کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

دیوار

خرید از آدینه بوکنام کتاب: دیوار 

برگردان به فارسی: صادق هدایت 

 

این کتاب چند داستان کوتاه را در بر می گیرد: 

 

دیوار               : ژان پل سارتر

جلو قانون        : فرانتس کافکا

شغال و عرب    : فرانتس کافکا

کلاغ پیر           : الکساندر لانژکیلاند

تمشک تیغ دار : آنتوان چخوف

مرداب حبشه   : گاستون شرو

کور و برادرش   : دکتر آرتور شنیسلر  

 

دوستان اگر وقت به آنها اجازه داد داستان کوتاه شغال و عرب را بخوانند و در مورد آن به گفتگو بنشینیم.  

 

دریافت کتاب از اینجا 

برگفته از وبلاگ sanik

 

۱۹ فروردین   

ما رفتیم و دل شما را شکستیم. همین . دیدار به قیامت. 

صادق هدایت 

 ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ - ۲۸ بهمن ۱۲۸۱

نظرات 10 + ارسال نظر
محسن پنج‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:05 http://axamoon.blogsky.com/

چه خوب که این روزها یاد هدایت را این جا نوشتید. هر سال تلخی نوزدهم فروردین شرینی عید را از یادمان می برد.
داستان شغال و عرب هم به چشم.

شما به یادمان آوردید.

داستان شغال و عرب خیلی خواندنی و قابل گفتگو است.

فرناز پنج‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 13:30

این روزها سعی کرده بودم کافکا در کرانه را بخوانم نتوانسته بودم بعد به سراغ مجموعه ی داستان ای کاش ... (ترجمه ی گلشیری و یک نفر دیگر ) رفته بودم و باز هم نتوانسته بودم ..
دیوار را یک نفس خواندم .. ممنون از لینک و همه چیز .
چه دیوار عجیبی بود .. امکان نداشت بفهمی پشت آن چیست ؟! و تلخ تا دلت بخواهد .. این روزها به مرگ بیشتر از زندگی فکر می کردم و این یکی هم کمک خوبی بود ..
قرار گرفتن در موقعیتی که با غلظت تمام تلخی را که برایت خوب نیست مزمزه کنی .. آدم و پیچیده گی هایش .

پس از این تعطیلات نوروزی و پر شدن مغز از خاطره ها و دیدنی ها و .... معمولن برگشتن به وضع روزمره کمی زمان می برد.

یادت باشد تو نخستین نفری هستی که از سارتر در اینجا می نویسی. باید از این نویسنده ی بزرگ در اینجا بنویسیم و بخوانیم.

چه خوب گفتی نام داستان "دیوار" چه به جا انتخاب شده! به آن فکر نکرده بودم! در این داستان نگاه ها و رفتارها همه چه فکر برانگیزند.
با خودم داستان را ادامه دادم خوب حالا باید چه کند؟ به خودم گفتم هیچی باید زندگیش را همان گونه ادامه دهد.

و چقدر خوشحالم که این داستان جلوی فکر کردن تو به مرگ را گرفت.

امیدوارم وقت کنی و داستان شغال و عرب را هم بخوانی.

شهبارا پنج‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 16:58

باز هم هدایت ؟!! نگفتم شما مجرم اید ! هم شما آقای بهشت و هم این پروانه خانم که ما را یاد هدایت بزرگ و عزیز می اندازد .

هدایت در گوشه ای از جان وقلبم نشسته است که بسیار دوستش دارم.

به ما افتخار هید و برایمان از کتابهایی که می خوانید اندکی بنویسید.
برایتان دعوتنامه ای می فرستم.

کافی است شما یک وبلاگ در بلاگ اسکای باز کنید.

فرناز شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:21

سلام . شغال و عرب را هم خواندم . راستش ...
صبر می کنم . دوست دارم نظر بقیه و خود شما را بدانم .

سلام

چندی پیش این داستان در وبلاگ فریدون منتشر شد با او گفتگویی در باره ی این داستان داشتیم . من و فیروز با توجه به جایگاه تاریخی این داستان ، نگاه نکرده بودیم و نظرات خودمان را می دادیم. داستان تکان دهنده ای است. ابتدا در مورد شغال که از نظر ما چه موجودی است و در کلیله و دمنه چه برایمان تعریف شده به آن نگاه کردیم و عرب را هم که بهتر از خودمان می شناسیم. ولی فریدون برایمان از دکتر عبدالحسین فرزاد نقدی نوشتند که ارزشمند است برایتان به همان شکل می نویسم:
«
در چند پیام پایین تر خودشان نوشته اند.

محسن شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 23:07 http://after23.blogsky.com/

من همین حالا داستان شغال و عرب را تمام کردم. با تایید هرآنجه که از آقای فریدون نوشته اید -و خودم اصلن این گونه در باره داستان فکر نکرده بودم- خواستم نظر خودم را هم از نقطه نظر هدایت -گیریم با طنز- بنویسم و آن این که:
هدایت بیشتر از نفرین و ناله و بدگویی های شغال که پشت سر اعراب گفت شاید خوشش آمده که این داستان را ترجمه کرده است نه آن چه که منظور کافکا بوده است.

نقد دیگری که حتمن نویسنده آن را می شناسید،خواندم. http://www.sarshar.org/archives/000297.html

من هم مانند شما با دید دکتر عبداالحسن فرزاد نگاه نکرده ام از نظر من اعراب همان اعراب هستند و شغال ها غیر اعراب هستند . شغال ها سمبل ترسو ها و لاف زن ها و در عین حال لاشه خوارها هستند.اعراب شغال ها را در عین اینکه لاشه خوار نگه می دارند به آنها هم نیاز دارند و آنها را سگ خود می دانند.

ا به نظر شما نظر هدایت در باره مردم ایران چه بود؟

فرناز یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 15:42

من فکر می کنم وقتی نویسنده ای داستانش را با این حال و هوا بنویسد در واقع این فرصت را در اختیار خواننده هایش می گذارد که تعبیر ها و تفسیرهای خودشان را داشته باشند و این اصلا بد نیست ـ گرچه بطور کلی من چندان هم این کار را دوست نداشتم ـ آن شغال ها میتوانند هریک از ما آدمها باشند . می توانند عرب ها باشند / می توانند ایرانی ها باشند و ... می توانند آنچه که بقیه می گویند هم باشند .

ضمنا من وقتی گفتم به مرگ فکر میکردم و داستان دیوار کمک کرد متاسفانه منظورم آنچه که شما برداشت کردید نبود ! منظورم این بود که این داستان کمک کرد که به تلخی و باز بیشتر به مرگ فکر کنم !

آقای دکتر عبدالحسین فرزاد منتقد هستند و نظرشان قابل اندیشیدن .
من هم دیدم شما منتظر نظر بقیه هستید و دیگران هم نمی نویسند و زمان چهار روزه رو به پایان است با خود گفتم بهتر است با نقد یک استاد دانشگاه و صاحب نظر و بیطرف شروع کنم .

اگر بخواهیم مانند آنچه که در سریال بوف کور در همین وبلاگمی خوانیم باید بنشینیم و یک به یک مانند استاد فرزاد سمبل ها را بررسی کنیم .

شما درست می گویید شغال هایی که در انتظار یک نجات دهنده هستند در عین حال ترسو و لاف زن و بزدل که عرب ها همه ی این زیر و بم اخلاقی و فکری آنها را می دانند و می گویند اینها سگما هستند تازه از سíای شما هم بهتر.....

از اینکه اشتباه مرا در برداشت خود برایم روشن کردید سپاسگزارم

محسن دوشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 00:44

به نظر من در آثار هدایت مردم ایران لیست بلند بالایی دارند که باید جمع کنم و بنویسم. یک روزی. شبیه ترینشان در کتاب علویه خانم به تصویر کشیده می شوند.
اما در این داستان هم می توانم بگویم که مردی که مورد تهاجم شغال هاست ایرانی است. خودش هم خبر ندارد. اصلن ایرانی از خطر ها آگاه نیست. هیچ وقت. دم غنیمت است صوفیان حسابی ریشه در جان و روح و جسمش دارند. حالا گیرم داستان از کافکا باشد. هرچه باشد ما ایرانیان تخم ترکه همان اروپاییان هستیم که در برهه ای از زمان به این جا مهاجرت کردند.

«ما ایرانیان از تخم ترکه اروپاییان هستیم»!!!

حتی پیش از مهاجرت آریایی هم در ایران مردمی زندگی می کرده اند.

محسن دوشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:42 http://after23.blogsky.com

حق باشماست. ولی آنقدر اروپایی به این جا آمد و تخم ترکه ریختند که ما به شکلی شدیم آن ها و آن ها شدند ما.

زایران و زترک و زتازیان نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود سخن ها به کردار بازی بود

فریدون چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 13:27 http://www.farhang4.blogspot.com

در باره داستان شغال و عرب فکر می کنم نقد های بسیاری نوشته شده باشد. دکتر عبدالحسین فرزاد در باره این داستان می نویسد:

کافکا روز 23 ژوئن 1924 در پراگ در گذشت و چون از پدر و مادری یهودی بود در گورستان یهودیان پراگ به خاک سپرده شد. داستان شغال و عرب راطبعن پیش از این تاریخ نوشته است. در آن هنگام از دولت اسرائیل خبری نبود. حتی هنگامی که صادق هدایت این داستان را ترجمه می کرد (ظاهرن 1324 ) هنوز دولت اسراییل ایجاد نشده بود. زیرا دولت اسراییل در سال 1948 رسمن با رای سازمان ملل تاسیس شد. ....

داستان شغال و عرب مقدمات سلطه صیهونیسم را٬ غرب علیه اعراب را بیان می کند

مسافری که از شمال آمده در حقیقت نماینده اروپا در این داستان است .
شغال ها ٬ در واقع صیهونیست ها هستند که از عرب ها نفرتی دیرینه دارند. بطوریکه شغال پیر می گوید « آب رود خانه نیل کفاف نمی دهد که این پلیدی را بشوید ...»

قیچی کهنه شاید نشانه اندیشه دیرینه جدایی طلبی یهودیان و اعراب باشد.
لاشه شتر در حقیقت سرزمین های عربی است که به کمک غرب پاره پاره می شود.

خون شتر که مانند تلمبه فوران می کند سمبل جاه های نفت است. کافکا به گوساله اشاره داردکه شغال ها از اینکه عرب ها سر گوساله ها را می برند ناراحت اند. شاید اشاره ای دارد به گوساله پرستی یهودیان در صحرای سینا در غیبت موسی .

انتخاب یک اروپایی به عنوان راوی اول شخص از این جهت در اینجا حائز اهمیت است که راوی خودش عامل تحقق بخشیدن آرمان های شغال هاست.

یکی از ویژگی های کافکا در لحن داستان و فضا سازس اش این است که به راحتی خصلت های حاکم بر بر افراد با تیپ های قصه اش را ملموس و عینی می کند . این مسئله را در داستان مسخ به خوبی دیده ایم که گریگوار کارمند دون پایه یک اداره به حشره ای بزرگ تبدیل می شود .کافکا در داستان شغا و عرب بر مبنای خصلت یهودیان آنان را شغا می بیند . آنان با هیات شغال وارد صحنه می کند و سعی دارد تا حد امکان لحن داستانش بی طرف بماند. راوی خود شمالی (غربی ) است و نسبت به طرفین دعوا دچار احساسات نمی شود.
حالا با این اطلاعات دوباره داستان را بخوانیم


_tag1_ سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 15:13

در داستان شغال و عرب درواقع شغال ها نماد ملتی هستن که به دنبال راه آزادی هستن ولی زمانی که کمترین سهمی از شرایط آرمانی بهشون تعلق میگیره از هدف خودشون دور میشن و انگار ارضا شدن. البته توی این داستان اعراب به شدت پست و سیاه نشان داده شدن که برمیگرده به اختلاف یهودیان با اعراب مسلمان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد