کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

خداحافظ گاری کوپر

خداحافظ گاری کوپر 

اثر : رومن گاری 

ترجمه : سروش حبیبی خداحافظ گاری کوپر

 

 خداحافظ گاری کوپر داستانی است که در زمان جنگ امریکا و ویتنام اتفاق می افتد . چندین جوان اسکی باز که از همه چیز در زندگی خسته شده اند و عاشق اسکی هستند در ارتفاعاتی در کشور سوئیس در کلبه یک جوان پولدار روزگار می گذرانند و هر از گاهی که پولشان ته می کشد به پایین آمده و پول و پله ای جمع می کنند و برمی گردند. کتاب را شاید به نوعی بتوان گفت که دارای تاریخ مصرف می باشد، خواننده امروز به هیچ عنوان نمی تواند با مقوله های فرهنگی ذکر شده در طول داستان ارتباط برقرار کند ولی با این حال جاذبه های بسیار دیگری هست که شما را تا انتها با خود می برد.

لحن شروع داستان به نوعی است که شما را حسابی گیج میکند و کلی باید بگذرد تا بفهمید بین چه کسانی قرار گرفته اید . لحن عصیانگر راوی بدون هیچ نوع ملاحظات اخلاقی شاید یکی از جاذبه های است که در همین ابتدای داستان به چشم می خورد و در تمام شخصیت های داستان وجود دارد . لنی جوان امریکایی است که به خاطر نرفتن به جنگ از کشورش فرار کرده و از همه چیز گریزان است.

شاید بتوان گفت رومن گاری به گونه ای سیاستهای امریکا را از زبان لنی نقد می کند ، لنی که پدرش یک نظامی بوده و در عملیاتی در لائوس کشته شده به شدت از جنگ متنفر است و کلا از هر چیزی که او را به زندگی پایبند کند می گریزد، از اصول اخلاقی هم پیروی نمی کند و یک عصیانگر واقعی است ولی با همه این احوال شما به عنوان خواننده او را دوست دارید، شاید در ضمیر ناخوداگاه هر یک از ما رویایی از چنین زندگی وجود داشته باشد چیزی که از آن به عنوان  " آزادی از قید تعلق " در کتاب یاد می شود هر چند که در زندگی اجتماعی هیچ کدام از ما تاب تحمل رفتارهای شخص لنی را نخواهیم داشت و می توان گفت خود همین ویژگی وی را جذاب میکند ، تناقضی که در وجود همگی ما هست اگر کمی با خود صادق باشیم. 

موضوع اصلی داستان خیلی برجسته نیست به خصوص این که در انتها به نوعی در گیر مسائل قاچاق هم شده و  جنایی هم می شود ولی فرای این موضوع که می توان گفت شاید در خلال داستان زیاد هم برای ما مهم جلوه نمی کند گفته های افراد و عکس العمل های آنان دربرابر مسائل و بروز تفکراتشان است که کتاب را جذاب می کند ، در واقع شخصیت های اصلی داستان افرادی درونگرا هستند که کمتر صحبت می کنند ولی وقتی چیزی می گویند افکارشان بسیار جالب به نظرتان می آید. بنابراین در خلال خواندن داستان دیالوگ های زیادی هست که می توان زیر آن را خط کشید و دوباره و سه باره آنها را خواند و لذت برد.

نظرات 14 + ارسال نظر
فرناز پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 http://farnaz.aminus3.com/

حتی فقط نام این کتاب مرا شاد می کند .. رومن گاری یا بقولی امیل آژار ( زندگی در پیش رو ) یکی از محبوبترین نویسنده ها برای من است که تمام کارهایش را دوست دارم . همانطور که اشاره کرده اید توجه به سرشت و شخصیت آدم ها در این کار باعث شده که تاریخ مصرف این کار چندان هم خواندن آنرا در زمان های دیگر ناخوشایند نکند و همچنان دوست داشتنی باقی بماند .. شاید برای اولین بار ۱۵ سال پیش آنرا خوانده ام و بعد از آن حداقل دو سه بار دیگر و همچنان با لذت .
در مورد جزییاتی که به بخش روانشناختی آدم ها مربوط است با شما موافقم .
ضمنا عکس باز نمیشود که نمی دانم مشکل من است یا ...

من هم اولین باری که این کتاب رو خوندم شاید بیشتر از ۱۰ سال پیش بود و همیشه دوست داشتم دوباره بخونمش کتابو تازگیها خریدم و بازخوندمش

در مورد عکس من از چند کامپوتر مختلف دیدم مشکلی نداشت!

محسن پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 22:21 http://after23.blogsky.com

من طفلی بیش نبودم که این کتاب را خواندم. یعنی حدود بیس و شش هفت سالم بود. بیشتر نام گاری کوپر مرا به طرف خودش کشاند تا رومن گاری. چرا که یکی از نوستالژی های زندگی من گاری کوپر است. چه خوب کردی مرا دوباره یاد گاری کوپر انداختی

خودم کامنتم را تایید می کنم تا برگردی. ای دختر کوهستان. ای زانو بر صخره.

پروانه یکشنبه 20 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:33 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

به نظر شما با کتاب هایی که هم تاریخ مصرفشان گذشته چه باید کرد؟
1-بریزیم دور
2-به دیگران بدهیم
3-روی صندلی پارک رهایشان کنیم
4-به کتابخانه هدیه دهیم
5- به خریدارن کتاب بفروشیم
6- به خریداران کاغذ باطله بفروشیم؟

در خانه ی ما تعداد زیادی از این کتاب ها هست . مانده ام با آنها چه کنم؟
شما بگویید چه کنم!

معمولا کتاب هاب خوب تاریخ مصرفشان نمی گذره ، و باید حق داد به خواننده که با مسائل مطرح شده ارتباط برقرار کنه این حق خواننده اس .
در مورد سوال شما هم راستش نمی دونم چی بگم ...

فرناز یکشنبه 20 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:39 http://farnaz.aminus3.com/

به نظر من تاریخ خواندن یک کتاب هرچقدر هم خوب باشد ممکن است بگذرد اما تاریخ نگهداری با احترام یک کتاب خوب هرگز نمی گذرد . راجع به فروش آنها به هر شکلی حتی فکر نکنید که توهین آمیز است . شاید گزینه ی ۲ !!! بهترین حالت باشد اگر به هیچ وجه امکان نگهداری نداریم .

یاسی یکشنبه 20 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:54

سلام.
اتفاقا من هم اولین بار که این کتاب رو دیدم جذب اسم کتاب شدم و خریدمش، اما زیاد جلو نرفته بودم که احساس کردم برام سنگینه و خوندنش رو به وقت دیگه ای موکول کردم. حالا که نوشته ی شما رو خوندم برام یکم روشن تر شد.
ممنون از معرفی.

---------------------------------------

در جواب پروانه خانوم،یه چیشنهاد بدم؟
نمیشه همین جوری تو کتابخونه بمونن و هرازگاهی که چشمتون بهشون میوفته یادآوری از خاطراتی که با کتاب ها و موقع خوندنشون داشتین بشه؟

مریم سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 http://voodoo.blogsky.com

من کارای رومن گاری رو دوست دارم و اینم که محشره
----------------------------
اما در مورد پیشنهاد پروانه جون من فکر می کنم کتاب مثل سیرترشیه هرچی می مونه لذت خوردنش بیشتر و مثل دوست قدیمی ارزشش بیشتر حالا شما گزینه ۲ و ۴ فکر کنید اما من چون یه رگم اصفهانیه کتابام و نگه می دارم حتا اگه تمام اتاقم پر شه

ممنون از نظرت ولی من فکر نمی کنم گذشت زمان به یه کتاب ارزش ادبی بده یعنی اگه کتابی خوب نباشه خوب نیست دیگه حالا صد سال هم بگذره !

راهبه ی بدنام یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:25 http://www.notorious-nun.blogspot.com

من این قدر که تعریف نویسنده و این کتابش رو شنیده بودم با ولع بسیار خریدمش و با هیجان شروع کردم به مطالعه. ولی متاسفانه به حدی خورد توی ذوقم که از صفحه سوم فراتر نرفتم. نمی دونم چی کار کنم. مشکل کجاست که من هیچ جذبش نمیشم؟ لطفا یه راهنمایی کنید که من تحریک شم این کتاب رو تا آخر بخونم!

خوب من فکر می کنم سه صفحه خیلی کمه برای اینکه بفهمی جذب این داستان می تونی بشی یا نه . همونطور که نوشتم لحن داستان به نوعی است که باید کلی بخونی تا بفهمی در چه زمان و مکانی و با چه شخصیت هایی سر و کار داری . فصل اول که شاید بشه گفت زیباترین فصل کتاب هم هست اینجوریه .

توصیه می کنم یه کم صبوری به خرج بدی و فصل اول و بخونی و بعدش مطمئنا تا آخر کتاب رو ادامه می دی

جعفر سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:47

بدترین یادداشتی که می شود در مورد این شاههکار نوشته همینه قطعا
با خونون سطر اول،حالم بد شد

حالا سطرهای بعد را هم خواندید یا بعد از این که حالتان بد شد دیگر ادامه ندادید؟
حالا بزرگواری کرده و بر ما منت بگذارید و یادداشتی بر این شاهکار بنویسید که ما در همین جا به نام خودتان آن را برای استفاده دیگران بگذاریم و خودمان هم یاد بگیریم که چگونه باید در مورد یک شاهکار چیز نوشت.

کاهوووووووووو پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:50 http://xarmohre.blogfa.com/

وسطاشم .اما کتاب زندگی در پیش روش رو خوندم و بسیار خوشمان آمد هرچند تلخیش یه مقدار گزندس

زهره یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:44 http://taranebaroon.loxblog.com

من این کتابو 2-3 سال پیش خوندم و چون سنم یه خرده کم بود و یه سری جاهاشو درست متوجه نشدم، همون موقع با خودم قرار گذاشتم که حتما چند سال دیگه دوباره بخونمش. یکی از دوستام می گفت که از کتاب خوشش نیومده، به خاطر بی قیدی های اخلاقی کلامش. ولی به نظر من خود این کلام های بی پروا معنا و مفهومی داشت... آدم هایی که گویا تو زندگی گم شدند و به یه بطالت عمیق رو آوردند. همین آدما یه جاهایی حرفایی می زنن که خیلی روی آدم تأثیر میذاره.
ممنون از یادداشتتون.

حق با شماست . لحن داستان یه کم بی قید و بنده ولی دلنشینه
البته اگه کم سن و سال هستی شاید علا خیلی نتونی ارتباط لازم رو با اصل داستان برقرار کنی ولی هر کتابی گیرت می اد بخون . فقط با خوندنه زیاده که می تونی فرق نوشته های خوب و بد رو تشخیص بدی
پایدار باشی

ممنون از کامنت

مدادسیاه جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:08 http://www.frnouri.blogfa.com

شما این اواخر دوست وبلاگ نویس ما میله بدون پرچم را کشف کرده اید و ما شما را و با اجازه جنابعالی( این طور می گویم چون از من بزرگترید) به وبلاگتان پیوند دادم.
خدا حافظ گاری کوپر از داستان های مورد علاقه من است که این اواخر آن را دوباره خوانی و بر سر آن دعوا کرده ام. نوشته ام در باره کتاب را می توانید در این پست و پست بعد از آن بخوانید:http://www.frnouri.blogfa.com/post-114.aspx

هر کس این جا را لینک بکند ما هم او را لینک می کنیم.

melina سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1391 ساعت 15:44

من یه چیزو نمیفهمم اگر قرار باشه یه کتاب به خاطر این که مربوط به دوره ای خاص میشده برای خواننده امروزی بی مصرف باشه پس یعنی خیلی از شاهکارهای بزرگ دنیا مثل جنگ و صلح، دن آرام و خانواده تیبو رو باید بریزیم دور؟

عین جمله ی من این است:

کتاب را شاید به نوعی بتوان گفت که دارای تاریخ مصرف می باشد، خواننده امروز به هیچ عنوان نمی تواند با مقوله های فرهنگی ذکر شده در طول داستان ارتباط برقرار کند ولی با این حال جاذبه های بسیار دیگری هست که شما را تا انتها با خود می برد.

این تاریخ مصرف داشتن در جای جای این کناب وجود دارد. مانند این است که به طور مثال یک روزنامه ای در همین ایران خودمان شش ماه منتشر شود و بعدش تمام....
خب خواننده ای که چهل سال بعد نامی از این روزنامه در رومانی ببیند در این مورد چه چیزی از آن می تواند برایش جذاب باشد.

شاید این که کلن نوشته ام تاریخ مصرف دارد خیلی درست نباشد. بهتر بود می گفتم بخش هایی از آن تاریخ مصرف دارد. بخش هایی که واقعن خودم نمی خواندم و رد می شدم چون نمی فهمیدم.

متین پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 17:45

خیلی دوست داشتنی بود این
کتاب!
یه عالمه خط توش کشیدم
کاش رومن گاری هنوز زنده بود و می نوشت
عاشق نثرش شدم
آدم حکم پول را دارد. هر قدر مقدارش بیشتر ارزشش کمتر. امروز چیزی که ارزش ندارد جوان بیست ساله است. جمعیت جوانهای بیست ساله در دنیا از حد گذشته است. دنیا گرفتار تورم جوانان است. از کتاب خداحافظ گاری کوپر!

شیرین شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 00:27

من رمان زندگی در پیش رو رو هفته پیش و این رمان تو هفته ای که گذشت تمام کردم . ترجیح می دادم تو دنیای مو مو می موندم با همه سختی هاش تا اینکه مثل لنی از قید تعلقات آزاد باشم . ولی هر دو رمان بی نهایت عالی بودن .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد