کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

فردوسی ، زن و تراژدی

ستایش خرد

       کسی کو خـــــــــرد را ندارد زپیش       دلش گردد از کرده ی خویش ریش

       زهر دانشی چون سخن بشنوی        از آمــــــــوختن یک زمان نغـــــنوی

بی مناسبت ندیم به مناسبت روز بزرگداشت  فردوسی ، یادی از این بزرگمرد داشته باشیم.

روز فردوسی خجسته باد 

مقالاتی از :

دکتر زرین کوب، دکتر اسلامی ندوشن، نصراله فلسفس، دبیر ساقی، مهین تجدد، دکتر براهنی

 

به کوشش ناصر حریری

 

 متن کامل شاهنامه

دانلود شاهنامه


زن

دو نمونه از سخنان درشت  در مورد زنان در شاهنامه:

۱)در خواستگاری فریدون از دختر های شاه یمن برای پسرهای خویش می بینیم که شاه یمن به دلیل عشقی که به فرزندان دختر خود دارد و به ناچار دخترهای خود را همراه پسران فریدون با تاج و گنج روانه می کند.

فردوسی نهانِ شاه یمن را در بیتهایی بیان می کند که یکی از آنان چنین است:

به اختر کسی دان که دخترش نیست        چو دختر بود روشن اخترش نیست

۲) در داستان زال و رودابه  می خوانیم که سام نریمان پادشاهی زابلستان را به فرزندش زال می دهد و زال برای گردش در قلمرو خود به کابلستان می رود و فرمانروای کابل  مهراب با هدیه به دیدن زال می رود و او را به مهمانی خویش می خواند ، چون زال از پدر اجازه ندارد دعوت او را نمب پذیرد ولی می شنود که اودختری به نام رودابه دارد و با تعریف هایی که از او می شنود نادیده به او دل می بندد. مهراب چون به خانه باز می گردد و  از پهلوانی و آراستگی زال برای زنش سیندخت می گوید غافل از این بود که رودابه به سخنانش گوش می داده  است. و رودابه نیز نادیده دل به زال می بندد.

در اینجا فردوسی در جهت نگاهداشت نوبالغان بخصوص دختران که زود فریبند و آسان گرفتار و رام می شوند از زبا مدبری چنین می گوید:

چه نیکو سخن گفت آن رای زن    زمردان مکن یاد در پیش زن

دل زن همان دیو را هست جای    ز گفتار باشد جوینده رای

زال این دلدادگی را به اطلاع سام می رساند سام با او همداستان می شود ولی سیندخت می داتست که میان دو خاندان همسنگی نیست و مهراب با این پیوند مخالف است این بود که به سرزنش رودابه بر می خیزد ولی چون از زبان رودابه می شنود که زال و سام با این پیوند هم پیمان هستند موضوع را با مهراب در میان می گذارد و مهراب  تیغی در مشت و تنی از خشم لرزان می گوید:

همی گفت رودابه را رود خون                       بریزم به روی زمین خود کنون 


 تراژدی در شاهنامه:

ستیز و نبرد بین نیروهای اهورایی و اهریمنی در سراسر شاهنامه جریان دارد.

دردناک ترین تراژدی شاهنام داستان رستم و سهراب است . یعنی نبرد بین ارداه های مختلف و متضاد درون آدمی . در درون رستم نیر.ی مهر خانوادگی از یک سو با نیروی دفاع از میهن و شرف در سوی دیگر .

سهراب این جوان چهارده ساله از سمنگان به ستیز برخاسته و می خواهد طرحی نو در اندازد و آن گوهر ذاتی پهلوانی را که موجودیت رستم در روی زمین بستگی به بقای آن دارد در هم شکند.

 

 

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
outlandish سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 21:53 http://outlandish-microcosm.blogsky.com

درود بر خانوم پروانه
من اولین باری هست که به وبلاگ شما اومدم
از وبلاگتون خیلی خوشم اومد
اگه عمری باقی بود حتما بهتون سر میزنم
سبز باشین
خرد نگهدارتان

درود بر شما
عمری طولانی با شادی و سربلندی داشته باشید.
منتظر نظرات شما هستیم.
با سپاس فراوان

محسن چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 00:17 http://after23.blogsky.com

چه خوب که شما به یاد فردوسی بودید.
هروقت نام فردوسی با زن به میان می آید به یاد اثر طنز زنان در شاهنامه فردوسی اثر بی همتای فریدون تنکابنی می افتم. کاش میشد یکبار دیگر آن را بخوانم.

ابتدا برای این که خارج از نوبت و عجولانه این پست را نوشتم پوزش می خواهم.سعی می کنم امروز مختصری به این پست اضافه نمایم.
ـــــــــــ
این اثر فریدون تنکابنی را نخوانده ام ولی حتمن حتمن باید بخوانم.اگر وقت کردید فقط دید کلی ایشان را نسبت به زنان شاهنامه بنویسد سپاسگزار خواهم شد
ـــــــــــ
این کتاب را از کتابخانه امانت گرفته ام و یک بار آنرا خوانده ام .

محسن چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 17:35 http://after23.blogsky.com

این داستان دید طنزی به زنان شاهنامه بود. و دید تنکابنی نبود. ببینم پیدایش می کنم یا نه. اگر هم همان را می خواهید میتوانم به طور خلاصه اینجا بنویسم ولی با آن متن خیلی فاصله خواهد داشت.
در مورد نوبت بگویم که فقط زنبیلم را گذاشته ام که بگویم هستم. آن چنان شتابی برای خرید ندارم.

نگاه به زنان شاهنامه بسیا رمتفاوت است و هر جا نظری می بینم حتمن می خوانم.
اگر موفق به پیدا کردن آن نشدم حتمن از شما خواهش می کنم خلاصه ای از آن را بنویسید تا دیگر دوستانهم اسفادببرند.
با سپاس

ایمان پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:48 http://faryadbezan.blogsky.com

با عرض سلام و درود خدمت بانو اسماغیل زاده به راستی که کار قشنگی کردین مت کامل شاهنامه را گذاشتین
برقرار باشین

درود بر شما
درست می فرمایید باید شاهنامه را مستقیم خواند.
خوشحالم که دوستان فردوسی را در اینجا می بینم.
امیدوارم که بتوانیم در این وبلاگ بیشتر شاهنامه بخوانیم و شما دوستان همراه باشید.
با سپاس فراوان

فرشته جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:54 http://freshblog.blogsky.com/

به یاد آبتین و اسفندیار و رودابه و زال و ....
روحش شاد و یادش گرامی که هرگز مانند اون دنیا به خود نخواهد دید.

بابک.پ.25 پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:19 http://www.bishehsar.blogsky.com

سلام
اولین کتابی که بابا به عنوان کتابی برای بزرگ شدنم خرید. کتاب «شاهنامه برای بچه ها بود»واقعا لذت بردم و فکر کنم اون موقع 5 برای خوندمش. راستش رو بخواین بعد از خوندن شاهنامه بود که دیگه از اسمم خجالت نمی کشیدم.و اینکه رستم و زال و فریدون و ضحاک و ایرج و سلم و طور و هوشنگ و جمشید،همه و همه چطور باعث شدند شخصیت من شکل بگیرند و یه درس بود برام ولی هیچ وقت اخر شاهنامه رو نخوندم. هم اینکه به قول باستانی پاریزی که شاهنامه اخرش خوشه،اصلا خوش نیست. هم اینکه آخرش رستم فرخزاد حسابی نا امیدم کرد.
در مورد زن ها هم باید بگم حسابی دلم برای سیاوش سوخت ، و گرد افرید شاهنامه ام گیر هیچ مردی نیاد:)
بای بای

خوبه که پدر کنابخوانی دارید.
باستانی پاریزی نمی گوید شاهنامه آخرش خوش است. او این مثل را کنایه می داند.شاهنامه برای بچه ها زیاد هست. کتابی که شما خواندید از کدام نویسنده و ناشر بود؟


با سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد