کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد


اثر، بوناس یوناسن

برگردان، فرزانه طاهری

انتشارات نیلوفر – 372 صفحه – چاپ یازدهم – 37000 تومان

***

قهرمان داستان، آلن کارلسون، پیرمرد صد ساله، هم‌وطن نویسنده است. درست در روز تولد صدسالگی، قبل از آغاز جشن تولد، از پنجره‌ی یک آسایشگاه سالمندان فرار می‌کند و کتاب آغاز می‌شود. از این به بعد، یک فصل در میان و گاهی یکی دو فصل در میان از زمان حال و آنچه که بعد از فرار می‌گذرد، به یکصدسال گذشته می‌رویم. در واقع تاریخ یک قرن زندگی آلن و در واقع تاریخ جهان در یک قرن. جنگهای جهانی اول و دوم، انقلاب روسیه، چین، درگیرهای اسپانیا، و ...... و نیز ایران. با رهبران کشورهای مختلف جهان روبرو می‌شویم آن‌هایی که در طول زندگی آلن با او دیدار کرده‌اند. مائو، استالین، روزولت، نیکسون، فرانکو، ........... اما در فضایی تا قسمتی کمدی و چه باک. شاید به شکلی بتوان گفت، کمدی، هم‌چون زندگی این سیاست بازان.

در کتاب با مرد صدساله که تقریبن تمامی رهبران کشورهای قدرتمند جهان را دید و در کنارشان و همراه با آن‌ها ودکا خورد، آشنا می‌شویم. مردی که باور داشت، به آنچه که در آینده‌ی خیلی نزدیک ممکن بود اتفاق بیفتد دل نبندد. چه رسد به این‌که از آن بترسد. پیش بینی کردن هم فایده‌ای ندارد. کتاب هم این‌گونه آغاز می‌شود: "کاری است که شده. از این به بعد هرچه قرار باشد پیش بیاید، پیش می‌آید. کلا روزش به این شکل آغاز می‌شود که هیچ حدس و گمانی در مورد اتفاقات پیش رو نزند. کسی که باور دارد، انتقام چیز خوبی نیست. انتقام مثل سیاست است. یک چیز همیشه به چیز دیگر منجر می‌شود. تا این‌که بد، بدتر می‌شود و بدتر، بدترین. و در نهایت باید بچسبد به کاری که از همه بهتر بلد است. چرا که آدم وقتی به سن خاصی می‌رسد، راحت‌تر می‌تواند بفهمد که چه زمانی، چه کاری دقیقا درست است.

چند جمله از کتاب:

*یک بار در مسابقه‌ی اتومبیل رانی آخر شده بود. دوست دختر آن زمانش نقشه‌خوانی می‌کرد. در نیمه راه مسابقه فهمیده بود که نقشه را برعکس گرفته است.

*چیان‌کای‌شک نفهمیده بود اینکه، رهبری یک ملت زمانی آسان‌تر است که آن ملت پشت آدم باشند.

*مردم همیشه دوست دارند یا دست راستی باشند یا دست چپی.

*سیاست یعنی این‌که بی‌گدار به آب نزنی.

*در کل انسان وقتی می‌تواند عبوس نباشد، لازم نیست که باشد.

*در باره‌ی جزییات کم اهمیت نباید خلاف حقیقت را گفت و تازه چه کسی می‌تواند قضاوت کند که در این قضیه چه چیزی کم و بیش مهم است.

کتاب را بخوانید.

وقتی یتیم بودیم


وقتی یتیم بودیم

کازوئو ایشی گورو

برگردان مژده دقیقی

نشر هرمس - 400 صفحه

***

اولین کتابی که از کازوئو ایشی گورو خواندم. خوشبختانه با یک برگردان خوب از مژده دقیقی.

رومانی که می توان در دسته ی روابط خانوادگی، جنگ، دوستی، و ... کاراگاهی، جای بگیرد. قهرمان داستان، یک خارجی ساکن چین است که  در سن ده، یازده سالگی به دلیلی ابتدا پدر و بعد مادرش از کنار او محو می شوند. او را به انگلستان می برند و در کنار عمه اش بزرگ می شود و در نقش یک کارآگاه مطرح، به چین بر می گردد تا از سرنوشت پدر و مادرش خبری بگیرد.

در همان کودکی دوستی دارد، ژاپنی. توماداجی. به زبان ژاپنی یعنی دوست. این دوست حالا درگیر جنگ با چین است و روابط آن دو به شکلی دوباره به هم گره می خورد و ...

کتاب خواندنی است. صرفا داستان نیست. روابط آدم ها تا حدی که به رومان لطمه نزند و از خط و ریتمی که دارد خارج نشود، بررسی و بیان می شود. در جایی به درستی تصویری از دوران کودکی به دست میدهد. تصویری که شاید برای بیان شکل آن خودمان، حداقل خودم، چیزی به ذهنم نمی رسید. ایشی گورو از آن دوران با نام سرزمین بیگانه نام می برد.

"وقتی بزرگ می شویم، کودکی هامان، به سرزمینی بیگانه شباهت پیدا می کند. "

کتاب تا حدی ما را با جنگ داخلی چین در زمان چیان کای چک و جنگ بین چین و ژاپن آشنا می کند. یعنی در واقع در فضای جنگ قرار می گیریم و نه این که بگویم، کتابی در مورد جنگ است.

پیشنهاد می کنم آن را بخوانید.

با آخرین نفس هایم



با آخرین نفس‌هایم

 لوییس بونوئل

 برگردان، علی امینی نجفی

 464 صفحه، تیراژ 2000، 1396، کتاب‌سرای نیک

 39000 تومان

 ***

 در ابتدای  فیلم شبح آزادی، ساخته‌ی نویسنده، این جمله را می‌بینیم:

 "تمامی شخصیت‌های این فیلم، تخیلی هستند. هرگونه تشابهی به شخصیت‌های واقعی، مرده یا زنده، کاملا عمدی است."

 در کتاب با آخرین نفس‌هایم، ولی تمام شخصیت‌ها واقعی هستند. همه‌ی کسانی که روزی وارد زندگی بونوئل شده‌اند و نقشی  بازی کرده‌اند. آدم‌هایی که چه بسا وارد فیلم‌هایش هم شده اند. فیلمهایی که وقتی آن‌ها را بدون دانستن ریشه‌ی اتفاقات آن‌ها، نگاه می‌کنیم، میزان تخیل موجود در آن‌ها چه بسا بیشتر از میزان واقعیت است. ولی همه واقعی هستند.

 لوییس بونوئل یک فیلمساز نئورالیست است. در چند ماه‌ی آخر عمر که اسیر سرطان شد،  این کتاب را نوشت و تمام نکات خیالی فیلم‌هایش را در این کتاب آورد. هر بار که نامی از فیلمی می‌برد و اشاره به سکانسی از فیلم می‌کند، آن سکانس را پیدا کرده و نگاه می‌کنم. فیلم‌هایی که بیش از چهل سال پیش، گاه تک و توک بر پرده‌ی سینماها دیده‌ام و اکنون به مدد دنیای اطلاعات در مونیتور چند اینچی و هرگاه که بخواهم، می‌بینم.

 برای آشنایی با این غول هنر سینما و نه صنعت سینما، و نیز آشنایی با ترفندهایی که امروزه به نام سینمای نئورالیسم بونوئل می‌شناسیم، همین‌طور اشاراتی به آدم‌های بزرگی که هم عصر او بودند،  این کتاب را با برگردان خوب ِ علی امینی نجفی بخوانید.

مرگی بسیار آرام


مرگی بسیار آرام

سیمون دوبوار

برگردان سیروس ذکاء

نشر ماهی – چاپ دوم 1393 – جیبی – 128 صفحه – 7500 تومان

***

کتاب در باره‌ی مرگ مادر خانم دوبوار است. یعنی خانم دوبوار. موفق در بازتاب آن‌چه که بر آدمیان می‌گذرد هنگامی که کسی را در بستر مرگ دارند. هرچند همه مانند سیمون نمی‌توانند آن‌چه را که رخ می‌دهد به بهترین شیوه بنویسند و چه بسا خاطراتی که هم‌راه با بیمار می‌میرند و دفن می‌شوند. این خاطرات شاید کمکی به دیگران باشد وقتی گرفتار این معضل می‌شوند، شاید هم نه. ولی شنیدنشان حداقل یک درد مشترک است بین خوانندگان، چه با آن برخورد کرده باشند و چه بعدها برخورد کنند. و این که با بیماری که می‌داند از روی تختی که بستری شده است پایین می‌آید و زندگی را به شکلی که قبل از بیماری داشت از سر می‌گیرد یا نه، چگونه باید برخورد کرد. یا بیمارانی که این را هم به تصویر نمی‌کشند. و شاید حتا ندانند بیمارند و همیشه در این حال و هوا زندگی کرده اند و تا همیشه زندگی خواهند کرد.

کتاب را همه باید بخوانند. چرا که بسیاری از ما دیر یا زود با این پدیده برخورد می‌کنیم. یا کرده‌ایم.

اشاره به برگردان خوب سیروس ذکاء بکنم و نیز یادآور بشوم که قطع جیبی کتاب آن را مناسب گذاشتن در جیب کرده که هرگاه فرصتی برای خواندنش پیدا کردیم، در دسترس باشد.

یادداشت را با باور خانم دوبوار به علت مردن انسان‌ها به پایان می‌برم. باقی کتاب را بروید و بخوانید.

"انسان بدین سبب نمی‌میرد که به دنیا آمده، زندگی کرده و پیر شده. بلکه به علتی می‌میرد. هیچ مرگی طبیعی نیست."


من پیش از تو

"من پیش از تو" یک درام عشقی است دربارۀ مردی عاشق هیجان و زندگی، که در پی یک تصادف رانندگی تمام بدنش فلج می شود و ناچار است تا پایان عمر روی صندلی چرخدار بماند. دختر پرستاری که برای مراقبت از او وارد خانه می شود بطور اتفاقی می فهمد که او قصد دارد از طریق مرکزی در سوئیس، به طور قانونی دست به خودکشی بزند و در واقع برای شش ماه بعد وقت گرفته... دختر تمام سعی اش را می کند تا در این مدت او را دوباره به زندگی امیدوار کند...


این کتاب را جوجو مویس، نویسندۀ انگلیسی، در سال 2012 نوشته و در 480 صفحه توسط مریم مفتاحی به فارسی ترجمه شده است.


داستان، داستان تلخی است و نویسنده به خوبی رنجی را که چنین فردی متحمل می شود به خواننده منتقل می کند، تا جایی که به او در تصمیمی که گرفته حق می دهیم... اما آیا واقعاً خودکشی بهترین راه حل است؟ آیا به هیچ شکلی می توان در چنین شخصی انگیزۀ زندگی ایجاد کرد؟ آیا عشق می تواند بر چنین تصمیمی پیروز شود؟


"من پیش از تو" کتابی است که بیشتر آن را با چشمانی اشک آلود می خوانیم، اما نویسنده برای کاستن از تلخی داستان، رگه هایی از طنز را هم وارد قصه کرده که بسیار به جا و دلنشین است.


فیلمی از روی این کتاب ساخته شده که سال 2016 اکران خواهد شد.

تنهایی پر هیاهو


"از متن یک کتاب چیزی جز اندیشه های مجرد آن باقی نمی ماند"

بهومیل هرابال


چند خطی از کتاب را برایتان خوانده ام. بشنوید.

تنهایی پر هیاهو

اثر: بهومیل هرابال

برگردان: پرویز دوایی

نشر آبی – چاپ یازدهم – 75000 ریال

***

بعد از باز کردن جلد می خوانیم:

چاپ یازدهم تنهایی پر هیاهو، پس از دو سه سال پر ماجرا که "ممنوع الانتشار" اعلام شده بود، به برکت دولت تدبیر و امید و  مقامات جدید وزارت ارشاد اکنون در اختیار شماست.

بیان آن‌چه در چند ساله‌ی گذشته بر ما و دیگر ناشران گذشت، تکرار مکرر است. فقط از زبان سعدی بزرگ، افصح المتکلمین، تکرار می‌کنیم:

جهان ای برادر نماند به کس / دل اندر جهان آفرین بند و بس

مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت / که بسیار کس چون تو پرورد و کشت

***

بهومیل هرابال نویسنده‌ی معاصر چک است که قبل از این کتابی از او نخوانده بودم. البته مقصر هم نبودم، چرا که این، اولین کتاب اوست که به پارسی برگردانده شده و راستش را بخواهید دیدن نام مترجم آن، پرویز دوایی، مرا به خواندنش ترغیب کرد. دوایی را می شناختم و از او در این جا نیز یاد کرده ام. وی از آن‌جا که حدود چهل سال می شود  ساکن چک‌اسلواکی است، زبان کتاب را همچون پارسی می‌داند و با احاطه‌ی کامل به این زبان، کتابی برابر ما نهاده که گویی به زبان یک ایرانی و به پارسی نوشته شده است. روان و صمیمی.

  
ادامه مطلب ...

نامه به پدر



نامه به پدر

فرانتس کافکا

چاپ اول، 106 رویه، انتشارات خوارزمی، 1355، 3300 نسخه، 126 ریال.

برگردان: فرامرز بهزاد

***

این کتاب حدود سی و هشت سال در کتاب‌خانه‌ی من خاک خورد. چرا؟ عرض می‌کنم.

می‌دانستم فرانتس از پدرش دل خوشی ندارد. کابوس این پدر در تمام عمر رهایش نکرد. کتاب را همان وقت‌ها به همین بهانه خریدم. همین که دیدم با "پدر بسیار عزیزم" آغاز شده، آن را به کناری نهاده و عطای خواندن را به لقایش بخشیدم.

آن روزها نمی‌دانستم که کافکا از روحیه طنز بسیار بالایی برخوردار است و این جمله، جز طنز نیست. که اگر می‌دانستم حتمن به خواندن ادامه می‌دادم. ولی با دیدن آن چنین به نظرم رسید که کسانی که در باره‌ی کتاب نوشته‌اند در اشتباه بوده‌اند و مرا نمی‌توانند وادار به خواندن این کتاب بکنند.

ولی چند روز پیش بی نگاهی به "پدر بسیار عزیزم"، این کار را کردم و کتاب را به دست گرفتم و دیدم و شناختم. یکی از خبیث‌ترین پدرانی که می‌توان دید و شناخت و درباره‌اش حرف زد.

کافکا این کتاب را در محل کارش که یک دفتر حقوقی بود تایپ کرد. سپس به مادرش دارد که به پدر بدهد. مادر بعد از خواندن آن، این کار را صلاح ندید و کتاب را به او برگرداند. خوشبختانه "نامه به پدر" از سوزانده شدن آثار منتشر نشده‌ی کافکا جان سالم به در برد.

همیشه چیزی را خوانده بودم، یا شنیده بودم. این‌که کتاب زن و مرد ندارد. ینی می‌دانید؟ کتابی را ندیده بودم که برای زنان بیشتر از مردان و یا بالعکس موثرتر باشد. جز کتابی که روزی وارد قفسه‌ی کتاب‌هایم شد و دیدم که بیشتر به کار خانم ها می‌آید تا آقایان. به نام "روانکاوی دختران".

ولی بعد از خواندن نامه به پدر این را دیدم. نامه به پدر شاید، شاید، شاید، به کار مادرانی بیاید که رابطه‌ی شوهر و پسرش را دیگرگونه بیابد و با خواندن آن احتمالن بتواند کمکی به حل این دگرگونگی بکند. البته اگر توان دیدن این دگرگونگی را داشته باشد و خود به شکلی دامن به تخریب هر چه بیشتر رابطه این‌دو نکند. وگرنه، این کتاب را باید ابتدا پدرانی که پسر دارند بخوانند، و آن‌گاه پسران. به ویژه پسرانی که به نوعی از پدر می‌ترسند و چه بسا از این ترس به دامان مادر پناه ببرند. پناهی که شوربختانه در بسیاری از مواقع کمکی به اصل قضیه نمی‌کند و صرفن مسکنی است که به نوعی به بدن پسر ترزیق می‌شود و چه بسا، بسیار مادرانی که در این میان  حق را به شوهران بدهند.

ای‌کاش این کتاب را در همان تاریخی که خریدم خوانده بودم.

برگردان خوب فرامرز بهزاد، جز در یکی دو مورد، کتاب را خواندنی کرده است.

برای گرامی داشت یاد و خاطره‌ی فرانتس، من نیز این متن را ننوشته، تایپ کردم.

امیدوارم پدران و پسرانی که از این درگاه می‌گذرند، خود را موظف به خواندن آن بکنند. خواندن متن من نه. خواندن "نامه به پدر" را عرض می‌کنم.

همین.

دن کامیلو و شیطان


جیوانی گوارسکی

برگردان – مرجان رضایی

نشر مرکز  / 200 رویه / 4200 تومان / 1388

***

می‌گفت: بعداز خواندن میراث اثر هاینریش بل، که آلمان زمان جنگ را تصویر کرده، به سراغ خانواده تیبو رفتم که فرانسه بود در زمان جنگ. غمباد گرفتم. تا کسی مرا به جیووانی گوارسکی معرفی کرد. یا نه. او را به من معرفی کرد. دن کامیلو و شیطان. حالم خوش شد و از افسردگی درآمدم. بهتر دیدم، سعی کنم گاهی به سراغ این گونه کتابهایم بروم و بنا به قول خیام :خوش باشم دمی که با طرب می‌گذرد.

کتاب را به دستم داد. حال و روز من هم خوش شد.

دن کامیلو و شیطان، شامل بخش‌ها یا فصل‌های گوناگون و شبیه داستان های کوتاه است. این داستان ها، کمی تا قسمتی به هم مربوطند ولی با کمی آشنایی با کتاب، می توان بی ترتیب آن‌ها را خواند.

ماجراها در دهکده‌ای می گذرد و در زمان ایتالیایی بعد از جنگ جهانی دوم. حول برخوردهای دو قهرمان کتاب، ینی دن کامیلوی کشیش، و پپونه بخشدار کمونیست، و نیز تندیسی از حضرت مسیح که گاه به شکل وجدان کشیش وارد داستان می‌شود.

درگیری‌ها و گفتگوهای این دو تن که هرکدام سعی در متقاعد کردن دیگری به آنچه که باور دارند هستند، در نوع خود شاهکار است. هیچ کدام از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به دیگری فروگذاری نمی‌کند. هرچند گاه و بیگاه، منافع هر دو ایجاب می‌کند برای مقابله با دشمنی مشترک، یا موقعیتی که به نفع هر دو است، در کنار هم قرار بگیرند.

در بحث های این دو که در زمینه‌ی طنز کم نظیر است، با داشتن تضادهای آشتی ناپذیر، هر بار با متلکی از هم جدا می‌شوند. البته گوارسکی در بحث ها بیشتر طرف کشیش را می‌گیرد. البته با استدلال‌ها و نگاه های نویسنده این باور را خوانندگان هم پیدا می‌کنند. کشیش واقع‌بین تر و زیرک‌تر و مردم‌دارتر است. در هر صورت شخصیت‌ها ساخته و پرداخته‌ی ذهن نویسنده‌اند و نه تاریخی و مستند. هرچند اشاره  گاه و بی‌گاه به واقعیت‌های تاریخی، به قهرمانان،  تا حد واقعی بودن جان می‌بخشد و این واقعیت را که با رومانی خیالی طرف هستیم را در ذهنمان کم رنگ می‌کند.

......

- پدر راه رو بند نیار. نمی‌خوام پام رو روی چمن‌های خیس بگذارم. بهتره بری و دعایی بکنی که رییست یک کمی آفتاب بفرسته.

- رییسم به نصیحت من احتیاجی نداره. خودش می‌دونه کی آفتاب بفرسته، کی بارون.

......

صورت پپونه به سرخی انقلاب اکتبر شده بود.


***

چند خطی از کتاب را در صداهایی که می شنویم، بشنوید.

 

همه از خانه‌ایم و به خانه برمی‌گردیم



عنوان کتاب: آلیس

نویسنده: یودیت هرمان

مترجم: محمود حسینی‌زاد

نشر افق


یودیت هرمان، نویسنده‌ی چهل و سه ساله‌ی آلمانی، تا کنون سه کتاب منتشر کرده است.

     کتاب «آلیس» از این جهت برای من جالب بود که نه می‌توان گفت مجموعه‌ای از پنج داستان کوتاه است و نه می‌توان گفت یک داستان بلند پنج قسمتی است. بگذارید این طور توضیح بدهم که کتاب به پنج بخش تقسیم شده است. هر قسمت برای خود عنوانی دارد. عنوان، نام یکی از شخصیت‌های آن بخش است که در شرف وداع گفتن با دار فانی است یا قبلاً این زحمت را کشیده است. در همه‌ی بخش‌ها «آلیس» به نوعی درگیر مرگ این آدم‌ها می‌شود، یا باید به امور کفن و دفنشان سر و سامان بدهد، یا علاقمند است به خاطرات او نفوذ کند و سر از کارهایی که او کرده است در بیاورد. خودِ هرمان وقتی مصاحبه‌کننده‌ی مجلّه‌ی اشپیگل گفت: «هر نویسنده‌ی دیگری بود به این کتاب می‌گفت رمان، نه مجموعه داستان» پاسخ داد: «پنج داستان است با یک شخصیت: آلیس»

     فضای انگاره‌های این کتاب به طور خاص من را به یاد داستان‌های کوتاه «ریموند کارور» و به طور عام، نویسنده‌های نسل سوّمِ آمریکا می‌اندازد. توجّه به جزئیاتِ پیرامون شخصیت‌ها برای بیان دیدگاه‌ها و حالت‌هایشان از ویژگی‌های «آلیس» است. شاید سفر یودیت هرمانِ نویسنده به نیویورک، گذراندنِ دوره‌ی روزنامه‌نگاری در این شهر، و همزمان نگارش اوّلین آثار ادبی‌اش، در این مورد بی‌تأثیر نبوده باشد.

     عنصر «خانه» در صفحه‌صفحه‌ی «آلیس» قابل پیگیری است. اثاث، شکل و موقعیت خانه برای «آلیس» اهمّیت ویژه‌ای دارد. خانه‌ها برای او چیزی بیشتر از آهن و آجر و گچ هستند. «خانه» برای آلیس بهترین «منزل»، به معنای محلّ نزول، است. دلیلی که تا حدودی نشان می‌دهد چرا منزل تا این اندازه نزد آلیس اهمّیت دارد این است که او همیشه برای رسیدگی به امور متوفّای داستان مجبور به نقل مکان و مسافرت است. مقوله‌هایی مانند علاقه‌ها و ارتباط‌های بین شخصیت‌ها هم به شکل ذهنی و تا حدودی پیچیده و با لایه‌های داستانی در این کتاب مطرح می‌شوند که بسیار خواندنی هستند و تجربه‌شان خالی از لطف نیست.

     این کتاب برنده‌ی تندیس جایزه‌ی ادبی «روزی روزگاری» در سال 1389 نیز شده است.

     محمود حسینی‌زاد، نمایشنامه‌نویس، داستان‌نویس، منتقد ادبی، و مترجم آثار متعددّی از ادیبان آلمانی‌زبان مثل برتولت برشت، فردریش دورنمات، پیتر اشتام، اووه تیم، همین یودیت هرمان، و دیگران، به تازگی مدال با ارزش انستیتو «گوته» را به خاطر ترجمه‌هایش به دست آورده است.

کارناوال سرگردانی


عنوان کتاب: دسته‌ی دلقک‌ها

نویسنده: لویی فردینان سلین

مترجم: مهدی سحابی

نشر مرکز

 

     در میان رمان‌های نویسنده‌ی فرانسوی سده‌ی بیستم، «لویی فردینان سلین» نویسنده‌ای که به او عشق می‌ورزم، دسته‌ی دلقک‌ها، نماینده‌ی حسّ سرخوشی و سهل‌انگاری است. برای معرّفی اجمالیِ کتاب نتوانستم بهتر از یادداشت پشت جلد چیزی بنویسم. پس ناچار همان را برای شما هم درج می‌کنم:

     «دسته‌ی دلقک‌ها، در کنار سفر به انتهای شب و مرگ قسطی که آن دو نیز به فارسی ترجمه شده‌اند(*)، از مهمترین آثار سلین، نویسنده‌ی عصیانی و سنّت‌ستیز فرانسه‌ی پس از جنگ اوّل است. ماجرا در زمان جنگ اول می‌گذرد، در محلّات پایین‌شهری لندن، شهری دچار ویرانی‌های جنگ و پناهگاهی برای عناصر وازده‌ای که می‌کوشند از گذشته‌ی خود بگریزند. سلین با تفاله‌های جامعه، آدمکش‌ها، واسطه‌ها، قاچاقچی‌ها، بدکاره‌ها، معتادان، ولگردان، و جنایتکاران محشور می‌شود. گویی آنان را درک می‌کند و تیزبینانه و بدبینانه، با حالتی از انزجار و نفرت، به جامعه‌ای در حال تباهی و تجزیه می‌نگرد. "دلقک‌بازی‌"های قهرمانان این کتاب، درگیری دائمی‌شان با "گزمه" و "عسس"، آنارشیسم حاکم بر روحیه و رفتارشان، در ظاهر جلوه‌ی یک نمایش عروسکی را دارد امّا در باطن تراژدی عظیمی است که سلین استادانه با این بازیگران خلق کرده است.»

     مرحوم مهدی سحابی در مقدّمه‌ی کتاب برای ترجمه‌ی کتاب با عنوان اصلی Guignol’s Band (دسته‌ی گینیول) دلایل خوبی می‌آورد. گینیول نام عروسکی در نمایش‌های عروسکی کلاسیک در فرانسه است که تم اصلی آن درگیری با «گزمه‌ها» و مأمورهای حکومتی بوده است. چنان که درگیری شخصیت‌های «دسته‌ی دلقک‌ها» با مأمورین حکومتی در تمام رمان جاری شده است.

     امّا خود سلین برای این رمان مقدّمه‌ای طوفانی نوشته است و در آن به منتقدانش حمله می‌کند. منتقدانی که شیوه‌ی زبانیِ او را صحیح نمی‌دانستند. او حتّی به خوانندگان کتاب هم هشدار می‌دهد و پیشاپیش آنها را آماده‌ی مواجه شدن با رمانی پر از زد و خورد و با زبانی آرگو می‌کند.

دلقک‌بازی‌هایِ شخصیت‌های این رمان در عین کارکردِ فرمی، طبق گفته‌ی سلین‌شناسان، به ایده‌ی «کارناوال‌گرایی» در ادبیات نیز می‌رسد. ایده‌ای که برخی معتقدند پیش از این که «باختین»، متفکّر روسی، آن را شرح دهد، سلین از آن در آثارش استفاده می‌کرد.

     سلین در ایران با «سفر به انتهای شب» و «مرگ قسطی» شناخته می‌شود. اگر این دو اثر سلین را خوانده‌اید انتخاب بعدی شما «دسته‌ی دلقک‌ها» خواهد بود.

*«سفر به انتهای شب» را مرحوم فرهاد غبرائی، و «مرگ قسطی» را مرحوم مهدی سحابی ترجمه کرده‌اند.

نان آن سالها - اندر خم!

نان آن سالها 

هاینریش بل 

برگردان دکتر محمد ظروفی 

چاپ اول 1389 

نشر جامی 

شمارگان 2200 

قیمت 2800 تومان 

103 صفحه 

 

کسادی بازار کتابخوانیِ اعضای محترم این شبهه را در ذهن ایجاد می کند که نومیدی مسبب کتابخوانی می شود! یا شایدم ادامه ی معرفی را گذاشته ایم برای بعد از معرفی وزیر ارشاد جدید!!! ما ملت هم ... امید چیز خوبی ست! حتمن! 

" کافه پیانو " را گذشته از عقاید سیاسی نویسنده و مزخرفات موجود در فضای بیمار سیاسی مان خواندم. آخراش تازه داشت گره ایجاد میکرد و تازه داشتم مجاب می شدم که به عنوان کار خواندنی ازش یاد کنم که طبعا تمام شد! به نظر نه آن گنده کردن ها و پرفروش بودن ها جالب توجه بود و نه این لهیدگی... عمر بس کوتاه است.  

بعد خواستم "روز خرگوش" خانم سلیمانی را بنویسم و معرفی کنم که دیدم استاد پیش از من درباره اش نوشته و خداییش چیزی بیش از آنچه وی نگاشته بود در چنته نداشتم و تکرار نشاید! تنها اسم کار بود که تا آخر داستان کشید و خواننده را پای کار معطل نگه داشت. 

"بل" را هم، همه با "عقاید یک دلقک" می شناسیم و رندی کلمات و باتلاق ها و عباراتی بس نزدیک و ملموس! خلط بحرانِ مذهب و زندگی و جنگ و " پدران و پسران" ایوان تورگنیف و آن کار و فاصله و تمدن و سرعت و ماندگی! خدای ایجاد تصمیمات یکجا و ایستادن و در فکر فرو رفتن. استاد میخکوب کردن خواننده و جمله های صد بار تکرار شونده و کتابهایی که انگار رمان نیستند، بل کتابهای درسی یی هستند که هی بایست مرور شوند. کیست آن ایرانی یی که " عقاید یک دلقک " را خوانده باشد و نخواهد باز هم بخواند و نخوانده باشد. 

سوال: چرا بل در ایران اینقدر طرفدار دارد؟! سامرست موام چرا ندارد؟! چرا کازانتزاکیس اینقدر در ایران خواننده دارد؟ بورخس چرا؟ ساراماگو و بکت و اورول چرا؟ شما هر چقدر هم براتیگان بخوانی و مارکز و آلنده باز هم می آیی و بیخ گلوی کافکا و کامو را می  چسبی؟ باز هم "هنرمند گرسنگی" را میخوانی و "پشت در قانون را"! چرا؟! " زوربای یونانی" چرا برای ما شیرین تر از " گتسبی بزرگ " می نماید؟! 

شاید من دارم بزرگ نمایی می کنم! 

اما ... اما همه این ها نشات گرفته از یک حس درونی و یک عصیان و یک نسیان درونی در ماست که هی سعی می کنیم سر پوش روش بگذاریم یا شایدم موکول می کنیم به آینده یی که ....! 

" گونتر گراس" در ایران سر یک قضیه مضحک معروف شد... 

ناکام ماندن بزرگانی همچون " گوهر مراد" و " هوشنگ گلشیری " را نمی فهمم. وقتی کاری مثل " آینه های دردار " پنج بار چاپ می شود و " بامداد خمار" ...! چه ملاکی در ما جریان دارد که کاری حکم " کافه پیانو " شدن را می گیرد و کاری " سلوک "؟ کاری می شود " روی ماه خداوند را ببوس " و کاری می شود " سالهای ابری" ؟ " هم خونه " و " بوف کور " و  "رکسانا" و " خواب زمستانی " و " اتحادیه ابلهان " و " بانوی لیل " چطور در نگاه ما تفسیر می شوند؟! 

حتمن من نمی دانم! 

نان آن سالها مخلوطی ست از فقر گذشته و درنگ و نخواستن و شروع و تازه و کار و انسانیت. پر است از عقاید یک دلقک. نمی دانم کدام را زود تر نوشته. این بار این مرد داستان ست که می گریزد و پناه و مامنی جدید می یابد. مرد داستان دارای عقبه یی فقیر ست. اما این بار هم نادیده گرفته شدن ها صرفا بخاطر شخص نیست و دخیلی جات هستند که کار را به گند می کشند! صرف اینکه او او را می بیند و می خواهدش، ملاک نیست. شخص است که اهم است... شخص است که خسته است و این شوکی بیش نیست. چه بسا که زمان تغییر را نشان بدهد و غول ساخته شده ای که همان قبلی ست. کتابی که خوب دورانش را به تصویر کشیده با اینکه کم صفحه است و مثل " وداع با اسلحه " خسته ام نکرد. در اوج و تمام!

کلاغ آخر از همه می رسد

   

کلاغ آخر از همه می رسد   

داستان های کوتاه  

ایتالو کالوینو  

ترجمه ی رضا قیصریه . اعظم رسولی . مژگان مهرگان  

 

"چگونه می توان هم از مردم گریخت و هم از نزدیک با ایشان و برایشان زندگی کرد؟ چگونه می توان هم به زندگی آدمیان و قراردادهای دیرینه ی آن پشت پا زد و هم برای آنان و به کمک خودشان زندگی نو و نظم نوینی را جستجو کرد؟ بارون روندو به این پرسش ها پاسخ می گوید . 

پاسخی نه با وعظ و نظریه پردازی  که با خود زندگی اش. با شیوه ی زیستنش می آموزد که برای آدم همه چیز شدنی است تنها به این شرط که بخواهد و بهای آنرا بپردازد.  بارون روندو از سنت های کهنه و قید های بی چون و چرای اجتماعی می گریزد و شیوه ای از زیستن را برای خود برمی گزیند که دیگر کوچکترین همانندی با زندگی مردمان ندارد. زمین سفت و آشنای زیر پا را رها می کند و به زندگی در راه پیچاپیچ و لرزان بالای درختان می رود یعنی می توان گفت که دنیای دیگری را جایگاه خود می کند. اما نه که در برج عاج بنشیند. فاصله گرفتنش از زمین برای دوری جستن از مردم نیست. برعکس . پنداری در جستجوی میدان دید گسترده تری به میان شاخ و برگ درختان می رود تا همه چیز را بهتر و بیشتر ببیند تا بهتر بتواند به آنچه برایش شورش کرده عمل کند. "   

مهدی سحابی / قسمتی از مقدمه ی کتاب بارون درخت نشین

ادامه مطلب ...