کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

واژه نامه ی غزل های حافظ


واژه نامه ی غزل های حافظ

نوشته ی: حسین خدیو جم

نشر از: ناشر

چاپ اول: 20000 نسخه

140 صفحه، 20 تومان

***

اول از هر چیز اجازه بدهید که تعجب بکنم در تیراژ این کتاب که بیست هزار نسخه بوده است. در این روزگار کتاب ها به ندرت در چاپ اول تیراژی بیشتر از سه هزار نسخه دارند.

حسین خدیو جم در ابتدای کتاب می گوید:

"مرحوم قزوینی قبل از همه کس و همه چیز، شیفته و مجذوب حقیقت بود. در سال اول جنگ عمومی اخیر (جنگ جهانی دوم) که از پاریس به تهران تشریف آوردند، روزی طی صحبت به ایشان عرض کردم: "من آرزوی بزرگی دارم" فرمود: " چیست؟" عرض کردم: آرزویم این است که یک دوره حافظ -از باء بسم الله تا تاء تمت- نزد شما بخوانم.

"خدا می داند برافروخته شد و با لحنی شدید که از آن مرد روحانی بزرگ بسیار پسندیده بود، و از حساسیت قلب پاک و مطهر وی حکایت می کرد، فرمود: "شما چرا این طور تعبیر می کنید؟ شما سالها با دیوان حافظ سابقه دارید و این همه یادداشت گرد آورده اید". عرض کردم: "این ها به جای خود. آروز و میل سوزان من  همانست که عرض کردم".

ادامه مطلب ...

عقلای مجانین


نام داستان: عقلای مجانین

نویسنده: محمد بهارلو

ناشر: سایت دیباچه

 دانلود داستان از اینجا

داستان را در  ادامه هم می توانید بخوانید.


پس از یادداشت فیروزه گرامی در باره داستان های هزار و یک شب ، دیدگاه محمد بهارلو مرا به گشتن و پوییدن در دنیای مجازی به دنبال این نویسنده برد از میان آن همه این داستان را به اینجا آوردم.

داستان  طنزی است که به تلخی جامعه ی امروز ما را در قالب مجانین در برابرمان می گذارد. همه ی داستان نامه ای به حسین است ، گویا آنها هر روز سرگرم نامه نوشتن به هم هستند و جمعه ها هم دیداری با هم دارند و لی آنقدر با هم حرف دارند که این تنها یک نامه از آنهاست...

پاره ای از داستان:

 نمی‌خواهی ببینی که بوی‌ِ خیر از مردم رفته. اگر این مردم خوب بودند به یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر حاجت نبود. خدا از سرِ تقصیرات‌مان بگذرد! کاش این یک ذره عقل را هم نداشتیم و غصة چیزی را نمی‌خوردیم. اگر دیوانگی غمی داشته باشد مال‌ِ دیگران است. آدم ‌ِدیوانه است که پادشاه‌ِ بی‌غم است نه آدم‌ِ بی‌اولاد. امثال‌ِ منوچهر وعبدالله که غمی ندارند....


تمام داستان در باره دیگران حرف زدن است و جالب است که در میان داستان راوی می گوید:

«غیبت از گوشت‌ِ سگ حرام‌تر است. این‌ها را نمی‌گویم که او را تحقیرکرده باشم. بی‌چاره زنش! بی‌چاره مادرش ..»


ادامه مطلب ...