ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
هایکو (شعر ژاپنی)
احمد شاملو – ع.پاشایی
نشر: ابتکار
چاپ دوم – زمستان 1368 – تیراژ 3300 – 370 رویه – 135 تومان
***
هایکو گونهای از شعر به طور مشخص ژاپنی است که در این کتاب بدان پرداخته شده است با شرح و تفسیر کامل.
کتاب با پیشگفتاری از احمدشاملو آغاز می شود وبا توضیحات مفصلی در مورد این گونه شعر ادامه مییابد.
شاملو از دشواری ترجمهی اشعار پارسی به زبان های دیگر میگوید. دیالوگی بین او و یک خارجی که زبان پارسی را به خوبی می داند و اصرار شاملو بر این که امکان ندارد کسی بتواند شعر حافظ را به همان شکلی که ما درک می کنیم و از آن حسی میگیریم ترجمه کرده و خواننده آن زبان خارجی، چون ما آن را درک کند. مثالی که شاملو میزند این است و به او می گوید اگر میتوانی این شعر را ترجمه کن:
مبین به سیب زنخدان، که چاه در راه است / کجا همی روی ای دل بدین شتاب، کجا؟
و حتا در مورد یکی از اشعار خودش که به انگلیسی ترجمه شده است می نویسد:
من سروده ام:
ما بی چرا زندگانیم
آنان به چرا مرگ خود آگاهانند.
این شعر من این گونه ترجمه شده:
ما نمی دانیم چرا زنده ایم
آنان می دانند که چرا مرده اند.
شاملو آن گاه از سادگی هایکو می گوید. و نیز سادگی ترجمهی آنها.
او ضمن توضیحات بیشتری می گوید: نمی دانم لازم بود این قدر بگویم ولی میخواستم بگویم که در موردهایکو اینگونه نیست. چرا که شی در هایکو تصویری ندارد. شیی که در:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یا داسی سرد بر آسمان بگذشت که پرواز کبوتر ممنوع است.
یا به نو کردن ماه بر بام شدم با عقیق و سبزه و آینه...است و ادامه میدهد:
هایکو را باید از دیدگاه ذن نگریست. شاید بهتر است بگویم: طبیعتی که هایکو ارائه میدهد از دیدگاه اهل ذن دیدنی تر و تجربهیی تفکر انگیزتر است. چرا که هایکو گویای رازهایی است که با گوش اهل ذن عمیقتر دریافت میتوان کرد. این منظر از آن دریچه دیدنی تر است.
هایکو حالت خاصی از جان است. گونه ای حالت عارفانه از نوع ژاپنی.
در هایکو مطلقن عنصر هوشی یا عقلی وجود ندارد. یا به هرحال چنان با عنصر شهودی-شاعرانه در آمیخته است که با هیچ گونه تحلیل و تفسیری نمیتوان از یکدیگر تفکیکشان کرد.
هدف هایکو زیبایی نیست. بل به سادگی تمام به ما چیزی نشان میدهد که خودهمیشه میدانستهایم. بی این که بدانیم که میدانیم. ما را به این حقیقت آشنا می کند که تا زندگی میکنیم شاعریم. مهم این است که سادگی ذاتی ذن و هایکو هیچگاه از خاطر نرود.
خورشید میتابد. برف میبارد. کوه بلند و دره عمیق است. شب عمق مییابد و روز میشود. همین و همین. گیرم ما بسیار اندک به این حقایق توجه کنیم.
در مغازه
وزنه های کاغذین بر کتابهای مصور
باد بهار
زندگی و زیستن، یعنی دریافت معانی بازناگفتنی ِ همین چیزها. راه هایکو درک مداوم و وقفه ناپذیر این معانی است. در تمام ِ ساعات شبانه روز. و این خود سرشار ِ داشتن زندگی است.
مجموعه حاضر حاصل همکاری چهار و پنج سالهای است با یار گرمابه و گلستانم، پاشایی، غواص پر حوصله یی که از گشت و گذار در اعماق ِ بی انتهای هنر و فلسفهی شرق سر خستگی ندارد و ناگفته پیداست که سهم بنده در این میان، با همت او قابل مقایسه نیست.
***
کوکو / به سویی که آواز میآمد نگریستم: / چه دیدم؟ / تنها ماه پریده رنگ بود و آسمان سحری
هایکوی این شعر می شود:
تمامی شب/ بانگ برداشته کوکو، کوکو/ سرانجام، سپیده دم
***
چندهایکو و پایان کلام
بهار، در آستانهی بدرود / درنگ میکند / در واپسین شکوفههای گیلاس
زیر ماه مه آلوده / آسمان و آب را کدر کرده است / آن غوک
از درون پشه بند / سقف معبد بلندتر مینماید / تنهایی
هلال ماه / و همپای آن / یکی فاخته
سرما / از کجا میآید / ای مترسک
درست به همین دلیل دشواری ترجمه شعرهای فارسی گوته فارسی آموخت تا حافظ بخواند و فارسی شعر بگوید و ژول مل نیز برای خواندن و ترجمه شاهنامه به فرانسوی!
کار ژول مل سی سال به درازا کشید!
این کتاب را شاید چاپ اولش را داشتم و زیاد می خواندم چون پیش از 68 به شدت شاملو زده بودم !
شاملو مثال های زیادی زده. مثلن میگه:
کرسی را واقعن باید چه ترجمه کرد؟
حتا اگر شکل و شمایلش را برای کسی بگویید عکسش را نشانش دهید و او را زیر آن بنشانید باز هم حسی را که در اعماق وجود و در حافظه ایرانی هست را نمی توانید برایش ایجاد کنید.
مهم شکل ترجمه نیست. مهم حسی است که شعر حافظ به یک پیر مرد یا پیرزن بی سواد و عوام ما می دهد و به یک متفکر خارجی ممکن است ندهد که نمی دهد.
به نظر من شاهنامه می تواند به درستی منتقل شود. چرا که شرحی است بر یک سری وقایع و حتا وقتی از زیبایی مثلن فرنگیس -داغ دلم تازه شد- می گوید اصلن به آن شاخ و برگ نمی دهد و استعاره ای به کار نمی برد. و فقط می نویسد.
جالبه که ژول مول هم به اندازه فردوسی عمر بر سر شاهنامه گذاشته.
خسته شدم.
ترجمه های شاهنامه را به انگلیسی بخوانید ببینید همان حس منتقل می شود؟
گاهی آنها را می خوانم به نظرم روحش گرفته شده و اصلا آن حس را ندارد.
حتی در همایش ها، سخنران های خارجی که حتی فارسی یاد گرفته اند و به فارسی سخنرانی می کنند همانطور خشک به بررسی شاهنامه می پردازند.
دانش من در زبان انگلیسی آنقدر نیست که این را تجربه کنم. فقط به نظرم آمد که باید ساده تر از برگردان حافظ باشد.
چیز دیگری هم هست البته و آن این که من برگردان اشعار انگلیسی به پارسی هم به دلم نمی نشیند.
انگار آن طرف هم این مشکل وجود دارد.
بهار در آستانه بدرود
درنگ میکند در واپسین شکوفههای گیلاس
چیزی که در هایکوها دوست دارم، همین سادگی و دم دست بودن آنهاست و این که باوجود کوتاهی، این همه تاثیرگذار هستند. انگار یک تجربهای هست که یک جایی، یک وقتی برای من تکرار شده و عجیبه که با این همه سادگی، گونهای از کشف و شهود رو در اون حس می کنی.
پاشایی درکارنامهاش پیشینه درخشانی از تحقیق و ترجمه درباره ذن و آیین بودا و تاریخ فرهنگ چین و ژاپن و... و شعر این ملل به ویژه هایکوها داره که مرور هر کدام از این آثار دری است که به سوی دنیایی زیبا و ناشناخته باز میشه، این شناخت و دانش وقتی درکنار آگاهی، تسلط بر ویژگی های زبان پارسی بزرگ مردی مثل شاملو قرار می گیره، مجموعه ای زیبا و خواندنی می آفریند که احتمالن مشکلات معمول انتقال مفهوم به خواننده را کمتر می توان در آن یافت. این کتاب از مقدمه گرفته تا شعرهایی در آن آمده همیشه برام جذاب و خواندنی بوده.
پاشایی در برگردانی از کتاب تاریخ فلسفه چین باستان درباره هایکو چنین می نویسد:
"یکی از ویژگیهای شعر ژاپنی، چکیدگی و ایجاز است. این ویژگی در هایکو به اوج خود میرسد. هنر هایکو از یک سو تا حد ممکن به زندگانی و طبیعت ناب نزدیک است. هایکو آن گاه نشان گر خلاقیت محض است که بیان احساس درونی انسان باشد و یک سره از من به دور. تنها به این ترتیب هایکو نمود می یابد زیرا تا زمانی که من ِ شاعر در کار است، هایکو در قید و بند می ماند. هایکو و ذن از «من» به هر شکلی که بیان شوند،بیزارند...."
در عین سادگی خیلی سخت هستند. ینی سرودنشان. یک بار یا یاری از یاران دبستانی و در عنفوان جوانی تصمیم گرفتیم هایکو بسراییم. یکی دوتا که سرودیم خسته شدیم. و دیگر هرگز نسرودیم.
بله همین طوره خیلی سخت هستند و دلیلش هم همون شهودی بودن و رابطه ای است که با درون افراد برقرار می کنه.
می دونید. شعر آدم میگه. ولی بعدش که نگاه می کنی هیچ چیزی از هایکو توی اون نیست. ینی اصلن عمق نداره. خیلی سطحیه. خیلی.
این کتاب را خوانده ام سالها پیش ... اما این پست .. از آنهائیست که دوست دارم سر یک فرصت خوب با خودم خلوت کنم و با دل سیر بخوانم و بنویسم .. لطفا صبر کنید تا بیایم !
حتی برای آن خلوت خوب یادداشتی هم برای نوشتن دارم .
برمیگردم .
وقتی می خواستم این را بنویسم فکر کردم که قبلن کسی در باره اش نوشته و جستجوی من به پستی از شما رسید که اشاره ای به این کتاب کرده بودید.
http://ketabamoon.blogsky.com/1389/04/21/post-184/
کتاب "در جنگل ستاره ها"
این جا بود که فهمیدم کتاب را خوانده اید.
سلام
من خیلی وقت است که خواننده و دنبال کننده ی مشتاق وبلاگ های شما هستم (فیلمامون-کتابامون-صداهامون). اگر کامنت نگذاشته ام به این دلیل است که واقعا حرفی بهتر و کامل تر از آنچه در صفحه اصلی و پس از آن در قسمت کامنت ها بیان می شود ندارم پس همه ی حرفم می شود سپاس و تشکر که آن هم از حد که بگذرد لوس و خسته کننده خواهد شد. ولی امشب خواستم پس از مدتها بنویسم و البته مضمون،چیزی نیست جز تشکر از شما و خواننده های علاقه مند و پیگیرتان. آقای مهدی بهشت از شما و نوشته هایتان، بسیار آموخته ام و بسیار برایم الهام بخش بوده اید. امیدوارم روزی بتوانم مثل شما کتاب ها و فیلم های زیادی را خوانده و دیده باشم. سرفراز باشید و سلامت
ممنون.
کامنت هایی این چنینی آدم رو به ادامه ی کار دلخوش می کنه.
چه شادمانه !
قرض می کنم از دوست
دفتری از نوشته ها
و باز می کنم
نخستین صفحه اش را !
* * *
مثل یک مراسم مقدس با روشن کردن یک عود قصد کردم که بنشینم برای خواندن این پست ... رفتم که هایکو ای را که داشتیم بیاورم کنار دستم ... نیست و این غم انگیزترین کشف اخیر بود . احتمالا رفته پیش علویه خانم ... مراسم مقدس و آرامبخشم کمی بهم ریخت ...........
من فکر می کنم سختی ترجمه شعر مربوط به زبانها و آدمهای دیگر هم هست . می پذیرم که کم و زیاد دارد . حتی وقتی کسی با تسلط کامل به زبانی گفتگو کند یا بخواند باز برای درک کامل این حس ها که از آن حرف می زنیم کافی نیست . شاید آشنائی با فرهنگ و زندگی با آن آدمها کمک کند . زبان ما و بخصوص به نظر من زبان شاعرانه ی ما ـ ما آدمها ـ پشتیبانی قوی دارد که فرهنگ است .. فرهنگ به راحتی زبان قابل انتقال نیست . در مورد هایکو یه نکته ای دیگر فکر می کنم .. مسئله فقط سادگی یا روان بودن یا تسلط به زبانی داشتن نیست .. هایکو شاید مثل یک عکس یا نقاشی زبانی بین المللی داشته باشد ـ شاید ـ منظورم این است که پس از فهمیدن کلمات اگر کسانی آن حس و تجربه ی مشترک بشری را داشته باشند نکته را درمی یابند .. شاید بعضی یا نمی دانم خیلی از ژاپنی ها علیرغم نزدیکی زبانی و فرهنگی یک هایکو را خوب درک نکنند اما تمام آدم های طبیعت دوست یا مثلا عاشق یا شاید غمگین دنیا آنرا درک کنند .
او میرود
بوی بالش گرم
می ماند
تردیدی نیست که ترجمه کردن این کلمات از هر زبانی به هر زبان دیگر کار سختی نیست اما شک ندارم که انتقال حسی که در آن است آسان نیست . حتی بین دو همزبان و دو هم فرهنگ و معتقدم که این حس وقتی منتقل میشود که بعد از تجربه کردنش به آن فکر کرده باشیم ... شاعرانه . عاشقانه . انسانی ...
علویه خانم گفتی و کردی کبابم.
***
همان طور که دیده اید و برای کسانی که ندیده اند می نویسم، در این کتاب احمد هم به درستی اشاره می کند به این که وقتی برای هر ایرانی حافظ می خوانیم آن را می فهمد. انگار واژه های آن به طور ژنتیک در خون شنونده وجود دارد. چیزی مثل کرسی را باید چه ترجمه کرد؟
خود من در میان هایکوهای این کتاب واقعن با بعضی از آن ها مشکل دارم. با این که مترجمینی بهتر از این دو شاید کم باشند که مز توانستند این کار را بکنند. ولی فکر می کنم حسی را که شاعر خواسته به من منتقل کند را این برگردان منتقل نکرده.
فرهنگ راست می گویید قابل انتقال نیست.
حتا در جمع های کوچک خانوادگی و فامیلی خورده فرهنگ هایی جاری است که قابل انتقال نیستند. گاه واژه ای که بین شما و یک نفر دیگر رد و بدل می شود هیچ معنا و مفهومی برای هیچ کس دیگری ندارد جز همانی که میشود آن را در فرهنگ لغت دید.
خسته شدم.
گل فروافتاده را می بینم
که به شاخه اش برمیگردد
آه ! پروانه ای ست .
این مال خودتونه؟ توی ورق زدن کتاب ندیدم.
این مال من نیست . گرچه من گاهی هایکو می نویسم . جدی نگیرید منظورم این است که چیزهائی می نویسم که فکر می کنم هایکو است . شاعر هفت پرده همیشه و بشدت توی ذوقم میزند !!!
این را از کتاب در جنگل ستاره ها نوشتم . " آرکیدا موریتاکه "
گاهی از هایکوهای خودتان برایمان بفرستید. شاید هایکو باشند.
هرچند اول خود گوینده باید دوستش داشته باشد و بعد آن را برای دیگران هم بخواند.
سلام آقای بهشت
به خاطر تاخیرم ببخشید ......
این کتاب را دوره که دانشجو بودم خواندم ... ولی رباعیات خیام معجون دیگریست. سپاسگذارم.
شادزی.
سلام از بعضی از هایکو ها خیلی خوشم میاد نخوندم این کتابو متاسفانه شاد باشین
مرغان دریایی مهاجر
بی اشیانه بهنگام زندگی
بی گور گاه مرگ
همچنان در آفتاب
نوبرگ های افرا
از پس تند باد
سوار بر اسب سپیده دم
به کجا هراسان می رود
خورشید در راه است
نمی دانم چه شد که مرا رنگ کردی...