ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
من از سنین نوجوانی علاقۀ خاصی به خواندن فیلمنامه داشتم، خصوصاً فیلمنامه هایی که به دلایل مختلف شرایط ساخت آنها فراهم نبوده است. اولین فیلمنامه ای که خواندم "مداد جادویی" اثر ایرج کریمی بود که هیچوقت ساخته نشد.
از خواندن فیلمنامه و بازسازی تصویری آن در ذهن بصورت فیلم بسیار لذت می برم. یکی از نویسندگانی که همیشه با علاقۀ فراوان به خواندن فیلمنامه هایش نشسته ام بهرام بیضایی است.
بهرام بیضایی از استادان نمایشنامه و فیلمنامه نویسی ایران است که به سبک خاصی می نویسند و این سبک برای من بسیار جذاب است.
دو اثری که معرفی می کنم از آثار ساخته نشدۀ بیضایی هستند:
اتفاق خودش نمی افتد!
فکر نمی کنم هیچوقت امکان ساخت این فیلمنامه فراهم گردد و همین که اجازه چاپ به آن داده شده جای تعجب فراوان است.
داستان درباره زن میانسالی است که بطور اتفاقی با یکی از همرزمان دوران جوانی خود (قبل از انقلاب) روبرو می شود. آنها که هر دو تفکرات حزبی خود را حفظ کرده اند همدیگر را می شناسند و... .
در این داستان ظاهرا همه چیز بصورت اتفاقی پیش می آید، اما در پس هر اتفاق ساده توطئه ای نهفته که باعث بروز حوادث بعدی می گردد.
این فیلمنامه که یک تریلر سیاسی است از چرخش های غافلگیرکنندۀ فراوانی برخوداراست و اگر شرایط تبدیل شدن به فیلم را داشت، به یکی از بهترین آثار این ژانر تبدیل می شد.
دلایل تغییر باورهای انقلابی احزاب، سوء استفاده از شرایط سیاسی پس از انقلاب، ماهیت برخی سیاسیون مذهبی فعلی و آثار زندان و شکنجه بر روان انسان ها از جمله مواردی است که در این داستان مطرح شده و نهایتاً به عدم اعطای مجوز ساخت به این فیلمنامه منجر گشته است.
ایستگاه سلجوق
یک فیلمنامۀ عجیب با شخصیت هایی اندک که تماماً در ترکیه می گذرد:
یک زوج جوان فرانسوی در یک سفر تفریحی به ترکیه آمده اند؛ اما هدف اصلی زن جوان، بازدید از یک موزۀ محلی و نیایش به درگاه مجسمه ای است باستانی که الهۀ باروری است. در راه برگشت و در پی یک حادثۀ ساده، زن از اتوبوس جا می ماند و در انتظار بازگشت شوهر، در یک ایستگاه کوچک بین راهی به خیالباقی می پردازد...
شاید این فیلمنامه به خوبی دیگر آثار بیضایی نباشد، اما از داستان پردازی بسیار بدیعی برخوردار است و پایان غیرمنتظره ای دارد.
حسام دیگه فکر کرده بودیم که مردی. چون کامنتامم جواب نمیدادی. این بود که بدون آمدن سراغ کتابامون خانواده نیک اختر را آپ کردم همین که اومدم ببینمش دیدم که آه حسام زنده است و برگشته. بلافاصله و قبل از دیس کانکت رفتم و به بایگانی سپردمش تا بعد و اما ایستگاه سلجوقی.
بیضایی را خود من به عنوان یکی از مفاخر سینمای ایران دوست دارم. هر چند در جای جایی بد اخلاقی هایی داشته ولی کلن در تمام فیلمهایش او را تحسین کرده ام. رگبار، غریبه و مه، باشو غریبه کوچک، مسافران، شاید وقتی دیگر و سگ کشی
در مورد تهیه کننده ها فکر میکنم در این مورد مسائل دیگری غیر از گیشه دخیلند. البته پیشنهاد میکنم اگر ایشان خودشان نمیتوانند تهیه کننده فیلمی باشند میتوانند یک شرکت سهامی عام درست کند. هر چند جامعه ایرانی را میشناسد و نمیکند.
با توصیفی که از کتاب کردی توقع داری مجوز ساخت هم بگیرد؟
راستش مشکل اینجا بود که من متن رو جای دیگه ای تایپ کرده بودم و تا پشت همون کامپیوتر نمی رفتم نمی تونستم این پست رو آپ کنم!
من به شخصه با فیلمهای بیضایی حال نمیکنم حس جالبی به من دست نمیده بعد از اتمام فیلم به جز یه فکر اشفته و ذهنی درگیر برام چیزی باقی نمی مونه. البته کلا کارگردانی خوبی داره و فکر میکنم که در مورد ایستگاه سلجوقی هم از عهده اش بر بیاد.
در مورد تهیه کننده ها من این رو نمیدونستم که اینجوریه ولی بی انصافیه. این تهیه کننده های ایرانی سینمای ایران رو به سمت فیلمهای گیشه ای زاهنمایی میکنن و این خیلی بده.
تا وقتی فیلمنامه هایی مثل توفیق اجباری و رفیق بد و کلاهی برای باران هست، کسی سراغ بیضایی ها نمیره.
نام بهرام بیضایی را که دیدم، ندانستم چه بنویسم.
آن شبی به یادم امد که از دست دادمش "شب بهرام بیضایی" در خانه ی هنرمندان از جمله شب های بخارا.
آقای دهباشی چه خوب می کند تا هنرمندان زنده اند به یادشان شب گرامی داشت می گیرد.
این دو اثری که معرفی کردید به صورت کتاب چاپ شده اند؟
با سپاس
نمی دانم بهرام بیضایی را از نزدیک دیده اید یا نه. من چندین بار در جلسات مختلف خانه سینما ایشان را دیده ام و باید اعتراف کنم اخلاق ایشان با آثارشان به کلی متفاوت است! شاید دیدن ایشان روی خیلی ها اثر منفی بگذارد!
هر دو فیلمنامه بصورت کتاب منتشر شده و در بازار موجود می باشند.
سایت رسمی بهرام بیضایی
http://www.bahrambeyzaie.com/
از نزدیک ندیدمشون .
یعنی بد اخلاقه؟ که به نظرم بعید نیست!
اخلاق تندی داره و در صحبت کردن از واژه های نامناسبی استفاده می کنه! معمولا هم بی حوصله است.
اولی و سومی رو حدس می زدم ولی دومی رو نه !
شاملو هم کاملن همینجوری بود . شاملو که ۴۲ جلد کتاب کوچه نوشته و پسرش برای اینکار حسابی از دستش عصبانیه.
.
ما یک مدیر عامل همین سن بیضایی داریم درست همینجوریه. ولی به قدری مهربونه که در یک جلسه اشکاشو دیدم. همکارای جوون همه فحشش میدن بعضی میگن (دور از جونش) خبرش بیاد
یکبار در جلسه ای شرکت داشتم که قرار بود بیضایی درباره انیمیشن در سینما صحبت کنه. همون اولش که رفت روی سن اینجوری شروع کرد:
(من شرمنده ام اما عین حرفاشو می نویسم)
سلام.... ببینین من امروز از صبح اخلاقم گهه! بنابراین سوال نکنین و فقط به حرفام گوش بدین. من نیم ساعت حرف میزنم و میرم!
وقتی گرداگرد تو را مرده گانی زیبا فرا گرفته اند
یا محتضرانی آشنا
که تو را بدیشان بسته اند
(ا_ بامداد)
..
ای درختان عقیم
ریشه تان در خاک های هرزگی مستور
یک جوانه ی ارجمند
از هیچ جاتان رْست نتواند
اخوان
-------
با تن اش، گرم بیابان ِ دراز
مرده را ماند در گورَش تنگ
به دل ِ سوخته ی من مانَد
به تَنم خسته که می سوزد از هیبت ِ تب
هست شب
آری، شب
نیما
اینها نمونه هایی از نظرات شاعرها به ملت ماست.
با این حساب این رفتار بیضایی هم طبیعیه
به نظر من بیضایی یکی از بزرگترین نجات دهندگان ادبیات ایران و بویژه ادبیات نمایشی این سرزمینه
فکر کنم کثل صادق هدایت بعد از مرگش معلوم شه چقدر اندیشه هاش جلو تر از زمانش بوده
من که همیشه دوسش دارم با همون اخلاق گهش
ما هم همینطور!