کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

سیدارتها یا سیزارتا

 سیدارتها

اثر: هرمان هسه  

ترجمه : سروش حبیبی

 

سیزارتا (سیدارتها ) شرح سفری است عرفانی برای رسیدن به معرفت و کمال . سیزارتا برهمن زاده است که از کودکی به واسطه تعلیمات مذهبی پدر قدم در این وادی نهاده و به واسطه تاثیراتی که بر منش وی داشته زبانزد خاص و عام شده است .سیزارتا اما کسی نیست که صرفا به تعلیماتی که می اموزد بسنده کند و هر از گاه مسیر پیمایش این سفر درونی را تغییر می دهد . به نوجوانی که می رسد از پدر رخصت می طلبد که به جمع مرتاضان بپیوند و برای نیل به مقصود ریاضت کشی را پیشه کند . پدر مخالفت می کند ولی در آخر مغلوب خواست پسر می شود .

سیزارتا چند سالی را هم در مقام شاگردی نزد مرتاضانی بنام سر می کند ولی روح پرسشگر و بی قرار وی به این نیز رضا نمی دهد ، ترک ریاضت کشی می کند و به دیدار بودای والا روان می رود ، اندیشه و منش بودا بسیار بر جان او می نشیند اما ..

بعد از حضور در کلاس بودا از وی تقاضای دیدار خصوصی می کند و اندیشه ای را می گوید که بسیار قابل تامل است و من عین جملات را برایتان نقل می کنم .


" .. یک لحظه نیز در حقیقت گفتار تو تردید نکردم . یک آن شک روا نداشتم در این که تو بودایی و به منزل مقصود رسیده ای ، تو به راز رهایی از مرگ راه یافته ای ، و به آن راه یافته ای با جستجوی خویش و در راه خاص خویش و از طریق مکاشفه، بصیرت یافته ای و حقیقت بر تو نمایان شده است . این راز از راه تعلیم بر تو گشوده نشده است.  اندیشه من ، ای وجود والا ، این است : هیچ کس از راه تعلیم به رهایی دست نمی یابد. تو ، ای سزاوار ستایش، نمی توانی به کسی با کلام و تعلیم بازنمایی و بگویی که در ساعت تجلی بر تو چه گذشته است. آیین بودای روشن روان یک جهان آموختنی در بر دارد. می آموزد که چگونه می توان نیکو زیست و از کژی پرهیخت . اما درمشربی چنین روشن و ارجمند یک چیز یافتنی نیست ، و آن راز حالی است که نصیب آن والا روان شده است ، تنها نصیب او ، میان صد هزار.

این چیزی است که من ، چون سخنان آن والا روان را شنیدم اندیشیدم و دریافتم ، و هم این دلیل آن است که راه خود را پی می گیرم ، اما نه به نیت آن که آیین بهتری بجویم – یقین دارم آیین بهتری یافتنی نیست – بلکه فقط  از آن روی که از همه مکاتب و معلمان روی بگردانم و تنها به مقصود برسم یا بمیرم. "

سیزارتا می رود که راه خویش را با ندای درون خویش بیابد و به مقصود برسد، در این راه مدتی نه چندان کوتاه جذب جنبه های مادی زندگی می شود به شهوترانی و مال اندوزی می رسد و آنجا که کاملا به ورطه سقوط رسیده است با ندای درونی خویش بر می گردد و سفری دوباره آغاز میکند،  برای بازگشت به آنچه به دست آورده بود  " روزه گرفتن ، صبر کردن و اندیشیدن "  که اکنون بسیار از آن دور بود.  و البته به مقصود نهایی می رسد.

در جایی میگوید:

"انسان می تواند به بصیرت دست یابد ، می تواند آن را زندگی کند ، یا توسط آن هدایت شود، یا به یاری ان کارهای شگرف بکند اما توضیح ، یا آموختن آن به دیگران ممکن نیست."

و یا این اندیشه :

" آینده گناهکار هم اکنون در اوست . باید شدنی و ممکن ، بودای پنهان در او یا در تو و در هر کس دیگری را محترم داشت. دنیا ، ناقص نیست ، در تحولی کند به سوی کمال نیست. دنیا در هر لحظه کامل است . هر گناهی برائت را هم اکنون در خود دارد . پیر هم اکنون در هر کودکی حاضر است ، طفل شیرخوار مرگ را هم اکنون با خود دارد و ابدیت هم اکنون با همه فانیان است."

سفری که هرمان هسه در قالب شخصیت سیزارتا به تصویر می کشد سفر یگانه ای نیست ، آنچنان که پائلو کوئیلو در کیمیاگر شرح سفری عرفانی را به تصویر می کشد مهم رسیدن این اشخاص به سر منزل مقصود است ، مهم راه رسیدن نیست به تعداد آدمیان این راه می تواند متفاوت باشد زیبایی این گونه سفرها تحولی است که درانتها در وجود مسافر خردمند کاملا حس می شود.

نظرات 12 + ارسال نظر
نیره شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 http://www.bahareman.blogsky.com/

درود بر شما
یادداشت خوب شما دوباره من را به عالم کتاب "جهان هولوگرافیک" برد. کتابی که خیلی برایم ضروری بود و راهگشا. شاید خواندن کتابی که شما معرفی کرده اید هم بتواند کمکی برای وسعت بخشیدن به مفاهیم آن کتاب باشد.

سلام
ممنون از کامنت
خوشحالم که خوشتون اومده از کتاب
پایدار باشید

گردآفرید یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:50

درود
آقای بهشت
حکایت آنکس که دلسرد نشد اثر مارک فیشر اصل مطلب را بیان نموده . سال نود برشما خوش

در مورد این کتاب یکی از دوستان یادداشت را نوشته. من نمی توانم پاسخگوی شما باشم. ولی خب ایشان هم این کامنت را خواهند دید.

رشاد یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:57

سیذارتا را حدود 35 سال پیش در جوانی خواندم و این یادداشت شما مرا باز به همان لذتی بازگرداند که از کتاب های هرمان هسه می‌بردم. در آن دوران ولع کتاب‌خوانی می‌ترسیدم که مطالبی را که می‌خوانم فراموش کنم و نتوانم در زندگی به کار ببندم. ولی بعدها متوجه شدم نوشته‌ها فراموش می‌شوند ولی تأثیر خود را بر جای می‌گذارند. هیچ نویسنده‌ای به اندازه‌ی هرمان هسه بر زندگی من تأثیر نگذاشته‌است. ممنون از این که سیذارتا را در اینجا معرفی کردید.

سلام دوست عزیز و شاعر

ممنون از کامنت ، کتاب تاثیر گذاری است قبول دارم و من هم بسیار لذت بردم از خواندنش

پروانه یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 15:54

همه باید این کتاب را بخوانند.

محسن سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 19:08 http://after23.blogsky.com

خب من امروز دمیان هرمان هس را به تو دادم که بخوانی و این جا بنویسی. تو هم این را به من بده که بخوانم و ننویسم. اشکالی داره؟

البته که اشکالی نداره ولی قرار نیود من دمیان رو بنویسم قرار بود بخونمش :)

محسن پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:02 http://after23.blogsky.com

اگر می دانستیم که قرار نیست دمیان را بنویسید عمرن آن را به شما امانت می دادیم. ما اول سال قرار گذاشتیم که شما تمامی کتابهای ترجمه شده فارسی هرمان هس را بخوانید و توی کتابامون بنویسید. و بشوید یک متخصص هرمان هست در میان انبوه اعضای این وبلاق وزین. به این زودی یادتان رفت؟
ما با دادن کتاب دمیان به شما حجت بر شما تمام کردیم و باید در باره آن در این جا بنویسد وگرنه این آخرین کتابی بود که به رسم امانت به شما دادیم. از حالا الا یوم القیامت.

من این نیت شوم را در پس این امانت دادن دیدم ولی چون حرفی نزدی من هم به روی خودم نیاوردم .

حالا سعی می کنم بنویسم بسیار کتاب ارزشمندی است ولی واقعا بیش تر از حد و اندازه ای است که کسی چون من در موردش مطلب بنویسد

محسن پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 16:41 http://after23.blogsky.com

ادامه کامنت:
فکر کردید ما از آن گربه هایی هستیم که محض رضای خدا موش می گیریم؟

محسن شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 http://filmamoon.blogsky.com

همین را هم بنویسی ما را کفایت می کند و می دانیم که باید با دمیان چه بکنیم؟
مگر ما برای نقد فیلم جدایی نادر از سیمین این کار نکردیم؟

ما سعی خود را می کنیم استاد
شما که اطلاعات سینمایی ات حرف نداره ، بهنام ناطقی میگه شاگرد شما بوده :)

کتابنوشت شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 15:18 http://ketab-nevesht.blogsky.com

خیلی ممنون (:

زهره جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:06 http://taranebaroon.loxblog.com

ممنون از مطلبتون. به نظر من ( والبته با استفاده از نظر استادم) سیذارتا درباره طی کردن راه کمال در تعادلی بین درون و بیرون، روح و جسم، و معنویت و مادیت است. من سیذارتا رو یسبار دوست دارم. هر چند بار اول که خوندم، هم به خاطر سن کمم و هم به خاطر ترجمه ی سنگین و ناروانی(!) که داشت، چیزی از اون نفهمیدم. اما بار دوم که ترجمه ی روان و شیوای آقای سروش حبیبی رو خوندم خیلی به دلم نشست و خیلی چیزها از اون یاد گرفتم. اینکه آدم در هر صورت باید راهش رو ادامه بده و ناامید نشه. در این صورته که می تونه به کمال و آرامش حقیقی و به اصطلاح هسه فنا شدن در نیروانا برسه.
بازم ممنون.

شیدا شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 21:07

با تشکر فراوان ،ایا می توان گفت که کتابهای مولانای سرزمین خودمان هم ما را به همین مسیر رهنمون میکنه؟

دقیقا . چرا که نه ... برای رسیدن به مقصود راههای بسیار هست

سرباز پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 22:54

با درود و سپاس
ای کاش یک سر موی از ارزشی که برای عرفان‌های سرخپوستی و چینی و تبتی و ... قائل هستیم برای عرفان سرزمین خودمان قائل بودیم عرفانی که در لابلای کتاب‌های کشورمان خاک می‌خورد و اگر افرادی عرفان را به زبان امروزی فهم و جوان پسند در می‌آورند پس زده می‌شوند. باید هم بیگانگانی از کشورهای دیگر مطالب خودمان را به خورد خودمان بدهندُ که عشق را به ساکنان سرزمین عشق بیاموزند.
در پناه حق

در این وبلاگ دو یادداشت در این باره نوشته شده. یکی همین است و دیگری قلندر و قلعه که در باره شهاب الدین سهروردی است.
پنجاه پنجاه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد