کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

پزشکی در شاهنامه


پزشکی در شاهنامه

نوشته دکتر محمد سیاسی

انتشارات میرماه

160 صفحه – 72،000 ریال

***

در مقدمه دکتر سیاسی می خوانیم:

تاریخ برگزاری "کنگره ایرانشناسی" به دهه های چهل و پنجاه خورشیدی باز می‌گردد. در آن زمان همه ساله این کنگره به ریاست قافله سالار سخن، زنده یاد "دکتر پرویز ناتل خانلری" و دبیری استاد فرهیخته و نامدار حضرت "ایرج افشار" در یکی از استان‌های کشور برپا میشد.

نگارنده که افتخار عضویت در هیات رییسه کنگره مذکور را داشتم، سال‌ها پیش، سخنرانی هایی با عناوین پزشکی در شاهنامه"، "نوشدارو" و "افیون وبنگ در ادبیات پارسی" در کنگره های مختلف از جمله کنگره ایران شناسی  که در دانشگاه آذرآبادگان تبریز برگزار شد، ایراد کردم که تا به امروز فرصت تنظیم و تکمیل آنها به صورت اثری پژوهشی و در خور، فراهم نیامده بود. از حسن اتفاق زمینه آشنایی با همکار دانش پژوه و پژوهشگر ادب دوستم، جناب "دکتر علی یزدی نژاد"، فراهم آمد و ایشان با گشاده رویی پذیرفتند تا متن این سخنرانی ها را از سوی "انتشارات پزشکی میرماه" که مدیریت آن را بر عهده دارند به چاپ برسانند. خوشبختانه ویراستاری، تنظیم و بازآرایی مطالب که به شایستگی از سوی ایشان صورت پذیرفت مجموعه حاضر را به اثری پژوهشی و در خور تامل بدل کرده است. ............

در این کتاب سرفصل های زیر را می خوانیم:

نخست: پرشکی در شاهنامه که شامل:

نخستین پزشک شاهنامه

نخستین انسان گوشتخوار

زال در شاهنامه و زالی در پزشکی

شکاف رستمی

داروی هوش بر

سیمرغ در نقش جراح

گیاهان دارویی و دارو در شاهنامه

خون سیاوشان یا پر سیاوشان

...

دوم: نوشدارو به روایت شاهنامه

زهر و پادرزهر در پزشکی باستان

دوشیزه زهرآگین

تریاک یک اشتباه مصطلح

نوشدارو یا داروی بی مرگی

 

سوم: افیون و بنگ در ادبیات پارسی

میرزا جلال طبیب و مفرح شاه شجاع

بنگ

وافور

...

و....... حدود سی سرفصل دیگر

از موارد فوق چند سطری در اینجا می نویسم.

***

نخستین پزشک درشاهنامه

پزشک (Physician) واژه‌ای با ریشه ای سه هزار ساله است. به اعتقاد زبان شناسان، این واژه از ریشه اوستایی "بئشه زه" (Bachaza) به معنای "آسیب زدا" آمده است که در دوران ساسانی به  صورت "بئشه زینتار" (Baechazintar) و در پهلوی به صورت "بئشه زک" (Baechazak) و بعدها به شکل "بزشک" و "پزشک" در آمده است.

به هنگام پادشاهی جمشید، فرزند تهمورث دیوبند، برای نخستین بار به واژه پزشک و پزشکی و درمان و نیز گیاهان دارویی بر می‌خوریم. جمشید، بنا به روایت شاهنامه هفت صدسال پادشاه بود و با فره ایزدی هم‌شهریاری و هم‌موبدی کرد. آهن را نرم ساخت و از آن ابزار و آلات جنگ پدید آورد، بافتن و دوختن و شستن جامه را به مردم آموخت، عده ای از مردم را به نیایش ایزدی، گروهی را به جنگ‌آوری و جمعی را به کشاورزی گماشت. گرمابه ها و کاخ های بلند ساخت و جشن نوروز را بنیان نهاد و به گفته فردوسی:

دگر بوی های خوش آورد باز /که دارند مردم به بویش نیاز

چون پان و چو کافور و چون مشک ناب/ چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب

پزشکی و درمان هر دردمند / در تندرستی و راه گزند

همان رازها نیز کرد آشکار / جهان را نیابد چنو خواستار

اما جمشید هم مانند همه خودکامگان تاریخ:

همه کردنی ها چو آمد پدید / به گیتی به جز خویشتن کس ندید

ادعای خدایی و جهان آفرنی کرد و به مهتران سالخورده چنین گفت:

خور و خواب و آداب تان از منست / همه پوشش و کام تان از من است

به دارو و درمان جهان گشت راست / که بیماری و مرگ کس را نکاست

......

و در پایان کار، فره ایزدی از وی گسست و به فرمان ضحاک او را با اره به دو نیم کردند.

در روایات زرتشتی "تریتا" را نخستین پزشک آریایی می‌دانند. نام پدر وی سام بود و او خود دو فرزند داشت به نام های اروخش و گرشاسب. که گرشاسب همان پهلوان اساطیری ایران است. دربندهش نام تریتا به شکل اترت (Athrat) آمده است.

او نخستین ایرانی است که دست به تحقیق (Research) زد. و خواص زهرها را در مهار کردن بیماری ها و تب و مرگ دریافت. بعضی از کتابها هم "تریتا" را همان فریدون –پدرآریاییان جهان- دانسته اند.

...

بنابراین تریتا را نه تنها می توان نخستین پزشک ایران، بلکه نخستین دارو ساز ایران نیز برشمرد.

در واقع تریتا به منزله آسکلپیوس(Asklepius)  یونانیان و آسکولاپیوس (Askulapius) رومیان است.

از دیگر کتب پهلوی چنین استباط می‌شود که تریتا برای درمان برخی بیماری ها به جراحی (کارد پزشکی) که کاردی مرصع بود و اهورامزدا به وی بخشیده بود متوسل می شد.

***

نخستین انسان گوشتخوار، آژی دهاک (ضحاک) بود. وی پس از آن که برجای پدر نشست، در دام ابلیس فرو رفت و شکم پرستی و تمایل به امیال و هوای نفس او را در کام خود کشید. در حالی که همه مردم گیاه خوار بودند.

فراوان نبود آن زمان پرورش / که کمتر بد از خوردنی ها خورش

ز هر گوشت از مرغ و از چارپای / خورشگر بیاورد یک یک به جای

ارتباط گوشتخواری با بدخویی، یکی از نکته‌های قابل توجه این داستان است. در واقع ابلیس می‌خواهد با خوراندن گوشت، خوی تهور ودرندگی را در ضحاک پرورش داده و وی را مطیع خواسته ای خویش کند.

.........

دو مار سیاه از دو کتفش برست / غمین گشت و از هر سویی چاره جست

........

پزشکان فرزانه گرد آمدند / همه یک به یک داستان ها زدند

........

در این هنگام، باز ابلیس در لباس پزشک نزد ضحاک می‌رود:

به سان پزشکی، پس ابلیس، تفت / به فرزاندگی، نزد ضحاک رفت

.........

 

زال در شاهنامه و زالی در پزشکی

یکی از داستان‌های دلکش شاهنامه حکایت زایش زال است و در همین جاست که از مرغ افسانه‌ای و مشهور شاهنامه، یعنی سیمرغ سخن به میان می آید. در شاهنامه در بسیاری موارد از این مرغ فرمانروا که گاه به عنوان پزشک و حکیم و زمانی به عنوان راهنمایی بزرگ در صحنه داستا‌ن‌ها پدیدار می‌شود، یاد شده است.  نخستین جا، هنگام زادن زال است.

........

به چهره چنان بود تابنده شید / ولیکن همه موی بودش سپید

کس سام یل را نیارست گفت / که فرزند پیر آمد از خوب جفت

........

به فرمان سام، کودک را در کوه می افکنند اما سیمرغ به یاری او می آید و .....

امروزه در ادبیات پزشکی به واژه آلبینیسم (Albinisme) که نوعی ناهنجاری مادرزادی است بر می خوریم. در این ناهنجاری مواد رنگی در موی سرو تن و مژگان وجود ندارد و به این دلیل این افراد همه موهای بدنشان یکسر سپیدند. برای شرح و بیان آن، کامل تر و تفسیری از آنچه فردوسی در باره این "کودکان پیرسر" گفته است، نمی توان چیزی افزود، نام فرنگی این علامت از کلمه آلبا به معنای سپید است. ولی هیچ ترجمه و تفسیری برای آلبینیسم بهتر و زیباتر از واژه "زالی" نیست. ...........

همان گونه که در شاهنامه آمده است، بعدها در "جریان دیدار زال و رودابه قرار می گیریم که یکی از صحنه های بدیع شاهنامه است که در ادب پارسی از لحاظ آب و تاب و ظرافت عاشقانه نظیری برایش نیست"

که در نهایت، پیوند زناشویی این دو را شاهدیم که این دو هرگز همسر دیگری بر نگزیدند. و بعد از این پیوند به تولد رستم می رسیم. که با اشاره ای کوتاه به این تولد این یادداشت را هم خاتمه می دهم.

شکاف رستمی (رستمینه)

چون رستم قهرمانی برگزیده است، طبیعی است که طرز زادنش هم با دیگران تفاوت داشته باشد. رودابه مادر رستم، در همان دوران آبستنی احساس سنگینی عجیبی می‌کند و می‌گوید: "تو گویی به سنگستم آگنده پوست" و این نشان آن است که جنینی غیرعادی در زهدان خویش پرورش می‌داده است. سیمرغ زال را رهنمون می‌شود که: مرد بینادل پرفسونی را خبر کند، تا نخست رودابه را به می مست (بیهوش) ساخته و سپس تهیگاه وی را شکافته وآن شیربچه را از پهلوی رودابه بیرون کشد.

این داستان از شگفتی های شاهنامه است که استاد بزرگ، فردوسی توسی با اینکه پزشک نبوده است، اما چنان دقیق و با مهارت اصطلاحات طبی را به کار برده که با آنکه بیش از هزار سال از روزگار وی می‌گذرد، پرشکان امروزی را نیز به گشفتی و تحسین وا می‌دارد. فردوسی در شاهنامه واژه هایی از قبیل "خنجر آبگون" به جای "چاقوی جراحی"،  "مرد بینادل پرفسون" به جای جراح، "مست کردن" معادل "بیهوشی"، "داروی هوش بر" در ازای داروی بیهوش کننده، "کافتن" و شکافتن به جای شکاف جراحی (Incision)، چرخش نوزاد در زهدان مادر، که امروزه از آن تحت عنوان ورسیون (Version)، نام برده می شود، "دوختن" به جای "بخیه جراحی" و استعمال روغن برای بهبود زخم سخن گفته است.

بیاور یکی خنجر آبگون / یکی مرد بینا دل پرفسون

نخستین به می "ماه" را مست کن / ز دل بیم و اندیشه را پست کن

بکافد تهیگاه سرو سهی / نباشد مر اورا ز درد آگهی

و زو بچه شیر بیرون کشد / همه پهلوی "ماه" در خون کشد

وزان پس بدوز ان کجا کرد چاک / زدل دور کن ترس و تیمار و بکا

...........

بیامد یکی موبد چربدست / مر آن ماه رخ را به می کرد مست

بکافید ........

....

همان دردگاهش فرو دوختند / به دارو همه درد، بسپوختند

شبان روز، مادر ز می خفته بود / ز می خفته و هش از او رفته بود

چو از خواب بیدار شد،سرو بن / به سیندخت، بگشاد لب بر سخن.

امروزه در کتاب‌های پزشکی بیرون آوردن نوزاد را از شکم مادر که با شکافتن زهدان صورت می‌گیرد به نام عمل قیصری یا سزارین (Cesarean Section)، می شناسند و آن را منسوب به تولد ژولیوس سزار، قیصر روم می دانند. ولی با توجه به اینکه دوران تاریخ اساطیری ایران پیش از تولد ژولیوس سزار بوده و فردوسی هم نه از زاییدن سزار اطلاع داشته و نه طبیب بوده، بنایراین همان گونه که بعضی از پژوهشگران ایرانی پیشنهاد کرده اند اگر این عمل را به جای سزارین، "شکاف رستمی" (Rostamic Section)، "عمل رستمی" و یا "رستم زایی" بنامیم راه مبالغه و اغراق نپیموده ایم.

***

می دانم یادداشت طولانی شد. ولی کمتر از این هم نمی توانستم بنویسم. نوشدارو ......و حضور دوباره سیمرغ به عنوان پزشکی که تیرهای اسفندیار را از بدن رستم خارج کرد و زخمهایش را بهبود بخشید و نیز خون سیاوشان یا پر سیاوشان را اگر خواستید و روزی کتاب را داشتید در آنجا بخوانید.

نظرات 10 + ارسال نظر
فرناز دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:02 http://farnaz.aminus3.com/

نکته ای که بارها توجه من رو جلب کرده و بسیار به اون فکر کردم اما هرگز و هنوز به جوابی در مورد اون نرسیدم اینه که چرا کتابی مثل شاهنامه با اینهمه تنوع و اینهمه نکات مثبت و گاه با اینهمه نکات پیش از زمان خودش و خلاصه با اینهمه حسن تبدیل به یک کتاب کاملا دم دست که دائم خونده بشه و در تمام خونه ها پیدا بشه و خلاصه خیلی به اون مراجعه بشه نشده ؟
اون عامل یا عواملی که مانع شده چی بوده باز هم آیا همون تنبلی و خودخواهی ذاتی ما ؟ تصور اینکه ما همه چیز رو بلدیم و خودمون استادیم و نیازی نداریم ؟ یا عوامل دیگه ؟ واقعا چرا و اصلا این جدائی کی اتفاق افتاده ؟‌

من می خوام اینم یه جورایی به مذهب بچسبانم. گویا فردوسی هم سنی بوده. عین سعدی. حافظ به دلیل شیعه بودن خیلی مورد توجه تره. این چیزیه که بعضی ها به عنوان دلیل عرضه می کنند.
در مورد سعدی که مطمئن هستم این دلیل درسته ولی فردوسی را شک دارم. باید ببینیم.

پروانه دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 http://www.parvazbaparwane.blogspot

برخی می گویند سیمرغ پزشک زبر دستی بوده است.

مقاله ای از یکی از فرماندهان ارتش زمان شاه خواندم که فردوسی اصول و رموز جنگی را هم خوب می دانسته و می توانست یک فرمانده جنگی باشد.

این کتاب را حتمن خواهم خرید.

سیمرغ توی این کتاب حداقل یک بار در تولد رستم به عنوان مشاور و یک بار هم به عنوان جراح در درآوردن تیرهای اسفندیار از بدن رستم وارد عمل می شه.
اون مورد دانش جنگی رو نمی دونم.

مریم دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:33

چه جالب مرسی از این مطلب حتماْ باید بخرمش

شهرزاد سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:48 http://se-pi-dar.blogsky.com

- چیزی که در نگاه اول به نظرم عجیب اومد، قیمت بالای کتاب با توجه به تعداد صفحات اونه. هر چند که برای یک کتاب خوب واقعن نمی شه قیمتی تعیین کرد و این کتاب با این معرفی خوب و جامع حتمن کتابی است بسیار خواندنی.

- از آنجا که فردوسی خود حکیم بوده و به بسیاری از علوم عصر خود از جمله نجوم، پزشکی، ادبیات و ... آگاه بوده، فکر می کنم بررسی باورهای پزشکی در شعر شاعرانی مثل فردوسی و نظامی بسیار خواندنی و در خور توجه باشد.

دلیل گرانی کتاب نسبت به صفحات، وجود مینیاتورهایی از شاهنامه بایسنغری، شاهنامه شاه اسماعیلی و شاهنامه شاه طهماسبی در کتاب است که الزامن می بایستی بر کاغذ گلاسه بیایید، این است که ناشر تصمیم گرفته برای یکدست بودن کار، صفحات کل کتاب بر کاغذ گلاسه چاپ شود.

فلورا شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 18:54

چه خوبه که برای اولین بار برای مطالعه یه پست زیبا برای معرفی یه کتاب خوب اومدم اینجا!
ممنون از معرفی این کتاب

ممنون از لطف شما.

فریدون شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 18:56 http://www.parastu.persianblog.ir

یک - مقالاتی از این دست، سبب می شود که در دوباره خوانی شاهنامه به درک بهتری از هر واژه ، مصرع، بیت، و بخش دست یابیم.

دو - شاید پسندیده تر باشد که در ادبیات مان از « قافله سالار سخن» ، « استاد فرهیخته» ، « جناب» ، « حضرت» و القاب و انشاب و دیگر کناره بگیریم و به اصل مطلب بپردازیم.

سه - اگر داستان های شاهنامه را، هریک ، جداگانه در جزوه هایی بصورت کتاب های جیپی چاپ و منتشر شود و با قیمت نازل در دسترس قرار بگیرد بیشتر می تواند خواننده داشته باشد. در حال حاضر این شاهنامه با این قطع و وزن، فقط به درد منزل و کتابخانه و زیبایی قفسه ها می خورد .

چهار-. در ایران بعد از قرآن ، کتاب ِ حافظ، بیش از هر کتاب دیگری چاپ و منتشر شده است. کتاب حافظ بیشتر برای فال گرفتن از آن، در خانه ها استفاده می شود. اما از شاهنامه هنوز نشده است چنین استفاده هایی بکنند. در انگلستان بعد از انجیل، کتاب شکسپیر بیش از هر کتاب دیگری چاپ و منتشر شده است . اما با کتاب های شکسپیر فال نمی گیرند.

در مورد دو راستش خود من هم این گونه فکر میکنم. ولی از سویی دیگر می بینم که در دورانی هستیم که هر کس و ناکسی حضرتی پیشوند نامش است. شاید حیف باشد که حافظ حضرت نباشد.
در دوران نوجوانی من یک اطلاعات کودکانی که بعدها شد دختران و پسران منتشر می شد. این هفته نامه شاهنامه را به نثر و به صورت پاورقی چاپ میکرد. -نمی دانم چه کسی-. تمام شاهنامه را تقریبن به این شکل در آنجا خواندم. قبل از این که هر کتاب دیگری بخوانم. به هرکسی که بنیان این کار را گذاشته بود خیلی مدیونم.

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:16

این پست خیلی جسبید... سپاس

شما؟

پروانه پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 http://parvazbaparwane.blogspot.com

http://shahrbaraz.blogspot.com/2010/07/blog-post_20.html

پروانه سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 00:22

کتاب را به لطف شما خواندم.
وقتی به نقاشی های داخلی کتاب نگاه می کنم به خود می گویم کاش دست کم به اندازه یک صفحه کتاب بود تا این نقاشیهای زیبا که کمتر از آن استفاده می شود، مانند« زادن رودابه رستم را» ، واضح تر دیده می شد.

همانگونه که در پشت جلد کتاب نوشته شده دکتر محمد سیاسی دارای بورد تخصصی در رشته طب گیاهی و سوزنی از دانشگاه سانتامونیکا هستند. بنا بر این بسیار خوب نام گیاهان دارویی و روشهای کاربردشان را توضیح داده اند به گونه ای که بیتهایی از شاهنامه را که پیش از آن خوانده بودم و به خودم گفته بودم خوب منظورش گیاهان دارویی است، برایم روشن شد که چه ریشه ای دارند.

نکته ای را که برایم جالب بود این نکته بود که سیمرغ در درمانهای خویش، تن و روان، هر دو را نگه میدارد زیرا هر جا تن رنجور و ناتوان می شود، روان نیز از تدبیر درست باز می ماند.

نام کتاب «پزشکی در شاهنامه و نوشدارو و افیون در ادبیات فارسی » می باشد و نزدیک 100 صفحه یعنی دو سوم کتاب به مقاله «افیو ن و بنگ در ادبیات پارسی » اختصاص دارد.

با توجه به اینکه عکس ها تقریبا نیم صفحه می شوند و قسمت بیشتر کتاب نوشتار است شاید لزومی به استفاده از کاغذ گلاسه
نبود.
کتاب شیکی است رنگ و نقاشی روی جلد همه برازنده است و کلاس کتابخانه را بالا می برد.

بسیار سپاسگزارم

شاید مشکل گرفتن مجوز چاپ نامش را کرده پزشکی در شاهنامه.
آن بخش دومش هم به شکلی خواندنی است. چرا که درهیچ جایی نظیرش را حداقل من ندیده ام.
چه خوب که خوشتون اومد.

ابوالقاسم سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 11:54

خواندن کتاب زیر را به علاقمندان شاهنامه پیشنهاد می کنم:

برگردان روایت گونه شاهنامه فردوسی به نثر

نویسنده: دکتر محمد دبیر سیاقی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد