کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

فراتر از بودن

نام کتاب: فراتر از بودن و موتسارت و باران  

نویسنده : کریستین بوبن   

برگردان: نگار صادقی   

نشر: ماه ریز  

 

داستان را که می خوانی گویا کنار جویباری نشسته ای و آب زلالی در جریان است و صدایی نمی شنوی ، به جز حرکت نسیم در لابلای شاخه ها و صدای بال پرندگان و جنب و جوش حشراتی که از این گل به آن گل می روند و...  

چندی پیش خواندن این کتاب را دوستی توصیه کرد. از کتابخانه گرفتم وقتی آغاز به خواندن کردم با خود گفتم وای از آن عاشقانه هاست! ولی خواندن ادامه یافت. به سراغ اینترنت هم نرفتم تا پیش داوری ذهنم را به هم نریزد. راوی ، زنی را دوست داشته که در آغاز داستان از دنیا رفته است. زن  چهل و چهار سال داشت. 

هر چه به پیش می رفتم، سخنی نو نمی دیدم، در عین اینکه  همه نو بود.  تمام کتاب از این زن می گوید رفتارهایش با فرزندانش و خانه خریدنش و ازدواج هایش... راوی همیشه کنارش هست و نیست. گویا فقط او را به تماشا نشسته است و از این تماشا زندگی را می چشیده...می خواندم و می گفتم آخر مگر چند صفحه می تواند در باره ی این زن بگوید! تا پایان این داستان یکنواخت ادامه پیدا می کند بی آنکه در تو هیجانی ایجاد کند ، منتظرت بگذارد و یا داستان عاشقانه ی زن و مردی را چاشنی کند....جمله ها همانند آب روان  پشت هم، صاف و زلالند.

می توانم بگویم تا کنون چنان کتاب لطیفی نخوانده بودم .

خواندن این داستان در لابلای این زندگی دشوار بسیار دلچسب است وآرامش دهنده ی دلها. 

 

پس از خواندن کتاب به سراغ گوگل رفتم . بسیاری کتاب را پاره پاره کرده و در وبلاگ ها و یادداشت هایشان نوشته بودند و گاهی مسابقه این که یک جمله از بوبن بگویید. می توان گفت نسبتن بسیار مورد علاقه است. ولی  این پاره کردن های متن  داستان را خراب می کند باید آن را  یک جا و یکسره خواند تا موسیقی زیبای زندگی اش  را  گوش فرا دهی.   

در سایتها  خواندم 1951 درکروز فرانسه زاده شده و فلسفه خوانده است و ازدواج نکرده است. بیش  از سی و پنج جلد کتاب چاپ کرده است. و نثرش بسیار آهنگین است.  

 

خود او می گوید: «هر یک از کتابهایم تابلوی است از یک گوشه زندگیم.» من دوست دارم در کتابهایم «زندگی» را نقاشی کنم، «هستی» را بسرایم، «عشق» را بنوازم، «مرگ» را رنگ آمیزی کنم، «تقدس» را به آواز درآورم.»  

 

و باید بگویم همه ی اینها که گفته ، انجام داده است.

 

نقاشی کردن زندگی

نظرات 8 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:20

سلام پروانه ی گرامی :
من کارای بوبن رو خیلی دوست دارم مخصوصا فراتر از بودن و غیر منتظره / برای من آرامش بخشن
-----------------
مرسی از این تاپیک
----------
همیشه آن چه را که به دنبالش هستیم خیلی با ارزش تر از آن چیزی است که به نظرمان می آید . تواین خانه را برای آینده ی فرزندانت می خواستی . تو در آن جویای تنهایی ات بودی ؛ تنهایی ای که هیچ همسری حاضر به تحمل آن نیست . آن تنهایی که به هیچ کس مربوط نیست ، تنهایی بر بلندای سنت اندراس ، اتاقی نیمه پر برای رویا ، به فکر فرو رفتن ، مطالعه و انتظار کشیدن ، که در آن وقتی می خواهند با تو صحبت کنند ، مجبور نیستی چیزی بگویی ، یک فضای بی نظیر برای تنهایی ، آرامش و نور ...

درود
خانه انتخاب کردن زن هم از آن تعریف های خیلی قشنک از اوست.
امروز از کتابخانه «همه گرفتارند» را گرفتم. فکر می کنم غیر منتظره را هم داشت.

محسن دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:43 http://askamoon.blogsky.com

از این نویسنده تا به حال کتابی نخوانده بودم. این یکی را می خوانم.

خواندنش مانند گوش کردن به یک موسیقی می ماند و بسیار کم وقت می گیرد .

فرناز دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:35 http://farnaz.aminus3.com/

زیبا گفتی ... گاهی نیاز داریم که زندگی مثل جویباری از کنار ما بگذرد و ما آن را تماشا کنیم و آرامش آنرا تجربه کنیم وقتی که این دنیا ی پر سرو صدا ما را به سرسام می رساند ...
نویسنده یک زن است ؟ راوی یک مرد ؟ یا من اشتباه می کنم ؟؟

نویسنده و راوی هر دو مرد هستند.

امرداد سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 http://amordad77.blogfa.com

من ترجمه دیگری از این کتاب رو خوندم. برای من این کتاب بی نظیر بود. تعریف ساده ای از عشق و ارزشهای کشف نشده زندگی.

بارها از دوباره خوانی کتاب آموختم. به هر کس نخونده توصیه میکنم بخونش تا ببینه عشق و زندگی چه ساده و در عین حال چه پرشورند

با اینکه وقت به من یاری نداد ه است بازدید شما را از «پرواز پروانه»پس دهم از اینکه پیام شما را می بینم بسیار خوشحالم.

خوشحالم که شما هم این کتاب را یکتا در سادگی و پرشوری می بیند. این کتاب « شادی» می آورد.

فیروزه سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:09

با سلام

از بوبن چیزی نخوندم فقط در موردش شنیدم

علاقمند شدم که بخونمش به خصوص با پاراگراف اول این پست شما

درود و سپاس

فرناز سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 17:33

به قول اون خدابیامرز چقدر زود دیر می شود ..
یک روزه چهار روز شد ؟ عجب دنیائی شده .

چند روز دیگر خانم پروانه به شما پاسخ خواهند داد.
محسن

لیلا شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:34 http://mylovelyparadise.persianblog.ir/

ادبیات فرانسه فقط منو یاد ژورف بالسامو و غرش توفان میندازه و بس!

بی نظیر بود بینظیر

فرشته چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 09:44

منم دارم این کتاب رو میخونم خیلی روان و زیباست و ممنون از توضیحات شما .چون باعث شد به خواندن این کتاب راغب تر شوم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد