ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
شاهنامه آخرش خوش است
باستانی پاریزی- دکتر در تاریخ
استاد تاریخ دانشکده ادبیات تهران
انشارات علم
بها:16500 تومان
700 صفحه
شاهنامه درختی گشن بیخ و بسیار شاخ
شصت سال پیش وقتی نخستین کنگره فردوسی در ایران تشکیل شد ، خاور شناس معروف روس بِرتِلس گفت:«.. تراژدی زندگانی فردوسی، با تراژدی خود ملت ایران، به هم آمیخته بود..»
کتاب با مقدمه ای از سخنان برتلس آغاز می گردد. باستانی پاریزی در آبان 1348 مقاله ای در مجله ای می نویسند به گفته ی خودشان هنوز مرکب مقاله خشک نشده از گوشه و کنار شواهد گوناگونی به دستش می رسد ابتدا فصلی از کتاب «نای هفت بند» و سپس به صورت کتابی با هشتصد صفحه می رسد .
در این کتاب ضمن تجلیل و یاد آوری از مقام کسانی که به طریقی در کار شاهنامه بوده اند ، از داخلی و خارجی ،چپ و راست ،کارگز و کارفرما...پایانی ناخوش را از آنها نوشته است.در واقع به این روش خواسته است قطره ای از تراژدی زندگی فردوسی و هم تراژدی تاریخ ایران را چاشنی آن کرده باشد.
این کتاب در بر دارنده اطلاعات بسیار زیادی است که بسیار خواندنی و جالب است به خصوص که گاهی قلم شیرین استاد با نازک بینی و طنزی شیرین همراه است.
این کتاب می تواند به عنوان یک مرجع هم شیرین و هم تلخ و شاید بسیار واقعی براین فرهنگ ویرانه ی ما باشد. کتاب مرا به یاد پدر نادر در فیلمی که این روزها در جهان مطرح است می اندازد.
به گفته ی نویسنده کتاب حجم خیلی بیشتر می تواند داشته باشد.
همین چند روز پیش در اتوبوس با خانمی آشنا شدم که می گفت همسرش استاد دانشگاه چمران بود و سالهای زیادی شاهنامه را حاشیه نویسی و فیش برداری کرد و پایان آخر عمرش را ده سال با بیماری آلزایمر و پارکینسون گذراند و نتوانست نتایج زحماتش را به چاپ برساند.
این هم پیوندش:
که می توانست یکی از صفحات کتاب باشد.
از مطالب کتاب:
پیوندهای خواندنی:
چیزی نظیر این کامنت را جای دیگری نوشتم و خوب است که این جا هم بنویسم.
***
همیشه به این فکر می کردم که ضرب المثل "شاهنامه آخرش خوشه" ینی چه. و همیشه آن را با "جوجه رو آخر پاییز می شمارن" یکی می دانستم. چندی پیش به این دغدغه و این نادانی ام با مراجعه به شاهنامه خاتمه دادم. یک سر رفتم به صفحه ی آخر شاهنامه و دیدم که مرگ یزدگرد است. این آخر شاهنامه.
حدسم درست است. این ضرب المثل را دشمنان ایران برای تحقیرمان ساخته اند.
بله پایان شاهنامه یعنی فرو ریختن شکوه و بزرگی ایرانیان!
آن یادداشت شما موجب شد تا این کتاب را بخوانم و کتاب دیگری هم از استاد پاریزی از کتابخانه به امانت بگیرم.
باید آن یادداشت شما و قسمت هایی از کتاب را که در باره ی اخوان نوشته شده را به این یادداشت افزون کرد.
پایان شاهنامه یعنی فروریختن شکوه و بزرگی ایرانیان
این جمله تا استخوانهایم را سوزاند ..
همینطور که اشاره کردی این اواخر در این مورد کمی گپ ردیم دوست دارم صبر کنم و مرور کنم و باز برگردم .
مرسی
خودمم نمی فهمم این شاهنامه رو با این همه چیزهای تلخی که توش هست اینقدر دوست دارم.
یعنی از این بدتر دیگه نیست مثلا اینا رو فکر کن:
ضحاک هر روز مغز دو جوان رو میده ماران بخورند
فریدون که پدرش و گاو برمایه رو ضحاک کشته بود با چه بدبختی بزرگ میشه و میاد ضحاک رو سرنگون میکنه آخرش سر سه تا پسرش و میذاره جلوش و آرزوی مرگ می کند و میمیرد
رستم این همه کارهای بزرگ می کنه گوشه ی چشمی هم به تخت و تاج و مال نداره حتی برای ایران فرزندشو هم می کشه ولی آخرش میره ته چاه!
همیشه بخت بد با ماست ، انگار
نباشد سایه ، جز، پندار و آوار
نه راه پیش و نه راه پسی هست
چو رستم در ته چاهیم ، هربار
برداشت شعر از اینجا:http://jametajali.blogfa.com/
یعنی همین که گفتی استخوان سوزه
من چند باری آمدم و به این خانه سر زدم .
همیشه این سوال برایم وجود داشت که آنهایی که برای یک پست در این خانه نظر میگذارند ، کتاب معرفی شده را خواندهاند یا در حال خواندن آن هستند یا میخواهند بروند بخوانند یا چه؟
اگر نخوانده باشند ، در مورد چی نظر میگذارند ینی؟
آیا کسی هست که مرا یاری کند؟
من به سهم خودم می نویسم : با همان نخستین نظری که می نویسم نشان می دهم کتاب را خوانده یا نخوانده ام.
اگر نخوانده باشم با پرسش هایی که از نویسنده می کنم می خواهم در باره ی کتاب بیشتر بدانم.
گاهی هم اگر خیلی علاقه مند به کتاب باشم می نشینم یک وبگردی حسابی کرده تا سر از کتاب د ربیاورم.
گاهی شده مثلا یک رمان بوده خلاصه اش را پیدا کرده و خوانده ام.
گاهی هیچ علاقه ای به آن کتاب ندارم و هیچ نطری نمی نویسم.
کتابهایی که در اینجا بحث شده موجب شده تا کتابهایی را خریداری و یا از کتابخانه امانت بگیرم و بخوانم.
در مجموع اینجا را خیلی دوست دارم برایم یک کتابخانه مجازی است که گاهی می آیم و با دوستان در باره ی کتاب به گفتگو می نشینیم.
خانم پروانه اجازه؟ ما می خواهیم خانم ساحل را یاری کنیم.
محتوای بسیاری از وبلاگها درهم هستند. مثلن در مورد خودم یکی بعد از بیست و سه و دیگری عسکامون است. که هر کسی که آن ها را می خواند می تواند چیزی زیرش بنویسد. کمی که تخصصی تر می شود خب سخت تر می شود. فیلمی که ندیده ای یا کتابی که نخوانده ای را چگونه نظر می دهی. ولی یک چیز دیگر هم هست و آن این است که یادداشت وبلاگ بالاخره چیزی در موردچیزی نوشته است. درمورد نوشته که می شود نظر داد. مانند یک وبلاگ غیر تخصصی.
مثلن من کتاب شاهنامه آخرش خوش است را نخوانده ام ولی به اندازه شاهنامه آخرش خوش است می توانم در این مورد حرف بزنم. -حالا البته این یک افه بود- ولی واقعن اگر به خودمان اجازه می دادیم که درمورد آخر شاهنامه حرف بزنیم خب خیلی خوب بود و خیلی جذاب می شد. این که خیلی حاشیه نمی رویم به دو علت است. یکی حفظ وبلاگ -به ویژه درمورد کتابی مانند این و یا بهتر بگویم یادداشتی با این تایتل، و دیگری رعایت چهار چوب و اصول کلی وبلاگ. بنابراین می توان در مورد یک یادداشت آن چه را که دوست داریم بنویسیم.. حداقل به کسی که دود چراغ خورده و یادداشت را نوشته و آپ کرده و ...... می گوییم که ما متن تو را خواندیم. این جا متاسفانه چیزی مانند لایک فیس بوک ندارد که صاحب یادداشت بداند که یادداشتش دیده شده است. کما اینکه در فیس بوک هدف اصلی از لایک به معنی این است که من دیدم و خواندم. نه این که خوشم آمد. و بسیاری از دوستان که مطلبی می خوانند در موردش می نویسند نه لایک. این ینی چه؟ ینی مخالفی؟ باید بزنی لایک و بعدش در کامنت نظر را بدهی که دوستش نداشته ای.
اجازه ی ما هم دست شماست
خسته شدم را یادم رفت زیر کامنت قبلی بنویسم.
خسته نباشید
ممنون از پروانه بانو و آقای مهدی بهشت عزیز بابت یاری ِ اینجانب .

پس این طور نیست که قراری برای خواندن یک کتاب باشد و بعد که همه خواندند در موردش حرف بزنند .
صرفن معرفی کتاب است و دیگران هم بسته به شرایط متن و این که کتاب را خواندهاند یا نه ، نظری می گذارند .
الان متوجه شدم .
مچچکرم
به آن روش میگویند: جمع خوانی
اینجا گاهی با هم بسیار متفاوت هستیم و علاقه ای به خواندن کتابهایی که شناخت داده می شوند نشان داده نمی شود.
امیدوارم تو هم به این جمع بپیوندی.
بسیار سپاسگزارم
به خانم ساحل:
ینی در واقع اینجا هر کسی راه خودش را می رود. بیشتر رهگذران و بگردها هستند که چراغ این جا را روشن نگاه می دارند.
در ضمن تا جایی که من به یاد دارم شما عضو این وبلاق وزین نیستید. حیفتان نمی آید؟ تقاضای عضویت بفرستم خدمتتان؟ منتی بر ما بگذارید. راه دوری نمی رود. خیر از جوانی تان ببینید.
با اجازه تون دیشب برایشان دعوتنامه فرستادم و از امروز از اعضای "کتابهایی که می خوانیم " هستند.
پام خورد به تعارف هائی که تیکه پاره شده بود ریخته بود زمین . چرا منو عضو نمی کنین ؟
الاهی کور بشه هر کی که نخواد شما رو عضو بکنه. البته این پست مال خانم پروانه بود و ایشون باید این پاسخ رو می داد. من به سهم خودم نوشتم. ایشالله ایشونم با عضویت شما موافقت می کنند و شما عضو این وبلاق وزین می شید. تا باشه پست های کتابهایی که شما می خونید باشه. اگرم ایشون تایید نکردند من خودم به عنوان مالک این وبلاق برای شما درخواست عضویت می فرستم. ولی می دونید که باید یک آدرس ایمیل به بنده مرحمت کنید.
به قول خارجیا که نمی تونم سند توو اسکای بکنم. می تونم؟
***********
پروانه: قلی فقط باید قول بده مواظب باشه و جلو پاشو نگاه کنه !
با نهایت افتخار ، به عنوان شاگرد ، زیر نظر پایهگذاران و قدیمیهای وبلاگ ، کارآموزی خواهم کرد .
راستی از کجا بدانم که چه کتابهایی تا حالا معرفی شده است؟
باید تمام آرشیو را بخوانم یا صفحهای وجود دارد که نام کتابهای معرفی شده در آن وجود دارد؟
مثلن الان دارم کتاب " یوزپلنگانی که با من دویدهاند" نوشتهی بیژن نجدی را میخوانم . کجا باید جستجو کنم که این کتاب قبلن معرفی شده یا نه؟
استادی تو که قبلا در خانواده ی ما ثبت شده و اینجا هم حتما استادی ذاتی ات را به ثبت خواهی رسوند.
همه وبلاگ ها در بلاگ اسکای یک گزینه"عناوین مطالب وبلاگ" دارند که می توانی آنجا کتاب های معرفی شده را ببینی.
در ضمن چه خوب که اگر در باره کتابی یک بار نوشته شده از دید دوستان دیگر هم نوشته شود من تصمیم دارم این کار را با کتاب" جامعه شناسی خودمانی" انجام دهم. و پس از آن آماده جنگ ستارگان در آن پست باشیم امیدوارم این قلی حواس پرت که جلو پاشو نگاه نمی کنه از اینجا رد نشه!
و کتاب " یوزپلنگانی.." تا کنون اینجا معرفی نشده است.
در ضمن وقتی اینجا پر رونق بود باید نوبت می گرفتیم ولی فعلا چرکنویس ها و نوبت خالی است.
قیمت کتاب هم که پنجاه درصد بالا می رود روزگار از این بدتری خواهیم داشت
ممنون بابت معرفی و به قول محسن خان چگونه درباره کتابی که نخوانده ایم نظر بنویسیم؟! پس امیدوارم بزودی بخوانمش
همینقدر که علاقه مند شدید کتاب را بخوانید بسیار خوشحالم .
سپاسگزارم
بنظرِ من درستتر اینه که بِپُرسیم ما این زبانزَد رو کجا و چرا مصرَف میکنیم؟
این پرسش رو اگه دُرُست پاسخ بدیم،ناگزیر معنیِ"شاهنامه آخرش خوشه"رو هم یافتیم.(چونکه100آیَد90هم پیشِ ماست)
بنظرَم میاد که ما بیشتَر از سرِ نااُمیدی به این زبانزد متوصل میشیم.
جایی که دستِ زیر رو داشته باشیم-مثلِ آخرِ شاهنامه-،درحالِ باخت باشیم-مثلِ آخرِ شاهنامه-جایی که میدونیم کاری از دستمون بر نمیاد ولی مجبوریم که به مَردی کار کنیم-بازهم مثلِ رستمِ آخرِ شاهنامه-این حرفِ ماست در حالی که میدونیم کار خرابه که داریم میگیم:
"شاهنامه آخرش خوشه"این مثلِ تلخ رو با کارکرد معکوس.
سلام این کتاب رو از کجا میتونم تهیه کنم ممنون میشم راهنمایی کنید. قیمت داره ولی چجوری باید بخرمش??
سلام
کتابفروشی های روبروی دانشگاه دارند