ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
نویسنده : جین وبستر
ترجمه : مهرداد مهدویان
انتشارات : کتابهای بنفشه
همه داستان جودی دختر پرورشگاهی رو میدونن دیگه.
این کتاب از آسمون یهو افتاد تو دامنم! و چه خوب هم شد. اومده بودم خونه با حوصله ی سر رفته، یهو چشمم بهش افتاد برای وقت گذرونی گرفتم دستم که چند صحفه شو بخونم، اما دیگه نتونستم زمین بذارمش! یه نفس تا آخرش خوندم!
چه کتاب شیرینی بود! قلمش بسیار روون بود.
اصلا فکر نمیکردم کتابش با کارتون اینهمه فرق داشته باشه! کارتونش خیلی بچه گونه بود، توی کتاب خیلی از مسائل رو ساده بیان کرده بود، جوری که برای بچه ها هم قابل فهم باشه. ولی اسمش برای کودکان و نوجوانان هست بزرگتر ها هم از خوندنش خسته نمیشن!
یه نکته ی جالب این بود که نامه های جودی با خودش بزرگ میشدند و این رو کاملا احساس میکردی، همچنین گستاخ تر! ای خوشم میومد جلو زور گویی های بابا می ایستاد:دی
جمله های بسیار زیبایی هم داشت، من واقعا همشونو خوردم!^_^
" من رمز خوشبخی واقعی را یافته ام. باید حال را دریابی، نه اینکه همیشه افسوس گذشته را بخوری و فکر آینده باشی. باید قدر لحظاتی را که در اختیار داری بدانی. مثل کشاورزی: آدم،هم می تواند در یک زمین پهناور بذر بپاشد، هم می تواند کشاورزی خود را به یک قطعه زمین کوچک محدود کند واز همان نقطعه ی کوچک نهایت استفاده را ببرد. من هم میخواهم کشت و کارم را به یک قطعه ی زمین کوچک محدود کنم. میخواهم از لحظه لحظه ی عمرم لذت ببرم و بدانم که دارم لذت می برم. بیشتر مردم زندگی نمی کنند،فقط می دوند. آنها سعی می کنند به هدفی دور و دراز دست بیابند، اما در وسط راه چنان از نفس می افتند و خسته می شوند که اصلا مناظر زیبای محیط آرام اطراف خود را نمی بینند. وقتی به خود می آیند که پیر و فرسوده شده اند و دیگر فرقی نمیکند به هدفشان برسند یا نه."
" دیشب کاملا مایوس و دلشکسته به رختخواب رفتم. با خود فکر کردم که آخرش هم کاره ای نمی شوم و شما پولتان را سر هیچ و پوچ دور ریخته اید. ولی فکر میکنید چه شد؟ امروز صبح که بیدار شدم، طرحی نو و زیبا در ذهنم بود و کاملا راضی و خوشحال بودم. هیچکس نمی توند مرا متهم به بدبینی کند. اگر روزی شوهر و 12 فرزندم را در زلزله از دست بدهم، صبح روز بعد با لبخند بیدار می شوم و دنبال شوهری دیگر می گردم."
دقیقا موافقم که وقتی این کتاب رو دست بگیریم تا تموم نکنیم نمی تونیم بذاریم زمین و این از اون کارهاست که میشه صد بار خوند و هزار بار لذت برد .. مخصوصا اگر آدم غمگین یا ناامید باشه یه جور ائی اون حالت افسانه وارش خیلی خوبه . به نظر من اصلا مخدودیت سن و سال هم نداره مال همه هست !
besyra ziba bood..sepaaaaaaas
بابا لنگ دراز را آنقدر من نخواندم که کارتونش را دیدم. ولی کتابش قشنگ تر بود. وقتی که آن را خواندم. البته خیلی سال پیش بود. شاید بیشتر از سی سال. ولی یکی از نادر کتابهایی است که هنوز هم بیادم است.
من عاشق بابا لنگ درازم (کتاب بابا لنگ دراز) نه کارتون و نه فیلمش نتونستن حق مطلب رو ادا کنن. اولین بار تو 13-14 سالگی کتاب رو در عرض یکی دو ساعت تموم کردم. بی نظیر بود... به خصوص نامه های آخر... وقتی تموم شد اونقدر گریه کرده بودم که دلم می خواست اون روز مدرسه نرم! به کسایی که این کتابو خوندن توصیه می کنم "دشمن عزیز" رو هم بخونن که ادامه ی بابا لنگ درازه و شرح حال "سالی" (دوست جودی) در نوانخانه س (البته به عنوان مدیر نوانخانه). این کتاب هم خیلی لطیف و قشنگه.
ممنون که درباره بابا لنگ دراز نوشتید. موفق باشید.
من که هر وقت میخونمش ارامش و حس عجیبی که نزدیک به جودی هست وجودم رو فرا میگیره
چه خوب.