ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
نام کتاب: نادر فاتح دهلی
نویسنده: عبدالحسین صنعتی زاده کرمانی 1273 - 1352
انتشارات: دنیای کتاب
۵۲۲ صفحه
با خواندن این رمان تاریخی ِ «پدر رمان تاریخی ایران» عبدالحسین صنعتی، احترام خاصی نزد خواننده می یابد.
داستان از بهار سال 1112 هجری ،320 سال پیش آغاز می گردد. نذر پسر بچه ای چهارده ساله داس در دست و کوله علفی در پشت از دره به زیر می آمد، احساس می کند هوا در حال دگرگونیست که رگبار شدید و از پس آن سیلی خانمان برانداز حاصل کشاورزی ایل را با خود می برد. همان گاه ازبک ها به سیاه چادرهای ایل هجوم می برند و به چپاول سیاه چادرها می پردازند هر مرد و زنی که میدیدند اسیر می گرفتند در نیمی از ساعت دیگر اثری از چادر و بهار و قریه باقی نمانده بود آنچه مانده بود و اجساد کشته شدگان را هم سیل با خود برد.
نذر از بالای دره شاهد این حمله ی وحشیانه ی ازبکها بود. پدرش به ابیورد رفته و مادرش در میان چادر بود. مادر نذر اسیر ازبک ها شده بود....
نذر در پی جستجوی ازبکها به فرامرز منجم و چند شتر که قافله اش را در سیل از دست داده بود برمی خورد .منجم اختر شناس آینده ی نادر را می بیند و نا خودآگاه همراهی اش می کند.
به دنبال ازبک ها می روند، آنها را می یابند و از دور شاهد رفتار ازبکها با زنان و دختران ایل نذر می شوند ، پس از اینکه به دست ماموران ازبک ها می افتند به کمک فرامرز ازبکها را فریب داده همه را با بار شتران فرامرز شراب ، مست می کند .... اینجا نویسنده بسیار قشنگ مکث و حالت نذر را توضیح می دهد و تو را آماده ی تصمیم نادر می کند که با داسش سر از تن رییس آنها جدا می کند و با کمک دیگر اسیران آزاد شده سری به تن آن خوابان مست نمی گذارد. سرها را به زین اسب هایشان بسته به سوی ابیورد راه می افتند...در اینجاست که او را نادر می نامند...
....
داستان تا پایان زندگی نادر ادامه می یابد.
خیلی وقت ها به این فکر می کنم که مردم هندوستان همان تصوری که ما از چنگیزخان مغول داریم را از نادرشاه افشار دارند.
آن زمان که غذای آماده و کنسرو هواپیما که نبود تا خوراک این همه لشگر را به آنها برساند بین راه به آبادی که می رسیدند بسته به فرمانده جنگ بود چه دستوری دهد...نادر وقتی به دهلی رسید پس از اینکه خواسته خودش را برای محمد شاه توضیح داد و تاجش را به او پس داد مهمان محمد شاه شد و در برجی جای گرفت . در آنجا بود که هندی ها شبانه شروع به کشتن اطرافیان نادر می کنند تا به نادر برسند صفورا به نادر خبر می دهد و....از آن پس خونریزی به راه می افتد به گونه ای که فردای آن روز تمام کوچه پس کوچه ها پر از اجساد زن و مرد و کودک می شود یکی از دلخراش ترین صحنه های این کتاب توضیح آنروز دهلی است که پس از برقراری آرامش برای پیشگیری از طاعون جسدها را بدون مراسم و گروهی در همان خیابان ها می سوزاندند و چهره ی شهری پر از دود و بوی بد و زنده های هراسناک... بسیار وحشتناک بود .نادر قصد ماندن آنجا را نداشته و باز می گردد ودر بین راه بسیار بیرحمانه به آبادی ها سر راهش برای به دست آوردن خوراک حمله می کرده در عین حال آن همه طلا و جواهراتی که به او هدیه داده شده بود بیش از ظرفیت همراهانش را با خود حمل می کرد فشار زیادی به لشگرش می آمد. این صحنه های کشتار در دهلی برای کین جویی و بازگشتش بی گمان یاد بسیار بدی در ذهن هندیان گذاشته است.
کتابهای تاریخی را حتی اگر به شکل رمان و شاید سرگرم کننده هم باشند دوست ندارم . این یکی از آن مواردی است که در خودم سراغ دارم و از آن دفاع نمی کنم . نمی گویم که چه خوب ! اما واقعیت را نگاه می کنم و می بینم . می بینم که برخلاف نظر خیلی ها برای من گذشته چراغ راه آینده نیست . جهان امروز با سرعت و شکل حاصی در حال دگرگونی است و جز گاهگداری از آینده و تصویرهای آن چیزی این را ه را روشن نمی کند . جمله ام را اینطور اصلاخ می کنم : برای من و کسانی که مثل من فکر می کنند چنین است .
شکلی از کلیشه و تکرار در این قصه ها هست که مرا پس میزند و تنها بخشی که در این گونه ها برای من مکثی می آورد نکته ای است که محسن هم به آن اشاره کرده . در این راه همیشه فقط به زجر آدمها فکر می کنم از هر نژادی که بوده اند و به این فکر می کنم که این گذشته ها چراغی برای آینده نبوده چرا که هنوز این کلیشه ها بشدت در حال تکرار است .
فرناز نازنین
بسیار خوشحالم که دیدگاهت را که دید یک جریان فکری است راحت و صمیمی اینجا نوشتی.
امیدوارم در آینده بتوانم با نوشتن از کتاب های اندیشمندان جوان و امروزی کمی بیشتر در این باره به گفتگو بپردازیم.
یک داستان جالبی از این قضیه من می دانم که ارتبطی با جنگ ندارد. این داستان را شنیده ام که در بخث تداعی معانی یک نمونه منحصر به فرد است. و خودش یک رکورد است.
و اما قصه:
در هنگام رفتن و در کویر سیستان سپاهیان خسته و در مانده و گرسنه راه می پیمودند. نادر رو کرد به یکی از سردارانش که در کنارش بود و پرسید:
الان دلت چی می خواست؟
اونم گقت:
یک دیزی مشتی.
نادرشاه هم برگشت و هیچ نگفت یا گفت و رفتند.
چند ماه بعد، هنگام برگشت وقتی به همان نقطه رسیدند، نادرشاه برگشت به طرف همان سردار و از او پرسید؟
با چی؟
اونم گفت:
با دوغ و سبزی خوردن..........
داستان های قشنگ و جالبی در این کتاب از برخورد نادر با سپاهیانش در این کتاب هست یکی از آنها را در همین ستون خواهم نوشت.
سال تحویل 1390 را کلات نادری بودیم . آنجا هم داستان هایی که سینه به سینه نقل شده بود از نادر همراه داشتند و خوب روشن است که همگی با افتخار از او یاد می کردند.
راستی می دانید نادر شاه هم یکی از آن هایی است به دست معمار بزرگ «سیحون» ( به گفته ی خود سیحون) «گور به گور» شده!
نه. نمی دانم.
اصلن نمی دانستم که سیحون یعنی گور به گور.
کی گفت سیحون یعنی گور به گور!؟
سیحون معمار آرامگاه فردوسی ، خیام ،... از جمله نادرشاه است و خاک گور این بزرگان را جابجا کرد. در مورد فردوسی می دانم یک مربع 50در 50 خاک را از آنجایی که بود به جای دیگر برده است.
یعنی این خاک منتقل شده توسط هوشنگ سیحون جسد فردوسی بوده؟
خاکی که در آن جسم فردوسی در آن حل شده بود. مصاحبه سیحون رو دیدید؟
کتابیست که باید اول خواند و بعد امد و نظر داد
معمولا کرمانی ها نویسندگان خوبی از اب در می ایند جز یکی دو موردشان البته!!!
چون داستان های زیادی در باره ی نادر هست می توان نخوانده در باره اش پرسید.
به هر حال نادر کسی بود که محمود افغان را از ایران بیرون کرد...
..
فیروز کتاب را نخوانده ولی در باره ی نادر زیاد خوانده است .ولی صد تا سئوال از من کرد و آخرش هم نظرشو گفت .
اشکال این کتاب اینه که قهرمانانه نوشته شده است.
نویسنده خیلی سعی کرده نادر را خشن و بیرحم جلوه بدهد ولی در نهایت به جز آن قسمت آخر که حتمن روانی شده بود نمی توان خیلی به نادر خرده گرفت.
کتاب «مدرنیته زایا و تفکر عقیم» توسط انتشارات ققنوس منتشر شد. این کتاب درآمدی است بر شرایط تاریخی تفکر در حوزه علوم انسانی در طلوع ایران مدرن. دورهای که در آن نهادهای جدید علمی ــ آموزشی به دست کارگزاران نخستین دولت مدرن ایرانی پایهگذاری شد و با خود رشد و گسترش علوم بهویژه علوم انسانی را به همراه داشت.
مسئله اصلی این است که چرا مدرنیته در غرب همچون نیرویی زاینده به رویش علوم انسانی پاسخگو به مسائل و مشکلات جامعه مدرن غربی انجامید، اما در ایران همزمان با نوگرایی و نوسازی دولتی، مدرنیته چهره دیگری از خود به نمایش گذاشت و تفکر ایرانی عقیم ماند و سنتهای علمی ویژهای که پاسخگوی مسائل اجتماعی جامعه ایرانی باشد به ظهور نرسید و این کتاب سعی بر آن دارد به این سؤال بزرگ پاسخی دهد.
کتاب مدرنیته زایا و تفکر عقیم تألیف مجید ادیبزاده در 208 صفحه با قیمت 4000 ریال توسط انتشارات ققنوس در نمایشگاه کتاب تهران عرضه خواهد شد.
برای اطلاع بیشتر به سایت انتشارات رجوع کنید:
http://www.qoqnoos.ir/showbook.asp?id=1774
باید بخوانیم و ببینیم این «فکر عقیم»!! ما از دید نویسند ه ناشی از چیست؟
مجید ادیب زاده را نمی شناسم. باید بروم سراغ گوگل..
عکس روی جلدش که جالبه!
البته قیمتش 4000 تومان است.
********
مدرنسازی رضاخانی و ناکارآمدی تفکر
کتاب «مدرنیته زایا و تفکر عقیم» به قلم مجید ادیبزاده منتشر شد. این اثر در پی بررسی چالش تاریخی است که همزمان با مدرنسازی ایران دوره رضاخان پدید آمد، چالشی که به ناکارآمدی تفکر انجامید.
مجید ادیبزاده، نویسنده کتاب، در گفتوگو با ایبنا، اظهار کرد: مدرنیته غربی، نیرویی زایشگر بود که به بسط علوم انسانی و پاسخگویی به مسایل جامعه غربی انجامید، اما متاسفانه سیطره دولت رضاخانی بر مدرنیته ایران، تفکر مدرن در دانشگاههای کشورمان را عقیم کرد.
این مترجم در تبیین سخنش گفت: مدرنیته در ایران همزمان با نوزایی و نوگرایی دولتی، چهره متفاوتی با مدرنیته غربی دیگری از خود به نمایش گذاشت و بر این اساس، تفکر مدرن ایرانی عقیم و ناکام ماند و سنتهای علمی که بتوانند مسایل جامعه ایرانی را پاسخ گویند، به ظهور نرسیدند.
وی افزود: در دوره مدرنسازی، دولت در حیطه آموزش به کارفرما تبدیل شد، بنابراین علوم انسانی شکل گرفته در کشورمان بیشتر پاسخگوی مسایل سیاستگذاران بود تا مسایل جامعه.
ادیبزاده ادامه داد: به این ترتیب، خواستههای مدیران رده بالای دولتی در دولت رضاخان بر مجموعه تفکر علمی ایران نفوذ یافت و پرسشگری در نهادهای آموزشی سرکوب شد. دولت در فضای تاریخی مذکور با سرکوب عقلانیت انتقادی، سبب شد نهادهای فکری دانشگاهی به ظهور نرسند.
وی با بیان این که «مدرنیته در ایران همراه با نهادهای مدرن نظیر دانشگاهها وارد ایران شد» اظهار کرد: این کتاب در پی نقد مدرنیته و نهادهای مدرن علمی در ایران است
برداشت از http://www.ketabnews.com/detail-27571-fa-17.html
******
این وبلاگ هم به نام خود آقای ادیب زاده است:
http://majid-adibzadeh.blogfa.com
نه ندیدم. کجا؟ اینترنت؟
بی بی سی پرشن هفته پیش پخش کرد شاید در سایت بی بی سی باشد.
من از کامپیوتر ترانه دیدم دوستانش ضبط کرده بودند.
درود
آقای بهشت
من این کتاب را وقتی 12 سالم بود برای پدرم خواندم یادم نیست به قلم ایشان بوده یا خیر .گذشته از این که تاریخ شخصیتهای بزرگی داشته اما قهرمان پروری روحیه ی ملتهای ضعیف است .
منظورتان از ایشان همین نویسنده ی این کتاب است؟ یعنی: عبدالحسین صنعتی زاده کرمانی؟
اگر نام کتاب نادر فاتح دهلی است پس حتمن همین کتاب بوده.
بله آقای بهشت منظورم آقای صنعتی زاده کرمانی بود.
شما وبلاگ ندارید که گاهی هم ما سری به شما بزنیم؟
درود
آقای بهشت
فقط شاگردم . همین . هیچی برای عرضه ندارم.
سلام .این کتاب رو وقتی 14- 15 ساله بودم خوندم!!!خاطره خوبی برام تداعی کردید!بینهایت سپاسگذارم.
با سلام خدمت شما دوستان یک سوالی داشتم میدونم که جاش اینجا نیس اما اگه تونستی پاسخ بدین سوالم اینه که من کتاب نادرشاه از نورالله لارودی رو خوندم کتاب خوبی هم بود اما بعضی جاهای آن رو متوجه نشدم بعضی جاهای آن مثل روز دهم ع 1 سال 1153 یا روز یکم ج 1 سال 1153 که اصلا هرچی گشتم متوجه نشدم میخواستم حالا هر کسی که اینو می دونه یه راهنمایی کنه اگه لطف کنین پاسخ بدین ممنون میشم با تشکر
سلام
روز یکم ج 1 سال 1153 باید روز اول جمادی الاول سال 1153 باشد.