ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
***
"دایه ام به من گفت: این مرد در جوانی کوزه گر بوده و فقط همین یک دانه کوزه را برای خودش نگاه داشته و حالا از خرده فروشی نان خود را در میآورد. این ها ..............
...... قبل از این که آنها را در سیاه چال بیاندازند پدرم از بوگام داسی خواهش میکند که بار دیگر جلوی او برقصد، رقص مقدس معبد را بکند، او هم قبول می کند.......... ...... یک بوگام داسی چه چیز بهتری میتواند به رسم یادگار برای بچه اش بگذارد؟ شراب ارغوانی، اکسیر مرگ که آسودگی همیشگی میبخشد. شایداو هم زندگی خودش را مثل خوشه انگور فشرده و شرابش را به من بخشیده بود. از همان زهری که پدرم را کشت و حالا میفهمم چه سوغات گرانبهایی داده است!
چند جمله اول این بخش در حقیقت دنبالهی بندهای قبل است یعنی در بند شش به آن اشاره شد. به این معنا که به قول دایه پیرمرد قاری نه تنها وارد به امور و مطالب ماورای طبیعی است بلکه خود یک پا کوزهگر و نقش زن این توهمات می باشد و با خرده فروشی مطالب که برای گذران معیشت و نه برای رسیدن به کنه حقیقت کسب کرده است، زندگی را میگذارند و اکنون از دریچهی اطاق یا محل نشو نمای راوی نظری به دنیای داخلی یا محل پرورش اولیهی کودک می افکنیم تا بدانیم بهجز عوامل محیط خارج چه عوامل دیگری در تکوین شخصیت عاریهای افراد موثر واقع میشود. و قبل از هر چیز اولین سنگ بنای شخصیت طفل یعنی دایه را میبینیم که مسئول وارد کردن الفبای توهمات مربوط به ماورای طبیعت دخالتی تام دارد و هم اوست که توهمات را چون همسری یا معشوقی هم راه با شیر به جسم و جان کودک سرازیر می کند.
اما این معشوق نیز مانند پیرمرد در این دومین بخش داستان، به سبب آن که ارزش و منشا واقعیاش آشکار شده حرمت خود را از دست داده و تا حد یک "لکاته" نزول کرده است و در این بخش صریحن می بینیم که روای علاقهمندی به این همسر را به سبب علاقه ای می داند که به مادر وی یا به مادر خویش داشته است و به صورت واضحتر پیدا شدن توهمات را دراثر پدیدار گشتن خللهایی در سیر طبیعی لیبیدو و ایجادعقدههای اودیپ میداند. اما دختر باکرهی توهمات در کجا و به دست چه کسی حامله میشود؟ بر حل این معما "چند جور حکایت" وجود دارد: در مصر، کلده ، آشور، هند و ایران و به دست مردمان این خطهها. اما کدامیک به حقیقت نزدیکتر است؟ البته ایران و هند چنانکه در بخش اول هم گفته شد. دایه میگوید پدر و عمو برادران دوقلو بوده اند و راوی نتیجه میگیرد که بین آنها "یک رابطهی معنوی و حس همدردی" یا نوعی بیماری روانی یکسان" وجود داشته است. "شغل هردوی آن ها تجارت و بردن کالاهای پر از نقش و نگار اوهام ری و یا گل سرشور به بنارس مرکز ادب و تمدن و مذهب هند بوده است و در آنجا دخترباکرهی توهمات هند به دست اینان حامله شده و از آنجا به سرزمینهای دیگری تبعید شده است. اما نه چنین تصور شود که هند قبل از ارسال کالاهای توهمات از طریق ایران خود شخصن در پدید آوردن توهمات دستی و دخالتی نداشته است. ابدن چنین نیست چون اگر به رقص "مقدس معبد" یعنی رقص شیوا که در مقابل مجسمهی لینگم که سنگی استوانه ای و بزرگ و عمود بر زمین است و در میانی ترین تالارهای معابد هند نصب می شود بنگریم می بینیم که این رقص با حرکاتی "که مفهوم مخصوصی در برداشته و بدون زبان حرف میزده است" حکایت از این دارد که هندیان قبل از دریافت توهمات از طریق ایران چنین باور داشته اند که:
1 – خداوند در حرکت اول چرخی را میگرداند و در جهان ایجاد حرکت می کند.
2 – پس از آن روح بشرها را از دام خطا رهایی میبخشد.
3 – اشاره ای می کند به اینکه مرکز جهان در قلب انسان است. و این رقص حاکی از چنین گردش و تحرک و فلسفهای است. و رقاص برای رقص عطر گل "موگرا" به خود میزند که در هندوستان این گل به سبب آن که به خدایان تقدیم می شود و رایحههای پردوام دارد و درتحریکات جنسی نیز بی اثر نیست، شهرت فراوان دارد و ضمن رقص مخلوط "عطر موگرا و روغن صندل به مفهوم شهوانی این منظره" می افزاید و "به احساسات دور و خفه شده" و گمنام نخستین انحرافات لیبیدوی بشری جان می بخشد و از آداب و رسوم پراز معنی سرزمینی باستانی که "یادگارهای دور و کشته شدهی" پدر راوی را بیدار میساخته، حکایت دارد و آهنگی که رقص را هم راهی میکند گویا "همهی اسرار جادوگری و خرافات و شهوتها و دردهای مردم هند" است. بناراین نتیجه این است که توهمات پر از نقش و نگار ارسالی ایران با دختر بالغ و باکرهی توهمات هندوستان در آمیخت و طولی نکشید که معجون هفت جوشی از توهمات متولد و به نقاط دیگر فرستاده شد. اما پدر راوی چنان که میدانیم برادر دوقلویی هم داشته که در بدو پیدا شدن تمدن از ریشهی آریایی منشعب شده و به هندوستان رفته و در شبه قارهی هند اقامت گزیده و ملت هند را پدید آورده است و او نیز به سبب یکسانی سلیقه با برادرش با این رقاص بتکده در هم آمیخته و توهمات را رونق بخشیده است. اما پرواضح است که این دو ملت باستانی در همان روزگاران گذشته به تصور این که به دفینهی با ارزشی دست یافتهاند بر سر تصاحب و قائل شدن حق تقدم خویش بر سر کشف آن با یک دیگر آغاز جدال و بحث گذاشتهاند و سرانجام برای فیصله دادن ماجرا چنین تصمیمی گرفته اند تا به سیاه چال وحشتناک غرائز سرکوفته وارد شوند و با مار "ناگ" که بر سر راه تصاحب گنج خفته است روبرو شوند و برنده، مالک گنج به حساب آید و هم آغوش دختر توهمات شود. مار ناگ درهندوستان الههی مارها است و در این جا سمبل غرائز سرکوفتهی جنسی و و وعده و وعیدهای مذهبی به شمار می رود چرا که از نظرگاه تعبیر خواب نوین دیدن مار در خواب دلیل بر گرفتاری ها یا شیفتگی های جنسی است. و نویسنده عقیده دارد چون نخستین توهمات د رلباس ادیان آغازین در رقص جلوه گری کرد، برای استحکام بخشیدن بر استقرار خویش شهد شیرین وصال و شرنگ تلخ فراق را حربهی پیشرفت قرار داد و رسیدن شیفتگان را به وصال خویش منوط به تن دادن به رضا و گذراندن آزمایشهای مشکل دانست ولی آن زمان که شیفتگان به علت تحرکات شهوانی و همدردیهای روانی یکسان به سیاه چال ضمیر ناخودآگاه درافتادند و کورکورانه و هراسان به جستجوی دشمنی خفته در تاریکی پرداختند تا با پیروزی بر آن بر هراسها و دردهای خویش غلبه کنند. یا با نیش جان گداز مرگ از پای در آمدند و در آخرین لحظه خندهی وحشتناکی بر این فریب خانمان سوز سر دادند، یا سلامت فکر را گم کردند و به طور کلی هیچ کس شهد وصال را نچشید و سالم ره به منزل مقصود نبرد و زان پس به جز شراب ارغوانی آلوده به زهر نیش مار ناگ یا اکسیر مرگ "که آسودگی همیشگی میبخشد" چیز دیگری درقاموس این توهمات پوچ باقی نماند و بنا به قول راوی "شاید او هم روح خود را مثل خوشهی انگور فشرده و شرابش را" به فرزندان آدم بخشیده است تا بنوشند و از پای درآیند.
پس از آزمایش مار ناگ عمو و یا پدر راوی دست در دست توهماتی که به دنبال یک کشمکش شهوانی به وی تعلق گرفته است به شهر باستانی "ری" باز میگردد تا مجددن با آن مغز علیل و مالیخولیا زده به تجارت اوهام که ارزشی بیش از گل بی مقدار سرشور ندارد، بپردازد، و فرزند پدر گم کردهی خود را به دست خواهر خویش یا آداب و رسوم این سرزمین بسپارد تا در تربیتش همت گمارده شود.
***
آیا مادرم زنده است؟ .....
ادامه دارد......
***
متن از کتاب این است بوف کور نوشته آقای م. ی. قطبی آورده شده است.
***
عکس تزیینی و کار خودم است. ترکیبی از از غروبی از جاده نایین است و Dancing Shivaیی که دوست داشتنی ترین دکور منزل خودم است. هر چه باشد خودم هم با کلی توهمات و خرافات زندگی می کنم.
سلام
درباره این مطلب نظر خاصی ندارم. اما مطلب قبلی یعنی گلیگمش، از کتاب های محبوب دوره نوجوانی من بود. بعدها فهمیدم کتاب مهمی خوانده ام.
خوشحال می شم به وبلاگ من سر بزنید. با عکس های نشست خبری درباره الی به روزم
حتمن.
این بررسی بوف کور چند پاره است ؟؟
خواستم چاپ کنم بخونم همه رو گفتم به وقت تموم شدنش.
باز هم ادامه دارد ؟؟
یک چیزی بیشتر از آن چه که تا به حال نوشتم مانده. خیلی که خوشبین باشیم وسطاشیم.
با سلام من ۱۰ قسمت این کتابو خوندم امیدوارم قسمتهای بعدی را هر چه زودتر اماده کنید.تازه دارم یه چیزایی میفهمم.اگه میتونید نقد سه قطره خونم بزارید.متشکرم.از اصفهان
آماده که هست فقط باید تایپ شود.
آن هم چشم.
اقا بس این بوف کور چی شد ما مشتاقانه منتظریم
پست بعدی بوف کور یازده است.