ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گابریل گارسیا مارکز
1927-2014
گابریل گارسیا مارکز به بهمن فرزانه پیوست. اکنون بهمن خوشحال است.
از گابرییل قبلن در دو جا یاد کرده بودیم.
بقیه ی این کتاب ها در کتاب خانه ی من خاک می خوردند و من مانده ام با تنبلی ام، که در مورد آن ها چند خطی بنویسیم. می دانم گابرییل مرا نمی بخشد.
من واقعن متاسف شدم.
اعتراف کنم که کم ازش خواندم. صد سال تنهایی و خاطرات روسپیان و ساعت شوم و زنده ام که روایت کنم.
وقتی بهمن خان فوت کرد، به خودم گفتم حیف ست "عشق روزهای وبا" را نخوانم ولی نمی دانم این چه بنیه ایست که تصمیماتی چنین را زود پوک و پوچ می کند و از یاد، باد می برد!
من برای خودم متاسفم!
من همه ی کتابهایش را که به پارسی ترجمه شده است را خوانده ام. ولی از این که از آن ها ننوشته ام خیییییییییییییلی مغمومم.
چه عنوان خوبی انتخاب کرده اید .. به علی گفتم قبل از مرگ چیزی نگفنه ؟ بعد خودم جواب دادم :خیلی وقت بود که گفته بود و منتظر بود .. برای ما همیشه زود بود اما برای خودش فکر می کنم حتی حس میکرد دیر کرده . روحش شاد .
من که فکر می کنم دوست داشت تا صد سالگی زندگی کند تا به قول کسی، صد سال تنهایی را تجربه کند که فقط هشتاد و هفت سالش را تجربه کرد.
واقعا مرد دوست داشتنی ای بود... جاش خالی!
داستان هاش رو خیلی دوست دارم... به خصوص داستان کوتاهاشو...
میدونی به نظر من صدسال تنهایی هم یه جورایی داستان های کوتاه به هم چسبیده است.
چقدر خوبه که هستند آدم هایی که در مورد نویسنده ها بنویسن و به مردم بیشتری نشونشون بدن