کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

انتقام فیثاغورث: داستانی از تاریخ ریاضیات

با شنیدن نام فیثاغورث اولین چیزی که به ذهنمان می رسد قضیۀ معروفی است که نام وی را یدک می کشد (مجموع مربع دو ضلع یک مثلث قائم الزاویه برابر است با مربع وتر)؛ اما کمتر کسی دربارۀ نحوۀ زندگی و عقاید وی به مطالعه پرداخته است.


فیثاغورث 500 سال پیش از میلاد مسیح می زیست و زندگی او، همچون بسیاری از نوابغ، با رمز و رازهای متعددی همراه است. شاگردانش جدای از ریاضیدان و فیلسوف، او را بعنوان رهبر معنوی خود می شناختند و دارای عقاید و مناسک ویژه ای بودند.


مرگ فیثاغورث هم در هاله ای از ابهام قرار دارد. برخی معتقدند وی در یک آتش سوزی و به دست مردم خشمگین کشته شد و طبق روایات دیگر، وی از آتش سوزی جان سالم به در برده و به شکل پنهانی جای دیگری زندگی کرده است... .


تمام این اسرار، دستمایۀ کتابی است به نام "انتقام فیثاغورث" که سال 2009 توسط آرتورو سانگلی نوشته شده. نویسنده که خود استاد ریاضیات یکی از دانشگاه های معتبر کاناداست حقایق تاریخی را با تخیل خود درآمیخته و داستانی پدید آورده پر از نکات علمی ریاضی و تعلیق های روایی. داستان از ساختاری غیرخطی برخوردار است و به اندازۀ کافی هیجان انگیز هست که بتوان یک سره تمام 250 صفحه را خواند!


دربارۀ داستان کتاب فقط همینقدر بگویم که اگر به علم ریاضیات علاقه مند هستید و از خواندن کتاب هایی همچون "رمز داوینچی" لذت برده اید، از خواندن این کتاب هم پشیمان نخواهید شد؛ اگرچه داستان، ریتم، شخصیت پردازی و پایان بندی با کتاب های مشابه فاصلۀ زیادی دارد.

همنام

همنام 

جومپا لاهیری 

امیر مهدی حقیقت 

چاپ چهارم تابستان 1391 

نشر ماهی 

2000 نسخه 

11000 تومان 

 

رمان ساده و عجیبی بود. اول اینکه مطمئن نیستم کسی قبل من این کتاب را اینجا پیشنهاد نکرده باشد ولی مطمئنم که عده ای از دوستانی که اینجا سر می زنند آن را خوانده اند و دوستش داشته اند. پس اگر از کتاب جدا شدم قبلا پوزش. واقع اینکه من از یک رمان قرن بیست و یکمی همچون انتظاری نداشتم. استفاده از یک ساختار روان و آرام، و همچنین یاری جستن از بستر خانواده و مفهوم مهاجرت و فرزند و شرق برای فهماندن یکسری مسائل جدید. زبان انگلیسی توانسته بستری ایجاد کند تا شرقی ها بی واسطه حرفها و نوع نگاهشان را تزریق جامعه یی بکنند که در پذیراییِ فکر و ایده ی جدید خونگرم است. امثال خالد حسینی و لاهیری امروز توانسته اند با سرعتی باور نکردنی در برابر نوشتار به زبان خود و انتظار  

ادامه مطلب ...

فارنهایت 451

فارنهایت 451 

ری بردبری 

علی شیعه علی 

نشر سبزان 

چاپ اول 1390 

شمارگان 2000 نسخه 

قیمت 4000 تومان 

191 رویه 

 

کتاب را دو سال پیش خریدم. با چاپ داغ  آب انبار مرادی کرمانی و  چاپ سرد ما سه نفر هستیم داود غفارزادگان. دو تای آخری را خواندم. این یکی ماند. معلوم بود از آن کتابهاییست که خود حکم می کند چه وقت خوانده شود و چه وقت نه. خواندن سه چهار کتاب هم این تجربه را به آدم می دهد که در خواندن بعضی کتابها نمی بایست عجله به خرج داد. هیچ عجله یی نبود. هنوز اینقدر کتاب گران و دور نشده بود.من تازه دانشجو شده هم آنقدر وقت داشتم که اینها را بخوانم. شاید رفتم و مرد داستانفروش را خواندم. شایدم انجمن شاعران مرده. یا نه! رفتم و قایق سواری در تهران سپانلو را نافهم خواندم. شایدم چشم ها و دست های نادرپور بزرگ. بالاخره ماند. گاری کوپر را خواندم و نگاهی بهش انداختم. چشمک نزد. همسایه ها هم. سمفونی مردگان و شنل و داستان های همشهری و حتی آخرین وسوسه مسیح. اما اینجا، در این تکه پازل، در این بریده زمان، بعد باز خوانی ناتور دشت و تجربه افتضاح خواندن یک نسخه تازه چاپ و ویر کمک به صنعت نشر، مجابم کرد که حالاست آن زمان نرسیده! رفتم سراغش. نگاهی نکردم تا نا چشمکیش آزارم ندهد. گذاشتمش توی کیف و باز آواره ی کوچه های منتهی به فرهنگسرا و اشنو شدم. داخل نرفتم. فقط از جلوش رد شدم و اتوبوس و آغاز. آنقدر اتوبوس شلوغ بود که جذبه استثنایی کتاب را لمس کنم و دیگر نفهمم چه شده تا هوار راننده روی سرم آوار شد. من ماندم و کتاب و جذبه و خیابان. باران که نمی بارید. کتاب دست گرفتم و رفتم توی ترمینال برای مسیر برگشت همان اتوبوس. اولش اتوبوس آنقدر خلوت بود که بدانم و استنتاج کنم که این از آنهایی ست که یکبارگی ش افاقه نمی کند. کار ید طولایی دارد و اصلا شبیه آن آمریکایی هایی که خوانده ام نیست. موضوع، بکر. زبان، کشنده. اشخاص، ملموس. همه چیز نزدیک بود جز ادامه دادن به خوانش. دیگر باید پیاده می شدم. ناکامی مسیر رفت، آنقدر بهم امان نداد که تجربه ناب رفت را تکرار کنم. یک چشمم به کتاب بود و چشم دیگرم به بیرون بخار گرفته! خانه هم کار ادامه داشت. میلی به غذا خوردن نداشتم اما وای ازین سفره ها و چیدمان و کوچکی خانه! اشتها داشتم ولی. خودم از نگاه دیگران فهمیدم که از صورت خندانم بدجوری متعجبند. و اینکه دست از پا نمی شناسم و حال تک تک شان را چند باره می پرسم و لقمه های درشت بر می دارم. مثل آغاز " اگر شبی از شب های زمستان مسافری" باید داد می زدم که من دارم فارنهایت می خوانم.عجوبه و شاهکاری که مدتها در قفسه ی فقیرم پارک بود. مدفون نبود، البته. پارک بود. چشم انتظار بود. هر دو چشم انتظار بودیم. چشم انتظار رسیدن. 

زمان، نامعلوم. جا، تقریبا نامعلوم. شغل، تعجب برانگیز. آتش نشان آتش افکن! خانه ها ، ضد آتش. مردم، تنهاتر. زمان، دور یا نزدیک ولی آینده. سرعت. پیشرفت. تنها. کار. رادیو . هندزفری های صدفی.بیلبوردهای چند صد مایلی. ندیدن. نشنیدن. نگفتن. نخواستن. نخواندن. نشناختن. شاد بودن. شاد بودن! 

شرح یک عصیان. عصیان از قبل بوده و با ترس و لرز و نه در این حد بلند و بالا و ملموس.یک خستگی. یک دنیای خسته. همه می دانند. همه خسته اند. اما این همگی در حد 1984 نیست. کمتر. مردم شاید راضیند. قاطبه راضیند. چون اگر کتاب داشتن و کتاب خواندن هم آزاد بود ایشان دستی بر آتش نداشتند باز. یا اگر زوری بود شاید ورقی تورقی. اما یک قطعه شعر، حالی بدیشان تزریق می کند و گریه ای می آوارد که دلیل و منشاش را نمی دانی و توقف نمی توانی. 

همه ی استادان و فرهنگیان و قدیمی ها و دوست داران کتاب یا از پنجاه سال پیش در دیوانه خانه اند و کتابها سوخته، و یا فراری اند و هیچ کاره و فراموش شده. یادآوری ایشان غم می آورد و افسوس و خواندن کارهایشان پوچی و یاس و سختی! پس نمی خوانیم. آنچه که هست هم نابود می کنیم. از طریق خود مردم. شما به ما هشدار بدهید و آدرس. شب آنجا جشنی برپاست از سوزاندن خانه و کتابها و صاحبش کت بسته تحویل دیوانه خانه. اینها مضرند. برای جامعه و کنش و فعالیت و زندگی و شادمانی مضرند و باید نابود شوند. قهرمان، مونتاگ، یکی از این آتش افکن هاست. سرشار از بوی نفت سفید و خستگی و مرارت. دیگر این کارها تبدیل به نماد شده. دیگر کمتر خانه ایست که در آن کتابی باقی مانده باشد. جای همه شان در کوره های زباله سوزی خانه هاست. اما چندتایی هستند. جشن ها تک و توک هستند و برقرارند و مردم خوب استقبال می کنند. روشنایی تا صبح. نویسنده اش می گفت عطف کار در آنجایی ست که مونتاگ می بیند زنی خود را با کتابهایش می سوزاند. مونتاگ ضربه خورده. تلنگر را داشته و حال به فکر می افتد. بیش از پیش. این کتابها چی هستند؟! با زنش در میان می گذارد. زنی که نفریحش فقط ماشین سواری ست با سرعت بالا و قرص خواب و آن صفحه های الکتریکی اتاق نشیمن که قرار است جای خانواده را پر کنند. 

او چه می داند تو از کلاریس چه شنیده ای؟! او چه می داند آن خانوم چه طور سوختنش را به انتظار نشسته بود و با معشوقش می سوخت. او را بگذار به موسیقی و ماشین و هال! 

اینها چیستند که من می سوزانم؟! 

این دیگر جرقه ست. از تلنگر گذشته. اوج. هر اوجی هم فرودی دارد. دیگر سر کار نمی روم! همین که گفتم، دیگر سر کار نمی روم. دیگر از بوی نفت سفید متنفرم. او شکل می گیرد. معنی و آواز و آهنگ و پرواز می گیرد. بالهایم کو؟! چه کسی بود صدا زد مونتاگ؟! 

فارنهایت 451 : دمایی که در آن صفحات کتاب آتش می گیرند و می سوزند.

بی بال و پر

            بی بال و پر  - وودی آلن


بی بال و پر

نوشته‌ی: وودی آلن

برگردان: محمود مشرف آزاد تهرانی

نشر: ماه ریز

سال 1383

اندازه: جیبی

175 رویه

***

بی بال و پر طنز نوشته ای از وودی آلن است. درگیری های ذهنی اوست که معمولن از دنیای زمینی به دنیای فرازمینی می‌رود و بر می‌گردد. چیزی که در فیلم‌هایش هم معمولن می‌بینیم. من گاهی نوشته‌های او را از فیلم‌هایش بیشتر دوست می‌دارم.

در باره‌ی آن چیزی ندارم که بنویسم. می‌توانم یکی دو صفحه از آن را برایتان در این‌جا بنویسم و یکی دو صفحه را نیز بخوانم که بشنوید.

***


ادامه مطلب ...

تندخوانی


تند خوانی

How to be a RAPID READER

نوشته‌ی: کاترین ردوی

برگردان: سیدمرتضا میرهاشمی

نشر:  منصوری 108 صفحه،

***

در این یادداشت قصد آشنا کردن شما با کتاب ویژه‌ای را ندارم. با این که تصویری در این‌جا کتاب ویژه ای را نشان می‌دهد. این کتاب الزامن آنی نیست که شما باید در این زمینه تهیه کنید. ولی یکی از بهترین‌ها و خلاصه‌ترین آن‌هاست.

به هر کتابفروشی که بروید در زمینه‌ی تند خوانی کتاب‌هایی را خواهید دید که با این نام مشخص شده‌اند، ینی "تندخوانی". با ورق زدن آن‌ها و سبک سنگین کردنشان یکی را برگزینید و بخرید. ولی باید در هر خانه‌ای یکی از این کتاب‌ها باشد. شیوه‌های تندخوانی ارائه شده در این گونه کتاب‌ها چندان تفاوتی با هم ندارند و این دانش به روش‌های گوناگون با این کتاب‌ها به شما آموزش داده می‌شود.

ادامه مطلب ...

چه وقت به پزشک مراجعه کنیم؟


چه وقت به پزشک مراجعه کنیم؟

ویراستار: آلیس فاینستاین

ترجمه: رشاد مردوخی

نشر نی، سال 1375

552 صفحه

7600 تومان

***

چندی پیش دوست خوبمان، آقای رشاد مردوخی، این کتاب را به من دادند. احساس کرده بودند که دیگر وقتش رسیده که من یکی از این ها داشته باشم. حدس ایشان پر بیراه هم نبود. با توجه به این که از جمله انسان هایی هستم که تا رو به قبله دراز نشوم از مراجعه به پزشک خودداری می کنم، این کتاب برای من خیلی خوبست. همین طور برای کسانی که با کوچکترین احساس ناراحتی، وقتی از پزشکی می گیرند و بعد از یکی دو ساعت انتظار دری در مقابلشان باز می شود و آن ها را به درون می خواند و .......

ادامه مطلب ...

نبرد با شیاتین

 نبرد با شیاتین: 

دارن شان.

"Demonata" ده کتاب مجموعه ای است که خواننده را به قلمرو ها و
جهان های میبرد. که در همه ی آنها در معرض خطر با demon است

.سریع ء و خونین، وحشتناک و فوق العاده ،ترسناک و هیجان انگیز

شما دیگر هیچوقت نمیتوانید جهان را همانگونه ببینید//////

ادامه مطلب ...

احمق‌های چلم و تاریخ‌شان

احمق‌های چلم و تاریخ‌شان

 

نوشته: آیزاک بشویتس سینگر

تصویرگر: اوری شولتز

برگردان: پروانه عروج‌نیا

نشر: آسمان خیال

چاپ دوم: ۱۳۸۹

۶۴ صفحه، ۲۸۰۰۰ ریال

تیراژ: ۲۲۰۰

***

احمق‌های شهر چلم سرگذشت خیالی و طنزآمیز شهر یا کشورهایی است که حاکمان‌شان دچار توهم رسیدن به قدرت و وسعت یک امپراتوری و جهانی شدن هستند.

دانشمندان چلم در باره چگونگی پیدایش این شهر اختلاف نظر دارند. البته دینداران و مومنان چلم همگی اعتقاد دارند که خدا گفت: "این جا چلم بشود و چلم شد." اما خیلی از دانشمندان عقیده دارند که پیدایش شهر نتیجه یک آتشفشان بوده است. 

داستان پیدایش چلم و مردمانش که شهری است یهودی نشین در لهستان، بهرحال در کتاب نوشته شده است. که همان داستان تکامل از دیدگاه ماتریالیستی است. چلم شهری است که داستان های زیادی از ساده لوحی مردمانش در لهستان بر سر زبان‌هاست. ولی بی بهره از ادیبان و اندیشمندان هم نبوده است. هرچند در کتاب اشاره‌ای به اینان نشده است.

ادامه مطلب ...

گفتگو در کاتدرال

گفتگودر کاتدرال  

ماریو  بارگاس یوسا  

عبدالله کوثری  

انتشارات نما / مشهد  

چاپ اول بهار ۱۳۷۰ 

   

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

این کتاب ۶۸۶ صفحه در دوجلد است با مقدمه ای ۷ صفحه ای از آقای عبدالله کوثری عزیز .  

در ۵ صفحه ی اول با زندگی - سفرها و کارهای نویسنده آشنا می شویم . دو صفحه ی بعدی در مورد گفتگو در کاتدرال است و به نظر من برای رفع کنجکاوی خواننده کامل و کافی . و البته با توجه به نثر دوست داشتنی عبدالله کوثری بسیار خواندنی :  

  

"  گفتگو در کاتدرال ( سال انتشار 1969 ) سومین رمان بارگاس یوساست . برخی از ناقدان این کتاب را برجسته ترین اثر او و یکی از مهمترین آثار در بازنمائی سیمای امریکای لاتین می دانند . لوئیس دی یس در نقدی بر این کتاب می نویسد : (گفتگو در کاتدرال را می توان با آسودگی مهمترین دستاورد بارگاس یوسا در زمینه ی روایت دانست ... آنگاه که نوشتن این کتاب به پایان آمد بارها از نویسنده شنیدیم که می گفت گفتگو در کاتدرال آنچنان توان آفرینش و مهارت او در روایت گری را مصرف کرده که به راستی تردید دارد که از این پس بتواند از مرزهای این کتاب فراتر رود .) 

ادامه مطلب ...

هیولا

 یادداشتی از آقای صبا. این متن همراه یک متن دیگر روزی در این وبلاگ گم شد. چندی پیش پیدا شد. این است که اینجا دوباره منتشر می شود.  

امیدوارم که صبا بازهم برایمان بنویسد.

***

هر کس در جزئی از وجود خود میخواهد بمیرد  /   همیشه شعله ای پنهان و شعله ور از میل به نابودی در ما شعله ور است.

نام کتاب : هیولا ( لویاتان)

نویسنده : پل استر

مترجم : خجسته کیهان

انتشارات : نشر افق

قیمت: 3400 تومان

335 صفحه

اگر از کتابهای هیجانی خوشتان میاید و دوست دارید زندگی افراد مختلف را ببینید پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانید.

پیتر آرون از آشنایی خود با بنجامین ساچز بسیار خرسند است. ساچز که رمان نویسی مثل خود آرون است و آدم بسیار شادی است. ماجرای این کتاب راجع به زندگی پیتر و اتفاقاتی که برای بنجامین میافتد است...

(توجه! ادامه داستان ممکن است آخر داستان را بگویید.)

ادامه مطلب ...

دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم

   

 سلینجر تنها نویسنده ی پس  از جنگ در امریکاست که آثارش مورد استقبال همگان قرار گرفته

. این استقبال نوعی عقب نشینی ادبی از آثار نویسندگان بزرگی چون هرمان ملویل هنری جیمز و ویلیام فاکنر است زیرا که آدم های آثار سلینجر بیشتر درونگرایانی هستند که خواننده به آسانی می تواند تصویر خود و معاصران خود را در آینه ی آنها بازشناسد . سلینجر در عین حال به تقابل کودکی و بزرگسالی دست می زند به تقابل بی گناهی و پلیدی امید و نومیدی و حقیقت و دغلکاری . مواجهه ی فساد آدم ها و ادراک کودک موضوعی بکر در داستان نویسی امروز است . این کودک که هم قربانی دغلکاری های ماست و هم نجات دهنده با چشمان نگران خود در اکثر داستان های سلینجر حضور دارد . نه (۹)داستان سلینجر که حکایت تنهائی در آزادی است یکی از ده کتاب کلاسیک مدرن جهان شمرده شده است .  

 

از مقدمه ی مترجم . 

 

+   +   +  

 

سلینجر را با ناطوردشت می شناسیم و مثل خیلی نویسندگان دیگر شاهکاری را از او بیاد می آوریم که کار قضاوت در مورد دیگر کارهایش را سخت تر می کند اما یک تفاوت بسیار مهم در این کار که نام اصلی آن نه داستان است با ناطوردشت این است که در آنجا با آدمی طرفیم که گرچه بسیار واقعی است اما در عین حال با شیرینی خاصی حتی از تلخی ها می گوید و در اینجا حتی ساده ترین گفتگوها و اتفاقات گاهی با تلخی عمیقی همراه است و نیز دلهره ای عجیب و عذاب آور همیشه با ماست . دلهره ای از جنس انسان امروز .. دلهره ای که با لحظه لحظه ی زندگی ما همراه است بی اینکه علت واقعی آنرا بدانیم ...  

 

و نکته هائی درباره ی داستان کوتاه :  با خودم فکر می کردم که این دلبستگی افراطی که به داستان کوتاه دارم از کجاست ؟ واقعیت این است که داستان کوتاه مثل یک دوست خوب و همیشگی است که در هر شرایطی می توانید با حضور او کنار بیایید .. بدون برنامه ریزی های مفصل می توان از هر فرصت کوتاهی برای خواندن یک داستان  کوتاه استفاده کرد . می توان به عنوان زنگ تفریح کتاب های طولانی که می خوانیم یک داستان کوتاه بخوانیم .. می توانیم یک مجموعه داستان کوتاه در کیف خود داشته باشیم و از انواع فرصت هائی که برای تلف کردن !! بدست می آوریم برای خواندن یک داستان کوتاه استفاده کنیم .

شفق



نام کتاب : شفق

نویسنده : استفنی مه یر

مترجم : ایرج مثال آذر

نشر : در دانش

 

شفق جلد اول از مجموعه  چهارجلدی گرگ و میش نوشته خانوم استفنی مه یر هست. درمورد یه دختر دبیرستانی  که بنا به شرایط روحیش  میاد که مدتی پیش پدرش زندگی کنه، اونا کم کم با یه پسر به اسم ادوارد آشنا میشه که بعدا میفهمه خون آشامه و....

داستان جذاب و بسیار هیجان انگیز بود، مخصوصا آخرش، طوری که تورو بی رحمانه  همراه خودش میکشوند! نتونستم ولش کنم!

ولی میدونین به نظرم به غیر از عشق بینشون چیز زیادی برای گفتن نداشت! ، یا اینکه من نتونستم ازش چیزی بفهمم، شاید اگر این روچند سال پیش میخوندم عاشقش میشدم!...ولی خب انصافا عشقشون خیلی زیبا بود،بسیار عمیق، پاک و بی ریا و بدون هوس های آنی...

خفن کشکش داره! چون دلم میخواد جلد های دیگش رو هم بخونم، از کنجکاوی دارم می میرم مخصوصا وقتی فهمیدم بلا به خون آشام تبدیل شده، تا نفهمم بعد چه اتفاقی میوفته آروم نمیشم که! این خاننم استفنی هم میدونست کجا رمان رو تمام کنه ها!

اما مکالمات داستان خیلی خوشم اومد، مخصوصا بین ادوارد و بلا. نکته های ریزی بینشون میشد پیدا کرد.

اطلاعاتم روز به روز درمورد خون آشام ها داره افزایش پیدا می کنه :دی

 

 جالب بود، بلا هیچ بارزه ی شخصیتی نداشت اما ادوارد عاشقش بود و به خاطرش همه کاری میکرد!

سر به هوا و دستو پاچلفتی! کسی که هر دو قدم راه یه بار میخوره زمین!:دی

 

فیلمش رو هم دیدم، فضای فضای باحالی داشت و بازیگراش هم چه نقش اول ها چه مکمل ها خیلی به شخصیا هالی کتابشون میومدن ، اما نسبت به کتابش سر نبود،یعنی زیاد وفادار به متن کتاب نبود.