ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
لازم به یاد آوری است، هرجایی به جای متن چند نقطه را می بینید مربوط به اتساع اسافل این جانب-محسن- در تایپ است. فرض بر این است که خوانندگان این متن، کتاب بوف کور را در مقابل خود گذاشته و همراه با متن جلو می روند. و یا اگر این نقطه ها در توضیحات مربوط به کتاب باشد در جایی این امر صورت گرفته که نویسنده- یعنی من – حدس زده است خوانندگان فهیم آن را درک می کنند. لازم به یاد آوری است که چند بند اول را به طور دقیق برای شما مینویسم تا باز کردن گره های بعدی برایتان راحت تر باشد و از بسیاری از بندها میگذرم. البته بدون این که سمبلی را نگفته رها کنم.
بند ۲ و ۳
این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، ...... و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تاثیر این گونه داروها موقت است و بجای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می افزاید.
در جملات بند ۲ این عبارات حائز کمال اهمیت است. "عقاید جاری" و "عقاید خودشان". این یعنی دو رکن اساسی و مهمی که شخصیت یک انسان را پس از تولد بوجود میآورد.
چون میگویند کودکی که از مادر زاده میشود، بیش از سه میراث از والدین خویش به جهان نمیآورد. یکی جسم که ممکن است سالم یا بیمار باشد، یکی هوش که ممکن است علیل یا توانا باشد، و سومی پاره ای از غرایز ابتدایی است. مانند گرسنگی و تشنگی و غیره.... کودکی که پا به جهان میگذارد و ...... کودکی که مراحل تکامل فکری و اجتهاد را نگذارنده است..... پروردهی عقاید جاری است. .. نویسنده نیز این عقاید را ناشی از تقلید کورکورانه می داند. ... برای فردی که به این دردهای باور نکردنی پی میبرد و بر ضد عقاید جاری قد علم می کند، همدل و همنفسی وجود ندارد. و چاره و دوایی نیز برایش منظور نشده است و با خواب مصنوعی یا بعبارت دیگر خود را به نادانی زدن یا به شراب و افیون یعنی به تخیل و تفکر پناه بردن نیز درمان قطعی حاصل نمی شود.(در این جا نویسنده دو سمبل ِ شراب و افیون را اعلام میدارد) زیرا نتیجهی این داروها در مقابل عقاید متحجر شدهی دیگران و حتا عقاید شخصی فردی که به نادرستی آنها پی برده است موقت است و اثر تلقین های متمادی، بسی عمیقتر از آن است که بتوان به این زودیها به ریشه و اصل این زخم یا این دردهای باور نکردنی که وجودشان حتمی است، پی برد و از همین روست که نا امیدانه میگوید:
بند ۳
آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء طبیعی........ کسی پی خواهد برد؟
در بند ۲ از توضیح کامل کلمات "شراب" و "افیون" که به جای تخیل و تفکر بکار رفتهاند صرفنظر شد. تا بعد که شرح آن بیاید و در توضیح بند ۳ باید به یک موضوع توجه کنیم تا راهی به درون قلعه تاریک داستان بیابیم و بدان وسیله چراغی و کلیدی فراچنگ آوریم که درهای بستهی آن را بگشائیم و به دنبال راوی بتماشای زوایای آن بپردازیم. و آن موضوع "اتفاقات ماورای طبیعی" است. و...این عبارت "ماورای طبیعی" روح داستان بوف کور است.
ادامه دارد.....
"عقاید جاری " و " عقاید خودشان " برای من تداعی وضعیت آخر رو داره و تقسیم بندی های اون : عقاید جاری " والد" ما هست و عقاید خودشان "بالغ " ما .. نمی دونم چقدر اشتباه میکنم ؟
(یادآوری می کنم که هریس تاکید کرده که والد الزاما ربط مستقیم به والدین نداره بلکه یک جور باید و نباید و سنت های درست و غلط جامعه هست و بالغ طبیعتا تفکرات تصمیمات ما اگر ناشی از بلوغ فکری باشه ... )
من کتاب وضعیت آخر را نخوانده ام. و برداشتم از این عقاید جاری و خود همان چیزیست که در معنای این دو لغت می توان استنباط کرد.
فکر می کنم آن چیزی که در کامنت هم نوشته اید درست باشد. در ضمن الزامی هم ندارد که بلوغ فکری کسی داشته باشد تا عقیده خودش را ابراز کند. من و شما که با خواندن جامعه شناسی خودمانی این ملت را خوب می شناسیم.
هرچند هدایت به طور کلی در مورد انسان حرف زده. و در این کتاب سیر تاریخی تفکر بشر را ترسیم می کند. از آغاز پیدایش بر زمین تا کنون.
...
نمی دونم چرا این موقع این رو نوشتی!
باور کن گرفتارم بدجور.. درگیر میان ترم های وحشتناک مثل مکانیک سیالات و ترمو هستم!
به قول تو دیگه این ترم نشد ترم بعدی!
سعی می کنم امشب یا عصر بیایم و نظر خودم رو بنویسم..
دو یادداشت رو خوندم.
احساس می کنم هیچی از بوف کور نفهمیدم!
۱۰ بار خوندن اون هیچ فایده ای نداشت.
تنها یه تصور واهی و خیالی!
بابام همیشه بهم میگه بدترین اشتباه تو در زندگیت با ص.هدایت این بود که اولین اثری که از اون خوندی بوف کور بود..
باید یه پیش زمینه ای داشتی در سن ۱۴ سالگی بعد شروع به خوندن اون می کردی..
من به سنبل ها معتقد بودم و هستم اما هیچ وقت کلمات رو این جور سر هم نکرده بودم! هیچ وقت به فکرم واژه خ نرسیده بود!
هیچ وقت..
با این حال که همیشه این رو تکرار می کردم..
در زندگی ز خ خ خ خ م هایی ست..
+ میام!
جاوید ایران.
تحملم تمام شده بود. روزبه جان. اینا هستند و از بین هم نمی روند. بعد از امتحانات بیا سراغشون.
من هم اولین کتابی که از صادق هدایت خوندم بوف کور بود. و به جرات می تونم بگم که یکی از اولین کتابهایی که توی عمرم خوندم بوف کور بود. کرایه اش کردم. از یک دکه مطبوعاتی در شهری که الان دیگه خیلی ازش دورم. یکبار هم در یکی از زمستان های سرد و طولانی ازش یاد کردم. از اون آقایی که اون دکه رو می گردوند. آقایی که خیلی به او مدیونم.