کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

خاله بازی

 خاله بازی - بلقیس سلیمانی

نوشته: بلقیس سلیمانی

انتشارات ققنوس ۱۳۸۷

۲۴۰ صفحه – ۳۵،۰۰۰ ریال

***

رمان خاله بازی نوشته خانم بلقیس سلیمانی است.  از ایشان قبلن کتاب بازی آخر بانو را دیده‌ایم، روایت دوره‌ای از زندگی یک زن و مرد است.

داستان فصل به فصل و به نوبت از زبان  زن و مرد تعریف می‌شود. بار کلی کتاب بر دوش ازدواج‌های درون گروهی احزاب و گروه‌های اوائل انقلاب است. ازدواج‌هایی که بنیان آن‌ها بر ایدئولوژی استوار بود و بسیاری از آن‌ها هم منجر به جدایی شدند. چه بسیار ازدواج‌هایی که یک سر آن فردی تحصیل کرده و باسواد بود و سر دیگر آن.........

البته در این میان، آن‌هم به ندرت، بودند زوج‌هایی که از یک کوره شعور اجتماعی هم برخوردار بودند و در نتیجه  توانستند زندگی‌هایی را بنیان نهند که ادامه آن، خیلی هم به سواد و معلومات یک یا هر دو طرف درگیر با مقوله ازدواج ارتباطی نداشته باشد.

بهرحال، بروم سراغ خاله بازی. مورد مربوط به کتاب خانم سلیمانی البته بیسوادی یا کم سوادی یکی از طرفین نیست ولی این هم باز به ایدئولوژی بر می‌گردد. و این گونه است که: مردی سنتی وارد تشکیلاتی می‌شود و در آن میان دل به دختری می‌بندد که با وی ارتباط تشکیلاتی دارد. هرچند دورادور و در دانشگاه هم یک دیگر را می شناسند. برای آشنایی بیشتر، یک‌دیگر را چندین بار می‌بینند و به گفتگو می‌نشینند و به اصطلاح نخ‌هایشان را با هم باز می‌کنند. مرد سنتی از مشکلی که زن مبتلا به آن است به سادگی می‌گذرد. که این مساله بعدها برایش به عنوان معضلی حل نشدنی در می‌آید. در نتیجه برای آن به کثیف‌ترین شکل ممکنه راه حلی می‌یابد.

کتاب برای من جذابیت زیادی نداشت. به نظرم کمی کشدار آمد و شاید اگر یک سوم –نمی دانم همین جوری می‌گویم یک سوم- آن کم می‌شد، خواندنی تر بود. بسیاری از مطالب گفته شده را از قبل می‌توانستم حدس بزنم. این را در مورد زمان‌ها و وقایعی که در بالا گفتم بیان نمی کنم. بلکه در مورد آن‌چه که در دوران کودکی قهرمان داستان گذشته هم صدق می‌کند. ولی خواندن آن را به همه کسانی که تجربه زیستن در دوران انقلاب را دارند و دانشجو بوده‌اند و دوران انقلاب فرهنگی را در کارنامه زندگیشان دارند و ..... توصیه می‌کنم. چرا که می‌تواند خاطرات تلخ و شیرین این خوانندگان را زنده کند. 

خوب است قسمتی از متن پشت جلد کتاب را برایتان بنویسم.

این مرد یک آقای سنتی به تمام معناست. تو چطور متوجه نشدی؟ چرا فکر کردی که این مرد به پای تو می‌سوزد و می‌سازد؟

چرا فکر نکردی آن شور و شر عدالت طلبی و آزادی خواهی مخصوص دوران جوانی، مانع از بروز شخصیت واقعی‌اش می‌شود؟ ما ادامه سر راست پدارن و مادران‌مان هستیم. ابله!

نظرات 5 + ارسال نظر
فرناز شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:28

سلام . دوست خوش ذوق و کتابخوانی در شهر کتاب اینجا دارم که تازگی این کتاب را به من توصیه میکرد با توجه به اینکه بسیار جوان است و آن دوران را زندگی نکرده است حالا می توانم حدس بزنم که چه چیزهائی در کتاب برای او بسیار جذاب بوده اما برای ما که آن دوره را از نزدیک دیده ایم و و در واقع بوده ایم ظاهرا حرف تازه ای ندارد . ـ قضاوت نمیکنم ... شاید . ظاهرا ـ من هم هنوز تردید داشتم و چند کار دیگر در نوبت خواندن . ممنون که اطلاعات مفیدی در اختیارمان گذاشتید . به نظرم آمد این زندگی ها و این زوج ها را بسیار می شناسم و حتی می توانم در اطرافیان ببینم و نام ببرم .

پروانه شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:03 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

درسینه ی همه ی آنهایی که در آن سالها درگیر بودند داستان های ناگفته بسیار است. حالا هم پای صحبت خیلی ها بنشینی شفاهی برایت از زندگی هایشان که می گویند حکایت از این ازدواج های نادرست دارند.

چه خوب که این نویسنده به گونه ای مُهر سکوت را شکسته است!

به هر روی امیدوارم این سال ها در زندگی آیندگان ما تکرار نشود. به گمان من این دوران در دنیا گذشته است.

با سپاس فراوان

ملت ایران فکر می کنم حالا حالا ها آزموده ها را خواهد آزمود. امیدوارم دیگر این گونه نباشد و دورانش شاید به قولی در کلاسیک ترین انقلاب تاریخ یعنی انقلاب بهمن ۵۷ ایران سپری شده و رفته باشد.

شهرزاد یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 13:43 http://se-pi-dar.blogsky.com

یکی از این داستان‌های عاطفی که یه زمانی خیلی دوستش داشتم، فیلم نیمه‌ی پنهان بود. فکر می‌کنم خانم سلیمانی تو بازی آخر بانو خیلی بهتر تونسته شخصیت‌های داستان رو معرفی کنه، شخصیت مرد داستان خاله‌بازی یه علامت سؤال بزرگ تو ذهن آدم باقی می‌گذاره، انگار نویسنده نتونسته اون رو درست به خواننده معرفی کنه.

شایدنویسنده های خانم در توصیف آقایان و برعکس آقایان در توصیف خانم ها چندان موفق نباشند. در این مورد هم حق باشماست. شخصیت مرد داسنان به نظر می رسد که خیلی در سایه قرار دارد.

حمید دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:01 http://habd.blogfa.com

سلام
خانم سلیمانی برایم از چند جهت شایست تکریم است.
1- اول از همه و مه تر از همه این که مدعی روشنفکری و دچار عقده خود پیغمبر بینی نیست. کلاً ادمی بی ادعا و متواضع است بر خلاف خیلی از نویسنده های دیگر
2- نویسندگی را دیر شروع کرد و وقتی که دید حرف هایی برای نوشتن دارد نه ادعاهای الکی صد تا یک قاز
3- اول در بحث های تئوری و نظریه ها و نقد خودش را به جایی رساند بعد شروع به نشر داستان هایش کرد.

با ارادت

بهاره چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:51 http://g0lbahar.blogsky.com/

سلام و با تشکر از وبلاگ خوبتون
من این کتاب خوندم ولی نه به خاطر اینکه اون دوران دیدم...
داستان به نظر من اون جایی که باید حرف می زد سکوت کرد و بر عکس
مثلا:برای من اینکه ناهید چرا با دکتر ازدواج نکرد مهمتر از دوران بچگی ناهید بود.!توی یه فضای بسته که ناهید زندگی می کرد این دو نفر خیلی به هم نزدیک شده بودن ...من انتظار داشتم بازتاب این رابطه به سر انجام نرسیده را یه جورایی تو اون روستا ببینم!
یا اینکه چرا شخصیت دکتر اول و آخر داستان با هم مطابقت نمی کنه!
حرفای حمیرا در آخر داستان با تصویری که اول داستان از اون در ذهنم ساختم یکی نبود.!
ناهید و سیما خودشونو برای زندگی با هوو آماده کرده بودن و به دو روش مختلف.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد