کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

نسل بی رحم من



با اجازه‌ی خودم، یادداشتی در باره‌ی کتاب در این‌جا می‌گذارم. بی آن‌که شرحی بر کتابی باشد.

امیدوارم این گونه یادداشت‌ها دیگر تکرار نشود.

***

آیا خیلی سخت است در مقابل کسی که دارد کتابی می‌خواند، موضع گیری نکنیم؟

نسل خودم را بسیار بی‌رحم می‌دانم. نسلی که با باور نویسندگانی بزرگ شد که امروز هم بسیاری از آن‌ها را به کشک هم حساب نمی‌کند. عادت کرده بود. از بدبختی اش فراموش کرده بود که باید به کدام امامزاده ای دخیل ببندد. یعنی راستش یاد گرفته بود که مدام به دیگران سرکوفت بزند:

-          این دیگه چه آشغالیه که می‌خونی؟

-          اینم شد کتاب؟

-          اینم شد نویسنده؟

-          اه

-          اوه

-          واه

نسلی که عمل‌کردش در زمینه‌ی کتاب و کتاب‌خوانی، امروز ِ ملت ایران را کشیده به جایی که می‌بینیم. نسل من و نسل امروز، در جامعه‌ی ایرانی هیچ چیزی برای دفاع ندارد. اصلن کتاب‌خوانی ندارد که در سراشیبی قبر حتا به او بگوید، نه، از او بپرسد:

"آهای فلانی.......... این روزا که خیر سرت داری رحلت می‌کنی، داری چی می‌خونی؟"

در نسل من هیچ روشنفکری نبود که به من بیاموزد که کسی را برای خواندن هر کتابی سرزنش نکنم. کتاب‌خوانی  همه اش چارلز دیکنز و همینگوی و اسکات فیتزجرالد و داستایوفسکی و ویکتور هوگو و ویل دورانت و مارکس و انگلس و لنین نیستند و نخواهند بود. هستند؟ و خواهند بود؟ اگر این را می گویید که همانا شما هم چون من، از گمراهانید. هر چند همه‌ی این‌ها که نام بردم تاج سر خودم باشند. که هستند.

زندگی همه اش خواندن کتاب‌های سنگین و فلسفی نیست. در هیچ جای جهان کسی به خودش اجازه نمی‌دهد که به کسی بگوید که این را بخوان و آن را نخوان. جز در جایی که امروزه نسل من دارد زندگی می کند.

خود من با خواندن کتابهای میکی اسپلین و آثار آگاتا کریستی  و شاهنامه‌ای به نثر که نمی دانم از کجا گیرم آمده بود، کتاب‌خوانی را شروع کردم و متاسفانه بعدها هم با باورهای مسخره‌ای، قطع شد.

نسل من نسلی بود که به حرف صمد بهرنگی بها داد. که می گفت:

هر کتابی به یک بار خواندن می ارزد. ولی عمر آنقدر طولانی نیست که تمامی کتابهای خوبی که موجود است را بخواند.

در ظاهر حرف بسیار درستی بود ولی ...........

مگر می شود همه ی کتابهایی که به خواندنش می ارزد را هم خواند؟

آقای بهرنگی....... نتیجه‌ی این کلام شما و این تبلیغی که من در آن هنگام با دانشی بسیار کمتر از امروزه روز از زندگی کنونی‌ام، از نسل خودم و شما یاد گرفتم و برایش تبلیغ هم کردم، تبدیل به آن شد که همه عطای کتاب‌خوانی را به لقایش بخشیده‌اند. این افراطی‌گری نسل من اصلن قابل بخشش نیست.

سند؟: تیراژ کتابها: چهل سال است در حد 3000 نسخه، دارد درجا می‌زند. شرم آور است.

چیزی که امروز من می‌بینم و شما متاسفانه نیستی که ببینی، این است که همه ی ملت رفته‌اند به دنبال نخود سیاه.

من ضمن ابراز پشیمانی کامل از آنچه که در گذشته به آن باور داشتم خدمت همه رهگذران از این درگاه عرض کنم که هر چه می‌خواهید، بخوانید. خواندن کتاب، راه را به شما نشان خواهد داد. با هر چه بیشتر خواندن سلیقه‌تان بالاتر و بالاتر و بالاتر می‌رود. و روزی می رسد که هر کتابی را نخوانید و خودتان انتخاب خواهید کرد.

نگویید کتاب نداریم. نگویید تورم بیداد می‌کند و پول خریدن کتاب نداریم. ما همین که بتوانیم قوت لایموتی برای این روزگارمان فراهم کنیم، هیهات است. لازم نیست بیرون از سرایتان را جستجو کنید. اگر نگاهی به کتابهایی که در خانه‌تان انباشته شده بیاندازید. می‌توانید کتابهای زیادی را پیدا کنید که هنوز نخوانده‌اید.

اگر از آن‌ها گذر کرده اید که چه خوب. ولی اگر گذر نکرده اید، آن ها را بخوانید.

عمر خیلی طولانی نیست ولی حیف است که به کتاب‌خوانی نگذرد. هر چند کتاب هایی که به یکبار خواندن بیارزد.

امیدوارم پاسخی بر این پرسش من داشته باشید که:

در حال حاضر مشغول خواندن چه کتابی هستید؟

پرسشی که از طرف کسی که هر روز می‌بینمش و با آن مواجهم.

و هر روز به او می گویم:

یک: مرشد و مارگریتای میخاییل بولگاکف

دو: عقاید یک دلقک ِ هاینریش بل

جسارت است اگر این همین را از شما بپرسم؟

به من پاسخ ندهید. پاسخی نمی‌خواهم. در دلتان و به خودتان بگویید.


این روزها مشغول خواندن چه کتابی هستید؟

نظرات 36 + ارسال نظر
نگار یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:06 http://matina78.blogfa.com

۱-همنوایی شبانه ارکستر ها
2-حقیقت و زیبایی

این هم نوایی شبانه ارکستر چوبها را من تا به حال سه چهار بار به سمتش رفته ام و همیشه هم از اول شروع کردم به خواندن. ولی....

درد نخواندن متاسفانه این روزها بد جور گریبانگیرمان شده ،برای توجیه آن هم هزار بهانه آماده داریم ،خودمان هم می دانیم که داریم سر خودمان را با این بهانه ها کلاه میگذاریم ....
با اجازه تان در گوگل پلاس همخوان کردم
https://plus.google.com/b/113100608712542536764/113100608712542536764/posts/8W53P4uEfoY

پروانه یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:36

سخت مشغول خواندن هفت پیکر - تصحیح و حواشی - حسن وحیدی دستجردی به کوشش سعید حمیدیان
و طی دوهفته اخیر دست کم بیست مقاله در باره ان

شاهنامه که در روزمرگی هایم است به اضافه مقاله ها و کتاب های در باره ی آن که معمولا به عنوان مرجع دارم و مرتب به آنها رجوع می کنم.

ارلاندو هم دم دستم است


این هفت پیکر هم از آن خواندنی هاست.
آشنایی با آن را مدیون یاری از یاران دبستانی هستم. به ویژه داستان شهر سیاهپوشان.

پروانه یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:12

یک:"آیا خیلی سخت است در مقابل کسی که دارد کتابی می‌خواند، موضع گیری نکنیم؟"
پاسخ: خیر

دو:
"نسل خودم را بسیار بی‌رحم می‌دانم...."
آن زمان بله بی رحم بودند ولی پس از سالها بسیاری از این نسل دگرگونه شده اند.

سه:"صمد بهرنگی و..."
صمد بهرنگی و این داستان ها در واقع ادامه همان فکری که از قاجار شروع شد" سر تا باید فرنگی شد" این روزها هم به شکل دیگری ادامه دارد....

چهار: " تیراز 3000 نسخه ای"
و هفته پیش شهر کتاب بودیم و آقای محمد خانی مسئول فرهنگی شهر کتاب که عمرشان دراز گفتند الان در تمام دنیا تیراژها همین دو هزار و سه هزار هست ولی تنوع زیاد است و بر عکس آنچه که می گویند آمار نشان می دهد در مجموع تیراژ کتاب بسیار بالاست و مردم ما خیلی کتاب خوانند!

تا جایی که شما را می شناسم اصلا شباهتی به آن نسلی که از آن گفتید ندارید.
کتاب های پیشنهادی شما را خوانده ام و پاسخ پرسش نهایی شما را هم در پیام پیش دادم.

در تمام دنیا تیراژ همین است؟ پس کتاب هایی که می گویند در همان روز انتشار یک میلیون نسخه ی آن به فروش رفت مال کدام نقطه ی جهان است؟

من کمی نسبت به آن زمان دل رحم تر شده ام.

سیاوش دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 00:50

شوایک سرباز پاکدل - یاروسلاو هاشک - ایرج پزشک زاد

من تا به حال ترجمه ای از ایرج پزشک زاد نخوندم.
چه خوب.

آرزو دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:27

دوست عزیز مطلب بسیار جالب و تامل برانگیزی رو مطرح کردید
من خودمو خیلی اهل مطالعه نمی دونم ولی عاشق خواندن کتاب هستم. در حال حاضر کتاب جزیره سرگردانی سیمین دانشور میخونم.

عاشق حتمن به دنبال عشق می رود.
این جزیره ی سرگردانی را باید با ساربان سرگردان خواند. خیلی دلنشین تر می شود.

رویا دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 http://khatereblog.blogfa.com

چگونه اعتماد به نفس کسب کنیم باربارا دی انجلس
قران
نهج البلاغه از دشتی

چه خوب.

فرانک دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:26

ا. و نیچه گریه کرد: اروین یالوم
2. خیال باف: حمید نوایی لواسانی
3. کتابی که هنوز چاب نشده و برینتش را نویسنده مستقیم به من رسانده و در حال حاضر نمی توانم اطلاعات قبل از چاب بدهم.
4. عاشقانه های یونس در شکم ماهی: جمشید خانیان

شماره ی سه حتمن خیلی داغ است. یک بار چنین کتابی را دست برگرداننده اش دیدم ولی فقط از دور نشانم داد.

نیره دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:55 http://bahareman.blogsky.com/

۱- اول این که من عاشق این کتابخانه ی شما هستم و هر بار عکسی از آن در این جا می کذارید دقیقن دقیقن مثل دزد بسیار بسیار خبیثی که به گنجی نزدیک شده، به آن ها نگاه می کنم! و حتمن درک می کنید که عاشق چطوری با ناکامی نگاه می کند!!!
2- این روزها: طرح واره درمانی(ترجمه ی حمید پور) - نفحات نفت (امیرخانی) - حماسه سرایی در ایران(ذبیح ا... صفا) - چشم اندازهای اسطوره(میرچاالیاده)- قلندریه در تاریخ(شفیعی کدکنی) و پراکنده جلد یک نامه ی باستان
من از خودم خیلی ناراضی ام. خیلی بده که تعداد قابل توجه ای از کتاب های توی کتاب خانه ام را هنوز نخوانده ام

تا باشد عاشقانی چنین ناکام و دزدانی چنین خبیث در دور و بر آدم باشند.

پس تا خواندنشان کتابی نخرید. مگر این که بدانید توی آن ها چه نوشته شده است و نخوانده ببخشیدشان.

فرانک دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:03

یادم رفت پاسخ سوال اولتان را بدهم:
آیا خیلی سخت است در مقابل کسی که دارد کتابی می‌خواند، موضع گیری نکنیم؟ خیر اصلا سخت نیست. اصلا چرا باید موضع بگیریم؟
من با کتاب های این کتابخانه حال می کنم.

ما با همین حال کردن هم خوشیم.

هاجر دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:55 http://ketab-nevesht.blogspot.com

منم دارم "مادر" ماکسیم گورکی رو میخونم

من خب به سن، از نسل شما نیستم و تازه اول راهم ولی همین جملاتی که شما نوشتین رو به خیلی از دوستام میگم و درگیری هرروزه ام با خودم همینه که جلوی خودمو بگیرم و نگم فلانی آخه این کتاب چیه داری میخونی؟!!
ولی خب بعضیا واقعن تا بحال کتاب خوبی نداشتن و نمیدونن که لذت کتابهایی که میخونن در برابر کتابهای خوب دنیا هیچه! واسه همینم بدم نیس که بهشون چنتا کتاب خوب معرفی کنیم تا طعم این لذتو بچشن

کتاب خوب معرفی کردن تا این که بهشون بگی این چیه که می خونی خیلی قرق داره. باید بهشون بگی این که تموم شد من یه کتابی دارم که بهت میدم بخونی. خودم که خیلی ازش خوشم اومده یا ........ هر جور دیگری که توی ذوق کسی نخوره. من مشکلم اینه.

رشاد دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 23:35 http://readingpoems.blogsky.com

پیری و کوری و هزار عیب دیگر باعث شده بود در این سال ها کناب زیاد نخوانم (مگر برای ترجمه که صفحه های کتاب را اسکن کرده و روی مونیتور میخوانم). تا این که سه ماه پیش یک عدد کنابخوان الکترونیکی «کیندل» تهیه کردم و دوباره شروع به خواندن (نیمه‌دیوانه‌وار) کرده‌ام. در این سه ماه به انداز‌ی سه سال گذشته کتاب خوانده‌ام. خدا پدر بانی آمازون را هم بیامرزد، الاماشاالله آنقدر کتاب رایگان روی سایتش گذاشته که دیگر نیازی به خرید کتاب با دلار 4000 تومان ندارم (تا چشم حاکمان ضدفرهنگی بترکد با آن سهمیه‌ی قطره‌چانی ارز برای خرید کتاب خارجی).

این کیندل دیگه چه موجودیه؟ خودش کتاب رو برات می خونه؟ تو ام چشماتو می بندی؟

نگار سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:12

صد سال تنهایی - گابریل گارسیا مارکز

خیلی سخت بشه بعد از صد سال تنهایی سراغ کتاب دیگری رفت. آدم رو از کتاب خوندن می اندازه.

الهام سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:31

کتاب دموکراسی یا دمو قراضه نوشته سید مهدی شجاعی

این کتاب را فکر کنم فقط من تا به حال نخوانده ام. باید بخوانم.
ممنون.

رشاد سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:56 http://readingpoems.blogsky.com

کیندل کتابخوان الکترونیکی شرکت آمازونه. خودش هم میتونه بیشتر کتابها رو بخونه، ولی من حروف رو درشت میکنم و روی صفحه 6 اینچی میخونم. گوش دادن کتاب لذت خوندن اون با چشم رو نداره. تنها اشکالش اینه که کتاب های فارسی رو بزرگ کنی خوندنش به راحتی کتاب های لاتین نیست.

ولی من سی و پنچ شش سال پیش که صد سال تنهایی رو خوندم کلی اشتیاق خوندنم بیشتر شد. و شاید در اون چند سال بعد از خوندن صد سال تنهایی بییشرین تعداد رمان رو خوندم.

من اصلن چیزی در مورد کیندل نمی دونستم. باید برم سراغش. البته اگه بخواد خارجی بخونه خب به دردم نمی خوره.

نه من تا حالا مثل صدسال تنهایی نخوندم. اونم که البته سی و سه چهار سال پیش بود. اولین کنابی که بعد از انقلاب خوندم.

کرم کتاب سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 15:21 http://ohohketab.blogfa.com/

1- یه کم نسخه الکترونیکی "شوهر آهو خانوم" رو ورق زدم اما هیچی به اینکه دراز بکشی روی مبلی یا تختی و کتاب رو با دستات حس کنی و بوش کنی رو نمی گیره. اما ناچارا می خونمش چون نسخه چاپیش رو جایی ندیدم.
عقاید یک دلقک رو بیشتر از 4 بار خوندم خیلی دوستش دارم.
گور به گور ویلیام فاکنر از اون کتابهایی بود که به زور خوندمش بلاخره.
به عکس کتابخونه تون حسودیم شد.

شوهر آهو خانم رو هیچ جوری نمیشه به دست گرفت. باید بزاریم زمین و دمر بخونیمش. چیزی که در کتابهای ایرانی هست و در خارجی ها نیست جنس کاغذ است که در اینجا خیلی سفید و سنگین هستند و نگهدای آن ها در دست گاه طاقت فرسا می شه.

ممنون از تعریفتون از عکس.

هاجر سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 17:24

بله خب! اگه کتابی که بهش معرفی میکنمو بخونه و لذت ببره دیگه دلخوریشم رفع میشه

فرانک سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:41

این کتاب دموکراسی یا دموقراضه را من هم نخواندم.

پس بریم بخونیمش.

مهشید چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 20:15

بله حق با شماست . هزار بار این حرف رو از زبون هزار نفر شنیدم . مخصوصا حالا که بین کتاب خونها جو روشن فکری و ادا در آوردن بیداد میکنه . متاسفم برای این جامعه که کتاب نمی خونن و اگر هم میخونن فقط اداشو در میارن .
البته سوء تفاهم نشه

اصلن سوء تفاهم نیست. کاملن درست می فرمایید.

شکوفه چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:22 http://kabootareshaer.blogfa.com

این مشکلیه که منم با اطرافیانم درموردش درگیرم. حتی مادرم یه مدت طولانی بود که کتاب نمی خوند. چون کتابای سنگین که دست می گرفت می گفت تا یه ذره می خونم خوابم میگیره... و باعث می شد خوندن یه کتاب خیلی بیشتر از حدی که آدم انتظارش رو داره طول بکشه... که همینم باعث بی انگیزگیش میشد. اما چند وقته براش رمان می گیرم، مثل روی ماه خداوند را ببوس، یا تازگی ها غرور و تعصب (که با سرعتی باورنکردنی خوند و تمومش کرد) و این باعث شده که دوباره کتابخون بشه و خودش احساس خیلی بهتری داره. سفارش داده بازم رمانایی از این دست براش بگیرم که بخونه...
پدرم هم همیشه هر کتابی ما میگیرم که خودمون بخونیم رو تا غافل بشیم شروع میکنه به خوندن... از این لحاظ خدا رو خیلی شکر میکنم، که خانواده ی کتابدوست و کتابخونی دارم...
ولی تو هم سن و سالای خودم واقعا وضعیت کتابخونی فاجعه س! به یکی از دوستای دانشگاهم گفتم فلان کتابُ خوندی؟ جواب داد که نه. با تعجب گفتم چرا؟ هم کتاب خیلی معروفیه، هم به سلیقه و عقیده ی تو میخوره!؟
گفت من اصلا کتاب نمی خونم! تنها کتابی که تا حالا تونستم بخونم و تمومش کنم کتاب شعر بوده! گفتم که این اصلا خوب نیست! یه روز میرسه که به خاطر همه ی کتابایی که تو عمرت نخوندی حسرت میخوری!
کم نیستن این روزا این جور آدما... متاسفانه!

این جمله ی شما خیلی درسته:
یه روز میرسه که به خاطر همه ی کتابایی که تو عمرت نخوندی حسرت میخوری!

چه خوب که در خانواده ای هستید که همه می خوانید.
به نظر من جتا اگر کسی با خواندن کتاب به خواب می رود کار خیلی خوبی است. خواب خوشی در پی این جور به خواب رفتن ها هست.

شکوفه چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:24 http://kabootareshaer.blogfa.com

و البته پاسخ این سوال که این روزها مشغول خوندن چه کتابی هستم:
ارباب حلقه ها-جلد اول: یاران حلقه
و غزلیات سعدی

الته کتاب نصفه زیاد دارم... اما وسط روزای دانشگاه خوندن همین یکی دوتا هم غنیمتیه واسم!

من دنبال پاسخ این سئوال نیستم. ولی خوب کردید که نوشتید. رهگذارن با کتابهایی که خوانده می شوند، آشنا می شوند.
من بیشتر کلیات سعدی را در دستم می گیرم و همیشه چون حافظ تفالی بر آن می زنم. و یکی از تلاش هایم این است که کلمه ای حتا از نثری که در گلستان می بینم حذف کنم. می بینم نمی شود. نمی شود حتا کلمه ای از داستان های گلستان را حذف کرد.

طهمورث جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:58

دلایلتونو خوندم میتونید اضافه کنید عدم علاقه به فکر کردن اون نسل در حالیکه با بعضی نامها و اسمها رشد میکرد فقط یاد گرفت طوطی وار بگه اسمهارو!مطمعنا برای بعضی از ماها که با بوی کاغذ نو غرق لذت میشدیم خرید کتاب سخت نیست و بردن دوباره این لذت ناب(جدا از بالا بردن سطح فرهنگ و..)احتیاج به هزینه زیادی نداره.
در پاسخ به سوال شما:
1.کنستانسیا از کارلوس فوئنتس و2.کار و فراغت ایرانیان از حسن قاضی مرادی

نسل من را که درست می فرمایید. من امیدوارم نسل امروز دیگر آن طور نباشد. که انگاری به شکلی نیست. چون به نظر می رسد کمتر از حتا نسل من می خواند. آمار جمعیت این را می گوید.

محبوبه شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:23

آقای محسن! اینجانب منقلب شده و از درگاه کتابخوان ِ درونم طلب بخشش دارم. خیلی وقت بود کم محلش کرده بودم...

مقصر آن کودک درون است.

یاسی دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:24

این روز ها ما به همراه ِ "خانواده ی نیکزاد" ِ ایرج پزشکزاد روزگار میگذرانیم

+ آیا خیلی سخت است در مقابل کسی که دارد کتابی می‌خواند، موضع گیری نکنیم؟
به ما نمی گویند چرا فلان کتاب را میخوانی ، میگویند آقاجان اصلا چرا کتاب میخوانی؟!!

مسافر دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 17:48 http://cheshmdarraham.blogfa.com/

سلام
اتفاقا از این پست ها گاه گاهی بگذارید و بزنید گوش جانمان بیدار تر شویم! چقدر جالب که بوی کتابخانه تان را حس کردم بوی کاغد های کاهی قدیمی
راستش نسل های قبل اشتباه کرد ولی تاوانشو هم داد خیلی به سختی قبول دارم حرفتان را ولی شاید یکی از علت های همین کم خوانی اعتیاد به دنیای مجازی هم باشد...
به هر حال
۱)عاشق مترسک فیلیس هستینگز یک رمان خواندنی با ترجمه جناب فرزانه
و ۲) فعلا آئورا
شاد باشید

ببین مسافر، نسل من نسل بی رحمی بود. تاوان این بی رحمی را هم داد و دارد می دهد. و این تاوان کی تمام می شود؟ نمی دانم.

انسی دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:33

یعنی دلیل کتاب نخواندن آدمها ،صمد بهرنگیست محسن جان؟؟؟؟؟از چه چیز گذشته اعلام ان زجار می کنی؟؟؟َشرایط اجتماعی من و کتایون با هم قابل مقایسه س؟؟؟؟؟من هم با خوندن یواشکی کتابای مایک هامر و لاوسن وسامسون کتابخون شدم...یادمه حسرت به روز خوندن کیهان بچه ها تا آخر نوجوانی به دلم موند....می رفتم یه قرون می دادم برای یه شب کیهان بچه ها کرایه می کردم...زیر نور ماه می خوندم....زمستونا تو صندوقخونمون چراغ گرد سوز روشن می کردیم منو داداش کوچیکم کتاب می خوندیم....با صمد هم که آشنا شدم خیلی تغییری نکردم...الان هم دارم کتاب شلوارهای وصله دار رسول پرویزی رو می خونم....

نه انسی همه اش اون نیست. یکیش اونه. این که هر کتابی را نخوانید. خب ملت چه بکنند؟ خود من این اه و اوه رو می کردم. الانم خودمو نمی بخشم. الان هر کی هر کتابی دستش باشه نمی گم چرا اینو میخونی.

این یقرونی رو که گفتی یادم افتاد که بگم منم مایک هامر اینا رو شبی یکقرون کرایه میکردم از یک روزنامه فروشی توی مراغه. همون روز اولی که اینکارو شرو کردم دو سه ساعته خوندمش بردم دادم یکی دیگه گرفتم. ظهر شد بعد از ناهار بردم دادم بهش یکی دیگه گرفتم. که این دفه دیگه عصبانی شد و گفت:
این که نمیشی. تو یک قرون دادی سه تا کتاب می بری. شبی یک قرون ینی شبی یک کتاب.
منم از فرداش دو سه دفه کتابو می خوندم یا توی خوندنش فس فس می کردم.
من حسرت خوندن این شلوارهای وصله دار رو دارم. هیش وخت گیرم نیومد که بخونمش.
از لاوسن و سامسون برام بگو. ندیدم.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:34

این پابرهنه ها که دیدم توی کتابخانه تان وسوسه ششدم دوباره بخوانمش و حالا پابرهنه ها را شروع کرده ام . خواندن دوباره اش هم همان قدر جبرایم جذابیت دارد که بار اول داشت.

این پابرهنه ها همیشه وسوسه انگیز است. اصلن شاملو همیشه وسوسه انگیز است. برای ما البته. شاید برای دیگران زاهاریااستانکو اینجوری باشد.

فرانک پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:35

کامنت قبلی و پابرهنه ها من بودم که پیش از نوشتم اسم دستم خورد به اینتر...

ص.ش پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:56 http://http:/radefekr.blogfa.com

سلام... این پسستون منو به چالش انداخت..
به نظرم باید توجه کرد که توی کتاب خوندن کمال طلب نشیم. چون همه ی کتابهارو نمیشه خوند . ولی کتابهای خوب رو نباید از دست داد. اما باز به روحیه خواننده بسته است. شاید من نوشته های کریستین بوبن را عالی بدانم اما بالزاک را نه. این دیگر سلیقه می شود . ولی مهم انست که بالاخره چیزی بخوانیم.
و اما کتابهایی که این روزها می خوانم تا این لحظه البته کتابهای من 3 نوعند:
1- منرویی 2 خانه ای 3 کاری
واما کتابها:
1- ژرمینال
2- میدان ایتالیا ا ز تابوکی
3 گلشن راز

مهم همانست که کفتید. بالاخره باید چیزی بخوانیم. هر چه دلمان بخواهد.

حانیه جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 21:17

چقدر خوب گفتید . دلم می خواست به جای حفظ کردن چیزای کم ارزشی که تو مدرسه یادمون می دن می تونستم کتابای بیشتری بخونم .
الان در حال خواندن دن آرام ( شولوخف) هستم و هشتاد سال داستان کوتاه (میر عابدینی )

مدرسه جای تمرینه. اون آموزش هام که نباشه کتابخوانی اصلن نیست.

لیلا شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:32 http://mylovelyparadise.persianblog.ir/

دلم خونه ازین انقراض کتاب و کتاب خوانی.نسل بی حوصله که باید رمانش از اول مترو تا ایستگاه تموم بشه......نشر بی کاغذ!!!!!!!
آه از کدومش بنالیم؟
من وبلاگی مخصوص این زدم
http://ketabdargardesh.persianblog.ir/

می تونه کتاب فردای سوار شدن به مترو تمام بشه.
به این وبلاگ مخصوص شما حتمن سر می زنیم.

هانیه چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 21:35

سلام
دارم
کتاب ابله و می خونم
ارزش داره خوندن کتاب یاد می گیرم خیلی از راه های زندگیو

خیلی خوبه. اصلن نوشته های کلاسیک خیلی خوبن.

روجا دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:05

سلام
کتاب پیشگویی آسمانی اثر جیمز رد فیلد
دروصف این کتاب هیچ نتوان گفتن.
برای بار نمیدونم چندمه که دارم میخونمش...
درحد کتب منسوب به خداوند ارزشمند و نفیسه.
گشایش رازهایی ست از جهان.
توصیه میکنم حتما مطالعه کنید

ممنون از راهنمایی شما.
چشم.

مهدی پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 21:50

به نام یزدان بخشاینده بخشا
البته خود شما با این وبلاگ حداقل چند نفری به کتابخوانی دعوت کردید! و این جای سپاسگزاری داره
چند وقت پیش من کتابی رو راجع به موسیلینی خوندم (اسم کتاب چیزی شبیه به این بود : یک هفته و ... پایان عمر موسیلینی یا یه چیزی شبیه به این)
این کتاب رو بعد از مدت زیادی خوندم و با خوندنش هم چیزهای جدیدی رو یاد گرفتم و هم یک حس ارامش و رضایت پیدا کردم
متاسفانه مردم بیشتر به سرگرمی و وقت گذرانی وقت اختصاص می‌دهند تا یادگیری و مطالعه
ولی روش وبلاگ شما بسیار تشویق کننده هست
من خودم بیشتر به کتابهای مقدس علاقه دارم و بعد از اون به کتابهای تاریخی
امید که خداوند بر خرد و آگاهی همه‌ما حقیقت‌جویان بی‌افزاید

ممنون.
کتاب های مقدس گفتید یاد کتاب مقدس افتادم. آن را هم خوانده اید؟
یکی از خواندنی ترین هاست.

نادی جمعه 24 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:55

آقا من این تصویر را به امانت میبرم برای دیوار فیسبوکم. شما در فیسبوک هستید ؟

ببرید. بیت المال است.

ROHAM شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 10:27 http://www-ketabnevis-ir.blog.ir

سلام.
امروز و پیش از این، به عبارت جالبی برخوردم که می گفت:
هرگاه به تاریخ بازمی گردیم و به آن می نگریم، درمی یابیم که درسی از آن نگرفته ایم.
نکته ی دردناک و حزن انگیزی ست.
حرف زیاد دارم اما، جا و زمانش نیست.
مثل هر بار که می گویم: بماند؛ به وقتش.

متن تان را بسیار پسندیدم.
پایدار باشید.

سپاسگزارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد