ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
نویسنده: میر جلال الدین کزازی -1327
نام کتابها:
1-دیر مغان -گزارش بیست غزل حافظ بر پایه زیبا شناسی و باور شناسی
65000 ریال
380 ص
چاپ اول 1375
چاپ دوم 1389
2-پند و پیوند-گزارش بیست غزل حافظ بر پایه زیبا شناسی و باور شناسی
55000 ریال
261 صفحه
چاپ اول 1378
چاپ دوم 1389
3-چراغی در باد -گزارش بیست غزل حافظ بر پایه زیبا شناسی و باور شناسی
50000 ریال
240 صفحه
چاپ اول 1389
نشر قطره
دکتر کزازی در این سه کتاب به شرح غزل های حافظ پرداخته اند. هر کتاب بیست غزل را در بر دارد. روش نگارش این گونه است که ابتدا یک غزل از حافظ را به صورت کامل آورده و سپس بیت به بیت به آن پرداخته اند. ابتدا شرح کوتاهی از هر بیت نوشته شده ،پس از آن از دید ادبیات کلاسیک به «زیبا شناسی» پرداخته شده و اگر بیت ریشه در باورها داشته است با عنوان «باور شناسی» بیت را شرح می دهند و ریشه ها را می کاوند.
این سه جلد را ورقی بزنید تا ببینید تک تک بیت ها هر یک از دید زیبا شناختی چه مقدار جای سخن دارد!
در دیباچه استاد نوشته اند که پژوهندگانی چون «بهاءالدین خرمشاهی»،« روانشاد حسینعلی هروی» و «رحیم ذوالنور» پیش از این ، نیک به گزارش دیوان خواجه پرداخته اند . و هم چنین بازگو نموده اند ،در این سه جلد ، به دیدگاههای «واژه شناسی » و «سبک شناسی» که دیگران بیشتر به آنها پرداخته اند، پرداخته نشده است.
پیوندی خواندنی از غزلیات حافظ: آتشی که نمیرد
برداشت هایی از کتاب دیر مغان:
حافظ! از باد خزان در چمن دهر مرنج! / فکر معقول بفرما ، گل بیخار کجاست؟
ای حافظ از اینکه باد شورنده و آشوبنده ی خزانی به چمن روزگار می وزد و آن را گزند می رساند، مرنج! درست و سنجیده بیندیش، این قانون زندگی است: گل همواره با خار همراه است.
زیبا شناسی
در میان گل و چمن، همبستگی هست، و در میان گل و خار ، ناسازی.
چمن دهر تشبیهی رساست: دهر به چمنی مانند شده است که باد پاییزی آن را بر می آشوباند و به تاراج می برد، از این روی، می توان باد خزان را نیز استعاره ای آشکار از رویدادهای تلخ و گزندهای گیتی شمرد که روزگار را به آشوب و تباهی می کشند. چمن ، گل ، خار استعاره را می پرورند. پرسش در بیت هنری است و از سر انکار.
دیر مغان
+++
بررسی یک بیت از دید باور شناسی:
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو / که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
باورشناسی
خواجه در این بیت خیامانه اندیشیده است، و اندرزمان داده است که زمان و زندگانی را که نیک گذر است، پاس بداریم، آنها را با کاویدن راز روزگار که کاری است بی سرانجام، تباه نسازیم. گرامیداشت دم یکی از بنیادهای باورشناختی در دبستانهای درویشی و نیز در اندیشه های شادخوارانه از گونه اندیشه های خیامی است: درویش به همان سان شادخوار، دادِ هر دم را به شایستگی می دهد. هرگز اکنون را در سودای آینده و یا در اندوه گذشته وا نمی نهد و بیهوده تباه نمی گرداند. خواجه در این بیت شوریدگان دوست را که راه شناخت و رسیدن به وی را بی خویشتن و سودایی و سرانداز می پیمایند، با روش فیلسوفان و جهانشناسان که با پویش های دور و دراز ذهنی و به یاری خرد و استدلال می خواهند راز های سر به مهر جهان را دریابند و بگشایند، سنجیده است.آن شوریدگان ، به پای شیفتگی و پویه ی شور و آرزومندی، راهی دیریاز و دشوار را در شناخت و راه بردن به دوست می پیمایند که هر گز خردورزان استدلالی با پای «چوبین و بی تمکین» خود گام در آن نمی توانند نهاد. داستان اینان و آنان داستان بوسعید است یا بوعلی . بو سعید چونان مرد عشق، در باره ی بوعلی که مرد خرد بود گفته بودکه: این پیر - در شگفتم که چگونه لنگان و عصازنان راهی را که من پس ِ پشت نهاده ام، پیموده است.
دیر مغان- ص80
دست شما درد نکنه بابت معرفی کتابها باید این سه گانه رو تهیه کنم .
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
با اجازه شما این بررسی این بیت رو به آتشی که نمیرد میبرم، تعبیر کاملی است بیانگر شناخت و توجه عمیق دکتر کزازی به غزلیات حافظ
حافظ اینجا می گوید از مطرب و می سخن بگو و در جایی دیگر هم می گوید:
دور فلکی یکسره بر منهج عدل است
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل
شاید اگر این حکایت همیشگی از می و مطرب بوده یکی از دلایلش همین اطمینان از منطق گردش دور روزگار بوده
این مقایسه و نقل باورهای که اینجا در قالب سخن بوسعید و مقایسه با بوعلی بیان شده هم خواندنی است و آن تعریف اولیه از درویش من رو یاد صوفی ِ ابن الوقت مولانا و استفاده از لحظه و زمانی که در آن هستیم می اندازه.
شهرزاد قربونت این خودت بودی که تو لیست کتابهای حافظ خوانی دیر مغان رو معرفی کردی و دوجلد دیگه هم دنباله ی دیر مغان هستند.
استاد کزازی نوشته اند ناشر آنقدر صبر کرده تا نوشتن نامه ی باستان به پایان برسه و دوباره رفته سراغ دکتر کزازی برای ادامه غزل ها.
راستی دیوان حافظ چند تا غزل داره؟
دلیل اهمیت به مطرب و می رو چه خوب توضیح دادی!
من که این کتابها رو دوست دارم و با کمکت امیدوارم در آتشی که نمیرد همه ی آنها را بخوانیم.
معرفی نیم خطی من کجا و این معرفی خوب و مستند کجا، به هر حال حتمن کتابها رو میخرم تا با همراهی شما و دوستان در کنار سایر دیدگاهها، نظرات دکتر کزازی رو هم بخوانیم.
تعداد غزلیات دیوان حافظ تو نسخههای مختلف کمی با هم فرق داره ولی تقریبن حدود 500 غزل
من هم این کتابها رو دوست دارم به خصوص که دیدگاه استاد در بعضی موارد (مثلن آیین مهر) با دیدگاه برخی از حافظ شناسان متفاوته و میشه با مقایسه این نظرات نکتههای جدیدی رو آموخت.
500 غزل !
خوب پس این کتابهای بیست غزل، بیست غزل ،.. ادامه دارد.
همیشه میگویم برای شناخت استاد کزازی باید یک کلاس نزد شهرزاد رفت.فکر و شخصیت بالای استاد را خوب می شناسی.
بیست ساعتی شاگرد کلاس دکتر کزازی بودم در پایان گفتند: امید دارم در این نشست های ده گانه روزنی برای شما به جهان شاهنامه باز شده باشد.
تو هم با دادن نام کتاب روزنی باز کردی.
سلام لینکتون کردم ؛ نظر بمونه وقتی چند بار دیگه بهتون سر زدم
سلام
ما هم شما را به اینجا پیوند می زنیم.
این متن نوشته شماست یا آقای کزازی؟ :
"در دیباچه استاد نوشته اند که پژوهندگانی چون «بهاءالدین خرمشاهی»،« روانشاد حسینعلی هروی» و «رحیم ذوالنور» پیش از این ، نیک به گزارش دیوان خواجه پرداخته اند . و هم چنین بازگو نموده اند."
در این متن من منظورم واژه نموده اند است.
و اما حرف من:
در یک دورانی افتخار دیدن غلامحسین سالمی یکی از مترجمین خوب کشورمان را داشتم که الان دیگر ندارم. ولی کماکان، همیشه با دیدن واژه هایی چون نموده اند و گردیده اند به یاد ایشان می افتم.
باور غلامحسین بر این است، که به من هم منتقل کرده اند و از آن تاریخ هرچا که دیده ام این را گفته ام و اگر نگفته ام بی توجهی من بوده است:
نموده اند یعنی نشان داده اند و به معنی کرده اند نیست.
گردیدن یعنی چرخیدن و به معنی شدن نیست.
به جای نمودن باید بگوییم کردن و به جای گردیدن از شدن استفاده باید بکنیم.
این دو واژه از زمان نوشته های هدایت به زبان پارسی راه پیدا کرده اند. شاید قدیمی تر هم باشد ولی من ندیده ام. اگر فرصتی به شما دست داد و توانستید با آقای کزازی صحبتی بکنید این دو را از ایشان بپرسید.
این متن از خود من هست اگر از دکتر کزازی بود داخل گیومه می آوردم.
ضمنا کتابهای دکتر کزازی را که می خوانی حرف زدن خوت هم یادت می رود.
سلام خدمت استاد عزیز وبلاگ نویس
یک هفته است که با وبلاگ شما آشنا گشته ام.خلاصه جالب و جامعی را بعد از معرفی هر کتاب ارایه می دهید که هر علاقه مند به ادبیات را برای مطالعه کتاب های معرفی شده راغب تر می نماید.با توجه به این که بیشتر اظهار نظر کنندگان از اعضای خانواده هستند به نظر می رسد جو خانواده بیشتر حول و حوش مسایل علمی می گذرد و این مایه ی بسی خوشبختی است. با توجه به این که بوشهری هستم دوست دارم از نویسندگان دیار ما که از جمله آنها صادق چوبک٬محمد رضا صفدری٬رسول پرویزی٬منیرو روانی پور٬منوچهر آتشی و سید محمد رضا هاشمی زاده هستند نیز کتاب هایی را در وبلاگ وزین شما ببینم.امید که در ادامه رسالت فرهنگی خود موفق باشید.
با تشکر
اعضای این وبلاگ هیچ نسبت فامیلی با هم ندارند و همه همدیگر را لزوما حتی ملاقات هم نکرده ایم.
فکر می کنم از صادق صادق چوبک لوطی و انترش را اینجا نوشته ایم.
محمد رضا صفدری: داستان کوتاهی به نام« پریون» را در یک وبلاگ دوستی به گفتگو گذاشته بود و حسابی بحث بالا گرفت. پس از کتابی به نام «من ببر نیستم...» را خریدم و در کتابخانه گذاشتم که تا کنون نخوانده ام سعی می کنم بخوانمش و در اینجا بنویسم.
قلم این نویسنده بسیار متفاوت است.
در ضمن شما چرا از این نویسندگان نمی نویسید ما بخوانیم؟
با سپاس
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
من هیچ بیتی را به اندازه این بیت در طول زندگی با خودم زمزمه نکرده ام و به آن باور نداشته ام.
در هر قضاوتی در مورد آدمیان که خواسته ام بکنم این را در ذهنم داشته ام. خیلی آرام بخش است و خیلی آدم های غیر قابل تحمل را با این بیت تحمل کرده ام.
اول از همه گل وجود خودم را می گویم که کلی خار دارد. خارهایی که همیشه خودم را هم می خراشد چه برسد به دیگران.
این روزها ایمیل فورواردی قشنگی در مورد خار ژشت ها هست آن را خوانده اید؟
به آقای مهدی بهشت:
در مورد فعل هایی مثل "گردید" و "نمود" که اشاره کردید، آنچه می دانم اینجا می نویسم سپاسگزارم می شوم اگر اشتباه می کنم شما، پروانه گرامی یا سایر دوستان تصحیح کنند:
فعل هایی که از مصدرهای گردیدن و گشتن مشتق می شوند، در ادبیات پارسی هم به معنای چرخیدن و هم در معنای شدن به کار رفته اند. هر چند برخی معتقدند تنها وقتی می توانیم از فعل های مصدر گردیدن در معنای جز چرخیدن استفاده کنیم که از آن معنای تغییر و دگرگونی دریافت شود و نه معنای فعل ربطی و اسنادی ولی نمونه هایی که در ادبیات و نوشته های نظم و نثر پارسی می بینیم گویای این است که کاربرد مشتقات این مصدر در چند معنای متفاوت (چرخیدن - در معنای ربطی – تغییر و دگرگونی) رایج بوده برای مثال می توان به این چند نمونه که از غزلیات حافظ و تذکره الاولیای عطار انتخاب شده نگاه کرد:
کاربرد فعل مصدر گردیدن در معنای تغییر و دگرگونی:
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
***
کاربرد فعل مصدر گردیدن در معنای فعل اسنادی (شد):
همین که ساغر زرین خور نهان گردید
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
***
کاربرد فعل مصدر گردیدن در معنای چرخیدن:
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
************
نمونه هایی از تذکره الاولیا:
... اگر بنده ای مطیع خداوند بود و در جمله عمر مگر نفسی و او را در حظیره قدس فرود آرند، چون حسرات آن نفس بر او کشف کنند، آن بهشت بر وی دوزخ گردد.
***
و گفت: فراموشی نفس یاد کردن حق است و هر که حق را به حق شناسد، زنده گردد و هر که حق را به خود شناسد، فانی گردد.
در صفحه 284 فرهنگ درست نویسی سخن (فرهنگ انوری) هم نگارنده اشاره ای به کاربردهای دستوری (و نه معنایی) فعل گشتن کرده که اگر دوستان علاقه مند هستند می توانند به این کتاب هم مراجعه کنند.
به نظر میرسد اینها از این سری کتاب هائی است که وقتی در کتابخانه ات داشته باشی با هر مراجعه به حافظ یک بار هم به آن مراجعه خواهی کرد . معرفی بسیار خوب و لازمی بود . مرسی . طرح جلد کتاب ها هم دوست داشتنی است .
طرح جلدها شون خیلی قشنگ تر از این عکس هاست.
به خانم شهرزاد
از این که متن هایی قدیمی تر از صادق هدایت را در این جا آوردید سپاسگزارم. این هایی که نوشتید را دیده بودم و بی توجه از کنارشان گذشته بودم اگر نه به غلامحسین سالمی هم می گفتم. و حتمن ایشان هم به این مورد شما اشاره می کردند. ولی روزی که این را به من گفتند حتمن در من بضاعت فهم این را نمی دیدند و کلن برای من کاربردش را قدغن کردند. در مورد گردیدن با توجه به کامنت شما دیگر خیلی سخت نمی گیرم. هرچند کاربرد درستش را باید برای خودم جا بیاندازم. ولی امروزه واقعن خیلی بکار می رود.
"من خوشحال گردیدم". این دیگر تغییر و دگرگونی نیست. و فکر می کنم کلن غلط است. نیست؟
ولی نمودن؟؟؟؟؟؟؟
حجت بر ما تمام کنید.
و من چقدر از این جمله آخر خودم خوشم می آید.
محسن فکر کرده علیآباد هم شهریه و من هم چیزی بارمه که از من خواسته در مورد این افعال نظر بدم. در وبلاگی که صاحب نظران نظر میدهند چه جای سخن است؟
من هم با نظر سرکار خانم شهرزاد کاملاً موافقم که گرچه فعل گردیدن به معنی تغییر و دگرگونی یا چرخیدن است، ولی در بسیاری متون به معنی شدن هم به کار فته است. ولی من همچنان ترجیح میدهم آن را برای دگرگونی به کار ببرم.
فعل نمودن هم قاعدتاً باید در مواردی به کار رود که حاصل جمله عینی و مشهود باشد که متأسفانه خیلی به جای فعل «کردن» استفاده میشود که نه تنها نادرست است که نازیبا هم هست. همین طور فعل «ساختن» که تفاوت آن را با فعل «کردن» در نظر نمیگیرند.
در 25 سال تجربهی ویراستاری با بسیاری کسان از افراد معمولی و دانشجو گرفته تا اساتید بر سر این گونه افعال سروکله زدهام که بلکه آن را درست به کار برند. متأسفانه جز کارشناسان ادبی دیگران اهمیت چندانی به این تفاوتها نمیدهند و استدلالها همانند آب در هاون کوفتن میشود (میگردد!). و در برابر یک ساعت حرف و حدیث و ارائهی مثال جوابشان این است که این جور چیزها اهمیت ندارد، مهم درک مطلب است!
تأسفبارتر این که افراد دارای تحصیلات بالاتر بیشتر بر نظر خود (بدون هیچ دلیلی، و فقط به صرف این که من میگویم) پای میفشارند.
ورود شما را خوش آمد می گویم.
من هیچ تحصیلات کلاسیک ادبیات ندارم و با قواعد نگارش آشنا نیستم.
انشای خوبی هم ندارم دوستان لطف می کنند من را تحمل می کنند.
این طور که معلوم هست تا کنون از دانش شما بی بهره بوده ایم. بسیار سپاسگزارم که در این گفتگو شرکت کردید و به راستی این روزها باید نگران زبان پارسی بود و باید مراقبش باشیم.
به آقای رشاد:
از همراهی شما در این بحث بسیار سپاسگزارم و چقدر خوب اگر هر از گاهی سری به اینجا بزنید و ما هم از دانسته های شما بهره بگیریم. حق با شماست بعضی وقتها چقدر استفاده از این گردید و گردد و ... به جای شود و شد و... خنده دار است مثل همین موردی که شما نوشتید یا خوشحال گردیدنی که آقای مهدی بهشت اشاره کردند.
*******
در مورد فعل نمودن هم با نظر آقای مهدی بهشت و آقای رشاد موافقم. در متون گذشته "نمودن" به معنای نشان دادن و اظهار کردن آمده:
نخست آفرین کرد مر شاه را
به بیژن نمود آگهی راه را (فردوسی)
***
در نظربازی ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند (حافظ)
و یا حتی این بیت:
دیدار می نمایی و پرهیز می کنی / بازار خویش و آتش ما تیز می کنی
هر چند خودم هم مدتی است نمودن را فقط در معنای اصلی اش (نشان دادن) استفاده می کنم ولی این را هم باید اضافه کنم که امروزه کاربرد این فعل به معنای "کردن" حتی توسط صاحب نظران و ادیبان هم رایج است، در فرهنگ انوری در توضیحات این واژه چنین آمده است:
معنی اصلی "نمودن" در فارسی نشان دادن، نمایش دادن و اظهار کردن و مانند آن هاست اما هنگامی با اسم یا صفت فعل مرکب می سازد که هیچ یک از معانی به طور صریح از آن اراده نشود، یعنی همکرد نمودن در ترکیب درست معادل فعل "کردن" است و در همه موارد جانشین آن می تواند شد. مانند زاری نمودن = زاری کردن، سعی نمودن = سعی کردن، استقبال نمودن = استقبال کردن و ...
در ادامه شواهدی از کتاب های هفتاد سخن خانلری و دیداری با اهل قلم غلامحسین یوسفی در تایید همین تعریف ذکر شده:
«عموم کسانی که درباره نثر پارسی معاصر بحث کرده اند، جمال زاده را پیشرو این طریق شمرده اند و از سهم بزرگ او در این کار یاد نموده اند. (غلامحسین یوسفی، دیدار با اهل قلم)»
سلام. خسته نباشید. از وبلاگ کتابنوشت اومدم. 2 روزه که وبلاگ من فیلتر شده. یعنی فکر کنم کلن blogspot فیلتر شده. اگه تا بعد از 25 بهمن فیلترشو ورنداشتن، لطفن منو از لینکهاتون حذف کنید(: خیلی ممنون
سلام
بله وبلاگ من هم فیلتره . پیش از این چندین بار بلاگر کلن فیلتر شده است. بهتر است چند روزی صبر کنیم.
به رشاد:
با بضاعت ادبی من، علی آباد نه تنها شهر است که اصلن کشور است.
به رشاد و خانم شهرزاد:
با توجه به نظرات شما حجت بر من تمام شد.
یعنی بهتر است و درست هم هست که راه خودم را بروم و نمودن و گردیدن را جز در مورد نشان دادن و چرخیدن بکار نبرم. حال اگر روزی و روزگاری در نوشته ها و گفتارهایم به جایی رسیدم که در توضیحات شما با آن آِشنا شدم، اگر بضاعت تشخیص آن را داشتم به طور استثنایی این دو را در غیر معنی همیشگی شان استفاده خواهم کرد.
ممنون از هر دوی شما.
بعد از مدتها اومدم و از این پست شما بسیار بسیار شاد گشتم خیلی عالی بود کتابها رو حتمن می خرم فکر کنم کم کم کتابخونم منفجر بشه از شهرزاد عزیز و آقای محسن هم ممنون مطالب خوبی عنوان شده بود
با سلام به دوستان عزیز و مدیر محترم وبلاگ. من خودم کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دارم و معلمم. بهترین استادم در ادبیات جناب آقای استاد احمد هاتفی بوده و خوشبختانه بعد از تحصیلات دانشگاهی توفیق شرکت در جلسات ادبی و بویژه حافظ شناسی ایشان را داشته ام .بصورت اتفاقی به وبلاگ خوب شما رسیدم و به این نقطه نظرها که نمودن را بهتر است به صورت ترکیبی به معنای کردن و گردیدن را به معنی شدن به کار نبریم .فورا یعنی چند دقیقه پیش پرسش را با استاد هاتفی که در کنار ریاست انجمن حافظ شناسی اردکان, استاد زبانشناسی تاریخی و ریشه شناسی هم هستند در میان گذاشتم. ایشان گفتند که هر دو درست است و چند نمونه از شعرهای قدما از جمله سعدی و حافظ را برایم ذکر کردند که نمودن جزءی از فعل ترکیبی و به معنای کردن بود که از آن میان تنها این دو مورد یادم مانده: ساقیا لطف نمودی قدحت پر می باد یعنی لطف کردی/ روی نگار در نظرم جلوه می نمود یعنی جلوه میکرد. و نیز دو بیت عنوان کردند که گردیدن به معنی شدن است که من یک موردش را یادداشت کردم: همین که ساغر زرین خور نهان گردید..... یعنی همین همین که خورشید نهان شد......
با سپاس از همگی
به خانم حکیم:
این که چند مورد را می فرمایید ما هم در اینجادر کامنت های قبلی کمی تا قسمتی زیر بار رفتیم و پذیرفتیم. هرچند در مثال آخرتان (همین که ساغر .... ) این گردیدن چون صحبت از خورشید است، می تواند کاملن بجا باشد.
بهرحال خواستم عرض کنم این روزها کلن، همه و همه نمودن را به جای کردن و گردیدن را به معنی شدن استفاده می کنند. مشکل من هم همین است.
با سپاس از وقتی که گذاشتید.
شادزی.
محسن