کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

کسی می آید

نام کتاب : کسی می آید                                       

نویسنده : مریم ریاحی

انتشارات : پرسمان / چاپ پنجم 1389

 

خورشید سال آخر دبیرستان هست و در خانواده ای سنتی و مذهبی زندگی میکنه.مثل محله های قدیمی، همسایه ها  ارتباط نزدیکی با هم دارند. برا همین خورشید از بچگی یکی از پسرهای همسایه به اسم حسام که دوست نزدیگ برادرش هم بوده رو دوست داره اما از نگاه اون و رفتار هاش نمیتونه بفهمه اون هم چنین حسی به خوردشید داره یا نه( از دید خواننده که ضایع هست حسام هم دوسش داره! ولی خودش چیزه دیگه نمیفهمه!:دی) حسام هم از این بچه مومن های سر به زیر همه چی تمام هست!

خب یه روز یه آقا پسره ای پیدا میشه که میخواد با خورشید دوست بشه، از اون سمج های روزگار ها!

این دخترا یه اکیپ سه نفره بودن- خورشید، دختر خالش پری و همسایه دیوار به دیوارشون سحر- آقا هر کدوم از اینا عاشق یکی از این پسر ها هستن، عکس العمل هاشون رو که میدید از خنده روده بر میشدی! :دی  دختر دبیرستانی هستن دیگه :دی

 

کتاب جذبه ی باور نکردنی داشت،هنوز به صحفه 50 نرسیده دلت میخواست همه چیزو بدونی! نمیشد بذاریش کنار!!

یک تجربه ی عالی بود ( حداقل برای من که یه نوجونم، جونم(؟))، از اون کتاب های آب دوغ خیار نیست، بسیار ملموس مشکلات دختره رو توضیح داده بود. اینکه با ندونم کاریش چه طور خودشو بدبخت کرد! اینکه آدم اگه قدرت نه گفتن به موقع نداشته باشه  کلاهش پس معرکه هست!!

 

حرص درار ترین شخصیت همین خورشید لامصب بود! انگار یه خورده عقل تو کله این بچه نذاشتن! دختر هم اینقدر ساده؟ اینقدر ...چی بگم! کل داستان من داشتم به این بدو بی راه میگفتم!

 

طبق معمول در نشون دادن وجنات و خوبی های هم خورشید ، حسام و هم اون یکی پسره اغراق شده بود!

اینجا هم خورشید هنوز دیپلم نگرفته خواستگارها درخونه رو کنده بودن! من نمیدونم این نویسنده ها چه اصراری دارن که دختر و پسر های کتاباشون شاهزاده باشند! خیلی خوششون میاد بچه های ساده ی مارو تو عالم رویا بببرن؟!! خب این بچه ی بیچاره اگه رفت تو ابرا که پایین آوردنش کار حضرت فیله! اصلا درست نیست!

یه اشکال که میشه ازش گرفت اینه که پدر مادر ببخشدیا یعنی هیچ کاره!! بسیار ساده بودن و سرشون تو کار خودشون گرم بود! فک کنم زیادی به بچشون اعتماد داشتن! این مادر ذره ای تیز نبود!! ولی در عوض خدا نصیب بکنه برادر غیرتی رو :دی

 

کتاب رگه ی مذهبی قویی داشت، گاهی اوقات فقط یه محرک لازمه، این کتاب اثرش رو گذاشت، من خوشحالم که خوندمش خیلی. به نظرم دختر های راهنمایی- دبیرستان ما حتما یه بار باید این کتاب رو بخونند و ازش درس بگیرن.


چقدر بحث کردن رودر رو درمورد یه کتاب جذابه! بلافاصله بعد از من خواهرم و دختر عموم خوندن (در عرض دو روز!!)، بعدش اینقدر درموردش حرف زدیم اینقدر نقدش کردیم که فک کنم روی نویسنده رو حسابی سفید کردیم:دی به قولا تک تک شخصیت هارو شستیم رفتیم انداختیم تو کوچه :دی


یه کلام اکثر بدبختی های که سرمون میاد منشاش خودمونیم....

نظرات 7 + ارسال نظر
میلاد سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 23:16

عالـــی بود !

مخصوصا سبک نوشتن پستت ! ( خیلی روان نوشتی )

تنکس !

خواهش میکنم دوست عزیز.
البته لحنش کتابی نیست!!

محسن شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 20:42

من یاد
کسی می آید
کسی که مثل هیچ کس نیست
مثل انسی نیست
مثل یحیا نیست
......
افتادم

کلا اسم زیبایی داره، مثل بقیشون نیست، آدم جذب اسمش هم میشه که بفهمه در مورد چی هست.

پروانه دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 http://parvazbaparwane.blogspot.com

یک:روش نوشتاری شما به گونه ای است که بسیاری اهل ادب نمی پسندند و بر این فکر هستند که این روش نوشتن به ادبیات و گفتار ضربه های جبران ناپذیری می زند. من هم با این دید هم رای هستم.
آوردن نمی دانم نام ان را چه بگویم « دی » به چه منظوری است. معنای آن را نمی دانم.

خوشحال می شوم دیدگاه شما یاسی گرامی و دیگر دوستان را جویا شوم

درمورد سبک نوشتن تو کامت بالایی مربوط به ژست آقا محسن توضیح دادم.

این :دی که من ازش استفاده میکنم،فک میکردم تو دنیای مجازی رایج هست! این کد یه شکلک هست که برای نشون دادن خوشحالی یا یه طور طعنه زدن به کار می ره، ما چون تو وبلاگ از شکلک استفاده نمیشه من هم کدش رو مینویسم.

پروانه دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:55

دو:
نام کتاب : کسی می آید

از دیر باز اندیشه ی «کسی می آید» وجود داشته است تا جایی که هم اکنون امروزه در پشت شیشه برخی اتومبیل ها یا گوشه ای رو بدنه ... نوشته شده « شاید این جمعه بیاید» . همین اندیشه در ذهن خورشید و دوستانش به این گونه و در ذهن فروغ به گونه ای دیگر نشان داده می شود.
این اندیشه در ادیان هم به شکل بهشت و در اندیشه های گوناگون نا کجا آباد خود را نشان می دهد.
این که امید به خوبی و نیکی و گسترش داد و آمدن کسی که خوب باشد بسیار نیک است ولی در راه رسیدن به آن زندگی واقعی را فراموش کردن بسیار بد.
یاسی گرامی یادداشتت را که بر این کتاب می خوانم هیچ برداشتی از نام کتاب به دستم نمی دهد .این ها را شاید تحت تاثیر پیام محسن گرامی نوشتم. آیا درست برداشت کرده ام؟

امید به خوبی و آمدن کسی رو میشه یه جورایی بهش نصبت داد.
ولی شما راست میگی چندان به موضوع ربطی نداشت!..شاید منظورش انتظار هایی بود که تو طول داستان همه به نوعی انتظار همدیگه رو می کشن.

پروانه دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:00

سه : آیا نقدهایی که با خواهر و دختر عمو و.. داشتی با آنچه در اینجا نوشتی تفاوت دارد. اگر ناگفته هایی مانده است برایمان بنویسی بسیار خوشحال خواهم شد.

یادداشت و دیدگاهت را در این باره دوست دارم و قابل گفتگو می دانم(جدای از سبک نوشتارت که در بند یک نظرم را گفتم).

با سپاس از اینکه در اینجا حضور داری

تفاوت چندانی نداشت اما خیلی بیشتر از اینها بود، جوری که اه میخواستم همه رو بنویسم خیلی زیاد و خسته کننده می شد.
مثلا درمورد تک تک شخصیت ها بحث میکردیم(همه جوانت رو بررسی کردیم-نقاط قوت و ضعف-)
یا درمورد خانوادهاشون، پدر و مادرشون و ....
حساب کنید تک تک اعمالشون تو کل کتاب!

خواهش میکنم. بودن در اینجا خیلی خوبه....

هدیه دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:04

به نظر من ارزش داشت وقت بذاری و بخونی .

zahedeh سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 20:16

b nazar man az behtarin romanayi bud k khundam.ali bud makhsusan MEHRDAD,vay man barash mimordam.koli bahash gerye kardam o khandidam,b nazar man adamayi mese hesam kaman k paye eshgheshun vaysan(albate age vaghei bashe eshgh mimunan)
vaghean khosh b hale kasayi k yeki mese mehrdad dadasheshune,man k nadaram,koli ham hasrat khordam vasash,dar kol man ba in ketab zendegi kardam,alitarin ketab bud,hata behtar az hamkhune,jedi migam....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد