کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

سالهای ابری

سالهای ابری 

علی اشرف درویشیان 

نشر چشمه 

تیراژ 2000 نسخه

چاپ هشتم 1390 

25000 هزار تومان 

4 جلد در دو مجلد 

 

 

گفتن و نوشتن درباره ی بعضی کارهای فارسی سخت است. مخصوصا معاصر و ادبیات و رمان و قدیمی هاش. طبعا ادبیات مثل تمام دور و بری هاش جا باز می کند و پیشرفت میکند. درشکه هنوز زیباست و دیدنی و سوار شدنی. اما مالِ سفر نیست. حالا دیگر هواپیماست که طلایه دارست. روزی هواپیما هم دیدنی می شود.حالا که فقط ازش استفاده می کنیم. 

سالهای ابری به سانِ شوهر آهو خانم و کارهای به نسبت قدیمی محترمند. باید خواندشان. ارزش ادبی هم دارند. اما این کارهایی به سانِ کلیدر و همسایه هاست که توقع را بالا می برند. سنجیدن را سخت و سهل می کنند! چه رسد به آن که آدمی برخلاف تمام تلاش هایش بخواهد از خود بنویسد و دوران و ناکامی هاش. جلو افتادن و حب و بغض. تلاش. تسکین. تنبیه. آخیش! 

کار قشنگی بود. مخصوصا کوتاه نویسی های اول و بلند تر شدن به مراتبِ بزرگ شدن و سن گرفتن و دغدغه مند شدن. بال و پر گرفتن و بال و پر دادن. حرفِ کودکی خواب است و بازی و کنجکاوی و پرش و رنجش. اما بزرگ شدن دیگر است. کار می برد. حرف می برد. زمان می خواهد. استخوان می ترکاند. پیراهن می خواهد. بزرگ شدن رسم دیگری را غیر از اسم می آموزد. دوالِ کمر می خواهد. میان تهی بودن را در بزرگی جایی نیست. تو دیگر جوان شده ای. جنگ و در به دری و سرسام و سر بالا گرفتن و بالا افتادن و نخواستن و طفره رفتن و  رنجاندن و ستیز. کارشناس شدن و کوچه ندیدن و آفتاب ندیدن و انکار. پا دیگر توان ندارد. پرواز نتوان. باید گسیخت. باید گسیل کرد آنهمه درون را. شهباز باید بود. باید بازی کرد. جلو رفت. مو سفید کرد. ریش در آورد. توبه هم باید کرد. اما به موقعش! حالا فصل، فصل نبودن است. کودک نبودن. پیر نبودن. محافظه کار نبودن. بچگانه شلنگ تخته ننداختن. حالا خیلی چیز هاست که سنگینی می کند. سخت باید دید. خشک باید بود. لحظه باید ساخت. کمر و دوش و ذهن و روان و کام و نام و گام باید داد. باید باخت. باید ساخت. جای بازی نیست. حقوق نمیدهند؛ عیبی ندارد. اشکال کجاست؟ راه بلد کو؟ از کدام؟ این ها ریشه اند. منتظر نباش. قدم بردار. بکاو. برو. بیاب. این دیگر آخرش است. بعدش دیگر تمام! بعدش دیگر تمام! نه نه؛ بر خود متاب. همه همینطورند. همه حسرت می خورند. همه مشکوکند. همه درگیرند. همه جویایند. اما تو دیگری. این دیگر با خودت اما تو که او باشی بو می گیرد. ماسیده میشود. از هم پاشیده می شود. بیات می شود. باید خواند. باید گذشت.از عصبیت ها و بداهه گویی ها و ندانم ها باید گذشت. پرش! چشمه ها را باید یافت. چشمه وار باید بود. چشمه سار باید ساخت. 

شریف داوریشه؟! 

علی اشرف درویشیان. 

جنگ و جدال. میدان و کارزار. 

یکی در سایتی نوشته بود ؛کاش قبل از خواندنِ کارهای دولت آبادی و احمد محمود و گلشیری و ترقی و ساعدی و بیضایی، سالهای ابری را می خواندم. بعد مدار صفر درجه را می خواندم. بعد می رفتم سراغِ شازده احتجاب و آرش و سلوک. جای کار داشت. من هم دیر خواندم. شایدم خیلی دیر و دور. دیر دانستم. دیر یافتم. دیر یافته را تدبیر نیست! ماهی را هر وقت از آب بگیری می میرد. ماهی سیاه کوچولو.  

از درویشیان فقط " صمد جاودانه شد " را پیش از این خوانده بودم؛ نتیجه ی مکاشفه و مباحثه ی من و صمدخان و کتابفروش پیر و کهنسالِ میدان انقلاب تهران. طبقه دوم و قدیم فروش و بهمنِ کوچک. زمستان هم، والور و علاءالدین و گرد و سرما و  سخن و یاد ِ خوشه! بگذریم. 

کار بالا گرفت. دو سه سال پیش بود که در کتابفروشی یی دیدمش اما کلیدر و سایر در راه ماندگان و نخواندگانم را ارجح میدانستم. همانطور که خواندنِ " سووشون" را بر " میرا " ارجح میدانستم و میدانم. یک نوع زندگینامه خود نوشتی که شاید کمی هم دست درش رفته باشد و اصیل نباشد. رل هایی با نام های دیگر که هر چه سعی میکنیم واقع نمیشوند پس سعی در دوری کنیم تا این لجاجت، نزدیکی را ممکن سازد. از سالِ بیست تا پنجاه و هفت. سالهای پر تلاطمی که هر ایرانی تفسیر خاصی از آن دارد، فارغ از بزرگنمایی های سیاه و سفید شطرنج. البت منچ بیشتر سنخیت دارد!  از پنجا و هفت به بعد دیگر سخنی نیست. حکما عمرِ کاتب هم نمی تواند کفاف دهد ده جلدی ساختن و به تصویر کشیدنِ دورانِ....بگذریم. 

گفتن از دوران کودکی و سختی و فلاکت و بدبختی و رنج و مصیبت و ناتوانی و پدر و برادران و مادری آشنا. بالا کشیدن. کار کردن های خود و پدر و برادران و دست های خسته و ناتوان و آرمان جو. چشمِ دیدن. مصدق، توده، کارگری، اعتصاب، انگلیس، آلمان، روس، اعلیحضرت، رفت و آمد، گرانی، قحطی، کمبودِ نان، نفت، جنبش، دردمندیِ آزادی، کودتا...! بر باد رفته. روفته. کوفته. سوخته. دهانهای دوخته. دیدنِ میادینِ کشتار، دیدنِ بزرگان رزم، دیدنِ سختی های زندگی! جان فرسودن! بالا آمدن. درس خواندن.  معلمی و عشق و یاد دادن و دلسوختن و رنجِ از خودی. از بین رفتن استعداد، له شدن، خان مآبی، آماج حملات. تحصیل و ادامه و ادامه و ادامه. هنوز باید بکشی. زندان. زندان. زندان. بی موردی. خلط، انزجار، اشمئزاز، دگردیسی، رنجوری. ازدواج. ندیدن. کشیدن. دیدنِ بزرگ شدن و بالا رفتنِ دیگران و خود هیچ! 

از خودی کشیدن. 

باید که خوانده شوند. قلم های متعهد. این هایند که باید خوانده شوند! قلم های خواستار. قلم های گویا. قلم های تا دندان مسلح!قلم های دردمند. قلم های صمد دیده. قلم های ساده. قلم های جویان. قلم های نزدیک. قلم های دل. قلم های کشیده. قلم های دیده. قلم های رنجیده. قلم های دزدیده نشده. قلم های حلق آویز شده.  

آیا اینجور قلم ها در ایران فعلی مرده اند؟! 

قلمی هست هنوز؟ 

مانده خاکسترِ گرمی جایی؟!

فصلنامه فرهنگ و مردم ویژه ی شاهنامه


یکی از فصلنامه های بسیار قابل اعتماد، مستند و دارای دانش گسترده، فصلنامه ی فرهنگ و مردم است که آقای سیداحمد وکیلیان صاحب امتیاز، مدیر مسئول و سردبیر آن است اما می شود گفت که دانش آقای وکیلیان و دانشِ دوستان دانشمند ایشان در عرصه ی فرهنگ عامیانه (فولکلور) این فصلنامه را به نشریه ای وزین در کشور ما تبدیل کرده است اما شناخت و گسترش آن در جامعه ی کتابخوان به اندازه ی آن همه تلاش سخت کوشانه ی این دوستان نیست. آقای وکیلیان که عمری را در ادبیات عامیانه (فولکلور ) گذرانده اند با تمام وجود و اشتیاق این فصلنامه را می گردانند.

فصلنامه فرهنگ و مردم در شماره 25 و 25 به طور اختصاصی به شاهنامه با دیدگاه روایات عامیانه، طومار نقالان، حضور قهرمانان شاهنامه در ضرب المثل های فارسی، هلن، هجیر، فردوسی و همر، تاثیر شاهنامه در زبان مردم و  موارد دیگر می‏ پردازد. 

برو ولگردی کن رفیق

برو ولگردی کن رفیق 

مهدی ربی 

مجموعه داستان 

تیراژ 1500 نسخه 

چاپ دوم 1389 

نشر چشمه 

2500 تومان 

111 صفحه 

 

کتاب را بی هیچ پیش زمینه ای از نویسنده، خریدم و باز کردم و درین گرمای طاقت فرسا از ماندن کتابی از سه سال پیش در کتابفروشی بخود و ایرانی بودنم بالیدم! مانده بود و چه خوب. این نشان از توجه ایرانیان ادیب دارد که نمی پسندند دیگران از چنین موهبت هایی بی بهره بمانند! تاکسی از بس مانده بود بو گرفته بود. این وقت ظهر و مسافر؟! ما هم بو گرفتیم. بدک هم نبود. دو سه خطی را که در پیاده روِ منتهی به ایستگاه محترم تاکسی جسته و گریخته خوانده بودم را پی گرفتم. براق و خوشحال از یافتن.غرق طرح جلد که شاید از اردشیر رستمی باشد با اینکه با حال و هوای وی فاصله داشت. نیمساعت بو گرفتگی را در اثر اعجاز داستانکِ " شما صد و یازده هستید" به جان خریدم و راننده را که سوار میشد و غرولند کنان به من می نگریست با لبخند بدرقه کردم. " عاشقی؟! ". حکمن گفته بود اگر بیشتر کشش می دادم و حالش را بلوتوث میکرد. 

نفس کتاب را بریدم تا شب. با اینکه " سالهای ابری " علی اشرف درویشیان امانم را بریده و جلد سومش سحر شده و پیش نمی رود. علاقه ی نویسندگان ادبیات داستانی ایران را در پر ورق نوشتن می توان از انتشار " شوهر آهو خانم " پی گرفت تا همین چند سال پیش که با کم ورق نوشت های جوانان گل جلوداری شد و حال بانوانی که متهمند به عامه پسند نگار، دست به چنین سترگ قدم برداشتن ها می زنند. چه سر و صدایی شده بود در میان مجلات و جمع های نویسندگی! یکی در آمده که هزار صفحه نوشته!!! فاصله نگیرم. کتاب حاصل چهار داستان است که هر کدام با اینکه فضای متفاوتی دارد، یک اتمسفر و آب و هوایی را انتقال میدهند. آنقدر که تنگ هم می خوانیدشان و پیش می روید.  

تقدیمیه اول کتاب به " غزاله علیزاده " کم مرا بخودش نکشاند.  

نویسنده در اول کتاب که طبق رسم نشر فقید چشمه خودش را معرفی میکند، اشاره دارد که "آواره ادبیاتم"! گریز هایی که به دوران دانشجویی می زند، شیرین ست و برایِ منِ دورانِ خاتمی دانشجو نبوده کمی حسرت برانگیز ست. دوستی های دانشجویی آن زمان و فعالیت های دانشجویی که در همان سه چهار سال خف ماند و سعی بر آن شد که دانشجو یواش یواش با عقل معاش آشنا شود و درگیر باشد و اصلا چه معنی دارد دانشجو غیرِ درس کار دیگری بکند؟! یادِ فیلمِ " اعتراض" افتادم که بک گراند دانشجویی خوبی به منِ آینده یی نداد و آخرش هم ندیدن و نیافتن و یافتنِ این همه سال خوش خیالی! بگذریم. قسمتی از کتاب را با این دو انگشتِ یابنده تایپ می کنم که اگر دلتان خواست کاملش را بخوانید و اگرم خوانده اید که دیگر هیچ! آب در هاون کوفتن است و : 

   " اجرای فوق العاده ای شد و خبرش مثل توپ صدا کرد. جوری که فردایش انجمن اسلامی دانشگاه آزاد، گروه را برای اجرایی دیگر دعوت کرد. هفته تمام نشده بود که همه ی اعضای اصلی گروه را به کمیته ی انضباطی دانشگاه احضار کردند و آن ترم تعلیق شدیم. هفته ی بعدش هم رییس انجمن اسلامی دانشکده ی مهندسی را اخراج کردند. سیامک بیشتر از همیشه ساکت بود. گویا او را جای دیگری هم برده بودند. به ظاهر سرد شده بود، اما کلمه ای نمی گفت. فقط یک روز که از دانشگاه پای پیاده راه افتاده بودیم سمت خانه شان، گفت:" توی اون اتاق یه نفر بود که بقیه دکتر صداش می کردن. به دوستی من و تو و لاله خیلی گیر داده بود. خیلی آشغال بود فرید! آشغال ترین دکتری که تا حالا دیدم!" توی بوفه ی دانشکده جمع می شدیم، برای همدیگر سیگار آتش می زدیم و ماء الشعیر کله اسبی می خوردیم و احتمالا هر کس به فکر این بود که چگونه خودش را ..." 

 برو ولگردی کن رفیق!

شیرکو بیکه س پرکشید.


شیرکو بیکه س

1940-2013

شیرکو بیکه س درگذشت 
عراق- شیرکو بیکه س شاعر نامدار کرد که آثار ادبی جاودانی را در اذهان مردم کرد برجای گذاشته است لحظاتی پیش دار فانی را وداع گفت.
به گزارش خبرگزاری کردپرس، شیرکو بیکه س فرزند فایق بیکه س و از شعرای نامدار کرد ساعاتی پیش درگذشت.
وی از شاعران نامدار معاصر کرد بود که مجموعه های شعری زیبایی از وی به جای مانده است.
وی که به دلیل بیماری سرطان وخامت اوضاع جسمانی اش به سوئد اعزام شده بود لحظاتی پیش در بیمارستان کارولینزا استکهلم این کشور درگذشت.
شیرکو بیکه س سال 1940 در شهر سلیمانیه به دنیا آمد. پدر وی فایق بیکه س از شعرای بزرگ کرد بود. وی اولین مجموعه شعر خود را در سال 1968منتشر کرد.
وی با احمد شاملو شاعر نامدار ایرانی دیدار داشته و در ایران نیز چهره نام آشنایی محسوب می شود.



یکی دو روز پیش در وبلاگ فقط یک بهار ابیات زیر را از او خواندیم. 

بو، راه و قبله نمای من است
می برد مرا.
بر پیشانی آن کوه،
چکه های نور سرازیر شد،
حقیقت بوی خدا می داد.
از اعماق دوزخ، اهریمنی درآمد،
دوزخ بوی دروغ می داد.
قابیل خشمش خروشید
و جنگ بوی مرگ می داد.
سپیده دمی، عشقی جوشید
آفتاب بوی عشق می داد.
تا زن نبود، از بهشت بویی بر نیامد.
گل بوی کودکی گرفت، اطمینان بوی صلح،
خیانت بوی ظلمت، خاک بوی قربانی،
وطن بوی مادران و آزادی بوی آسمان،
جوانی بوی قدرت و پیری بوی ضعف،
دریا بوی پنهانی و گمان نیز بوی همه ی آن ها را گرفت.
نزد من نیز، شعر بوی خواب گرفت
و گرسنگی بوی رنج و رنج بوی ستم

و کردستان نیز بوی هر سه




شیرکو بیکه س - ئه حمه د شاملو

وصیت نامه ی او و قطعه شعر حلبچه را در ادامه مطلب ببینید.
 
ادامه مطلب ...

فستیوالی برای عاشقان کتاب




عنوان کتاب: برادران جمال زاده
نویسنده: احمد اخوّت
چاپ اول: 1381 چاپ دوم: 1382 نشر افق
216 صفحه
1700 تومان

این بار هم گردش روزگار و دور فلک و البتّه خواست خودم بر آن رقم خورد که نویسنده‌ی دیگری ار از دیار نصف جهان به بهانه‌ی مجموعه داستان «برادران جمال‌زاده» خدمتتان معرّفی کنم؛ جناب «احمد اخوّت». من با کتاب «تا روشنایی بنویس» با ایشان آشنا شدم. حوزه‌ی فعّالیت این نویسنده بیشتر پژوهش در حوزه‌ی ادبیات است، با دستی بر آتش ترجمه. موضوعات جالب و بکری که اخوّت برای پرداختن انتخابشان می‌کند زوایای تاریک و مغفول‌مانده‌ی دنیای ادبیات را آشکار می‌کنند. کتاب‌های «کتاب من و دیگری»، «ای نامه» و همان «تا روشنایی بنویس» از دیگر کتاب‌های اخوّت در زمینه‌ی پژوهش‌های ادبی است که به نظرم نمی‌شود معرّفی‌شان نکرد. نثر ایشان در مقالاتشان بسیار دلچسب است. از این نظر همیشه به حال شاگردان آقای اخوّت موقع آموختن غبطه می‌خورم. 

ادامه مطلب ...