کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

این است بوف کور - سه

با چند تا سمبل جانانه یک دو سه روزی خوش باشید. این سمیل ها را بعلاوه دوتایی که در شماره دو عرض کردم این جا می آورم. 

شراب = تخیل 

افیون = نفکر 

لازم به یادآوری است که کسانی که این دو معجون را تست کرده اند بهتر این قضیه را می فهمند. و نیز دقت کنید که در جای جایی از متن این دو پس و پیش شده اند. یعنی از هنگامی که راوی دارای خط می شود و یاد می گیرد که از نوشته های دیگران بهره برداری کند و خودش دارای عقایدی می شود خلاف عقاید جاری، جای افیون با شراب عوض می شود یعنی تفکر مقدم بر تخیل می شود. 

ماورای طبیعی = روح داستان است که در زن مستتر است. یعنی لطیف، دلخواه، جذاب، عشوه گر و رمنده. در طول داستان هم خواهیم دید که چه بر سر این امور ماورای طبیعی می آید.

سه ماه - نه دو ماه و چهار روز بود که رد او را گم کرده بودم = حدود سه هزار سال پیش، نه دوهزار چهارصد یا پانصد سال پیش بود که حکمت شرق به یونان رفت و مدون شد. 

قلمدان = به دلیل این که محل قلم های مختلف است، به معنای مطالعه و تحقیق در آثار صاحب قلمان و صاحب نظران مختلف است. 

تصویر مینیاتوری = به دلیل ظرافت نوع نقاشی، سمبل تخیلات دور از واقعیت است. 

مضحک = شدت اثر تخیل در پرداختن به امور ماورای طبیعی 

عهد دقیانوس = عمق موهومات موجود د رجامعه 

ندانستن نوع نقاشی = بی اطلاعی در آغاز کار. مردم هم این نوع نقاشی را دوست دارند. 

قلمدان های ارسالی به هندوستان = این گونه تفکرات کورکورانه در ابتدا در ایران بوده و بعد به هندوستان رفته است. 

سرو = سمبل آزادی 

پیرمرد = فلاسفه محافظه کار و روشنفکر 

نهر = سیر دائمی توهمات 

گل نیلوفر کبود = فریب و وعده های شیرین و یا به زبانی دیگر در باغ سبز نشان دادن 

زن = کشش جنسی یا به قول فروید لیبیدو 

چشمهای افسونگر = سراب و توهمات و دریچه ای به سوی حقیقت 

انگشت سبابه دست چپ = انحراف جنسی تصعید شده 

عمو = سمبل ایران یا هندوستان یا محل نشو نمای پندارهای اولیه 

پول = میراث نیاکان 

پستوی خانه = ضمیر ناخودآگاه 

فقط یک دختر رقاص بتکده هند ممکن بود حرکات موزون او را داشته باشد = اشاره به الهه ای به نام شیوا Dancing Shiwa و این که رقص اولین هنر تاریخ بشری بوده است. 

داشتن پلک های ناسور = زخم های غیر قابل علاج 

لب شکری = باز اشاره به انحراف جنسی 

روز سیزده نوروز = ریشه های خرافات و نحوست 

وارد شدن به پستوی خانه = به سرچشمه ی پیدا شدن توهمات دست یافتن 

دیدن مجدد منظره = جلو افتادن از توهمات  

یک نوع لرز پر از وحشت و کیف = ریشه و علل تخیلات ماورای طبیعی را پیدا کرد. 

در باز مانده بود = راه باز گشت را باز گذاشته بود. 

خنده پیرمرد = مسخره کردن عشق بی آلایش وی به امور ماورای طبیعی. 

*** 

انگار خیلی جلو رفتم.  

در پایان باز هم باید اشاره کنم که مطالب نوشته شده از کتاب این است بوف کور نوشته م ی قطبی آورده شده است. 

ادامه دارد....

نظرات 8 + ارسال نظر
فریبرز پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 00:19


میدونستی که وبلاگت معدن طلاست؟چرا نمیخوای از وبلاگت علاوه بر تفریحی بودنش استفاده مالی بکنی؟
آیا میدونستی از طریق وبلاگت میتونی درامد ثابت ماهیانه داشته باشی و حتی اگه خودتم نخواستی فعالیت کنی از طریق زیرمجموعه هات که تو سیستم عضو میکنی ماهیانه در آمد ثابت داشته باشی؟اینا اصلا کاری نداره و چند دقیقه بیشتر وقتتو نمیگیره.با گذاشتن بنرهای تبلیغاتی سیستم اکسین ادز به ازای هر کلیک که روی تبلیغاتت بشه تا سقف 70 تومان پورسانت میگیری و به ازای هر نفر که به سایت دعوت کنی مبلغ 100 تومان پورسانت میگیری و به ازای هر کلیک که رو تبلیغات زیر مجموعه هات بشه مبلغ 5 تومان پورسانت میگیری.این عالی نیست؟تازه اگرم نخواستی این فعالیت ها رو بکنی میتونی فقط عضو سایت بشی و از ابزار وبمستر فوق العاده سایت برای زیبایی سایت و افزایش آمار بازدیدهای وبلاگت استفاده کنی.که کاملا رایگانه مثل سیستم تبادل لینک و پیلم نما و خبرنامه . میتونی هر روز خودت 1 بار روی تبلیغات متنی و روی تبلیغات گرافیکی وبلاگت کلیک کنی و پورسانتشو گیری.حالا اگه تصمیم گرفتی تا عضو سایت بشی از طریق لینک زیر میتونی اینکارو بکنی:
http://www.oxinads.com/?a=22415

ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجا!
یعنی شما الان میلونری؟ البته دلاری و نه ریالی که یک ملیونش هزینه یک شب شام حداکثر هفت هشت نفری است.
یعنی میفرمایی من برای یک شب شام هفت هشت نفری باید هزار نفر را به سایت دعوتت کنم؟ دریع از ده نفر. یعنی هزار تومان. هزار تومان حتا هزینه یک بسته سیگار روزانه من هم نیست برادر.

فرناز پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 16:52

آقا یه نفر به این آقا بگه بذاره ما به کارمون برسیم . چرا باور نمی کنه که اگر کسی به فکر پول در آوردن های اینجوری باشه دیگه وقت نداره فکرشو رو این چیزها متمرکز کنه و وقتی کسی دیدش به دنیا اون شکلی شد دیگه وبلاگش این شکلی نیست ؟!!

من اوائل این کامنت ها را پاک می کردم ولی بعدن به قول فرشته که وبلاگی دارد به نام اینجا ایران است با خودم گفتم: اینجا ایران است. این ها هم اصلن وبلاگ ها رانمی خوانند. متنی را دارند و کپی پیست میکنند. توی عکسامون هم که با این پست یک جا آپ شد هم عینن همین متن هست.

ر و ز ب ه پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 22:41 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...
نظر من مگه نیومده بود که.. ؟؟

نظر تو اومده بود ولی من نیومده بودم.

ر و ز ب ه جمعه 8 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:16 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...
متوجه نشدم!
من یه نظر تو یادداشت قبلی گذاشته بودم اما ندیدم الان اون رو؟؟
نرسیده مگه ؟؟

توی این است بوف کور - دو یک یادداشت از تو هست. حالا هم اونجاست. ولی دیگر یادداشتی از تو نرسیده.

ر و ز ب ه شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:32 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

من این رو بلافاصله بعد از اون نظر قبلیم روز پنج شنبه دادم..

...
داشتم مکانیک سیالات می خوندم اما هدایت نذاشت!

خوب بدون حرف اضافی سعی می کنم نظر خودم رو در مورد بوف کور بگم:

اول از هر چیزی هر نویسنده ای یا به خاطر فن و تکنیک نوشتن آدم رو جذب می کنه و یا به خاطر عقاید فکری خودش.
اماهدایت کسی بود که در وهله اول به خاطر عقاید و رک گویی اون من رو جذب کرد!

من به شخصه در اون دوران از زندگی و حتی همین امروز روز هم نویسنده ای رو به خصوص در ایران ندیدم که این طور نزدیک به ۷۰ سال پیش خیلی ساده و زیبا همه چیز رو در شکل ادبیات و کلمه به اختصار جا دا ده باشه که خیلی از اون اثرها هنوز هم بدون پاسخ مونده!

هدایت در نگاه اول آدم بود انسان بود راه می رفت غذا می خورد هر کاری که من و تو می کردیم اون هم می کرد اما یه فرق داشت!
اونم ناتوانی اون در مقابل بی تفاوت بودن و بیخ یالی از درد ها و زخم هایی که مثل خوره روح آدم رو می خورد بود!

به نظر من بوف کور نمونه تکامل یافته اول از هر چیزی آثار سترگ هدایت و سپس عقاید کلی و افکار هدایت در نوع تکامل یافته بود!

بوف کور نماینده سیر تکاملی نوشته های هدایت از قبیل پروین دختر ساسان٬ توپ مرواری وغ و ساهاب بود!

که خیلی از اینها در قالب طنز بیا شده بود ام بوف کور همه اونها رو در بر گرفت.

شرمگینی٬ حساسیت و آسیب پذیری بیش از اندازه هدایت که خودرا پس زبان طنز و تسخر پنهان می کند یا به طوری ناکامی هاش رو جبران می کنه همه اون ها به خاطر توانایی استعداد شگرف هدایت که اون رو تا مرز خودویرانگری هم می بره!

همیشه وقتی دارم هدایت می خونم ذهنم ناخودآگگاه به سمت و سی دو نفر و آثار اونها میره..
۱- دیوید لینچ دیوانه! که حتی خودش هم نمی تونه دو فیلم از ساخته ای خودش رو تو یه روز ببینه! به خاطر گنگ بودن اون!

۲- رند شیراز.. حافظ.. که هنوزم من وقتی بیتی از اون می خونم سردرگم میشم..
گاهی از بهشت در این دنیا و تنها بودن این دنیا و خرافی بودن اون دنیا حرف میزنه و گاهی طوری از اسلام و زرتشت و مهرپرستی حرفر می زنه که آدم دیوونه میشه و خندش می گیره که ممکنه حافظ در طول سالیانی که زندگی کرده چند بار دین خود.. مذهب خود و فکر و عقاید خودش رو عوض کرده باشه و حتی خودش رو هم نقض کنه!

من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود..
وعده فردای زاهد را چه بار کنم؟

در عکس این بیت..:
چهل سال پیش رفت و من لاف می زدم..
کز چاکرترین پیر مغان کتر منم.

و غرلیات یگه که اصلا مجالی برای گفتن اون نیست.

~~~

فقط می خواستم شباهتی بین رندی ٍ رند شیراز و رندی ٍ هدایت برات بیارم!

یکی ما رو خودشیفته می کنه و دیگری خود بیزار ؟؟!!

اما بریم سر اصل مطلب و همون سنبل ها:
من در نوشته خودت در مورد حاجی آقا هم بهت گفتم سه سنبل واقعی ای که من در بوف کور دیدم و تو در عین نامردی تمام زیر کتف من زدی و گفت فراتر از این حرفاست!
اما این رو هم داشته باش که حقیر نه تا حالا فروید خوندم و نه تا حالا به اندازه جناب محسن خان از تاریخ خودم مطلع هستم!

کمی فرصت می خوام تا به همه اینها برسم..

بوف کور از همه مهمتر همون طور که خودتم و همون آقای قطبی گفت یه اثر کاملن تاریخی هست که الان من چند نمونه برات می یارم..

تو همه آثار برجسته هدایت یه چیز رو اگه توجه کنی زیاد می بینی.. اونم پی بردن به هویت و شناخت فردی آدم هاست که در بوف کور خیلی نمایان شده و علل ناکامی و نکبت زدگی ملت ایران..
که هدایت در بوف کور خودش رو در یک بن بست هولناک تاریخی می بینه و دنبال راه بیرون آمدن از این بن بست هست؟

ببین هدایت یه وطن پرست به تمام معنا بود و تمام آثار اون چه به طور غیر مستقیم و چه مستقیم داره همین رو می رسونه.

بذار یه مثال برات بیارم از هدایت.
ایران رو به دو دسته قبل و بعد اسلام تقسیم کن.
این تقسیم بندی در آثار هدایت به طور واضحی خودش رو نشون میده..

تاریخ پیش از اسلام در ذهن و افکار هدایت دارای منزلت و پاکی بسیار والایی ست و در نقطه عکس این قضیه بعد از حمله اعراب و دیدگاه سامی و اسلام و حمله ترک ها و مغول ها رو مسئول تمام این نکبت ها وبدبختی ها می دونه.

اما مثال:
ری در بوف کور مثل سکه دارای دو رو هست.
و اون رو دارای دو تاریخ و فرهنگ یک و دو می دونه.

یادت می یاد راوی دو پول به کالسکه چی داد:
یک پول دوران قاجار (نماینگر ایران پیش از اسلام) و دومی پول دوران نخستین اسلام.

؟؟

اما در مورد بوف:
همون طور که بهت گفتم من دو صورت این قضیه رو دیدم یک اینکه جایی شنیدم که بوف در ایران باستان معنای مقدسی داشته و نمایانگر قشر روشنفکر و حالا به طوری روشنفکری بوده و تقسیم بندی بوف کور هم در دو زمان و در دو روایت رو می تونیم به همین معنا وصل کنیم؟
بوف مقدس..
بوف کور نماینده نکبت!

اما جای دیگری هم خواندم که بوف در ایران باستان نماینده پرنده ای ست که در ویرانه ها زندگی می کنه و همیشه دارای آوای شوم و نکبت و نحسی ست! اما دارای یه حس ناسیونالیسمی و پیچیده هم هست.

حال کدوم یک رو تو می پسنده و شاید هم غیر از این باشد و بس.

در مورد دو شخصیت زن موجود در بوف کور:
دختر اثیری که در دست راوی می میره (روایت بکم داستان به طوری) نماد همون ایران پیش از اسلام و فر و شکوه اون ایران بوده.
ام در روایت دوم لکاته رو می بینیم که خود راوی اون رو می کشه که با بی اعتنایی هایش تن فروشی می کنه و دست به هرزهگی می بره!
این رو هم باید به ایران بعد از اسلام وصل کرد ؟؟

که صد البته هر دو چهره مام میهن در دو دوره کاملن متفاوت از تاریخ رو نشون میده.

یه نقدی از بوف کور چند سال پیش خوندم اما درست یادم نمی یاد از کی بود؟ (داریوش داشت نویسنده؟)
شاید این قسمت نوشته هام حرفهای اون هم باشه..

و دیگر سنبل نقاشی های روی قلمدان که اون رو می تونیم به همون قصه و نمایشنامه پروین دختر ساسان و به عنوان پایان یک تاریخ شکوهمند نام برد که در آخر کشته هم می شود.

و گل سرسبد این سنبل ها:
پیرمرد خنزرپنزری ست که به شکلی دگردیسی و مسخ کلی راوی و نشانه همون نماد عرب زدگی بر تاریخ ایران زمین است.

محسن جان خستم شد!
مغزم کار نمی کنه! نمی دونم تو چرا همیشه به بلوار مولهالند دیوید لینچ می بری !!
...

به امید ایرانی آزاد برای هر ایرانی..

دوست دارم این آخر کار حافامو با حضرت تموم کنم..

تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی
مشکل چه یکی چه صد هزار ای ساقی
خاکیم همه چنگ بساز ای ساقی
بادیم همه باده بیار ای ساقی.>

پاینده ایران.
جاوید کوروش.

سپندار یار.. . .

خب ما اگر عین فیلمای دیوید لینچ بوف کور رو سورئالیستی تگاه کنیم هر کسی از ظن خودش یار اون میشه. من با آن چه که از آقای قطبی یاد گرفته ام با قسمتی از حرفای تو موافقم و با قسمتی نیستم.
چند بار دیگر هم نوشتم که قطبی سیر تکاملی تاریخ تفکر بشر را نه تنها در ایران بلکه از آغاز پیدایش انسان بر زمین تا به امروز بررسی میکنه.
و من در اینجا در مقام باز نویسی آن چه که باور قطبی هست می نویسم. بعد از اینکه نوشته ها تمام شد امیداورم بگویی اینجاش درست نیست و اینجاش درسته.
راستی این روزها دارم بزرگراه گمشده رو نگاه میکنم.

کمال دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 22:16 http://baroonedeltangi.blogsky.com

با سلام خدمت دوست عزیزم آقای مهدی بهشت گر چه باید در این میان اختلاف سنیمون رو نادیده بگیریم
این متنتونو نخوندم ولی اومدم بگم که 4 تا از داستان های هدایت که در 2 کتاب به چاپ رسیده رو گرفتم که شامل:1)حاجی آقا 2) سگ ولگرد 3)بوف کور 4)سایه و روشن هست
قابل توجه شما که گفته بودید حاجی آقا از سال 47 تا به حال چاپ نمیشه در صورتی که کتابش چاپ 82 هست و از یک کتاب فروشی معتبر بابل خریدمش
سعی می کنم بعد خوندن بوف کور بفهمم چرا اسمش بوف کوره اگه نفهمیدم اینست بوف کور رو هم می خرم
تا بعد

کمال عزیزامیدوارم که چاپی از کتاب حاحی آقا را که خریده اید چاپ سالمی باشد. البته اگر مال سال ۸۲ باشد مال انتشارات زمان آن سید رشید یعنی سید محمد خاتمی است. که حتمن سالم است.
ول اینست بوف کور را فکر نمی کنم بتوانید پیدا کنید. اگر پیدا کردید به من بگویید تا این قدر خودم را برای نوشتنش عذاب ندهم.

پروانه دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 22:27 http://www.parvazbaparwane.blogspot

با اجازه:
در مورد سمبل ها در بوف کور قبلن هم خوانده بودم. ولی تا این اندازه به همه ی ریزه کاری ها پرداخته نشده بود . باید یک بار دیگر بوف کور را بخوانم.

پس تا اطلاع ثانوی من به کتاب های دیگری خواهم پرداخت.
امیدوارم عمر ما آنقدر زیاد باشد که به کوری چشم دشمنان هست که به اینست بوف کور - چهار قد بدهد.
لازم نیست زیاد هم جلو بروید تا همان جایی که نوشته:
وارد اطاق شدم دیدم عمویم رفته و لای در اطاق را مثل دهن مرده باز گذاشته بود اما زنگ خنده خشک پیرمرد هنوز توی گوشم صدا می کرد
را بخوانید.

فرناز دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 23:04

ما ۲-۳ روزی به خوش بودیم حالا چیکار کنیم ؟ !!

با نقدی بر زنده بگور می خوام یک ضد حال به شما بزنم. خوبه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد