شده و این برگردان‌ها حداقل کمابیش بهتر از ترجمه شعرهای مایاکوفسکی هستند و احتمالن این به خاطر زبان خاص و ردیف های شعری دشواری است که در شعر مایاکوفسکی هست و در شعر آخماتوا نیست.
با این حال هنوز هم فکر می‌کنم مثل هر ترجمه دیگر -و حتی بیشتر از زبان های دیگر- زیبایی‌های شعر شاعر در سایه ترجمه از دست رفته است. اصلن گویا خاصیت شعر آن دوره روسیه و زبان خاص شاعرانش باعث این امر می شده. خاطره ای در درونم است را در ویکیپدیا خواندم، در آنجا برگردان های مختلفی از شعرهای آخماتوا هست علاوه بر شعرهای که نوشتی آن شعرها را هم دوست داشتم و به دلم نشست در این یکی دو ماه این دومین باری است که دلم می خواست روسی بلد بودم.
این شعر "خاطره ای در درونم است" که در ویکیپدیا است، برگردان احمد پوری است؟

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%A7_%D8%A2%D8%AE%D9%85%D8%A7%D8%AA%D9%88%D9%88%D8%A7

نکته ای که به اون اشاره کردی منو به این فکر انداخت که شاید شعرهای آخماتوا به خاطر زبان خیلی عاشقانه و در عین حال ساده ای که داره هم ظرفداران بیشتری داشته و هم برای ترجمه راحت تر بوده . اینجا ای دی اس ال ندارم به رودی برمیگردم خونه و با تو در این مورد صحببت خواهم کرد . مرسی .

نیما چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:59 http://n-poems.blogsky.com/

پیش از این هم در همین جا از ترجمه ی شعر گفتگو کرده ایم . اگر صبر کنیم تا باز شاملوئی ظهور کند و شعرها را برایمان شاعرانه و زیبا ترجمه کند فرصت خواندن تمام شعر ها به زبان های دیگر را از دست داده ایم . پس شاید بتوان با کمک عشق و تخیل تفکرات ظریف و زنانه ی آنا آخماتوا را به یاری احمد پوری کشف کرد .


دروووووود بر شما

واقعا شاملوی بزرگ لطف بزرگی در حق همه ما که امروز ترجمه هایش را میخوانیم داشته اند. روحش قرین شادی

در مورد ترجمه های آقای احمد پوری هم کاملا با شما موافقم. من چند کتاب با ترجمه ایشان خریده ام از نزار ، آخماتووا، نرودا و ... به هر حال روح یک شاعر بزرگ و خوش فکر و آشنا با شعر جهان مثل شاملو پشت این ترجمه ها واقعا خالیست.
به هر حال دستشان درد نکند.

و ممنون از پست مفید شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد