کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

پای بندی های انسانی - سامرست موام

کتاب پای بندی های انسانی اتوبیوگرافی نیست، اما داستانی به گونه ی اتو بیوگرافی است، حقایق و افسانه به طور جدا ناپذیری در هم آمیخته شده اند، احساسات از آن خودم است ، اما نه تمامی آن رویدادهای اتفاق افتاده یی که به توصیف آمده است و بعضی از آنها نه از زندگی خودم که به قهرمان داستان انتقال یافته است بلکه از زندگی کسانی است که با آنان صمیمی و نزدیک بوده ام

..

سامرست موام

نقل از مقدمه ی کتاب

 

سامرست موام نویسنده ی بیش از صد داستان کوتاه و رمان و نمایشنامه  است متولد پاریس و از ده سالگی در انگلستان بوده است. جایزه ی "سامرست موام" قدیمی ترین جایزه ادبی در انگلستان می باشد. دوریس لسینگ در سال ۱۹۵۳ این جایزه را دریافت کرده است.

داستان این رمان ِ بلند زندگی جوانی به نام فلیپ است که برای یافتن و رسیدن به آن چه در سر دارد در عین تلاش، بسیار واقعی، فکر و زندگی می کند.  با خواندن این کتاب زندگی یک جوان در پاریس و لندن را تجربه می کنید. بر این عقیده ام که، جوان ها این کتاب را پس از خواندن فراموش نخواهند کرد . شاید جوان های امروزی ما می خواهند مثل فلیپ خودشان انتخاب کنند! ولی محدودیت ها و فرهنگ ایرانی ما به آنها اجازه چنین زندگی را به آنها نمی دهد و مجبور هستند با روش های خودشان به مقابله با عادت ها ی کهن برخیزند که گاهی به بیراهه می روند...

 

نویسنده مطلب: پروانه اسماعیل زاده

 

نظرات 8 + ارسال نظر
فرشته جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:34 http://freshblog.blogsky.com

از مقدمه کتاب میشه حدس زد که کتاب چه سبکی داره!!! نویسنده کتاب رو در چند خط به خواننده معرفی کرده.

محسن جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 23:29 http://after23.blogsky.com/

یاد متون گلستان سعدی افتادم. که اگر یک کلمه از متن حذف شود متن ناقص می شود.

پروانه شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:50 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

با سپاس از توجه فرشته و محسن به متن پست در پاسخ کمی اضافه نمودم

سارایی که ۲۶ سال با پختگی فاصله دار یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 ساعت 18:57

محدودیت ها متعلق به فرهنگ ایرانی نیست! متعلق به فرهنگ اسلامی است. می تونم خواهش کنم بیراهه رو تعریف کنید؟ ممنون

.

سارایی که نمی پزد هیچ وقت! دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 15:41

با سلام و احترام!
من برای چی باید به یک عقیده تحمیلی احترام بذارم؟؟؟؟ اگه همیشه فکر کنیم که باید به عقیده ها احترام گذاشت پس شعور و عقل خودمون چی؟ من فرار نمی کنم ازش. من اصلا به حسابش نمی آرم. به عامل بدبختیم احترام بذارم؟؟؟؟؟؟
بدبختی من و هزاران انسان دیگر؟
تو رو خدا بیاییم یه کم بکنیم از این مرداب فکری
۱۴۰۰ ساله دیگه هم اینجوری نمی تونیم از این مرداب در بیاییم
با سپاس فراوان از اینکه رک و بی پرده سخن گفتن مرا تحمل می نمائید!

درود بی پایان بر تو سارا جان


سارا:
من برای چی باید به یک عقیده تحمیلی احترام بذارم؟؟؟؟
پروانه:
تحمیلی نیست بلکه بشریت خودش خواسته است.حالا اگر به نظر شما اشتباه است آن بحثی دیگر است.

سارا:
من فرار نمی کنم ازش. من اصلا به حسابش نمی آرم
پروانه:
شما چشمتان را به روی مشکلات می بندید

سارا:
بدبختی من و هزاران انسان دیگر؟
پروانه:
قبلن هم این گفتگو را با هم داشته ایم اگر من بدبختم عاملش را خودم می دانم.

سارا:
تو رو خدا بیاییم یه کم بکنیم از این مرداب فکری
پروانه:
با شعار دادن کار درست نمی شود.مرداب فکری یعنی چی؟

سارا:
با سپاس فراوان از اینکه رک و بی پرده سخن گفتن مرا تحمل می نمائید!
پروانه:
من و تو خیلی متفاوت فکر می کنیم ، من کاری به این ندارم تو مذهب را قبول داری یا نه ، عقیده ات هر چه باشد گوش می کنم و به آن احترام می گذارم . حقیقت و درستی راه خودش را می رود و همیشه پیروز خواهد شد

سارا:سارایی که نمی پزد هیچ وقت!
پروانه: چرا اسمتو عوض کردی؟

با دوستی
پروانه

پروانه دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 23:40 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

این کتاب را سه سال پیش خواندم ۸۶۱ صفحه است با ترجمه ی
عبدالحسین شریفان
دوباره کتاب را از کتابخانه امانت گرفتم تا قسمتی از آن را در مورد فرش ایرانی ، هیچگاه فراموش نمی کنم در اینجا بنویسم.
.
.


فلیپ پرسید: یادتان هست که آن قالیچه ی ایرانی را بهم دادید؟
کرانشا با همان لبخند آرامی که در گذشته می زد بر لب آورد : بهت گفتم که این قالیچه می تواند به آن سئوالی که در باره ی معنی و مفهوم زندگی از من کردی جواب بدهد. خوب، آن جواب را پیدا کردی؟
فیلیپ لبخند زنان گفت: نه. شما آن را به من نمی گویید؟

نه نه، این کار را نمی کنم. جواب چیز پوچ و بی محتوایی خواهد بود، مگر اینکه خودت آن را پیدا کنی.

سارایی که دستور پخت ندارد اصلا! سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1386 ساعت 22:49

چه قد کار منو سخت کردین! یعنی در واقع کار خود منو که جمله های بقیرو مو به مو می کشم بیرون! ولی خوب تا جایی که بتونم منم پیش میرم! ۱.۲.۳
بشریت خودش خواسته؟ اگه منظورتون از بشریت بزرگان وقت بوده درسته ولی گمونم اینو هممون میدونیم که ملت ایرون چه جوری مسلمون شدن؟ کسی خودش نخواست
من چشممو به مشکلات بستم؟ تو رو خدا این دیگه واسه من یکی که دارم گلومو پاره می کنم زور داره! منم چشممو زیادی هم باز کردم که هی از اتاق فرمان اشاره میشه گهگاهی هم اگه ببندیش بد نیست! و نیز دهان را نیز البته!
عامل بدبختی هر انسانی در هر زمانی خود یه نفرش نیست! یعنی یک انسان به تنهایی ناتوان تر از اینه که بتونه عامل بدبختیش باشه!
من شعار نمی دم! مرداب فکری همین احترام گذاشتن به عقیده همدیگر است! ااتفاقا این یه جور بستن چشم به مشکلاته!
ولی من مثل شما به چیزی که فکر می کنم درست نیست اول گوش می کنم و بعد با سپر احترام گذاشتن ازش فرار نمی کنم و نقدش می کنم تا طرفم هم نقد کنه و بحث! کاری که از نظر محترم ها شاید بیهوده به نظر آید و شعار گونه!

(حقیقت و درستی راه خودش را می رود و همیشه پیروز خواهد شد) این شعار نیست؟؟؟؟ کدوم حقیقت؟ حقیقت اون به قول شما بی خانمان تو سرمای تو خیابون و ناتوانی من در گرم کردنشه. این جملرو آخوندها هم زیاد میگن. شما دیگه چرا؟
از حرفهای من ناراحت نشین. من قصد موضع گیری و جدل ندارمو اینجا تنها جایی که میتونم خودم باشم و راحت حرف بزنم.
من دوست ندارم بپزم هیچوقت
چون به قول شما ادمهای پخته هیچ وقت انقلاب نمی کنن
منظور از انقلاب البته تنها انقلاب فرانسه و کوبا و بهمن ۵۷ نیست
انقلاب میتونه تو طرز حرف زدن و گام های موسیقی و دستور آشپزی هم باشه! و من انقلابو دوست دارم!

سارا جان
اینجا بحث کتابخوانی است و پاسخ من به شما همان است که در پیام قبلی در مورد فرش ایرانی نوشتم.
.
اینم اضافه کنم اگه بی خانمان دیدی به ۱۳۸ زنگ بزن. شهرداری بهشون جای گرم میده. پدیدهی بی خانمانی همه ی جای دنیا هست. کشور غنی و فقیر نمی شناسه.
روی ماهت را می بوسم و
برایت آرزوی شادی و تندرستی دارم

سارایی که ترجیح میدهد دیگر حرف نزند چهارشنبه 19 دی‌ماه سال 1386 ساعت 20:31

اینجا بحث کتابخوانی است. درسته!
کتابتان را بخوانید
کتابخوانی برای انسانهای ناتوان آسانترین کار است. البته بعد از تلفن به ۱۳۸!!!!!
من ازشما پاسخی نخواستم
ترجیح میدهم اینجا را هم ترک کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد