کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

شیرکو بیکه س پرکشید.


شیرکو بیکه س

1940-2013

شیرکو بیکه س درگذشت 
عراق- شیرکو بیکه س شاعر نامدار کرد که آثار ادبی جاودانی را در اذهان مردم کرد برجای گذاشته است لحظاتی پیش دار فانی را وداع گفت.
به گزارش خبرگزاری کردپرس، شیرکو بیکه س فرزند فایق بیکه س و از شعرای نامدار کرد ساعاتی پیش درگذشت.
وی از شاعران نامدار معاصر کرد بود که مجموعه های شعری زیبایی از وی به جای مانده است.
وی که به دلیل بیماری سرطان وخامت اوضاع جسمانی اش به سوئد اعزام شده بود لحظاتی پیش در بیمارستان کارولینزا استکهلم این کشور درگذشت.
شیرکو بیکه س سال 1940 در شهر سلیمانیه به دنیا آمد. پدر وی فایق بیکه س از شعرای بزرگ کرد بود. وی اولین مجموعه شعر خود را در سال 1968منتشر کرد.
وی با احمد شاملو شاعر نامدار ایرانی دیدار داشته و در ایران نیز چهره نام آشنایی محسوب می شود.



یکی دو روز پیش در وبلاگ فقط یک بهار ابیات زیر را از او خواندیم. 

بو، راه و قبله نمای من است
می برد مرا.
بر پیشانی آن کوه،
چکه های نور سرازیر شد،
حقیقت بوی خدا می داد.
از اعماق دوزخ، اهریمنی درآمد،
دوزخ بوی دروغ می داد.
قابیل خشمش خروشید
و جنگ بوی مرگ می داد.
سپیده دمی، عشقی جوشید
آفتاب بوی عشق می داد.
تا زن نبود، از بهشت بویی بر نیامد.
گل بوی کودکی گرفت، اطمینان بوی صلح،
خیانت بوی ظلمت، خاک بوی قربانی،
وطن بوی مادران و آزادی بوی آسمان،
جوانی بوی قدرت و پیری بوی ضعف،
دریا بوی پنهانی و گمان نیز بوی همه ی آن ها را گرفت.
نزد من نیز، شعر بوی خواب گرفت
و گرسنگی بوی رنج و رنج بوی ستم

و کردستان نیز بوی هر سه




شیرکو بیکه س - ئه حمه د شاملو

وصیت نامه ی او و قطعه شعر حلبچه را در ادامه مطلب ببینید.
  به گزارش کردپرس به نقل از هاولاتی متن کامل وصیت نامه شیرکو بیکه س به این شرح است:
 "نمی‌خواهم در هیچکدام از تپه‌ها و گورستان‌های مشهور شهر به خاک سپرده شوم. اول به خاطر اینکه جای خالی ندارند و دوم اینکه من جاهای شلوغ را دوست ندارم. من می‌خواهم اگر شهرداری شهرمان اجازه دهد پیکر مرا در جوار تندیس شهدای 1963  سلیمانی به خاک بسپارند زیرا فضای آنجا لذت بخش تر است و نفسم نمی‌گیرد."
این شاعر بزرگ کرد در وصیت نامه اش افزوده است: "من دوست دارم پس از مرگم نیز همدم همشهریان و صدای موسیقی و رقص و زیبایی‌های این پارک باشم. کتابخانه و دیوانهای اشعار و عکس‌هایم را نیز به کنار مزارم ببرید. یک کافه تریا و باغچه‌ای کوچک هم در نزدیکی مزارم درست شود تا شاعران، نویسندگان و دختران و پسران عاشق به بهانه آن مهمان من باشند. دوست دارم از حالا این صحنه ها را مانند یک رویا ببینم."
بیکه س همچنین عنوان کرده است: "می‌خواهم همزمان با صدای دلنواز آواز الاویسی ماموستا علی مردان و سرود ”خدایا وطن را آباد کن” و درحالیکه پیکرم در پرچم اقلیم کردستان پیچیده شده به خاک سپرده شوم. می‌خواهم در مراسم خاکسپاری موسیقی نواخته شود و تابلوی هنرمندان شهرم در داخل بنای مزارم نصب شود. می‌خواهم پس از مرگم جایزه‌ای ادبی سالانه‌ای به نام “بیکه س” به زیباترین دیوان شعر منتخب آن سال اهداء شود و هزینه آن نیز از آنچه به ارث می‌گذارم پرداخت شود."

*******

پس از حناق حلبچه
رنج-نامه ای بلند بالا
خطاب به خدا نوشتم،
پیش از مردم
برای درختی خواندمش
درخت گریست !
آنجا/ کبوتری نامه بر بود
پرسید: "چگونه می فرستی اش؟
امیدت اگر به من است
من به عرش خدا نمی رسم!"
شباهنگام/ فرشته ی سیه پوش شعرم آمد:
"غمگین نباش،
            من ات نامه بر خواهم شد
                        می برمش تا کهکشان
با این همه امیدت نباشد
            او خودش از من بستاند
            تو می دانی/ حضرت حق دیدنی نیست!"
گفتم : سپاس / تو پر بگشا!
فرشته ی الهام پرید / شکوائیه را با خود برد ...
فردای روز
            یک منشی / رده چهارِ / دبیر خانه ی الهی – عبید نامی –
روی همان شکوائیه / در پانوشت
به عربی نوشته بود :
" ابله !
به عربی ترجمه کن!
اینجا کسی
زبان کردی بلد نیست،
و این نامه
دست خدا نمی رسد!"
نظرات 8 + ارسال نظر
خواب گو یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 22:22 http://www.khabgoo.com

سلام دوست من
وبلاگ جالبی دارید. برای شما آرزوی موفقیت دارم.

ممنون.

علی اکبر دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 14:36

خدایشان بیامرزاد.
نمی شناختمشان. اما شعری که گذاشتید افسونم کرد. متاسفم برای خودم. ممنون استادِ بیدار.

محسن دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 15:37

من آخرین یادداشت آقای علامتی را به یادداشت های چرکنویس بردم. چرا؟:
به نظرم آمد که ما بیش از این به شیرکو بیکه س بدهکاریم.
اجازه بدهید یکی دو روز دیگر این یادواره بر این درگاه بماند.

محمّدجواد کشوری سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:51

لقب ایشون «امپراتور شعر دنیا» بود...
یادشون گرامی...

مهشید سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 21:23 http://bookclub.blogfa.com

روانشان شاد .

علی اکبر چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 14:58

بنده بایست عذر خواهی کنم بابت نوشتن متن.
چه خوب که سنگ در چاه انداختن یک نادان را می شود یکنفره جمع و جور کرد.
پوزش.

من خودم هم خیلی پیش آمده که متنی را گذاشته ام و بعد دیدم که یک متن دیگه در فاصله ی کمی منتشر شده. چون خودم اصولن بعد از دیدن یک یادداشت جدید دیگه خیلی وبلاگ رو ورق نمی زنم.
سخت نگیرید.. مهم نیست.
بهرحال یادی کردیم از شیرکو بیکه س که امیدوارم کمتر از این گونه انسان ها از دست بدهیم. هر چند نمی شود.
همه طعم مرگ را خواهند چشید. دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.
:)

نیره جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 15:51 http://bahareman.blogsky.com

درود
افسوس صدها افسوس از رفتنش
چه کیفی کردم با وصیت نامه اش
حیف آن اندیشه و زبان که دیگر برایمان شعری نخواهد سرود

رهگذر شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 17:25

بروانه بی که س ئه و ژینی داهاتوه ی له دوای مردن گالته ت پی ده کرد چونی له گلا روبرو ده بی؟ ئاخو ئیستا لیت رون بووه وه عده کانی په روه ردگارت راستن؟مزگینی دوزه خی به تینت لی بی

برگردان از آقای رشاد:
ببین بی‌کس زندگی آینده‌ی پس از مرگی را که مسخره می‌کردی چگونه با آن روبرو شدی؟ حالا دیگر برایت روشن شد که وعده‌های پروردگارت درست است؟ بشارت دوزخ سوزان بر تو باد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد