ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
![]() |
این کتاب داستان پسرک ۱۴ ساله ای است به اسم مومو که در محله ای در جنوب فرانسه درخانه یک روسپی پیر زندگی می کند و این زن از بچه هایی که مادرشان نیز همین شغل را داشته اند نگه داری می کند و مبلغی دریافت می کند
زندگی در پیش رو مملو از به تصویر کشیدن لحظات تلخی است که در عین تلخی
بازگو کننده واقعیات دلچسبی است که میتوان زندگی را از دریچههای مختلف دید و همه را دوست داشت
حتی رزا خانم را که یک پیرزن روسپی بازنشسته است که از روسپی زادگان نگهداری میکند،
رومن گاری و کتابش
رومن گاری آشکارا از جنس زن و جنسیت زن در این کتاب به دفاع برمیخیزد شاید چون خودش هم حاصل ازدواجی است که پدرش او و مادر را ترک میکند و مادرش مرارتهای زندگی را در کنار رومن به تحمل مینشیند، ناخوداگاه دنیای زنانه برایش دنیای امنتر و انسانیتری شدهاست و از اینرواست که وقتی «قادر یوسف» پس از 11 سال از بیمارستان روانی بازمیگردد تا پسرش را ببینید، و رزا خانم با مهارت تمام او را دست به سر میکند تا مو مو را از دست ندهد محمد با لذت تمام این دیالوگها را دنبال میکند و مرگ پدر هم (البته خیلی هم مطمئن نبودند که پدر محمد باشد) بیش از مرگ یک آدم نبود که به خاطر علاقهاش به عایشه (مادر مومو) با ضربات متعدد چاقو وی را به قتل رسانده بود او حتی از اینکه مادرش روسپی بود خیلی احساس کینه و نفرت نداشته هر چند میدانسته که کار شرافتمندانهای نیست ولی اجبار آدمها را درک میکرده.
نقل از صفحه ی 101- 100:
"هنوز نمی دانستم که بعدها پلیس خواهم شد یا تروریست. این را بعدها که بزرگتر شدم خواهم فهمید. ... اما کشتن را خیلی نمی پسندم، برعکسش را ترجیح می دهم. نه، چیزی که دوست دارم، این است که کسی بشوم مثل ویکتور هوگو. آقای هامیل می گوید با کلمات می شود همه کار کرد، بی آنکه کسی را به کشتن بدهیم. به وقتش خواهیم دید. آقای هامیل می گوید کلمات از هر چیزی قوی ترند. اگر عقیده ی مرا بخواهید، می گویم اگر جوانک ها تفنگ به دست دارند به خاطر این است که وقتی بچه بوده اند کسی بهشان محل نگذاشته؛ نه کسی آن ها را دیده و نه کسی آن ها را شناخته. ... حتی هستند بچه هایی که مجبور می شوند از گرسنگی بمیرند تا کسی بهشان توجهی بکند. بعضی هایشان هم گروههایی تشکیل می دهند تا توجه جلب کنند ... رزا خانم می گوید زندگی می تواند زیبا باشد ، اما هنوز کسی آن را زیبا ندیده و فعلا باید سعی کنیم که خوب زندگی کنیم. آقای هامیل هم چیزهای خیلی خوبی از زندگی برایم گفته، مخصوصا از قالی های ایرانی."
این روزها حتمن در میان انبوه ایمیل های فورواردی و یا فیس بوک زندگی نامه ی «اپرا» را خوانده اید که او هم در کودکی سرگذشتی شاید بتوان گفت اینچنین داشته است و هم اکنون این شیر زن کجاست!!
***
گاهی در خیابان ها از کنار پاتوق های زنان تن فروش که می گذرم و صف ماشینهای آخرین مدل و ... را در کنار پایشان می بینم به خودم می گویم این ناکسان ، این نامردها هستند که معلوم نیست چه دروغی به زن هایشان می گویند این زنان آدم های راستگویی هستند که آنچه هستند را همه می دانند.
***
روسپی پیر که بچه های روسپیان را نگاه می دارد مرا به یاد گیشای پیر کتاب «خاطرات یک گیشا» آورد گویا این شغل ، شغل های جانبی هم دارد.
***
نام های عایشه و محمد نشان می دهد اینها مسلمان سنی هستند. در فرانسه مهاجرهای افریقایی زیاد هستند که گویا کارشان به این چیزها می کشد.
***
قالی ایرانی:
در کتابی از سامرست موام خواندم که پیری به جوان شخصیت داستان می گوید برو قالی ایرانی را نگاه کن زندگی یعنی نقش و نگارهای آن.
فرانسویها گویا بهتر از ما ارزش نقش و نگار قالی های ما را می دانند
جالبه منم از وقتی این کتاب رو خوندم و تو خیابون از کنار اون پاتوق ها رد می شم تصاویر خوندنی کتاب توی ذهنم تداعی می شه و فکر می کنم چه آدمایی حتی چقدر زلال اونطرفشون هم پیداس
این کتاب یکی از بهترین کتاباییه که خوندم. تصاویر و دنیایی که گاری از دید مومو به ما نشون می ده واقعاً معرکه است.
من با شما کاملن موافقم
من این کتاب رو چند سال پیش خوندم. خیلی خوشم اومد. کارای رومن گاری رو دوست دارم.
اینم یه جمله از کتاب که دوست دارم.
"در درونم چیزی اتفاق افتاده بود و بدترین چیزها همیشه در درون آدم اتفاق می افتد. اگر اتفاق در بیرون بیافتد، مثل وقتی که اردنگی می خوریم، می شود زد به چاک. اما از درون غیر ممکن است."
زندگی در پیش رو
رومن گاری
این کتاب فوق العاده اس. اونایی که نخوندن حتما بخونن. یه کتاب دیگه هس به نام «لیدی ال» که فکر کنم مال گاری باشه. اون هم بد نیس. راستی اگه کتاب «مرگ کسب و کار من است» رو معرفی نکردید، راجه بهش فکر کنین چون خیلی عالیه
اگر قرار بود یکی از پنج نویسنده ی محبوبم را نام ببرم حتما و بی هیچ تردیدی رومن گاری یا به قول چاپ قدیم این کتاب امیل آژار یکی از اصلی ها بود .. نویسنده ای که در هر یک از کارهایش حتی بیوگرافی خودش به عمق باور نکردنی از انسانها می رسیم و از کنار هیچ جمله ی او به راحتی نمی شود گذشت فراموش نکنیم که ترجمه ی حانم گلستان مثل همیشه فوق العاذه است .
این کتاب را فکر می کنم لااقل ۵ بار خوانذه بودم وقتی که پسر ۱۴ ساله ام تقاضای خواندن آنرا کرد . جالب اینکه متوجه شدم که همسن بودن مومو در عین آنهمه تفاوت شرایط بیراه هم نبوده و همه آنچه که باید را آریا هم دریافت کرده بود.
عشق خالص و عجیب و متفاوتی که در تمام کارهای گاری و البته این یکی موج میزند انکار برای همه ی آدمهابه شکلی غریزی قابل درک است .
برای رومن گاری احترام زیادی قائلم و هرچه در اینجا از او بگوییم باز کم است .
مرسی
چون خانم مریم اینجا سر نمی زنند و این نوشته هم لطفی بود که چندی پیش به ما کردند، من بدون پاسخ منتشرش می کنم.
محسن
------------------------------------
محسن عزیز از شما متشکرم و پوزش به خاطر شلوغی که این روزا نمی تونم بیام
سلام استاد معزز ، راستش من ایران زندگی نمی کنم در حال حاضر اگر دارید لینک دانلود پی دی اف به من بدهید بخوانم این کتاب را ؟ ممنونتون می شوم همینطوری یک سرچ زدم چیزی نیافتم ، گفتم شاید شما پی دی اف اش را داشته باشید . سرتان خوش باد
اگر این لینک را یافتیم برایتان در این وبلا گ می گذاریم. البته اگر یک خلاف مدنی نکرده باشیم و نویسنده به ما اجازه ی این کار را داده باشد.
عالی بود