شکوفایی خلاقیت
نوشتهی: ترزا آمابلی
برگردان: حسن قاسم زاده، پروین عظیمی
نشر: دنیای نو
چاپ پنجم 13888
تیراژ: 1000نسخه
از دیدن یک کودک شاد و پر انرژی، انرژی می گیریم و با دیدن رفتارهای شگفت انگیز کودکان به اعجاب درمی آییم! از خودمان می پرسیم چگونه یک کودک می تواند پاسخ هایی دندان شکن به بزرگترها بدهد یا آن که کاری را با کوشش خودش به تنهایی انجام دهد؟
رفتار کودکان شگفت انگیز نیست بلکه رفتارهای نادرست تربیتی ما سبب شده تا چیستی واقعی کودکان را فراموش کنیم. به آن ها یاد میدهیم که همانند دیگران بیندیشند. از آزمون و خطا بر حذرشان می داریم و مانع اشتباه کردنشان می شویم. از دسترس تجربه دورشان نگاه می داریم و آن وقت کودکان وقتی بزرگ می شوند، نسخه بدل همه ی آدم بزرگ های دیگر می شوند. تکرار آدمهای تکراری. اما اگر به توانایی ذاتی کودکان توجه شود و این توانایی ها برانگیخته شود کودکان همواره پویا می مانند و این پویایی را که خلاقیت نامیده می شود در بزرگسالی نیز بروز می دهند. کتاب «شکوفایی خلاقیت» نشان می دهد چگونه توانایی های ذاتی کودکان را تشخیص دهیم تا آن ها را در مسیر درست توانایی ها و علایق شان راهنمایی کنیم. کتاب می گوید چگونه عواملی مانند ارزیابی، پاداش، رقابت و محدود کردن انتخاب مانع بروز خلاقیت است. عواملی که در تربیت خانواده، قوانین والدین و نظام آموزشی به شدت حاکم است. خانم آمابلی راههایی ارائه می دهد که می شود از این راه ها برای خنثا کردن عوامل خلاقیت کش نظام اموزشی، برای کودکان استفاده کرد. [البته والدین باید خودشان توانایی پذیرش تغییرات قوانین غیرقابل تغییر تربیتی شان را داشته باشند. خانواده های مستبد و کنترل گر، به راحتی خلاقیت ها را نابود می کنند.] وی هم چنین یادآوری می کند خلاقیت به استعداد و نبوغ ارتباطی ندارد. هر کسی از کودک و بزرگسال می تواند خلاق باشد. چه بسا دانش آموزان نخبه مدارس هرگز از خود خلاقیتی بروز نمی دهند اما کودکانی که مورد توجه اولیای تربیتی و آموزشی نیستند کارهای خلاقانه ای ارائه دهند.
این کتاب نه تنها به بزرگترها کمک می کند تا عوامل خلاقیت کش را بشناسند حتا کمک می کند که بزرگسالان هم در خودشان تجدید نظر کنند و جسارت خود را برای آزمودن، تجربه کردن و بروز خلاقیت بروز دهند
عصری با بولگاکف
بولگاکف از نویسندگان و نمایشنامهنویسان مهم قرن بیستم روسیه است که سالها آثارش اجازهی انتشار نیافتند و طنز او موجب شد تا مورد بیمهری نظام استالین واقع شود. از بولگاکف آثار متعددی به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است که رمان «مرشد و مارگریتا» از مشهورترین آنهاست که پس از مرگش در سال ۱۹۶۷ منتشر شد.
نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه ۳۰ آبان ساعت ۱۶:۳۰ به نقد و بررسی آثار بولگاکف اختصاص دارد که با حضور یوری ایوانوویچ آرخیپوف (منتقد برجستهی روسیه)، فرزان سجودی، آبتین گلکار و مهناز صدری در مرکز فرهنگی شهرکتاب، خیابان شهید بهشتی، خیابان احمد قصیر، نبش کوچه سوم برگزار میشود و ورود برای علاقهمندان آزاد است
مرشد و مارگریتا
نوشتهی: میخاییل بولگاکف
برگردان: عباس میلانی
نشر: فرهنگ نشر نو
چاپ نهم – 444 رویه – 7500 تومان
تیراژ: 5500 نسخه
***
چند برگی از کتاب را در اینجا بشنوید.
مقدمهی عباس میلانی بهترین شکل معرفی این کتاب است. آن را در زیر بخوانید:
این کتاب را شاید بتوان از آثار شگفت انگیز ادبیات جهان به حساب آورد. در زمانی که ادبیات فرمایشی تسمه از گردهی ادبیات شوروی کشیده بود و عرصه را به چهرههای درخشان ادب روسیه تنگ کرده بود، بولگاکف دوازده سال آخر عمر خود را صرف نوشتن رمانی کرد که به زعم بسیاری از منتقدین، با کلاسیکهای تاریخ رومان پهلو میزند و بی تردید در زمرهی درخشانترین آثار ادبیات تاریخ روسیه به شمار میرود.
با اجازهی خودم، یادداشتی در بارهی کتاب در اینجا میگذارم. بی آنکه شرحی بر کتابی باشد.
امیدوارم این گونه یادداشتها دیگر تکرار نشود.
***
آیا خیلی سخت است در مقابل کسی که دارد کتابی میخواند، موضع گیری نکنیم؟
نسل خودم را بسیار بیرحم میدانم. نسلی که با باور نویسندگانی بزرگ شد که امروز هم بسیاری از آنها را به کشک هم حساب نمیکند. عادت کرده بود. از بدبختی اش فراموش کرده بود که باید به کدام امامزاده ای دخیل ببندد. یعنی راستش یاد گرفته بود که مدام به دیگران سرکوفت بزند:
- این دیگه چه آشغالیه که میخونی؟
- اینم شد کتاب؟
- اینم شد نویسنده؟
- اه
- اوه
- واه
ادامه مطلب ...
وقتی بابام کوچک بود
نوشتهی: علی احمدی
نشر: آفرینگان
سال 1389
اندازه: پالتویی
وقتی چهره ی اخموی پدر و مادرها را می بینیم، یا وقتی با «نه» های قاطع آنان در برابر خواسته های بچه ها رو به رو می شویم، وقتی آن ها در برابر بازیگوشی ها و شیطنت ها بچه ها موضع می گیرند و مدام درس اخلاق به گوش ها می خوانند و تمام هدف شان این است که بچه هایی آداب دان داشته باشند این سوال پیش می آید که آیا این مروّجان تربیت و آداب هرگز کودک بوده اند؟
تصور چهره ی کودکی شان سخت است مگر به مدد آلبوم ها ی عکس یادگاری؛ که باز هم این چهره ی اخمو با آن بچه ی تخس توی عکس هم خوانی ندارد. همه ی این مقدمه را گفتم تا کتاب «وقتی بابام کوچک بود» را معرفی کنم. کتابی با 12 داستان بسیار کوتاه که مجموعه ای از شیطنت های کودکی یک پدر به روایت پسرش است. شیطنت های پدر وقتی کوچک بود منجر به خرابکاری ها و وقایعی می شود که هر کودکی از تصور آن می خندد و هر بزرگسالی آن را تقبیح می کند. شاید بشود گفت قصه های این مجموعه همدستی نویسنده با کودکان است در افشای اسرار کودکی های پدران سخت گیر و قانونمند که تاب شیطنت پسرانشان را نمی آورند و گاهی خدای ناکرده به تنبیه هم متوسل می شوند. با قصه های این کتاب که ساده هستند می توان به دوران کودکی و آرزوهای آن دوران فقط برای لحظه ای سفر کرد.
بی بال و پر
نوشتهی: وودی آلن
برگردان: محمود مشرف آزاد تهرانی
نشر: ماه ریز
سال 1383
اندازه: جیبی
175 رویه
***
بی بال و پر طنز نوشته ای از وودی آلن است. درگیری های ذهنی اوست که معمولن از دنیای زمینی به دنیای فرازمینی میرود و بر میگردد. چیزی که در فیلمهایش هم معمولن میبینیم. من گاهی نوشتههای او را از فیلمهایش بیشتر دوست میدارم.
در بارهی آن چیزی ندارم که بنویسم. میتوانم یکی دو صفحه از آن را برایتان در اینجا بنویسم و یکی دو صفحه را نیز بخوانم که بشنوید.
***
کنستانسیا
نوشته ی: کارلوس فوئنتس
ترجمه ی: عبدالله کوثری
نشر: ماهی
چاپ اول: 1389
«موسیو پلوتنیکوف، بازیگر سالخورده ی روس، روز مرگش به سراغ من آمد و گفت سالها خواهد گذشت و من روز مرگ خودم به دیدار او خواهم رفت.»
داستان با این جمله ی عجیب شروع میشود و همین امر گرهای را پیش روی خواننده می گذارد که برای گشودن آن ناچار است داستان را تا آخر بخواند.
خواننده ابتدا با داستانی به ظاهر سر راست که از گرما و پیچیدگی یا سادگی شهر ساوانا می گوید، رو به رو می شود. پزشک آمریکایی پیری که واقعگرا و منزوی است. او زنی دارد اسپانیایی، منزوی و شاید هم کمی مالیخولیایی. پزشکی که به خودش و آمریکایی بودنش می بالد و زنش چون کنیزی در خدمت اوست با ماجرای عجیبی از روابطی عجیب تر رو به رو می شود. مرگ پلوتنیکوف روسی، این پزشک پیر را به روابطی پیچیده می کشاند، روابطی که فراتر از تفکر واقع گرایانه پزشک است. آیا امکان دارد زنی هر روز بمیرد و باز زنده شود؟
چه رابطه ای بین مرگ موسیوی روسی و مرگ مقطعی زنش وجود دارد؟ چرا زنش بچه می خواهد و برای بچه داشتن اما تلاشی نمی کند؟ و پرسش های بسیاری که فقط با خواندن این داستان بلند جواب می گیرند و گره ها گشوده میشود.
اصلاً این ویژگی فوئنتس است که واقعیت را با رویا و مالیخولیا می آمیزد که تفکیک آن ها گاه از هم ناممکن می شود.
احتمالن گم شدهام
سارا سالار
چاپ چهارم – زمستان 88
143 صفحه – 3500 تومان
تیراژ 10000 - نشر چشمه
***
به دکتر گفتم: "انگار سالها پیش گم شدهام.
توی آن آسمان سیاه پر ستارهی زاهدان."
احتمالن گم شدهام اولین کتاب سارا سالار است که جایزهی بنیاد گلشیری را هم از آن خود کرده است. برای همین اولین کتاب بودن.
کتاب تک گویی زنی است حدودن سی و پنجساله، از یک روزی که نزدیک ظهر از خواب بیدار میشود تا شب. مروری بر آنچه که در زندگیاش گذشته دارد. گاه در زمان حال است و گاه به گذشته بر میگردد. ولی از دوران کودکیاش تا روز آشنایی با گندم، که سال اول دبیرستان است، چندان تصویر زیادی نمیبینیم. گندم دختری است کاملن شبیه به خودش. البته این باور گندم است و نه باور خود راوی. گندمی که از سال اول دبیرستان تا هشت سال پیش از روزی که در رومان شاهدش هستیم، با او بوده است.
ارلاندو
نوشتهی: ویرجینیا وولف
ترجمهی: فرزانه قوجلو
نشر: قطره
چاپ اول 1386
زندگی؟ زندگی؟ زندگی؟
ارلاندو پسر بچه ای در اتاقی قدیمی از نیاکانش با نور زرد رنگی بازی می کند یا نور با او بازی میکند!
ارلاندو با ساقهایی زیبا و تحریک کننده! ارلاندو، محبوب ملکه الیزابت! ارلاندو جوانی که زنان بسیاری را درمی یابد و بی وفایی هم می بیند! ارلاندو از قرن شانزدهم، هستیاش را با ادبیات معنا می کند.در قرنی که شعر و ادبیات جرمی بزرگ برای اشراف و نجبا است. افتخار مردان در این قرن سرها از تن جداکردن است! او قرنها را از پی قرن میگذراند. از عصر یخبندان بزرگ در انگلستان تا عصر رطوبت. در این گذار او، زن می شود و کودکی هم به دنیا می آورد اما شوهرش نیز مانند خودش مردی از جنس استعاره است.
گویا ویرجینیا به ما می گوید با زن بودن مفهوم ادبیات و سپس زندگی قابل دستیابی میشود.
با زن بودن میشود ساعتها روی صندلی پشت پنجره نشست و در تصور و تفکر فرو رفت و آن گاه شعر آفرید اما مردان برای خون ریختن، شکار و اسب دوانی ساخته شدهاند. ارلاندو سرزمین های زیادی را سفر می کند زندگیهای زنانه و مردانه را تجربه میکند و انواع زندگیها را میآزماید! او، به تعبیری روح زمانه است که چهرههای تاریخ انگلستان را نشان میدهد. تاریخ سیاسی و تاریخ ادبی. اما آن چه در ارلاندو با آثار دیگر وولف مشترک است جست و جوی مفهوم و چیستی زندگی است.
در مقدمه مترجم آمده: «بیهوده است بخواهیم داستان ارلاندو را تعریف کنیم. در این رمان داستان در داستان میآمیزد گویی در هزارتویی از قصه گرفتار شدهایم. فقط میتوانیم بگوییم که شخصیت اصلی رمان وولف در عصر ملکه الیزابت به دنیا میآید و هرگز نمیمیرد بلکه در هر دوره و قرن پوست عوض میکند و چیزی دیگر می شود تا به عصر ما می رسد. به همین سبب خواندن این کتاب آسانتر از توصیف آن است.»
محمود گلابدره ای
1318-1391
هر شب ستاره ای به زمین می کشند و باز
این آسمان غم زده غرق ستاره است
محمود گلابدره ای درگذشت. بعضی ها می گویند چرا شما -ینی ما- بعد از مرگ این بزرگان به یادشان می افتید؟ دلیل همان است که در شعر ابتدای یادداشت عرض کردم. بسیاری اوقات نامشان و حضورشان از مقابل چشمانمان می گذرند. و اگر بخواهیم هر بار که این اتفاق می افتد یادی بکنیم مدام باید بنویسیم. از بس بزرگوار داریم. این یاد را هم نکنیم، چه کنیم؟ هرچند بسیاری از همین کلایه گنندگان خودشان این یاد را هم نمی کنند. مگر با گفتن یک آخییی وقتی خبر را می شنوند.
خودم بشخصه بدورد گفتن و خدا حافظی را دوست ندارم و همیشه در مهمانی ها و یا جدا شدن از دیگران سعی می کنم به شکلی فرار کنم. چرا که بارها این احساس را داشته ام که این آخرین دیدار است. ولی بعد از وقوع حادثه دیگر نمی توانم بی خیال باشم. گیرم متهم بشوم به این که بعد از مرگ به سراغ آدم ها می روم.
محمود سی و اندی کتاب نوشت که از آن ها فقط پر کاه را خوانده ام. خیلی خیلی وقت پیش. درهمان اوقات هم یکی دو بار روبروی دانشگاه دیدمش و یک بار دستش را فشردم. و .......دیگر از حال و روز او تا یکی دو روز پیش بیخبر بودم. این که چه می کند؟ می دانستم می نویسد و کتاب هایش را دیده بودم ولی نخوانده بودم.
عکسی از نامه ای که به وزیر مسکن و شهرسازی نوشته و در بخش تصویری مهرنیوز، در میان عکس های مراسم بدرقه اش منتشر شده را ببینید، حکایت حال و روز این روزهایش بود، که حکایت حال و روز خیلی هاست.
یاد و خاطره ی نویسنده ی پرکاه گرامی باد.
کتاب نگاه پنجشنبه ها منتشر می شود. هر هفته یک بحث مفصل دارد و مطالب دیگری در باره فرهنگ و داستان و فلسفه و سینما و شعر و .....
قیمت آن هم دوهزار تومان است. ینی هر چهار شماره یک کیلو مرغ.
این که نوشتم یک کیلو مرغ به این دلیل است که مطلبی هم در این مورد دارد.
بحث مفصل آخرین شماره ی این کتاب، در باره گابریل گارسیا مارکز است.
این کتاب جیبی است و می توان آن را در اتوبوس و مترو خواند. به جای این که بنشینیم و مردم را نگاه کنیم. کاری که نود و نه درصدمان می کنیم. شاید هم بیشتر از نود و نه درصد.
ادامه مطلب ...
آشغالدونی
مجموعه یادداشت های روزانه: کارولینا ماریا دژ زوس
ترجمه: کریم کشاورز
انتشارات نیل
«آشغالدونی» مجموعه یادداشت های «کارولینا ماریا دژ زوس»، زنی سیاهپوست از اهالی فاولای کانینده (تخته آباد) یا همان زاغه نشین در حومه ی شهر سائوپولوی برزیل، است. زنی که شوهر نکرده و سه تا بچه دارد. در کلبه ای که شیشه ندارد و تیر و تخته هایش سست است، زندگی می کند. زنی که هر روزش مثل روز پیش است و برای مبارزه با گرسنگی خودش و سه فرزندش آشغال گردی می کند. فلاکت از جامعه ی فاولا می بارد، دعوا، کتک کاری، فحش، دزدی، فحشا مسائل روزمره ی زندگی در فاولاست. بچه ها چیزهایی را می بینند که نباید ببینند و این برای کارولینا زجر اور است. در فاولا همه نوع آدمی زندگی می کند؛ سیاه و سفید، فقر عامل اشتراک آن هاست. فقر ، شرارت می افریند و تمام خصائل ناپسند انسان را پرورش می دهد! این جا سیاه، برده ی سفید نیست اما هر دو برده ی گرسنگی هستند.
«راستی پول هم چیز عجیبی است! باعث قتل می شود، تخم کینه در دل ها می کارد.»
و این زن تمام تلاشش برای مبارزه با گرسنگی است؛ گرسنگی ای که همه چیز را به رنگ زرد درمی آورد و همین زن می گوید:
«ملتی که یکی از افرادش از گرسنگی خودکشی کند باید از خجلت سر به زیر افکند.»
کارولینا، علت همه ی بدبختی ها را هم می گوید:
«سیاستمدار وقتی که کاندیدای نمایندگی است وعده می دهد که مزدها را زیاد کند ولی در واقع، رنج های مردم را زیاد می کند!»
یادداشت های کارولینا را روزنامه نگاری دریافت می کند و به چاپ می سپارد. این یادداشت ها سال 1959 به پایان می رسد و کارولینا آرزوی سالی بهتر می کند : «ای سال برنگردی!/ صد سال برنگردی»
اما هم چنان کار سال پیش به روال معمول تکرار می شود: «اول ژانویه 1960 ـ ساعت پنج برخاستم و پی آب رفتم.»
گزارش یک آدم ربایی
نوشتهی: گابریل گارسیا مارکز
ترجمهی: کیومرث پارسای
نشر: علم
481 ص، 110.000 ریال
چاپ چهارم 1390
تیراژ: 3300
***
این کتاب، داستان چیزی بیش از یک آدم ربایی ساده است. روایتی است از دورانی که بر مردم کلمیبا گذشته است. در اوائل آخرین دههی قرن بیستم. ینی دوران حاکمیت باندهای مواد مخدر بر زندگی مردم آن خطه از جهان. سرکردهی این باند، پابلو اسکوبار بود. که محل اقامتش توسط پلیسی ردیابی شد و به قتل رسید. وزآن پس کلمیبا پس از گذار از یک رشته اصلاحات، رنگ آرامش ب خود دید.
ادامه مطلب ...