ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
مجموعه ۲۱ داستان کوتاه از هوشنگ مرادی کرمانی
انتشارات معین، ۱۶۰ صفحه. چاپ اول ۱۳۸۶
پلوخورش مجموعه داستانهای هوشنگ مرادی کرمانی است. دوست داشتنی ترین کرمانی که افتخار آشنایی با وی را در طول مدت فیلم برداری گوشواره پیدا کردم.
مرادی کرمانی شاید یکی از ساده نویس ترین نویسندگان این مرز و بوم باشد. قهرمانانش در میان مردم کوچه و بازارند. قهرمان داستانش حتا میتواند یک جیرجیرک باشد. جیرجیرکی که همه کار میکند تا دختر همسایه را از میان ویرانیهای زلزله بم نجات دهد. جیرجیرکی دیگر را.
نوشته های وی به نظر من بسیار شیوا تر، گویا تر و روان تر از کتب نویسنده ی دیگر در همین زمینه یعنی صمد بهرنگی است. و به گونه ای میتوان گفت که بهرنگی اصلن با مرادی کرمانی قابل مقایسه نیست که مرادی کرمانی بسیار واقع بین تر و رئالیست تر از وی می اندیشد. قهرمانان مرادی کرمانی اصلن در پی تغییر اوضاع و احوال به شیوه قهرآمیز نیستند. کرمانی بیان واقعیت را با خیال در هم آمیخته -نویسنده در داستان اصل کتاب یعنی پلوخورش- نتیجه گیری و پیدایش راه کار را به عهده خواننده می گذارد.
کتاب را که میخاندم به چهار راه رسیدم. چهارراه در مورد کودکانی است که سر چهار راهها فال حافظ میفروشند. کسانیکه برعکس بسیاری از آدمهای نشسته در اتومبیلهای لوکس و گرانقیمت، سواد هم دارند. گیرم در حد خواندن فال حافظ. متن داستان را با متن فال های خودم در بعد از بیست و سه که مقایسه کردم با خود گفتم: "ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجا؟"
مسعود قهرمان این قصه که دو سه صفحه بیشتر نیست، نوجوان دست و دل بازی است. بسیار ثروتمند تر از بیسوادی که پشت رل نشسته. پشت رل اتومبیلی که فقط بهای آینههای آن میتواند زندگی مسعود را از این رو به آن رو بکند.
ثروتمند گفتم یادم آمد که بنویسم، میگویند، فکر میکنم چینی ها میگویند یا هندیها یا شاید ایرانی ها -ولی نه، ایرانی ها نه-: "اگر تمام ثروت جهان را هم داشته باشی ثروتمند نخواهی بود مگر اینکه چیزی داشته باشی که به هیچ قیمتی نفروشی. مسعود حافظ را داشت. و طرف مقابل هیچ. هیچ مطلق. این بود که مسعود در مقابل فالی که به مرد داد هیچ پولی دریافت نکرد. چرا که بهای فال بسیار بیش از اسکناس درشتی بود که به سوی او دراز شد. او حتا متن فال را هم نفهمید. یا فهمید و شرمش را از پنجره اتومبیل به بیرون پرتاب کرد.
زیباترین جملهای که در این کتاب دیدم، پایان کوبنده و در عین حال قابل انتظاری از من بود در داستان زیر نور شمع.
"خانم رضوانی یواشکی آگهی ترحیم را ازدیوار کند."
باید کتاب جالبی باشه ... از یه درد اجتماعی گفته/.
مرادی کرمانی را با قصه های مجید همه می شناسند.
به نظرم نوشته هاش مثل شارژر می مونه وقتی می خونی احساس زندگی می کنی.
نویسنده ها و کارگردان ها و عکاس ها با موضوع نشان دادن بد بختیهای کشورها ی بد بخت بیچاره گشنه مثل بیشتر کشورهای آسیایی و افریقایی جایزه های مختلف رو درو کنند.
به نظر من همه ی اون جایزه ها حق مرادی کرمانی است.
خیلی قشنگ واقعیت ها رو می نویسه در صورتی که اونها غیر واقعی می نویسندو گدا پروری می کنند.
این جمله هم عالی بود
اگر تمام ثروت جهان را هم داشته باشی ثروتمند نخاهی بود مگر اینکه چیزی داشته باشی که به هیچ قیمتی نفروشی
به یاد یکی از داستان ها ذن افتادم امروز پستش می کنم.
من از اون داستان پیرزن ها که دور بین خریده بودند خیلی خوشم اومدو حسابی هم خندیدم. واقعن که قشنگ می نویسه.
در طول فیلم برداری گوشواره یک ماهی از شب تا صبح در کوچه پس کوچه های الهییه ایشان را می دیدم و یک بار هم با هم سر همین قضیه انسانهای ثروتمند صحبت کردیم. آن جا بود که دیدم هر کس که یک ترانه توی خونه اش داره ثروتمند ترین آدم روی کره زمینه.
یعنی من. یعنی تو.
راستی می دونستی ثروتمند ترین آدم روی کره زمینی؟
من اولین بار کلاس چهارم دبستان بودم که با نوشته های مرادی کرمانی آشنا شدم. قصه های مجید رو از کتابخانه مدرسه امانت گرفتم و انقدر خوشم اومد که دلم نمیومد به کتابخونه برگردونم!
چند داستان کوتاه دیگر هم از مرادی کرمانی خوانده ام ولی نمی دانم این کتاب - پلو خورش - مجموعه داستان های سالهای اخیرش است یا همه را در سال ۸۶ نوشته؟
اگر نخوانده باشم که حتما باید کتاب را بخرم.
در چند داستان از این کتاب اشاره به زلزله بم شده است. احتمالن داستان ها همه بعد از این واقعه هستند.
در ضمن ما دو تا داریم یکیشو می تونیم بهت هدیه کنیم!
ما این هدیه را با کمال میل قبول می نماییم، به شرطی که برایمان امضاء کنید و تاریخ هم بزنید.
هم امضا می کنیم و هم تاریخ می زنیم. اگر بخواهید حتا با کاغذ کادو جلدش می کنیم و روی آن را هم با نایلون یک جلد دیگر می کنیم و چسب هم می زنیم.
وب خوبی دارید
موفق باشید
ممنون دوست عزیز از اینکه به کلوب کتاب لینک دادید
لینک شما به صفحه تبادل لینک وبلاگ افزوده شد
شاد باشید
ما به هرحال سرخود این کار را کردیم. امیدواریم که باز هم به دیدار ما بیایید. ما خودمان را از دریای شما همیشه سیراب کرده ایم.
من عاشقکتابهای هوشنگ مرادی کرمانی هستم همروهم خوندم
من در همان اول متن نوشتم که دوست داشتنی ترین کرمانی که افتخار آشنایی با ایشان را در مدت فیلم برداری گوشواره پیدا کردم او بود.
یک ماه تمام تمام عشقم این بود که هر روز میتوانم او را ببینم. مردی بسیار با وقار و شیرین.
جا دارد که از آقای وحید موساییان کارگردان فیلم هم تشکر کنم که باعث این آشنایی بودند.