مرگی بسیار آرام
سیمون دوبوار
برگردان سیروس ذکاء
نشر ماهی – چاپ دوم 1393 – جیبی – 128 صفحه – 7500 تومان
***
کتاب در بارهی مرگ مادر خانم دوبوار است. یعنی خانم دوبوار. موفق در بازتاب آنچه که بر آدمیان میگذرد هنگامی که کسی را در بستر مرگ دارند. هرچند همه مانند سیمون نمیتوانند آنچه را که رخ میدهد به بهترین شیوه بنویسند و چه بسا خاطراتی که همراه با بیمار میمیرند و دفن میشوند. این خاطرات شاید کمکی به دیگران باشد وقتی گرفتار این معضل میشوند، شاید هم نه. ولی شنیدنشان حداقل یک درد مشترک است بین خوانندگان، چه با آن برخورد کرده باشند و چه بعدها برخورد کنند. و این که با بیماری که میداند از روی تختی که بستری شده است پایین میآید و زندگی را به شکلی که قبل از بیماری داشت از سر میگیرد یا نه، چگونه باید برخورد کرد. یا بیمارانی که این را هم به تصویر نمیکشند. و شاید حتا ندانند بیمارند و همیشه در این حال و هوا زندگی کرده اند و تا همیشه زندگی خواهند کرد.
کتاب را همه باید بخوانند. چرا که بسیاری از ما دیر یا زود با این پدیده برخورد میکنیم. یا کردهایم.
اشاره به برگردان خوب سیروس ذکاء بکنم و نیز یادآور بشوم که قطع جیبی کتاب آن را مناسب گذاشتن در جیب کرده که هرگاه فرصتی برای خواندنش پیدا کردیم، در دسترس باشد.
یادداشت را با باور خانم دوبوار به علت مردن انسانها به پایان میبرم. باقی کتاب را بروید و بخوانید.
"انسان بدین سبب نمیمیرد که به دنیا آمده، زندگی کرده و پیر شده. بلکه به علتی میمیرد. هیچ مرگی طبیعی نیست."
ارنست همینگوی
داشتن و نداشتن
ارنست همینگوی با برگردان پرویز داریوش
***
داستان در بارهی زندگی مردمی است در بندری آمریکایی و بسیار نزدیک به کوبا. در سالهای قبل از انقلاب کمونیستهای آنجا. ولی با کم و بیش مبارزاتی که بهرحال در هر مرز و بومی همیشه بوده و در نهایت با تغییرات کمی به کیفی، همه گیر شده و به کلی تیشه بر ریشهی حاکمیت دیکتاتوری قبلی زده است. این که جایگزین آن مبارزات چه شده؟، مطرح نیست.
انقلابیون کوبا برای فراهم کردن هزینه انقلاب، به بانکهای امریکایی دستبرد میزدند و بعد، با برنامه ریزی از قبل، قایقی ماهیگیری کرایه میکردند و در فرصتی با آن قایق خودشان را به کوبا می رساندند. در نزدیکی کوبا، و همینکه میدانستند خطری تهدیدشان نمیکند، همهی سرنشینان و نیز کاپیتان قایق آمریکایی را میکشتند و ............ کمی بعد دوباره روز از نو و روزی از نو. با تیمی دیگر و وسوسه کردن قایقی دیگر و سرنشینانی دیگر.
نمیدانم این جنایات در کجای تاریخ ثبت شده است؟ ولی داشتن و نداشتن نوشتهی ارنست همینگوی، چند تایی از آنها را به ثبت رسانده است. گیرم، بعد از به قدرت رسیدن حاکمان کنونی این جزیره، فیدل کاسترو عکسی هم در دیداری با او انداخته باشد. آنهم با علم به آنچه در این کتاب، و در بارهی این خشونتها به ثبت رسید. این که در پس دوربین، بین این دو چه رد و بدل شده؟، در تاریخ و تا ابد مدفون شده است.
خطی از کتاب:
یک جراح نمیتواند وفتی مریضی را عمل میکند از ترس آزردن بیمار دست از کار بکشد.
اما، چرا تمام عملهای زندگی بدون داروی بیهوشی انجام میشوند؟
ملت عشق
اثر الیف شافاک
برگردان ارسلان فصیحی
نشر ققنوس – 1395 – 508 صفحه – 330000 ریال
***
ملت عشق نوشتهی خانم الیف شافاک، عنوان پرفروشترین کتاب را در کشور ترکیه دارد. ترکیهای که مولانا را از خودش میداند. آرامگاهاش را دارد *و هر ساله با چندین و چند مراسم و یک دهه، یادش را گرامی میدارد و هنرمندان ایرانی،خارج از امر و نهیهای امامان جمعه، در این مراسم شرکت می کنند. فکر میکنم ترکیه با این کار میتواند او را ترک بداند. با این که چند قطعه بیشتر به آن زبان شعر نسروده است. در واقع راستش خوشحال هم هستم که مولانا در ایران نیست. چه بسا اگر بود، اکنون سنگ مزار هم نداشت. چه برسد به بزرگداشت و مراسم و ....... که نیست و نداریم. این سطر آخر بر میگردد به شکاندن چندی پیش سنگ سهراب سپهری. چرایش را نمیدانم. حدس میزنم، ولی نمیخواهم از حدسیاتم در اینجا چیزی بنویسم. تمام کنم.
ملت عشق داستان آشنایی و زندگی مولانا و شمس است. بنیان حدسیات خانم شافاک را مطالب باز مانده از آن دوران و اسناد و ماخذی است که اینجا و آنجا خوانده است. در پایان هم از همه ی این ماخذ نام برده است. هیچ کدام هم به فارسی نیست. خوانندهی ایرانی و چه بسا بیشتر از ایرانی، خوانندهی ترک، بسیاری از این مطالب را شنیده است. ولی لحن و نوشتار نویسنده و برگردان خوب ارسلان فصیحی خواندن کتاب را دلنشین میکند.
در این کتاب، و در کنار رابطهی این دو عارف، داستان عشقی دیگری هم به موازات آن به جلو میرود. گیرم این یکی زمینی باشد و آن یکی نه.
چهل قاعدهی شمس تبریزی در کتاب آمده که قبل و بعد از این قواعد مقدمه و موخرهای برای باز کردن ِ قواعد آمده است. برای خوانندهای که آشنایی چندانی با آنها ندارد. کسی چون خود من. قاعدهی اول را می نویسم.
قاعدهی اول: کلماتی که برای توصیف پروردگار به کار میبریم، همچون آینهای است که خود را در آن میبینیم. هنگامی که نام خدا را میشنوی، ابتدا اگر موجودی ترسناک و شرمآور به ذهنت بیاید، به این معناست که تو نیز بیشتر مواقع در ترس و شرم به سر میبری. اما اگر هنگامی که نام خدا را میشنوی ابتدا عشق و لطف و مهربانی به یادت بیاید، به این معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است."
از کتاب چیز دیگری نمینویسم. هر آنچه که باید مینوشتم را نوشتم. جز اینکه بگویم بروید و آن را بخوانید و بدانید:
دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی
تا یک به یک بدانی اسرار را تمامی
................. تمام.
***
فصلی از کتاب را با صدای خودم گوش بدهید. روی آهنگی از نصرت فاتح علی خان با نام: من غلام شمس تبریزم.
***
آرامگاه مولانا در قونیه
عکس از، سالار رضایانی
نام من سرخ
اثر: اورهان پاموک
برگردان: عینالله غریب
جهان نو – 700 صفحه – چاپ سوم – 240000 ریال
***
نام من سرخ بعد از زندگی نو و رومان نویس ساده نگر و رومان نویس اندیشمند، سومین کتابی است که از اورهان پاموک خواندم. کتابی که او را در جهان
مشهور کرد و سهم زیادی در گرفتن نوبل ادبیاتش دارد.
این کتاب به شیوهی جدیدی نوشته شده است. حداقل از دید من. تا به حال شبیه آنرا نخوانده بودم. فصلهای کتاب عدد نیستند. به این شکلاند:
فصل اول: من یک جسد هستم
فصل دوم: نام من کارا
فصل سوم: من یک سگم
فصل چهارم: قاتل خواهند گفت به من
فصل پنجم: من شوهر عمهتون
فصل ششم: اورهان
..........
این اورهان در واقع بعدها یعنی حدود چهارصد، پانصد سال بعد از وقوع داستان، میشود همین اورهان پاموک نویسنده. به روایتی داستان، سینه به سینه نقل میشود تا روزی که اورهان آن را مینویسد. بگذریم از این که داستان کلن زاییده تخیل پاموک است. البته با در نظر گرفتن شرایط زندگی در ترکیهی آن روز که گاه ایران هم هست.
جمعی که در آن داستان اتفاق میافتد نقاش هستند. نقاشان درباری و شهر، استانبول است. استانبولی که یک زمان در تسلط ایران بود و حالا نیست. ولی این جدایی از ایران باعث نمیشود مثالهای کتاب مربوط به فرهنگ جامعهای که امروز با نام ایران میشناسیم، نباشد و با آن بیگانه باشیم. از خسرو و شیرین شاهنامه گرفته تا نظامی و شاهنامهی فردوسی و ..... هنر نقاشی در ایران. به ویژه مکتب نقاشی در شیراز و یا هرات و شرح و بسط نقاشیهای دوبعدی این نقاشان و بیان آنچه که بر خلاف این نقاشیهای دوبعدی در ونیز جریان داشته و به سه بعدی مشهور بودهاند. ونیزیهایی که در کارشان پرسپکتیو را رعایت میکردند. ایرانیان و ترکها، کار ونیزیها را به سخره میگرفتند. در جاهایی میگویند کار خودمان خوب است و قشنگ چرا که ما داخل قصرها را هم نشان میدهیم. به شکلی که گویی قصر همچون یک کیک با چاقو بریده شده است و برشی از آن را می بینیم. شاه و دربار و .... همه و همه دیده میشوند. انگار نه انگار این قصر دیواری هم دارد.
مثالها و تصاویری که در کتاب آمده است از شاهنامه و خسرو و شیرین است. و اشاراتی که بهشخصه برای من جالب بود و نو. من همیشه با خودم فکر میکردم نقاشان، قدیم و جدید هم ندارد، تصاویری که خلق میکنند زاییدهی خیال است و بس. مگر نمونهای همچون مونالیزا یا دیگر پرترههایی که از آنها به جای مانده است. در صورتیکه به درستی (البته اورهان هم حدس میزند)، گفته میشود این آدمیان همه و همه از روی چهرههای واقعی کشیده شدهاند و الگو داشتهاند. هرچند در همان زمان کشیدن، برای بسیاری از مردم ناشناخته بودهاند.
شیوهی نگارش کتاب در همهی فصلها، همانگونه که از نام آنها میتوان حدس زد، اول شخص مفرد است و با زبان محاوره. در هر فصل راوی با لحنی صمیمانه به شکلی کاملن برای مخاطب جا میافتد، به تعریف داستان میپردازد. اینگونه روایت، به شکلی خواننده را آنچنان درگیر ماجرا میکند که خود را ملزم به قضاوت میبیند. چیزی که معمولن در کتابهایی که راوی به نظر میرسد خود شاهد ماجرا بوده و اکنون دارد برایمان تعریف میکند، دیده نمیشود و گاه قضاوت او را خواننده نمیپسندد. در نام من سرخ، خواننده به شکلی با گوینده، هر کس که باشد، ممکن است همذات پنداری بکند. چرا که وقتی پای صحبت کسی مینشینیم و به دلایل و مستندات وی در بارهی کاری که کرده گوش میدهیم، چه بسا حق را به او بدهیم. حقی که از او پس از شنیدن ماجرا از زبان دیگری از قبلی میگیریم و به این یکی میدهیم. البته چه بسا بعد از شنیدن نظریان گوناگون قضاوت بسیار دشوار شود.
در این رمان، قتلی اتفاق میافتد که از زبان جسد، قاتل، دوستان قاتل، دوستان مقتول، و .... چیزهایی میشنویم و در قبال آن همانگونه که در قبل نوشتم، با مکاتب نقاشی چند صد سال پیش آشنا میشویم و با نقاشانی که بعد از کشیدن تصویری، توسط پادشاه وقت کور میشوند که دیگر نتوانند نظیر آن را برای شاهی دیگر بکشند. یا خودشان را کور میکنند که شاه دیگر نتواند وادارشان کند علیرغم میلشان مجبورشان کند که چیزی بکشند. یا به مرور زمان کور میشوند (به دلیل نقاشیهای ظریف روی کاغذهای با قطع کوچک) و نیز گاه خودشان را به کوری میزنند که در میان مردم نشان دهند که به کمال نقاشی رسیدهاند.
کتاب نام من سرخ را با اطمینان در میان ده کتاب برتری که در تمام طول زندگیم خواندهام قرار میدهم. یکی از دلایل اصلی این امر هم برگردان بسیار خوب عینالله غریب است.
فصل اول کتاب، "من یک جسد هستم" را برایتان خواندهام. با کلیک روی نامش، آن را میتوانید بشنوید.
کتابی را که در تصویر میبینید، یکی از نسخههای هریپاتر است. در 960 صفحه و وزن 550 گرم. یعنی هر برگ حدود یک گرم
فکر میکنید این کتاب اگر در ایران به چاپ برسد، وزنش چقدر خواهد شد؟ چرا در ایران همین که کتابی به طور مثال اوراقش بیشتر از 300 صفحه میشود، جلدش سخت (هارد کاور) میشود؟
ببینید، کتابی که من خواننده می خرم، حداکثر شاید در طول زندگیش به وسیله ده نفر خوانده شود و بعد در قفسهی کتابها جا خوش کند. گیرم جلدش هم پاره بشود. من اگر خیلی وسواس کتاب داشته باشم باید آن را بردارم و ببرم بدهم به یک صحافی که برایم جلد کند. پارگی جلد، (البته اگر باشد که در بسیاری موارد نیست)، مشکل من است. می توانم مواظب باشم که پاره نشود. این کتاب را اگر کتابخانه ها بخرند چون استفادهی زیاد دارند باید بدهند که صحاف جلدشان را سخت کند. کتاب با جلد ساده به مراتب ارزانتر است و چه بسا خریدار را جذب هم بکند. کاغذ این کتاب کاهی است. اصلن بر خلاف صفحات سفید و نفیس کتابهای ایرانی، چشم را هم آزار نمیدهد. یکی از علل سبکی کتاب هم، همین کاهی بودن اوراق آن است و به این شکل باز هم ارزانتر تمام میشود.
حالا این که ناشران ایرانی چه اصراری دارند کاغذ سفید و جلد سخت به کار ببرند و در نتیجه کتاب هم سنگین بشود و هم گران، من یکی نمی فهمم؟ آیا کتاب با کاغذ کاهی و جلد ساده ارزانتر تمام نمیشود و فروشش بیشتر؟
مگر اینکه: چون آمار کتابخوانان میهنمان کمی تا قسمتی رقم قابل توجهی را تشکیل نمیدهد و کتابی در تیراژ 1000 نسخه چند سال در کتابفروشیها خاک میخورد، باید جلد سخت داشته باشند، تا هرآینه خدای نخواسته خریداری برایش پیدا بشود، حداقل جلدش سالم باشد. گیرم کثیف شده باشد که با دستمالی مرطوب آن هم تمیز میشود. من جز این دلیلی نمیبینم. در ضمن برای این کثیف نشدن هم به تازگی تدبیری اندیشیده شده و کتاب داخل یک لایهی نایلونی پیچیده میشود. به طوری که نمی توان در کتابفروشی ورقش زد.
راستش آخرین کتابی که من به این شکل خواندم، آنقدر مرا آزار داد که عطای خریدن هرچه کتاب جلد سخت را به خواندنش بخشیدم. مگر در همان آغاز خواندن جلدش را جدا کنم و در پایان دوباره بچسبانم. کتابی که نتوانی دراز بکشی و یا لم بدهی و راحت آن را با یک دستت بگیری و بخوانی، چه لذتی دارد؟ بگذریم از کتابهایی چون دن آرام با برگردان احمد شاملو که واویلاست و کلن برای خواندنش باید از رحل استفاده کرد.
امیدوارم کسی از ناشران یا آشنایان آنان از این درگاه بگذرد و بگوید چرا؟
بهترین بچهی عالم
گردآورنده، جیمز توماس – برگردان، اسدالله امرایی
نشر قطره – چاپ دوم – 1393
192 صفحه - 95000 ریال
***
بهترین بچهی عالم، سومین کتاب از مجموعه داستانهای کوتاهی است که با برگردان اسدالله امرایی در اینجا میبینید. با این تفاوت که این داستانها خیلی خیلی کوتاه هستند. شصت داستان کوتاه. پیشنهاد میکنم این کتاب را در سفرهای درون شهری همراه خودتان داشته باشید و مطمئن باشید، حتا اگر در فاصلهی دو ایستگاه مترو، نتوانید یکی از آنها را بخوانید، در فاصلهی سه ایستگاه خواهید توانست. چرا که با کمک از مقدمهی کتاب که جیمزتوماس نوشته میگویم: مسابقهی ترتیب داده شده و هزاران داستان در طی چند سال جمع آوری شد. آنگاه این داستانها را بین ادیبان و دانشجویان ادبیات پخش کردند. آنها موظف شدند به این داستانها از صفر تا ده نمره بدهند. یکی از امتیازهای داستانها در اینبوده که داستانها یک صفحه باشند. به طوریکه خواننده شروع و پایان داستان را در مقابل چشمش داشته باشد و یا نهایتن دو صفحه باشند.. چیزی حدود 750 کلمه. این شکل از داستان نویسی در گذشته به مذاق خیلیها خوش نبوده. ولی امروزه و در میان خوانندگان هواداران زیادی دارد. امروزه حتا نویسندگان بزرگ هم گاه به سمت نوشتن داستانهای با این تعداد کلمه کشیده میشوند. کاری که در گذشته مطلقن نمیکردند.
به نظر خودم، این روزها هجوم مطالب به ذهن آدمها آنقدر زیاد است که گاه مطالبی که روزانه بر سرمان میبارد آنقدر زیاد است که یک صفحه و دو صفحه سهل است، گاه شاید برای خواندن یک پاراگراف هم، اکثر مردم نمیخواهند وقت بگذارند و مطالب یک خطی و دو خطی را بیشتر میپسندند. و شوربختانه جماعت کتابخوان روز به روز کمتر و کمتر میشود. مگر این که ملت، حداقل به سمت داستانهایی مینیمالیستی مانند این کتاب سوق داده شوند.
از سفرهای درون شهری گفتم. پیشنهاد میکنم در هر این از این سفرها یکی از این داستانها را بخوانید. به طور مثال اگر سفر دارای شش، هفت ایستگاه است، یک داستان را دوبار بخوانید. در بین این دوبار خواندن، یکی دو ایستگاه به آن فکر کنید. در لابلای این خواندن ها، داستان را برای خودتان باز کنید. ببینید! منظورم این است که درست است که این داستانها کوتاهند، ولی این کوتاهی الزامن به معنی ساده بودن آنها نیست، حداقل خیلی از آن ها و چه بسا بعد از پیاده شدن از وسیلهی سفر، همچنان ذهنتان درگیر آنها باشد. فقط امیدوارم حواستان به اندازهی "بهترین بچهی عالم" پرت نشود.
با کیلیک روی "بهترین بچهی عالم"، نوشتهی چاک روزنتال، Chuck Rosenthal داستان را با صدای خودم بشنوید.
نوشته ی: بختیارعلی
برگردان: سردار محمدی
نشر افراز - 1394 - 120 صفحه - 88000 ریال
تیراژ: 1100
***
مرگ تک فرزند دوم، اولین کتاب بختیار علی است که بعد از مهاجرت از کردستان به آلمان به چاپ رسید. کتاب یک مرثیه در رثای کسی است. تک فرزند دوم. اصطلاحی که شاید برای اولین بار باشد که می شنوید. تک فرزند الزامن به معنی تک فرزند یک خانواده نیست. بلکه می تواند تک فرزند یک مرد باشد یا تک فرزند یک زن.
در این کتاب از آدم های مختلف و برخوردهایشان با این تک فرزند می خوانیم. چه در دورانی که یک فرد ساده بود و چه وقتی دیگر کسی شده بود برای خودش و مردنش شور و حالی و ولوله ای به پا کرد.
امیدواریم کتابهای دیگر بختیارعلی را نیز با برگردان سردار محمدی بخوانیم.
و اما چیزی که مدتها بود می خواستم بنویسم و نوشتنم نمی آمد و می گذشتم ولی دیگر دیدم نمی توانم این است که: نباید در اینجا فقط از کتاب و نویسنده و مترجم بنویسیم. کمی هم از سایر مشخصات کتاب و دست اندرکارانش بنویسیم.
می خواهم در باره ناشر بنویسم که بسیار کار خوبی می کند و این کتابها را در اختیار ما قرار می دهد. ناشری که بختیارعلی امتیاز نشر آثارش را در ایران به او داده است. ولی ای کاش ممیزان این ناشر کمی در شکل ارائه ی کار سختگیر تر بودند. منظورم شکل یکنواخت آن هاست با یک سطر در تمام این کتابها.گویا طراح روی جلد، از بختیارعلی جز این نمی داند که:
رمانی دیگر از نویسنده ی رمان تحسین شده ی آخرین انار دنیا.
یعنی حتا کلیشه هم عوض نمی شود که مثلن رمان اولی بشود کتاب. "کتابی دیگر از نویسنده ......" همان جمله از طراحی کتاب قبلی روی کتاب جدید، کپی پیست می شود. نمی دانم شاید به او دیکته می شود که این را ذکر کند. که در این صورت مرا برای نوشتن این بخش از یادداشت ببخشد.
این جمله روی کتابهایی از بختیار علی که من دارم، عمویم جمشید خان، مرگ تک فرزند دوم، قصر پرندگان غمگین، نوشته شده است. باید منتظر کتاب های بعدی باشیم تا مثال ها کامل شوند. میدانید من فکر می کنم تا دنیا دنیاست اگر کتابی از بختیار علی را این ناشر منتشر کند، این جمله زینت بخش آن خواهد بود. در این جا می ماند این که چه بسا خیلی ها آخرین انار دنیا را بهترین اثر او ندانند و آخرین کارش را بیشتر بپسندند. حالا در مورد بعضی نویسندگانی که فقط می توانند با یک اثر شناخته بشوند، مانند علی محمد افغانی و شوهر آهو خانم اش، می توان این را گفت ولی در مورد بختیارعلی که هر کتابش یک "آخرین انار دنیاست" چه؟ آیا انصاف است فقط یک کتاب از کسی چون بختیارعلی معیار شناختمان از او بشود؟
البته بماند که کتاب "مرگ تک فرزند دوم" اولین کتاب بختیار علی است. جالب می شود اگر کسی این کتاب را به عنوان کتاب اول او به دست بگیرد و رویش این جمله را بخواند..... آخرین انار دنیا؟ آخرین انار دنیا؟ کدام انار؟ اناری که هنوز نوشته نشده است؟
پ.ن.
بعد از نوشتن این یادداشت کتاب دیگری از بختیارعلی به دستم رسید. به نام شهر هم نوازان سپید. از نشر دات. روی آن هم شبیه این جمله است:
شاهکار نویسنده ی آخرین انار دنیا.
و این در حالی است که در پشت جلد از شیرکو بی که س می خوانیم:
...... اینک پس از چهار سال می توان لقب شاهکار ادبیات کرد را از "آخرین انار دنیا" گرفت و به اثر تازه اش، "شهر هم نوازان سپید" داد. "شهر هم نوازان سپید" مهم ترین رمان در ادبیات کرد است.
به نظر شما سطر آخر این پی نوشت نمی توانست جای "شاهکار نویسنده ی ......" را بگیرد؟
امیر عشیری
1303-1395
امیر عشیری، پایه گذار رومان پلیسی در ایران، رفت.
با گرامی داشت یاد و خاطره ی او:
در آن زمانی که کتاب هایش به چاپ می رسید، من خواننده ی رومان های پلیسی نویسندگان خارجی که از یک دکه مطبوعاتی کرایه می کردم بودم. کمی بیش از پنجاه سال پیش. داستان های او را بیشتر به شکل پاورقی در مجلات سپید و سیاه یا هفتگی و ... که تک و توک و نا منظم وارد خانه ی ما می شدند، می خواندم. نام او یکی از اولین نام هایی است که در ذهن من به عنوان یک نویسنده ثبت شده است.
رومان نویس ساده نگر و رومان نویس اندیشمند
نوشته ی: اورهان پاموک
برگردان: علیرضا سیف الدینی
انتشارات نیلوفر - 176 رویه - 90000 ریال
چاپ اول - زمستان 92 - تیراژ - 1100 نسخه
***
تیراژ را نوشتم، برای این که بگویم، چند روز پیش، جلد دیگری از این کتاب را خریدم. همان چاپ اول بود. این ینی این که در طی حدود دوسال و نیم هنوز 1100 نسخه از این کتاب، در سرزمینی که هنر نزد آدمیان آن جاست و بس، به فروش نرفته است. کلاهمان را کمی بالاتر بگذاریم.
***
کتاب راهنمای بسیار خوبی است برای کسانی که می نویسند. چه کسانی که نویسنده اند و نمی دانند چرا نویسنده اند و چه کسانی که قصد دارند در آینده نویسنده بشوند. هم چنین برای کسانی که رومانی را می خوانند. و در این خواندن ها به جستجوی چیزی هستند. چیزی که نمی دانند چیست. آیا خود را جستجو می کنند یا این که می خواهند ببینند نویسنده چه حرفی برای گفتن دارد.
خود نویسنده در مورد کتاب می گوید: این کتاب شکل کاملی از دانسته هایم از موضوع رومان و مهم ترین چیزهایی است که آموخته ام. چیزهایی را که در خصوص رومان در نظرم بسیار مهم بودند به اختصار گفتم. این کتاب هم چنان که از حجم اندکش پیداست، بدون تردید کتاب تاریخ رومان نیست.
کتاب، شش درس یا گفتار از اورهان پاموک. برنده ی جایزه ی ادبی نوبل از کشور ترکیه است که در دانشگاه هاروارد ارائه شده. بگذریم از این که بعد از خواندن آن و یا حتا قبل از خواندنش مدام به این می اندیشیدم که چرا ما تا کنون موفق به دریافت این جایزه نشده ایم. هر چند شک ندارم اگر روزی و روزگاری یکی از نویسندگان توانمند خودمان این جایزه را کسب کند، بیشتر از همه ی رقبایش خودمان به او می تازیم که دریافت این جایزه مشکوک است. سیاسی است. حتمن کاسه ای زیر نیم کاسه است. همان گونه که در جوایز سینمایی شاهدیم. ما ایرانیان شاهکاریم. شاهکار.
برگردان کتاب خوب بود. به جز به کار بردن می گردد به جای می شود. که من نمی دانم چگونه باید با آن کنار بیایم. چون دارد همه گیر می شود و ای کاش حداقل کسانی چون نویسندگان و مترجمین این کار را نکنند. و نیز در بعضی جاها نیاز به نقطه گذاری بوده (،) که نیست. چرا که گاه خواندن را دشوار می کند. امیدوارم در چاپ بعدی درست بشود.
به سر فصل ها اشاره می کنم و بی هیچ توضیح دیگری یادداشت را تمام می کنم.
* هنگام مطالعه ی رومان، در ذهن ما چه اتفاقاتی می افتد؟
* آقای پاموک، آیا شما واقعن این ماجراها را از سر گذرانده اید؟
* شخصیت ادبی، بافت، حادثه، زمان
* موزه ها و رومان ها
*مرکز
* سخن آخر
درخت ارغوان (نامههایی از پراگ)
پرویز دوایی
چاپ سوم – 1394 – جهان کتاب
***
درخت ارغوان (نامههایی از پراگ)، مجموعه هفده یادداشت است که تعدادی از آنها به کسانی پیشکش شده و یا با یادشان نوشته شده است. چیزی که گویا نامهای است از یک دوست به دوستی دیگر. البته فراتر از نامههایی که یک وقتی همهی باسوادان نسل من مینوشتند و این روزها دیگر اثری از آنها نیست و هر دلواپسی و نگرانی و انتقال درد دل و .... در آنی منتقل میشود. نمیدانم نامه بهتر بود یا پیغام؟ سرعت این در مقابل دنیایی که آن میتوانست به کسی برساند بیشتر است. آیا بهتر است؟ از جهاتی این و از جهاتی آن. بین دنیای امروز و دیروز، برای رفع نگرانی دورافتادگان تلفنی هم اختراع شد که هیچ یک از اینها نبود. ولی کلن روابط آدمها در دنیای امروز خیلی خلاصه شده است. دیگر از نامههایی که با آنها میشد کلی درد و یا آرامش برای کسی بفرستی، خبری نیست و روز به روز روابط کوتاه و کوتاهتر میشود. حتا تا جایی که اس،ام،اس هم میشود، اس.
پرویز دوایی در نامههایی از پراگ، همچون بسیار دیگر از نوشتههایش، از نوستالژیهایی اینگونه یاد میکند. از آنچه که نسل خودش در دو، سه، پنج و دوازده سالگی با آنها میخندید و یا میگریست. هرچند حتا فقط اشاره به این ارقام، خواننده را نیز میتواند درگیر با گذشتهی خودش کند. چون بهرحال جوانان امروزی هم برای خودشان گذشتهای دارند که برای پرویز خیلی گذشته نیست و مقیاس زندگی آدمها بالا و پایینها و برداشتهای ویژه خودشان دارد و برای هر کسی از افراد جامعه منحصر بفرد است. و این که به طور مثال آنچه که دغدغهی پرویز و نسل من است، در نسل کنونی هیچ اثری نداشته و کلن قابل درک نیست. و برعکس.
پرویز دوایی کلن و در مجموع میتوان گفت، با نوستالژیهایش زندگی میکند و کتابهایش در واقع تاریخ دورانی است که او در آن بسر برده. با این توصیف شاید بتوانیم او را تاریخ نگار بنامیم. تاریخ زندگی آدمها در هشتاد سال گذشته. تاریخی که در آن اثری از تلخیها و ناکامیها و سیاست و سیاستمداران نیست و اگر هم باشد به شکل گذرایی و بی اشاره به نامی مینویسد و اشارهای میکند و میگذرد. چرا که با برداشت خودم از نوشتههایش باور دارم که باور دارد باید فقط زیباییها و عشق را به یاد سپرد. کاری که ذهن آدمی برای ادامهی حیات میکند و هر کسی که به گذشتهی خود فکر میکند آن را از زمان حال خوشتر مییابد و میبیند. چرا که فکر نمیکنم کسی باشد که در روز یا هفتهای حداقل یک یا دو سه بار از ذهنش نگذرد، یا بر زبانش نیاورد که: یادش بخیر. اون وختا ..............
داستان "پارک ستاره" از این کتاب را با صدای خودم در اینجا بشنوید. همراه با موسیقی گوستاو مالر. این داستان با یاد بهرام ریپور نوشته است. در واقع نامهای خطاب به اوست. سینماگر ارجمند خودمان که نسبت فامیلی با پرویز داشت و بارها از او در کتابهایش از جمله "بازگشت یکه سوار" نوشته است. بهرامی که خیلی زود پرویز را تنها گذاشت و رفت.
قصر پرندگان غمگین
نوشتهی: بختیار علی
برگردان: رضا کریم مجاور
چاپ دوم - نشر افراز - 1392 - 356 صفحه- تیراژ 1100 - 16800 تومان
***
قصر پرندگان غمگین، دومین کتابی است که از بختیارعلی به دست گرفتم. فضای داستان و تصویرهایی که برای بیان آنچه که در ذهنش میگذرد، مانند "عمویم جمشیدخان، مردی که همواره باد او را با خود میبرد"، جادویی نیستند. ولی بی بهره هم از ریالیسم جادویی نیست و همین که تاریخی تقریبن هشت ساله از اقلیم کردستان عراق را با قلم جادوییش نوشته، کافیست که کلن او را جادوگر بنامیم.
"سه جوان، با شرایط اجتماعی متفاوت، عاشق دختر نوجوان و زیبا و نیز بیماری میشوند. دختر طی مراسمی آنان را دعوت میکند و شرطی برای ازدواج با آنها میگذارد. به هر کدام لیستی از پرندگان نایاب و یا در حال انقراضی را میدهد که در عراق پرواز نمیکنند. از آنها میخواهد که هر سه به مدت هشت سال از شهر و دیار خارج شوند و این پرندگان را یافته و با خود به شهرشان بیاورند. بعد، دختر با توجه به شرایط و وضعیت آنان پس از این هشت سال، با یکی از سه تن ازدواج میکند. آن دو تن دیگر نیز باید قول بدهند، در این میان کینهای از شوهر منتخب به دل نگیرند و ...."
"سفر انسان را پخته میکند". جملهی آشنایی است. حداقل برای کسانی که فیلم آقای هالوی داریوش مهرجویی دیدهاند. هر روز که میگذرد و هر سفری که میروم، این جمله را درستتر میبینم. در کتاب، دختر این جوانان را به سفر میفرستد که پخته شوند. با این فرض که شاید موقع بازگشت اصلن نخواهند باوی ازدواج کنند یا به طور کلی برنگردند. چه بسا سفرهای بی بازگشتی که آدمیان میکنند و چیزی را که میخواهند پیدا میکنند یا همچنان به دنبالش از جایی به جای دیگر میروند.
این سه جوان در پایان این سفر هر یک، ره آورد جدیدی از خودشان به نمایش میگذارند. تجربهی سفر و پخته شدنشان، خواندنی است.
کتاب با این سه جوان به سفر نمیرود. با دختر در شهر میماند و اتفاقات و آنچه که در این هشت سال در شهر میگذرد را به رشتهی تحریر در میآورد. هشت سالی که بخشی از جنگ ایران و عراق را در بر میگیرد و بخشی به حملهی آمریکا به عراق و در نهایت درگیریهای داخلی دو تشکیلات اقلیم کردستان، یعنی "اتحادیهی میهنی" و "حزب دمکرات کردستان عراق". و این بخش آخر تلخترین صفحات رومان را تشکیل میدهد. ندانم کاریها و شوینیست بازیها که معمولن در این گونه احزاب و گروهها میبینیم. گروهایی که دشمن اصلی را نمیشناسند و نمیخواهند بشناسند. حتا درگیریهای قومی و فامیلی افراد یک حزب، فجایع خونینی به بار میآورد. درگیریهایی که بیشتر در میان ملل عقب مانده و دنیا ندیده شاهدیم. البته بختیارعلی چون این گروهها را میشناسد، ار کنار کشتارهایشان میگذرد و اجازه میدهد به قول شاملو: تاریخ بر تباهی اجسادشان قضاوت کند. خوشبختانه، این روزهاه اینها ضمن تماس با دنیای خارج کمی سیاست یاد گرفتهاند. چیزی که با خواندن کتاب هم به آن میرسیم. چرا که سه جوان گاهی تصاویر و یادداشتهایی از سفر برای دختر می فرستد و این تصاویر به دست مردم هم میرسد و مردم هم یاد میگیرند به سفر بروند و تغییر کنند.
در غیاب این سه تن مردم داستانها و شعرها و ترانههایی برای اینها میسرایند و هر یک بنا به سلیقهی خودش طرف یکی از اینها را میگیرد. و به این شکل است که ریشهی افسانههای ملل شکافته میشود و شکل به وجود آمدن داستانهای فولکور در اینجا و آنجای جهان، برایمان باز میشود. افسانههایی که ممکن است، گاه، فقط و فقط در نقطهی کوچکی از زمین ریشه داشته باشد و در صورت نبودن ارتباط با سایر جوامع، برای همیشه در سینههای مردم آن دیار بمانند و در نهایت فراموش شوند.
کتاب در 58 فصل نوشته شده و بی آنکه اذیتتان کند، گاهی فصلها پس و پیش هستند. گاهی هم که نویسنده احساس کرده شما را برای شنیدن پایان یک ماجرا علاقمند کرده، آن را برایتان تعریف میکند و بعد بر میگردد و شرح رسیدن به آن پایان را میگوید. می دانید؟ دانستن پایان یک اتفاق، الزامن به معنای پذیرفتن آن نیست و خواننده گاه دلیل میخواهد. بختیارعلی هم این را به خوبی میداند. و به این دلیل است که میگویم، پس و پیش شدن گاه به گاه فصول، حتا کتاب را خواندنیتر هم میکند.
از کتابهای بختیارعلی باز هم برایتان خواهم نوشت.
زن وسطی
گزینش و ترجمهی اسدالله امرایی
چاپ سوم - نشر افراز - 1387 - 174 صفحه- 3200 تومان
***
دومین کتابی که از پنج کتاب اسدالله امرایی، از پنج قاره ی جهان خواندم، زن وسطی است. گزیده ی داستان های کوتاه آمریکای لاتین. نام کتاب، داستانی است از آرتورو واریاس. اولین داستانی که از وی به فارسی برگردانده شده است.
بدون تکرار آن چه که در یادداشت قبلی در باره ی این کتاب ها و نیز اسدالله امرایی نوشتم، نام نویسندگان را می آورم. می دانم که شما نیز هم چون خود من، از همه ی آن ها، کتاب نخوانده اید هیچ، شاید نامشان را هم نشنیده باشید.در این کتاب از این نویسندگان می خوانیم:
1 - ماریو بارگاس یوسا / پرو / ادبیات آتش است
2 - – خورخه لوییس بورخس / آرژانتین / 25 اوت 1983
3 - – فرناندو سیلوا / نیکاراگوئه / مرغی برای سه نفر / اولین .......
4 - – اوراسیو کوئیروگا / اروگوئه / مرد مرده / خودکشی بعد از یک عمل جراحی
5 - – موریلو روبیائو / برزیل / جادوگر سابق
6 - – لیلیانا هکر / آرژانتین / ضربه
7 - – خوان بوش / دومنیکن / دو دلار آب / پس از تبعیدی 24 ساله در بازگشت به کشورش رییس جمهور شد ولی شش ماه بیشتر دوام نیاورد.
8 - – ماریو بندتی / اروگوئه / ویژگی - آتش نشان ها
9 - خولیو کورتاسار / آرژانتین / خانه ی تسخیر شده
10 - دینا سیلبی یرا د کروس / برزیل / هدایت / اولین .......
11 - خوان کارلوس اونتی / اروگوئه / حضور
12 - آرمونیا سامرس / اروگوئه / در انتظار پولیدورو
13 - نیکلاس سی. واکا / نیو مکزیکو / خرید
14 - آمالیا رندیک / شیلی / سگ، شب، کودک / اولین .......
15 - آنتونیو مونتانا / کلمبیا / باران که بند بیاید / اولین .......
16 - آرتورو آریاس / گواتمالا / زن وسطی / اولین .......
17 - گریگوریو لوپس فوئنتس / مکزیک / نامه ای به خدا ... این داستان را با صدای خودم بشنوید.
18 - مواسیر اسکلیر / برزیل / جنگ و صلح
19 - خوان خوسه آرئولا / مکزیک / واقعیت را عرض می کنم
20 - فرناندو سورنتینو / آرژانتین / مردی که سالهاست با چتر بر سرم می کوبد