کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

فهیمه رحیمی درگذشت



فهیمه رحیمی
1331-1392


فهیمه رحیمی مشهور به دانیل استیل ایران امروز صبح -بیست و هشتم خردادماه- درگذشت.

من این اصطلاح مشهور ها را دوست ندارم. خود خانم رحیمی هم گویا بارها ابراز کرده بود که مرا فهیمه رحیمی بشناسید و نه دانیل استیل ایران.


توضیحات بیشتر را در خبرگزاری مهر ببینید.

نظرات 9 + ارسال نظر
معصومه چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:03

سلام. سایتتون عالیه حرف نداره. ممنون بابت معرفی کتابهای زیباتون.
من خیلی دوست داشتم کتاب خرنامه رو بخونم ولی متاسفانه نتونستم دانلودش کنم. ممنون میشم لینک دانلودش رو بزارید . متشکرم.

ممنون.
عرض به حضورتان که طبق روال کارمان، از گذاشتن پیوند دانلود کتابهای معاصر که دست اندرکارانش به امر خطیر و بی درآمد کتاب مشغولند، معذوریم. مگر این که تجدید چاپ نشوند.

پروانه چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:39

روانش شاد
به هر حال برخی را حتما کتابخوان کرده است.
همیشه کتاباشو روی چرخ کتابخانه می دیدم(چرخ کتابخانه جایی است که کتابهایی که بر می گردانند آنجاست وقتی کتابی آنجا باشد یعنی زیاد خوانده می شود و معمولا به قفسه نمی برند) یادم نمی آید از ایشان کتابی خواده باشم چون وقت خواندن رمان عامه پسند را ندارم.
یادش گرمی

من خودم با خواندن کتابهای میکی اسپلین و آگاتا گریستی با سواد شدم. من فکر می کنم این کتابها حداقل فایده ای که دارند این است که آدم ها را کتاب خوان می کنند.
و من فکر می کنم اصلن مهم نیست شما چه کتابی را می خوانید. اگر قرار است کتاب خوان بشوید، هر چه بخوانید خوب است. این که من بیایم و کتابی را از دست شما بگیرم و دور بیاندازم ولی نتوانم کتابی را جایگزین آن بکنم بزرگترین خیانت من به جامعه ی کتاب خوان است.

علی اکبر علامتی چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 23:16 http://bayeste.blogfa.com

خدایش بیامرزاد.
همین که نامشان یادآور خاطراتی ست خودش خیلی ست. خیلی ها با همین ها روزگار گذرانده اند و هنوز سرگرمند.
مهم نیست کی چی می خواند، مهم آنست که بخواند و صد البته بداند. اگر قرار بود همه یک چیز بخوانند که همگان به همان نوشته های ابتدایی اکتفا می کردند و در کلاسی سیسم می ماندیم. دانیل استیل هم هنوز در یادها زنده ست و خوانده می شود همان طور که ژول ورن و کریستی و دیکنز زنده اند و خوانده می شوند.
ما باید یاد بگیریم که به سلایق و تفاوتها احترام بگذاریم. پرفروش بودند چون به عامه توجه داشته اند. نمی توان گفت قیصر بی کیفیت ست چون عامه پسند ست. به نظر مشکل از جایی آغاز می شود که خیلی ها طوری می نویسند که مردم دنبالشان نمی روند و سرشان بی کلاه می ماند و برای توجیه می گویند عامه پسند. من خودم از مرحومه چیزی نخوانده ام. همان طور که از مودب پور و خیلی های دیگر نخوانده ام اما این دلیل نمی شود. پس چرا همه سووشون را می خوانند و لذت می برند؟!

درست است. همین که بخوانند کافیست. یک روز ایمیلی گرفتم که در آن آمده بود ای کاش مردم ایران هر روز یک روزنامه بخرند حتا اگر یالثارات باشد.
نخواندن خیلی بد است. خیلی.

شکوفه جمعه 31 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 00:02 http://kabootareshaer.blogfa.com

من کتابی ازشون نخوندم...

روحش در آرامش...

فرانک یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:12

روزگاری هم ما توی مدرسه جوگیر شده بودیم و رفتیم سراغ فهیمه رحیمی و حسابی هم تنبیه شدیم و بعد از تنبیه دنبال این قضیه را گرفتیم که اصلن مگر نوشته های فهیمه خانم چه دارد که نباید بخوانیم پس لاجرم یواشکی تا زمان خودمان هرچه درآمده بود خواندیم و بعدش هم دیدیم نه جز سلایق ما نیست و به خودمان خندیدیم و به کسانی که با تنبیهشان باعث شدند هر روز یک رمان از ایشان را بخوانیم و بعد بفهمیم که به این ها می گویند رمان عامه پسند و بعد هم اصلن سراغش نرویم که خواندنی ها بسیار زیادتر بودند و وقت ما کم. الان هم این دسته از رمان ها را جز رمان هایی طبقه بندی می کنیم که وجودشان در هر جامعه ای لازم است اما فقط برای مقطعی نه برای همیشه و نباید تثبیت شوند نیازهای گذرایی برای سرگرم شدن به وسیله ی خواندن هستند فقط یک زنگ تفریح کوچولو ان هم برای یک دوره. همیشه زنگ تفریح نیست.

این بگیر و ببند ها را من هرگز نفهمیدم. این روزها گاه با خودم فکر می کنم مثلن کتاب مادر ماکسیم گورکی چه داشت که ممنوع بود و اگر کسی در خانه اش داشت زندانی می شد.
بعد از شاه دورانی آمد که کتاب مادر ماکسیم گورکی را می توان خواند ولی مثلن کتاب های صادق هدایت چاپشان ممنوع می شود. گیرم خوانندگانش به زندان نیافتند.
بگذریم که این روز ها کلیه کتابهایی که اجازه ی چاپ ندارند را می توان از هر کتابفروشی خرید یا در پیاده رو مقابلش روی زمین چیده شد. این ممنوع الچاپ کردن چه می کند. اثرش چیست. جز این که خوانندگانی در سن سال آن وقت شما را حریص تر کند که پیداشان کنند وبخوانند. و کلی توی سر خودشان و کتاب بزنند تا علت این ممنوع بودن و ........ را در آن بیابند که نمی یابند.
بهرحال چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم به نظر من که همه ی کتاب ها باید چاپ بشوند. بازارشان رونق گرفت که گرفت. اگر ما نمی پسندیم خب نقدش می کنیم ولی تاباشد کتاب خوان و کتاب باشد.

ali یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:20

سلام من ali هستم نه علی
خونه قشنگی داری رفیق
راجع به خانم رحیمی ، من چیزی از کارهاش نخوندم اما دیدم که آقای ر . اعتمادی ازش تعریف کرد.
من به ر. اعتمادی به عنوان یک صاحب سبک نگاه می کنم و به همین دلیل هم به این خانم احترام میزارم و امیدوارم خدا رحمتش کنه

خوش آمدی.
من بعد از خوندن مصاحبه ر-اعتمادی با روزنامه ی اعتماد یه جور دیگه به داستان های این نویسندگان نگاه می کنم. ینی وقتی میگم عامه پسند در نظرم عوام پسند نیست. شاید لفظ پرمخاطب بهتر باشه. چرا که خیلی ها عوام پسند رو با عامه پسند اشتباه می گیرند.
من از ر-اعتمادی فقط پاورقی های مجله ی اطلاعات جوانان رو که در دوران نوجوانی می خریدم به یاد دارم. می خوندمشون. اونم چه جور.

ali دوشنبه 10 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:10

از خوش آمد گوییت ممنون رفیق
کتاب تویست داغم کن در زمان خودش شورشی بود از طرف نسل جوان به علیه طبقه سنت گرا و متعصب که هرگز حاضر به قبول کردن تحول فکری نمی شدند

از تویست داغم کن فقط نامی در ذهنم به یادگار مانده. هرگز آن را نخواندم. آن هم فقط دلایل ایدئولوژیکی و منحوس.
این روزها یکی می گفت هوس دوباره خواندن شب ایرانی را کرده ام. آنچنان با حسرت گفت که من ِ نخوانده هم این هوس را کردم.
اصلن چطور است هر از گاهی بزنیم توی کار داستان های پرمخاطب؟
کتابهایی که دو شبه میخوانی و می فهمی و اوقاتت خوش می شود یا نمی شود. برخلاف کتابهایی که یک ماه با آن ها سرو کله می زنی آخرش هم هنگ می شوی!! :)
بگذار روشنفکران هر دری وری که بیشتر از آن نباشد را نثارمان کنند که مدت هاست سعی در دور شدن از این جماعت را دارم.
تازشم! وبلاق وزین کتابامون از این کسادی بیرون می آید. ها؟

ali دوشنبه 10 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:43

شب ایرانی عالی بود.
فکر کنم 16 ساله بودم که خوندمش
توش زیبایی و متانت و عفاف دختران ایرانی را به رخ آلمانی ها کشیده بود در عین اینکه یه داستان زیبای عشقی بود.
ضمناَ من همه جوره هستم هرکاری بکنی رو منم حساب کن رفیق

ساده ترین پاسخ به این "من هستم" اینه که یک دعوت نامه ی عضویت توی کتابامون برات بفرستم. عضو بشی و مطلب بنویسی و منتشر کنی. تیغ و قیچی پست هم دست خودت.
اگه هستی، بسم الله.

داریوش دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 23:46 http://daruoshsalary.blogfa.com

سلام بر شما نویسنده وخواننده حرفه ای وپرتلاش من همه کتابهای آموزش داستان نویسی رو خوندم ولی از تجربه ها وکشفهایی که کرده اید وبه من کمک میکنه که داستانام قویتر بشن بگو ممنون داریوش سالاری

خوشحالم که شما را در اینجا می بینم.
عرض به خدمتتان، منظور شما کدام تجربه ها و کشف هاست؟
من منتقد کتابهایی که می خوانم هستم. منظورم این است که کارم در این زمینه حرفه ای نیست و هم چنین نویسنده نیستم.
معمولن منتقدان خودشان کننده ی کار نیستند. حالا چه در مورد نویسندگی باشد چه فیلم یا هر هنر دیگری.
شوربختانه نتوانستم کمکی به شما بکنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد