کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

برنامه امشب سینما ستاره

امشب در سینما ستاره

پرویز دوایی

مجوعه داستان – نشر روزنه

1378 – 160 صفحه – 27،000 ریال

***

روزگاری، به گاه نوروز ، نشریات را به جستجوی بهاریه ای از پرویز دوایی زیر و رو می کردم.

 چندین و چند سال است که دیگر این کار بیهوده است. ولی من کماکان به همان عادت همیشگی این کار را می کنم و امسال جز در "برنامه امشب سینما ستاره" آن را نیافتم. چیزکی به یاد آن بهاریه ها.

چندی پیش در خانه هنرمندان، مراسم رونمایی از این کتاب با حضور سینماگران برگزار شد که خواستم همان‌گاه در باره‌اش بنویسم که ماند و ماند و ماند تا امروز.........  

 

چند خطی به یاد پرویز دوایی. کسی که هر آن‌چه از سینما می‌دانم، مدیون اوست و جا داشت در فیلم‌هایی که می‌بینیم می‌نوشتم ولی چه باک که کتاب را فیلم می‌بینم و فیلم را کتاب.

کتاب، مجموعه بیست داستان است که هر یک از آن‌ها دغدغه‌های نویسنده است، درباره سینما.

به هیچ وجه نمی خواهم در باره کتاب بنویسم. که می‌خواهم مثلن بهاریه‌ای که در داستان "در سایه درخت گل......" دیدم را در این‌جا برایتان بیاورم. بهاریه‌ای بسیار متفاوت با نمونه های گذشته. بهاریه ای که مُهر حکایت تنهایی استاد مسلم نقد فیلم و دانش سینمایی این آب و خاک بر آن خورده است. مُهری که گمان نکنم روزی زدوده شود.

***

"... در این آخرین روز سال کهنه می‌خواستم از خانه بروم بیرون و گلی، گلدانی، شیرینی و آب نباتی بگیرم برای عید. چون که هرسال یک هفت سین مختصری، هفت سین که نه، سه چهار تا سین درست می‌کنم صرفن برای به جا آوردن این آداب. و گرنه در این شهر ایرانی چندانی نیست و آن عده معدودی هم که هستند رفت و آمد چندانی با هم ندارند. با وجود این به خودم می‌گویم که این آدابی را که از حمله اسکندر و عرب و مغول و پغول، این همه سال به شکل معجزه آسایی، حتا در بدترین دوره‌های تاریخ این سرزمین، جان به در برده، این را به شکل رنگ پریده‌ای هم که شده بایدحفظ کرد. سعی های زیادی هم شده از قرنها پیش که در این ایام "بازی‌چه برای اطفال" نسازند و "چنگ وچغانه" نزنند تا این آداب، "مندرس و منسوخ" شود، ولی نشد. نیاز به نشاط کردن به صورت نیایش هستی، در خمیره آدمیزاد است. حتا اگر آدمیزاد در بهترین شرایط هستی نباشد.......

نظرات 1 + ارسال نظر
پروانه چهارشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 13:43 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

این روزها به شکل دیگری می خواهند نام نوروز را ذهن ما پاک کنند و می گویند . آمدن بهار.
آمدن بهار مایه ی این جشن و سرور واست ولی این جشن ریشه در فرهنگ ما دارد.
به هر حال نوروز که از زمان جمشید به یادگار مانده است. جمشید نماد نخستین انسان است که تمام فکر و جان خود را برای آسایش مردم به کار می بندد و روی زمین بهشت درست می کند جمشید آینده نگر است و چشم جهان بین دارد او پادشاه و فرمانروا نیست بل با مهربانی و دور اندیشی آموزگار مردم است.
چگونه می توان این آیین نیک را به باد فراموشی سپرد .

نوروز شما و همه ی دوستان ارجمند این وبلاگ خجسته باد

نوروز شما هم خجسته باد.
من فکر می کنم تمام تلاش خودمان را بکنیم تا در سال اینده از واژه های عربی کمتر استفاده کنیم. سخت است ولی می شود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد