شهر همنوازان سپید
بختیار علی
برگردان: الهه قاسم زاده
نشر دات – 1395 – 580 صفحه – 38000 تومان
***
از روی جلد با آن نوشتهی "شاهکار نویسنده ....." میگذرم. با تاکید بر این که در اینجا گویی جز این، جمله دیگری به ذهن طراحان روی جلد کتاب ها نمیرسد. چرا که زین پس، این کتاب باید راهنمای خوانندگان برای رفتن سراغ "آخرین انار دنیا باشد". چرا؟
بگذارید از شیرکوبیکس وام بگیرم. میگوید:
"در خلاء محض غولهای ادبی و در دورهی نبود قلههای رفیع در رومان نویسی، بی شک بختیار علی، غول بزرگ ادبیات و یکی از قلههای بلند داستان نویسی در جهان است. اینک تنها پس از چهار سال میتوان لقب شاهکار ادبیات کرد را از "آخرین انار دنیا" گرفت و به اثر تازهاش، " شهر همنوازان سپید داد. این کتاب مهمترین رومان در ادبیات کرد است."
نوشته ی: بختیارعلی
برگردان: سردار محمدی
نشر افراز - 1394 - 120 صفحه - 88000 ریال
تیراژ: 1100
***
مرگ تک فرزند دوم، اولین کتاب بختیار علی است که بعد از مهاجرت از کردستان به آلمان به چاپ رسید. کتاب یک مرثیه در رثای کسی است. تک فرزند دوم. اصطلاحی که شاید برای اولین بار باشد که می شنوید. تک فرزند الزامن به معنی تک فرزند یک خانواده نیست. بلکه می تواند تک فرزند یک مرد باشد یا تک فرزند یک زن.
در این کتاب از آدم های مختلف و برخوردهایشان با این تک فرزند می خوانیم. چه در دورانی که یک فرد ساده بود و چه وقتی دیگر کسی شده بود برای خودش و مردنش شور و حالی و ولوله ای به پا کرد.
امیدواریم کتابهای دیگر بختیارعلی را نیز با برگردان سردار محمدی بخوانیم.
و اما چیزی که مدتها بود می خواستم بنویسم و نوشتنم نمی آمد و می گذشتم ولی دیگر دیدم نمی توانم این است که: نباید در اینجا فقط از کتاب و نویسنده و مترجم بنویسیم. کمی هم از سایر مشخصات کتاب و دست اندرکارانش بنویسیم.
می خواهم در باره ناشر بنویسم که بسیار کار خوبی می کند و این کتابها را در اختیار ما قرار می دهد. ناشری که بختیارعلی امتیاز نشر آثارش را در ایران به او داده است. ولی ای کاش ممیزان این ناشر کمی در شکل ارائه ی کار سختگیر تر بودند. منظورم شکل یکنواخت آن هاست با یک سطر در تمام این کتابها.گویا طراح روی جلد، از بختیارعلی جز این نمی داند که:
رمانی دیگر از نویسنده ی رمان تحسین شده ی آخرین انار دنیا.
یعنی حتا کلیشه هم عوض نمی شود که مثلن رمان اولی بشود کتاب. "کتابی دیگر از نویسنده ......" همان جمله از طراحی کتاب قبلی روی کتاب جدید، کپی پیست می شود. نمی دانم شاید به او دیکته می شود که این را ذکر کند. که در این صورت مرا برای نوشتن این بخش از یادداشت ببخشد.
این جمله روی کتابهایی از بختیار علی که من دارم، عمویم جمشید خان، مرگ تک فرزند دوم، قصر پرندگان غمگین، نوشته شده است. باید منتظر کتاب های بعدی باشیم تا مثال ها کامل شوند. میدانید من فکر می کنم تا دنیا دنیاست اگر کتابی از بختیار علی را این ناشر منتشر کند، این جمله زینت بخش آن خواهد بود. در این جا می ماند این که چه بسا خیلی ها آخرین انار دنیا را بهترین اثر او ندانند و آخرین کارش را بیشتر بپسندند. حالا در مورد بعضی نویسندگانی که فقط می توانند با یک اثر شناخته بشوند، مانند علی محمد افغانی و شوهر آهو خانم اش، می توان این را گفت ولی در مورد بختیارعلی که هر کتابش یک "آخرین انار دنیاست" چه؟ آیا انصاف است فقط یک کتاب از کسی چون بختیارعلی معیار شناختمان از او بشود؟
البته بماند که کتاب "مرگ تک فرزند دوم" اولین کتاب بختیار علی است. جالب می شود اگر کسی این کتاب را به عنوان کتاب اول او به دست بگیرد و رویش این جمله را بخواند..... آخرین انار دنیا؟ آخرین انار دنیا؟ کدام انار؟ اناری که هنوز نوشته نشده است؟
پ.ن.
بعد از نوشتن این یادداشت کتاب دیگری از بختیارعلی به دستم رسید. به نام شهر هم نوازان سپید. از نشر دات. روی آن هم شبیه این جمله است:
شاهکار نویسنده ی آخرین انار دنیا.
و این در حالی است که در پشت جلد از شیرکو بی که س می خوانیم:
...... اینک پس از چهار سال می توان لقب شاهکار ادبیات کرد را از "آخرین انار دنیا" گرفت و به اثر تازه اش، "شهر هم نوازان سپید" داد. "شهر هم نوازان سپید" مهم ترین رمان در ادبیات کرد است.
به نظر شما سطر آخر این پی نوشت نمی توانست جای "شاهکار نویسنده ی ......" را بگیرد؟
قصر پرندگان غمگین
نوشتهی: بختیار علی
برگردان: رضا کریم مجاور
چاپ دوم - نشر افراز - 1392 - 356 صفحه- تیراژ 1100 - 16800 تومان
***
قصر پرندگان غمگین، دومین کتابی است که از بختیارعلی به دست گرفتم. فضای داستان و تصویرهایی که برای بیان آنچه که در ذهنش میگذرد، مانند "عمویم جمشیدخان، مردی که همواره باد او را با خود میبرد"، جادویی نیستند. ولی بی بهره هم از ریالیسم جادویی نیست و همین که تاریخی تقریبن هشت ساله از اقلیم کردستان عراق را با قلم جادوییش نوشته، کافیست که کلن او را جادوگر بنامیم.
"سه جوان، با شرایط اجتماعی متفاوت، عاشق دختر نوجوان و زیبا و نیز بیماری میشوند. دختر طی مراسمی آنان را دعوت میکند و شرطی برای ازدواج با آنها میگذارد. به هر کدام لیستی از پرندگان نایاب و یا در حال انقراضی را میدهد که در عراق پرواز نمیکنند. از آنها میخواهد که هر سه به مدت هشت سال از شهر و دیار خارج شوند و این پرندگان را یافته و با خود به شهرشان بیاورند. بعد، دختر با توجه به شرایط و وضعیت آنان پس از این هشت سال، با یکی از سه تن ازدواج میکند. آن دو تن دیگر نیز باید قول بدهند، در این میان کینهای از شوهر منتخب به دل نگیرند و ...."
"سفر انسان را پخته میکند". جملهی آشنایی است. حداقل برای کسانی که فیلم آقای هالوی داریوش مهرجویی دیدهاند. هر روز که میگذرد و هر سفری که میروم، این جمله را درستتر میبینم. در کتاب، دختر این جوانان را به سفر میفرستد که پخته شوند. با این فرض که شاید موقع بازگشت اصلن نخواهند باوی ازدواج کنند یا به طور کلی برنگردند. چه بسا سفرهای بی بازگشتی که آدمیان میکنند و چیزی را که میخواهند پیدا میکنند یا همچنان به دنبالش از جایی به جای دیگر میروند.
این سه جوان در پایان این سفر هر یک، ره آورد جدیدی از خودشان به نمایش میگذارند. تجربهی سفر و پخته شدنشان، خواندنی است.
کتاب با این سه جوان به سفر نمیرود. با دختر در شهر میماند و اتفاقات و آنچه که در این هشت سال در شهر میگذرد را به رشتهی تحریر در میآورد. هشت سالی که بخشی از جنگ ایران و عراق را در بر میگیرد و بخشی به حملهی آمریکا به عراق و در نهایت درگیریهای داخلی دو تشکیلات اقلیم کردستان، یعنی "اتحادیهی میهنی" و "حزب دمکرات کردستان عراق". و این بخش آخر تلخترین صفحات رومان را تشکیل میدهد. ندانم کاریها و شوینیست بازیها که معمولن در این گونه احزاب و گروهها میبینیم. گروهایی که دشمن اصلی را نمیشناسند و نمیخواهند بشناسند. حتا درگیریهای قومی و فامیلی افراد یک حزب، فجایع خونینی به بار میآورد. درگیریهایی که بیشتر در میان ملل عقب مانده و دنیا ندیده شاهدیم. البته بختیارعلی چون این گروهها را میشناسد، ار کنار کشتارهایشان میگذرد و اجازه میدهد به قول شاملو: تاریخ بر تباهی اجسادشان قضاوت کند. خوشبختانه، این روزهاه اینها ضمن تماس با دنیای خارج کمی سیاست یاد گرفتهاند. چیزی که با خواندن کتاب هم به آن میرسیم. چرا که سه جوان گاهی تصاویر و یادداشتهایی از سفر برای دختر می فرستد و این تصاویر به دست مردم هم میرسد و مردم هم یاد میگیرند به سفر بروند و تغییر کنند.
در غیاب این سه تن مردم داستانها و شعرها و ترانههایی برای اینها میسرایند و هر یک بنا به سلیقهی خودش طرف یکی از اینها را میگیرد. و به این شکل است که ریشهی افسانههای ملل شکافته میشود و شکل به وجود آمدن داستانهای فولکور در اینجا و آنجای جهان، برایمان باز میشود. افسانههایی که ممکن است، گاه، فقط و فقط در نقطهی کوچکی از زمین ریشه داشته باشد و در صورت نبودن ارتباط با سایر جوامع، برای همیشه در سینههای مردم آن دیار بمانند و در نهایت فراموش شوند.
کتاب در 58 فصل نوشته شده و بی آنکه اذیتتان کند، گاهی فصلها پس و پیش هستند. گاهی هم که نویسنده احساس کرده شما را برای شنیدن پایان یک ماجرا علاقمند کرده، آن را برایتان تعریف میکند و بعد بر میگردد و شرح رسیدن به آن پایان را میگوید. می دانید؟ دانستن پایان یک اتفاق، الزامن به معنای پذیرفتن آن نیست و خواننده گاه دلیل میخواهد. بختیارعلی هم این را به خوبی میداند. و به این دلیل است که میگویم، پس و پیش شدن گاه به گاه فصول، حتا کتاب را خواندنیتر هم میکند.
از کتابهای بختیارعلی باز هم برایتان خواهم نوشت.
عمویم جمشیدخان،
مردی که باد همواره او را باد با خود میبرد.
نوشتهی: بختیار علی
برگردان: رضا کریم مجاور
نشر افراز – 143 رویه – 99000 ریال
***
عمویم جمشیدخان .....، اولین کتابی است که از بختیار علی خواندم. در یادداشتی با نام بختیارعلی، قبلن در مورد نویسنده و آنچه که فضای رومان هایش را در بر می گیرد، نوشتم. عمویم جمشیدخان، اثری است کاملن در حال و هوای رئالیسم جادویی. همان گونه که در آن یادداشت نوشتم بار دیگر خاطر نشان می کنم که این کتاب مستقیمن از زبان کردی به فارسی برگردانده شده و کار رضا کریم مجاور قابل ارج است.
در کتاب میخوانیم:
در اوائل سال 1979 که جمشیدخان برای نخستین بار دستگیر شد، هفده ساله بود. آن روزها بعثیها در سرتاسر خاک عراق، بنای تعقیب ودستگیری و شکنجهی چپها را گذاشته بودند ... چپ هایی که کمی پیشتر، از همپیمانان اصلی "انقلاب و رهبری آن" به شمار میآمدند.
هیچ کدام از ما به درستی نمیدانیم که جمشیدخان کی و چگونه به جمع چپها پیوسته بود. به ویژه که در ایل و تبار ما تا کنون کسی چپ نشده بود. ...
جشمیدخان در اثر شکنجههای دژخیمان عراقی بسیار ضعیف میشود و وزن خود را از دست میدهد. به طوریکه شبی .....
ادامه مطلب ...
بختیارعلی
تا همین چندی پیش، گابریل گارسیا مارکز را به عنوان پیشتاز رومان های رئالیسم جادویی می شناختم. فکر هم می کردم که جز در آمریکای لاتین به این گونه رومان ها برخورد نخواهم کرد. تاااااااااااااا آشنایی با بختیار علی. نویسنده ای کرد از کردهای عراق.
همه ی رومانهای او به آنچه که مارکز نوشته است پهلو می زند.
به یک شهر کتاب یا یک کتابفروشی که همه جور اثری از هر نویسنده ای دارد مراجعه کنید و هر آن چه که از بختیار علی دارد را بخرید و بخوانید. یکی از بهترین توصیفاتی که در مورد آثار او می دانم این است که، رومان هایش به زبان کردی نوشته شده و در میهنمان کم نیستند کسانی که هم زبان کردی می دانند و هم زبان پارسی و این امر موجب شده که نوشته هایش مستقیمن از یک زبان به پارسی ترجمه شده باشد. نه این که مترجمی داستانی را که از زبان اصلی به مثلن فرانسوی یا ...... ترجمه شده را برداد و به پارسی برگرداند.
یک چیز حسرت برانگیز هم بگویم. و آن این که این روزها کتاب در ایران که یکی از قدیمی ترین ملل تاریخ را در بر می گیرد با تیراژ 200 و 500 منتشر می شود، اولین چاپ آثار وی به زبان کردی و در کردستان عراق با تیراژ ده هزار نسخه منتشر می شود. آن هم در جایی از این کره خاکی که این روزها بیشتر در گیر جنگ و خانمان سوزی و خانمان براندازی است.
جا دارد کمی در این قضیه مداقه کنیم و این که چرا کتاب نمی خوانیم. روزنامه نمی خوانیم. مجله نمی خوانیم. و مدام سر در گوشی های همراه برده و یادداشت هایی از کوروش برای هم همی فرستیم. یادداشت هایی که به احتمال زیاد روح کوروش هم از آن ها بی خبر است.
و نیز .......... فکر می کنید بهتر نیست که نویسنده ای را قبل از گرفتن جایزه ی نوبل ادبیات بشناسید؟
بختیار علی روزی این جایزه را خواهد گرفت.