ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بررسی و نگارش: محمد استعلامی
تهران: موسسه انتشارات نگاه، 1386
200 صفحه - 25000 ریال
از میان انبوه کتابهایی که نویسندگان آنها به شرح و تفسیر احوال و غزلیات خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی پرداختهاند، کتاب حافظ به گفتهی حافظ دکتر محمد استعلامی برای همهی کسانی که میخواهند در زمانی کوتاه، سیری در دنیای بی کرانهی حافظ داشته باشند، میتواند خواندنی و سودمند باشد.
این کتاب شاید یکی از تأثیرگذارترین کتابهایی باشد که تا کنون دربارهی حافظ نوشته شده است. رمز این تأثیرگذاری در تسلط نویسنده بر اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر حافظ، احاطه بر ویژگی های شعری و گفتاری حافظ، شناخت دقیق سایر آثار نوشته شده درباره ی حافظ و استفادهی صحیح، زیبا و به جای نویسنده از واژهها و ابیات دیوان غزلیات خواجهی شیراز نهفته است.
دکتر استعلامی در این کتاب احوال، باورها و اندیشهی شاعر را از لابلای واژگان و ابیات دیوانش بیرون کشیده و پیش چشم می گذارد و همین تدبیر باعث می شود خواننده به سادگی به کشف دنیای خیال انگیز و پر رمز و راز خواجه ی شیراز بپردازد. نویسنده درباره میزان درستی و قابل اعتماد بودن چنین شناختی میگوید:
"اگر میخواهید سیمای درستی از حافظ در ذهن خود داشته باشید و از سرگذشت او نکتههایی بدانید که حافظ را به شما بشناساند، به دنیای بی کرانهی سخن او سفر کنید. آن جا خواجه شمس الدین محمد، حضوری دارد که زنده دلان و آگاهان روزگار خود و روزگاران پس از خود را با سخنانی که هر کسی نمی گوید و هر کسی تحمل شنیدن آن را ندارد، به اندیشیدن وامی دارد. از حافظ آن چه برای ما مانده دیوانی است که کمتر از پانصد غزل دارد و چند قصیده و چندین قطعه و رباعی... در دیوان او که بی گمان انتخابی از سرودههای شصت و پنج سال زندگی و نیم قرن شاعری اوست، حافظ نمی خواسته است که سرگذشت خود را برای ما بگوید، اما در لابلای ابیاتش، دانستنیهایی پیدا میکنیم که آنها را راویان زندگینامهها نمیدانسته و در پی دانستن آنها هم نبودهاند؛ به زبان ساده تر، از گفتههای خود حافظ به واقعیاتی از سرگذشت او می رسیم که در هیچ تذکره و تاریخی نیامده است."
مروری بر گفتارهای کتاب:
- شیراز عصر حافظ (پای صحبت حافظ، کُلوهای شیراز، بر مزار سعدی، چهره ی شهر، ابواسحاق انجو، مبارزالدین محتسب، معنای رندی و ...)
- از سرگذشت حافظ (روایت خود حافظ، قرآن و درس نیمه شب، قیل و قال مدرسه، خرقه سوختن، می و میخانه، مغ بچه و ترسابچه و شاهد، زن در شیراز عصر حافظ و ...)
- ذهن و اندیشه حافظ (غریبی حافظ، عبوس زهد، خرقه سالوس، دلق و سجاده حافظ، فریب زاهد و صوفی، شطح و طامات، رندی و غربت رندان، نام و ننگ، قلندری، اختر شب دزد و ...)
- درک منطقی کلام حافظ (مشکل معیار و میزان، مسخ کلام حافظ، تربیت و زمانه ی حافظ، "می" سلاح مبارزه ی حافظ، تناسب الفاظ و صلابت کلام، ایهام و دو معنایی، طنز حافظ، حافظ را باید با حافظ خواند و ...)
- حافظ و دیگران (مشابهات در مضمون و تعبیر، بازآفرینی یا اقتباس، سخن رودکی، شاهنامه ی حکیم توس، منوچهری و فرخی، خیام و حافظ، خاقانی و حافظ، مولانا و حافظ، سعدی و حافظ، حافظ پژوهان، ویرایش دیوان و ترجمه ها)
نویسنده طی این گفتارها از بی سامانی های عصر حافظ، تباهی اخلاق و ریای کارگزاران دین و دولت و تباهی مزاج دهر سخن می گوید و دور از روایات بی اساس تذکره ها، خواننده را به تماشای درگیری او با اهل مدرسه و خانقاه می نشاند، از نگرش اجتماعی و انسانی و زبان ذهن و اندیشه ی خواجه ی شیراز سخن می گوید و راه کارهایی برای درک منطقی کلام حافظ به دست می دهد.
دکتر استعلامی در این کتاب با گذری کوتاه از کوچه ی رندانگی های حافظ، بحر شیرینی ها و زیبایی های شعر تر ٍ خواجه را در کوزه ای می ریزد و به مشتاقان شهد شیرین سخن غزل سرای بی همتای ایران می چشاند و به جرات می توان گفت این شهد حتی اگر قسمت یک روزه ای باشد، نوشیدنش بسیار گوارا و دلپذیر است.
نام محمد استعلامی مرا به یاد دانشسرایعالی تهران می اندازد. دورانی که به هر طرف که نگاه می کردی یار دبستانی می دیدی و قیل و قال مدرسه. آن وقت ها افتخار شاگردی او را داشتم و دلباخته اش بودم. صدایش را از علمش بیشتر دوست می داشتم. کمی بعد از آن دوران بود که به تدریج خودش را دیگر ندیدم و این گونه شد که با کلیات سعدیش دلباخته سعدی شدم.
چقدر خوب! شما پر از خاطره هایی هستید که هر لحظه اش آرزوی خیلی ها می تواند باشد. کلیات سعدی این نازنین مرد هم مثل درس گفتارهای حافظش دوست داشتنی است و چقدر خوب است که سعدی و حافظ و ... را با این بزرگان تکرار نشدنی بشناسیم.
از سخنان آغازین کتاب:
شیراز عصر حافظ
اگر من و شما می توانستیم به شیراز قرن هشتم هجری سفر کنیم و در یک شب بهاری زیر شاخه های بهار نارنج پای صحبت حافظ بنشینیم و او را از اوج کلام آسمانی اش به میان خودمان بیاوریم و به حرف بگیریم، می دیدیم که غمی بر دل او سنگینی می کند!
شیراز شهری که در چشم حافظ، خال رخ هفت کشور بود (7:39) *و نسیم مصلی و آب رکن آبادش او را از سیر و سفر باز می داشت (9:101)*، هنوز چهره یک شهر مرفه و آباد را از دست نداده بود اما زیستن در آن بر آزاده ای چون حافظ آسان نمی نمود. شهر چنان نبود که یک قرن پیش از آن سعدی گفته بود: اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست. فرمانروایی شهر و ولایت به ظاهر در دست امیری یا پادشاهی و در واقع در اختیار رندانی بود که دین و اخلاق و معرفت و جوانمردی را ابزار سلطه بر سرنوشت مردم ساخته بودند و هر چه می خواستند می کردند. در کنار آن جماعت هم، آن ها که باید مردم را به راه حق و راستی می بردند، خود غرق در ریاکاری بودند و حافظ – شاید از بیم و احتیاط – نام خود را هم در کنار آن ها می نهاد تا بتواند بگوید:
می خور، که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
* نویسنده هر جا از مضامین غزل های خواجه شیراز بهره برده، شماره غزل و بیت مربوطه را در دیوان حافظ ذکر کرده است تا خواننده بتواند این مضامین را در دیوان شاعر ردیابی کند و حتی اگر گفتار استاد بیت مورد نظر را در ذهن مخاطب تداعی نکرد، راهنمایی باشد برای خواننده مشتاقی که می خواهد حافظ را از لابلای سخنانش بیشتر و بیشتر بشناسد. برای مثال دو عدد بالا، به ترتیب اشاره ای است به این ابیات حافظ:
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
و ارجاع دوم:
نمی دهند اجازت مرا به سیر و سفر
نسیم باد مصلا و آب رکن آباد
یک-
«اگر میخواهید سیمای درستی از حافظ در ذهن خود داشته باشید و از سرگذشت او نکتههایی بدانید که حافظ را به شما بشناساند، »
این نکته در باره ی همه ی شاعران و نویسندگان درست است.
دو-
این طور که به نظر می آید در این کتاب فقط به شرایط اجتماعی زمان حافظ اشاره کرده است. آیا در گفتار «ذهن و اندیشه حافظ»
سخنی از متاثر بودن حافظ از آیین مهر سخنی رانده شده است؟
آیا نویسنده دیدگاه خاصی نسبت به حافظ در این گفتار دارند. دارند؟
پرسش هایم ادامه دارد..
یک - فکر نمی کنم این یک قاعده ی کلی باشد، بسیاری از نویسندگان و شاعران هم هستند که آن چه را می خواهند میگویند نه آن چه را زندگی کرده اند و چه بسا دنبال کردن نشانه هایی از زندگی آن ها در سخنشان مخاطب را به بیراهه میبرد.
دو - قسمت قابل توجهی از این کتاب به شرایط اجتماعی و سیاسی زمان حافظ اختصاص داده شده ولی مطالب دیگری از جمله مفهوم برخی ابیات و واژگان و تعابیر و اصطلاحات هم در کتاب آورده شده است.
در حقیقت این کتاب بیشتر چکیده و خلاصهای است برای هر کسی که می خواهد طرح کلی از زمانه و اندیشه حافظ داشته باشد و برای همین هم تأثیر گذار است چون با خواندنش اولین جرقهها در ذهن خواننده برای دنبال کردن مفاهیم بعدی روشن میشود، ارجاعهای خوبی هم از تصحیحها و شرحهایی که تا به حال بر حافظ نوشته شده دارد که با مطالعهی این شرحها و درس گفتارهای دو جلدی خود نویسنده مفاهیم دیگری از جمله تأثیر کیش مهر در گفتار حافظ و ... قابل پیگیری است.
یکی از کتابهایی که دوران حافظ را به زیبایی، گیرم با ذوق ایرج پزشک زاد، برای ما مشخص می کند همین کتابی است که من یک بار از آن در همین جا نوشتم. لینکش هم در لینک وب هست. این کتاب خیلی خواندنی است. اگر نخوانده اید بخوانید.
ایرج را با طنز می شناسیم. ولی این کتاب چیز دیگری است.
البته این را نوشتم به جهت آن چه در کامنت های خانم پروانه و پاسخ شما دیدم.
برای آشنایی با یکی از سیاه ترین دوران های زندگی مردم ایران میتوانید این کتاب را بخوانید.
حالا که به سراغ این پست رفتم دیدم که عکسش فیلتر شده است. ای کله پدر هرچه نسترن بی ناموسه نعلت. (برگرفته از دیالوگی از مش قاسم در رمان جاودانی دایی جان ناپلئون. رمانی که تاریخ ملت ایران است.)
کتاب را نخوانده ام ولی تعریفش را زیاد شنیده ام و این که خواننده باور نمیکند پزشک زاد این قدر به ادبیات کلاسیک ایران تسلط داشته باشد، حافظ و عبیدی که پزشک زاد با هم جمع کند، خواندن دارد. دکتر استعلامی هم در این کتاب همین سیاهی را از لابلای شعر حافظ بیرون کشیده و به خواننده نشان میدهد.
خیلی ممنون از معرفی کتاب در اولین فرصت میخوانمش
می روم یادداشت شما را بخوانم
شهر زاد گرامی
نویسنده این تاثیر را تا چه اندازه می داند و نمونه بیتهایی اگر نوشتید سپاسگزار خواهم شد.
محسن گرامی
آیا در آن کتاب هم از تاثیر آیین مهر بر حافظ نوشته شده است؟ اگر به یاد دارید سپاسگزار خواهم شد کمی در باره ی آن بنویسید.
یکی از دوستان حافظ را این گونه تعریف می کرد: عین شخصیت ایرانی ها چند رنگ. هر کسی هر چه بخواهد از آن در می آورد.حالا من هم به دنبال آیین مهر در اشعر حافظ هستم(لبخند)
ضیا موحد در یک سخنرانی می گفت اگر زشتی و دو رویی و دو رنگی نباشد دیگر کسی حافظ نخواهد خواند.
راستی انیرانی ها تا چه اندازه حافظ می خوانند؟ آیا اشعار حافظ با فرهنگ آنها جور در می آید؟
پروانهی گرامی
در این کتاب هیچ اشاره ای به تأثیر کیش مهر در سخن حافظ نشده است ولی نویسنده کتاب دیگری هم دارد به نام «درس حافظ» که مجموعهآی دو جلدی است که به تفصیل به شرح غزلیات حافظ پرداخته احتمالن در آن مجموعه به این مطلب اشاره شده البته همان طور که می دانید برخی از حافظ شناسان به این تأثیر به شکل دیگری نگاه میکنند یعنی معتقدند حافظ سرسپردهی آیین مهر نبوده ولی در سخنش ردپای آیینهای کهن را میشود دنبال کرد.
پروانه:
راستی انیرانی ها تا چه اندازه حافظ می خوانند؟ آیا اشعار حافظ با فرهنگ آنها جور در می آید؟
شهرزاد:
چه سوال خوبی، با یک جستجو به لینکهای خواندنی زیادی رسیدم از جمله اینها:
- ترجمهی حافظ به زبان فرانسوی:
http://www.ibna.ir/vdci.papct1awqbc2t.html
- ترجمهی غزلیات حافظ در سوئد:
http://www.persian-language.org/Group/Report.asp?ID=1415&P=
- اولین بار نام حافظ را در اروپا یک ایتالیائی به نام Pierto della Valleدر سال 1650 میلادی در سفرنامة خود برده است. اگر وفات حافظ را سال 1389 میلادی بدانیم ( یعنی 792 هجری) پس حدود 261 سال پس از فوت خواجه این سفرنامه نوشته شده است:
http://www.araku.ac.ir/~a_radjaie/Hafis_Modernitaet.htm
- تأثیر حافظ بر ادبیات غرب به قلم اسماعیل آذر:
http://www.inn.ir/NewsDetail.aspx?id=53438
ای حافظ ،سخن تو همچون ابدیت بزرگ است،زیرا آن را آغاز و انجامی نیست.....ا
اگر روز ی دنیا به سر آید،ای حافظ آسمانی،آرزو دارم که تنها با تو باشم و در کنار تو باشم.همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم،زیرا این افتخار زندگی من و مایه ی حیات من است
گوته- دیوان شرقی
http://ketabamoon.blogsky.com/?q=%DA%AF%D9%88%D8%AA%D9%87
در جایی خواندم همین دیوان شرقی گوته باعث آشنایی مردم ژاپن با حافظ شد. وقتی یادداشت شما و این پیوندها را میخوانم، میبینم حافظ برای همهی حالها و همهی انسانهای روزگاران مختلف پیامی سودمند داشته و هر کسی از ظن خود یارش شده، چقدر زیبا گفته مولانا که:
خوشتر آن باشد که سر ِ دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
سر ِ زیباییهای حافظ در سخن گوته واقعن زیباست.
سپاس از همراهیتان
حافظ برای بیان سخنانش مفاهیم می و شراب و میخانه و... به کار برده است به گونه ای که برای ما که در ایران زندگی می کنیم مفهوم دارد نه آنهایی که می و شراب خوردن امر بسیار عادی است و میخانه رفتن گناه نیست!
در یکی از نشست های حافظ سخنران به زیبایی یک ساعت از بیت هایی که حافظ از شاعران دیگر گرفته و اندکی در آن تغییر داده سخنرانی کرد . او می گفت برخی حافظ را به نادرستی دزد ادبی می دانند.
در این کتاب هم به موارد جالبی که حافظ از سعدی و خاقانی و دیگران وام گرفته اشاره شده که حتمن از آن مینویسم.
بهاءالدین خرمشاهی هم در مقدمهی شرح حافظ خود به تفصیل و با ذکر نمونههایی به مشابهتهای محتوایی شعر حافظ با 17 شاعر اشاره کرده
این که خانم پروانه پرسیده بودند از تاثیر آیین مهر بر حافظ در کتاب حافظ ناشنیده پند چیزی نوشته شده یا نه را نمی دانم. یادم نیست. بیشتر مرا در گیر اوضاع و احوال شخصی خودش و آنچه که در محافل و مجالس بر وی می گذرد کرده بود.
در مورد سرقت ادبی چیزی که این روزها خیلی بیشتر است و البته سرقت نمیشود به آن گفت و بیشتر لوس بازی است. و آن این است که در بسیاری از وبلاگها بدون این که کوچکترین اشاره ای به نام شاعری بشود اشعارش در وبلاگها می آید. جالب اینجاست دوستانشان هم از شعر تعریف می کنند. وای اسی محشر بود، وای مونی با این شعرت پرواز کردم، شعرت؟ شعر شاملو رو نوشته. بعدشم نویسنده تشکر هم میکند. تشکر برای چه؟ برای تایپ کردن؟
یه روزی یه عشق حافظ شعری خوند که توی کلیات سعدی هم هست و سعدی رو متهم به سرقت از حافظ کرد. وقتی بهش گفتم سعدی قبل از حافظ بوده کم نیاورد و گفت:
روح حافظ در خواب به سعدی نازل شده و این شعرو بهش گفته.
منم اون روز فهمیدم که ارواح آدما همین جوری ولن. گاهی میرن سراغ آدما و براشون شعر میخونن!!!
خیلی وقتها هم واقعن این اسی و مونیها اصلن نمیدونن شعر از کدوم شاعره، از شعر هم که سر در نمیآرن، از وبلاگ نویسی هم فقط تعریف و تمجید و بلدن پس این وسط چی باقی میمونه؟ همین تشکرها و پروازهای خیالی
ممنون از توضیحاتتون
پروانه:
در یکی از نشست های حافظ سخنران به زیبایی یک ساعت از بیت هایی که حافظ از شاعران دیگر گرفته و اندکی در آن تغییر داده سخنرانی کرد . او می گفت برخی حافظ را به نادرستی دزد ادبی می دانند.
شهرزاد:
پروانه جان نوشتاری که در ادامه میآید، خلاصهای است از صفحات 160 تا 163 کتاب که دیدگاه دکتر استعلامی است دربارهی بازآفرینی مضامین شاعران دیگر در شعر حافظ
یکی از پرسشهایی که در دیوان حافظ و در آثار گذشتگانی که از او سخن گفتهاند، پاسخ روشنی ندارد این است: حافظ از چهارصد سال شعر فارسی پیش از روزگار خود، آثار چه کسانی را خوانده است؟ او بی شک بسیاری از آثار پیش از روزگار خود را خوانده و نتیجهی روشن آن هم ذخیرهی ذهنی او از ادب فارسی است. واقعیت دیگری را هم باید دید که مضمون و تعبیر همانند، در اثر دو شاعر همیشه دلیل آن نیست که آن را یکی از دیگری گرفته است و فقط با احتمال میتوان گفت یک شاعر مضمونی یا تعبیری را که در دیوان گذشتگان خود خوانده و در خاطرش مانده، در زمانی دیگر در شعر خود آورده است.
از حافظ پژوهان این روزگار، کسانی کوشیدهاند که با تکیه بر همین مضامین و تعبیرات همانند، تاثیر سخن شاعران پیش از عصر حافظ را در شعر حافظ نشان دهند و کارشان بیگمان سعی مشکور است اما به یک داوری قطعی هم نمیرسد، چرا که اگر همه دیوانها و منظومههای پیش از قرن هشتم هجری و همه شعرهای پراکنده در تذکرههای شاعران را، بیت به بیت، کنار ابیات دیوان حافظ بگذاریم و هزاران مورد مشابه را بیرون بیاوریم، باز پرسش اصلی برجای میماند که آیا همهی این موارد اقتباس و تقلید است؟ بسیاری از آن کاربردهای همانند، ممکن است روزی مثلن از خاطر فرخی سیستانی گذشته باشد و سیصد سال بعد – فقط به توارد – به خاطر حافظ آمده باشد و با قطع و یقین نتوانیم بگوییم که حافظ از فرخی گرفته است. بسیاری از مضامین و تعبیرهای مشابه هم در هر زمانی، در حافظهی عمومی اهل ادب جریان مییابد و حافظ یا هر شاعر دیگر ممکن است شنیدههای خود را در سخنش بیاورد، بی آن که ماخذی برای آن در خاطر داشته باشد.
در غزلهای حافظ، چندین مصراع از غزلهای سعدی آمده است، بی هیچ اشارهای به سعدی. با صلابتی که در حافظ سراغ داریم، آیا میتوانیم بگوییم که حافظ دست به سرقت ادبی زده است؟ آن هم چند مصراعی که در شمار شاه بیتهای سعدی نیست. عباراتی است که به یکی از گوشههای زندگی مربوط است و از زمان سعدی روی زبان مردم بوده و حافظ هم مثل دیگران آنها را به کار میبرده است. در کلام حافظ مضامین و تعبیراتی است که ذهن را به سوی عاشقانههای شاعران عرب میبرد و آن موارد هم میتواند برگرفته از ذخیره سالهای مدرسه، زیستن حافظ با اهل ادب و خواندهها و شنیدههایی باشد که هر کس با گذشت زمان به خاطر میسپارد و در لحظههایی که به یادش میآید، شاید نمیداند آنها کی و کجا خوانده است؟ در این گونه مشابهتها نمیتوانیم سخن از تقلید و اقتباس بگوییم خاصه که مشابهت آن قدر هم دقیق و روشن نیست که ذهن ما در نظر اول شعر شاعر عرب را به یاد آورد. دیگر این که پیش از حافظ این گونه مضمون و تعبیر در شعر منوچهری دامغانی و امیرمعزی بوده و اگر حافظ ویرانهی دل عاشق را مانند ربع و اطلال و دمن – بازماندهِ آثار کاروان معشوق – گفته است، باز نمیتوان حکم کرد که او آنها را از شنیدههای خود به یاد داشته و یا از منوچهری و امیرمعزی گرفته یا خود در معلقان هفتگانهی عرب خوانده است.
یک نکتهی بسیار مهم نباید از نظر دور بماند، این که مضامین و تعبیرهایی که پیش از حافظ در سخن شاعران دیگر بوده و در شعر حافظ هم هست، غالبن در کلام حافظ جلوهی تازهای دارد و در واقع آفرینش تازهای است. حافظ – و بیگمان شاعران بزرگ دیگر نیز – آن چه را خوب و زیباست میگیرند، در بوتهی ذوق خداداد خود ذوب میکنند و به صورت دیگری که آفریدهی خود آنهاست، عرضه میکنند....
خوشحالم که یادداشتی از شما اینجا می بینم .. این روزها گرفتار دنیای واقعی بودم و از دنیای مجازی دور .. بگذریم از اینکه هنوز تردید دارم کدام یک از این دنیا ها برای انسان امروز واقعی تر است ! به هر حال گرفتاری هایم همراه با شادی بود خوشبختانه ....
قبل از هر چیزی نام این کتاب برایم جذاب است . به نظرم با توجه به توضیحات شما باید خیلی با ظرافت انتخاب شده باشد .
این توضیحات شیرین را دوست داشتم و باز یادم آمد که چقدر شیراز را دوست دارم .. گاهی فراموش می کنم که شیراز را به خاطر حافظ دوست دارم یا حافظ را به خاطر شیراز !
متاسفانه مخمد استعلامی را هیچ نمی شناختم و خوشحالم که با او آشنا شده ام .. بی تردید به دنبال این کتاب خواهم بود که شک ندارم دوستش دارم . مرسی .
چیزی که در این کتاب خیلی دوست دارم، سادگی و دلنشینی آن است. بدون این که خستهات کند و به دور از پیچیدگیهای معمول خیلی ساده و دوستانه تصویر روشنی از حافظ و دورانش به خواننده میدهد.
شیراز: آن قدر در شیراز حسهای خوب متفاوت هست که من هم نمیدانم کدام را به خاطر کدام دوست دارم ولی مطمئن هستم یکی از قویترین این حسها به حافظ برمیگردد.
این وبلاگ را خیلی دوست دارم و سعی میکنم بیشتر در اینجا بنویسم.
شاد باشید و پر از روزهای خوب
شهرزاد گرامی
بسیار سپاسگزارم که وقت پر بهایت را گذاشتی و کوتاه نوشتی از آن بخش اینجا نوشتی.
سپاس از همراهیهای مهربانانهی شما
در پاسختان به خانم فرناز از شیراز نوشتید. شیراز شهری است که من شش ماه تمام، هر پنجشنبه جمعه به آن جا می رفتم. دورانی که سرباز بودم. تمام هفته را غیر از این دو روز را در جایی بودم که هیچ اثری از شیراز نداشت. عین همه جاهای مشابه آن بود در سراسر ایران. ولی همین که آزادمان می کردند به شیراز می رفتیم. یعنی با یک سرویس به شهر می رفتیم. شهری که نامش شیراز بود. تمام آن تعطیلات آخر هفته را به یاد دارم. شیزار و سعدی و تخت جمشید و بازار و مسجد وکیل و ......... سانسور.
من شیراز را با حافظ شناختم، همیشه دوست داشتم بدانم شهر شاعری که پدرم آن همه دوستش دارد و شعرهایش را همیشه زمزمه میکند، کجا و چه شکلی است. اولین باری که شیراز رفتم، هشت ساله بودم، هنوز هم هر بار شیراز میروم با همان خاطره و همان تصویر هشت سالگی همه جا را میبینم و بیشتر و بیشتر دوستش دارم هر چند سیمای شهر آن گونه که انتظار داری نیست...
سلام.
این یک دعوت است......
[گل]
حتمن ممنون
از در خونه که زدیم بیرون پنج تا پسر بچه، تا ده سال رو دیدم که فال حافظ به دست ، تو عالم خودشون بودند . داشتند با هم حرف می زدند ، نمی دونم چی به هم می گفتند . اولین بار بود که نیومدن التماس که یک فالی ازشون بخریم.
ایستادم و یکی یکی شونو نگاه کردم. اونام زل زده بودند منو نگاه می کردند! نمی دونم چرا نگاهشون مثل همیشه نبود. تازه دو تا خواهرزاده ی 10 و 14 ساله هم زل زده بودند ما رو نگاه می کردند. همه منتظر بودند ببینند چی میشه....
پرسیدم: شما چی می فروشین؟
دستاشون دراز شد: فال !
گفتم : نه غزل حافظ..
باز هم نگاههایی با علامت تعجب!
-خوب اگه هر کی تونست یک غزل برام بخونه ازش یکی می خرم.
بازهم بر بر نگاهها ...
یکیشون مثل اینکه داره درس جواب میده گفت: ای صاحب فال بدان و آگاه باش که...
وقتی تموم شد گفتم: نخیر این که شعر حافظ نیست
بلافاصله در یک پاکتو باز کرد و بهم نشون داد: نوشته بود ای صاحب فال بدان که اطراف ترا رقیبان احاطه کرده اند و...
اون طرف فال رو بهش نشون دادم و گفتم این شعر حافظه! نه اینی که تو می گی..
نگاهها ادامه داشت، دیگه خواهرمم و شوهر خواهرم هم اضافه شده بودندو...
دویست تومنی در آوردم دادم به اونی که فال رو به خاطر من باز کرده بود
مونده بود پولو بگیره یا نه....
این غزل حافظ نصیبم شد :
شهریست پر حریفان از هر طرف نگاری
یاران صلای عشق است گر می کند کاری
...
در گنجور همچین غزلی نبود!
چه شرط سختی براشون گذاشتین ولی شاید همین باعث بشه هر از گاهی برای خودشونم یه پاکت باز کنن، هم فاله و هم تماشا !
خیلی وقتها از این بچهها به خصوص اینایی که قناری هم دارن، فال (یعنی همون غزل حافظ) میخرم همیشه هم فقط شعرش رو میخوانم ... جالبه که توی کتاب حافظ به گفتهی حافظ حتی به این فال گرفتنها هم اشاره شده
شهری است پر حریفان.... دیوان حافظم پیشم نیست ولی این شعر رو یادم میاد، فکر نمیکنم جزء غزلهای الحاقی باشه باید ببینم.