کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

خنده در تاریکی


خنده در تاریکی

نوشته: ولادیمیر نابوکوف Vladimir Nabokov

ترجمه‌ی: امید نیک فرجام

نشر مروارید

تیراژ 2200 – چاپ اول – 1383

247 صفحه – 23،000 ریال

***

از ولادیمیر نابوکوف تا کنون کتابی نخوانده بودم. رمان مشهور لولیتای او را نیز به شکل فیلمی که استانلی کوبریک ساخته بود، خوانده‌ام. دیده‌ام.

در مورد داستان کتاب در همان پاراگراف اول می‌خوانیم:

روزی روزگاری در شهر برلین آلمان مردی زندگی می‌کرد به نام آلبینوس. او متمول و محترم و خوشبخت بود. یک روز همسرش را به خاطر دختری جوان ترک کرد. عشق ورزید، مورد بی مهری قرار گرفت، و زندگیش در بدبختی و فلاکت به پایان رسید.

این کل داستان است و اگر در نقل آن لذت و منفعت مادی نبود همین جا رهایش می‌کردیم. گرچه چکیده زندگی انسان را می‌توان بر سنگ قبری پوشیده از خزه جا داد، نقل جزییات همواره لطفی دیگر دارد.

***

واقعن از این جا به بعد می‌شود نقل جزییات. جزییاتی که ناباکوف خیلی خوب از پس بیانش برآمده و از متن انگلیسی داستان، امید نیک فرجام هم ترجمه‌ای خواندنی ارائه کرده است.

در مورد زندگی هایی شبیه زندگی آلبینوس، به نظر می‌رسد که نویسنده کوچکترین سمپاتی نسبت یه قهرمان داستانش ندارد. چند بار در طول رمان سعی می‌کند که او را از راهی که به نظر می‌رسد در پایان آن هیچ آغوش بازی در انتظارش نیست، برگرداند ولی موفق نمی‌شود. آلبینوس بسیار بیش از آن‌چه که به نظر می‌رسد دچار سردرگمی است. بسیار ناتوان در تصمیم گیری، ساده و زودباور است. هر کسی می‌تواند او را خیلی زود از کاری که می‌خواهد انجام دهد منحرف کند. مگر همسرش الیزابت. که او نیز در مقابل حرکتی که آلبینوس با وی کرد مقاومتی نشان نداد و بی هیچ گونه جر و بحثی، وی را ترک کرد. وگرنه با شناختی که بعدها از قهرمان داستان پیدا می‌کنیم به این نکته پی می‌بریم که اگر الیزابت هم می‌خواست، می‌توانست همسرش را برای همیشه در کنارش داشته باشد.

در این بین، من مارگو را هم قربانی می‌دانم. مارگو، دحتری که طرف دیگر ماجراست. وی از خانواده نسبتن فقیری بیرون آمده و خیلی زودتر از همسن و سالانش خانه را برای به دست آوردن یک جایگاه اجتماعی آبرومند –با معیارهای خودش- ترک می‌کند.

 دختر شانزده ساله‌ای که کنترلر بلیط سینمایی بود که آلبینوس معمولن به آن‌جا می رفت و در مورد فیلم ها می‌نوشت.  و یک شب با او آشنا شد و دل به او باخت و .... آشنایی که در تاریکی صورت گرفت و جدایی نهایی نیز در تاریکی به وقوع پیوست.

برای آقایان خواننده دو سه خطی بنویسم که :

اگرعلاقه مند به خواندن رومان شده اید، آن را بخوانید. این خواندن چیزی به شناخت شما از جامعه‌ای که ناباکوف ترسیم می‌کند و اوائل قرن بیستم اروپاست، افزون نمی‌کند. ولی شاید بتواند با ترسیم یک چشم انداز نسبتن درست و واقعی آینده شما را پیشگویی کند. آینده ای که با دیدن یک چهره معصوم و دوست داشتنی در یک سینمای تاریک می تواند برایتان رقم زده شود. البته اگر هم خواستید پا در جای پای قهرمان خنده در تاریکی بگذارید این را بدانید که حداقل باید مانند او از ثروت کافی برخوردار باشید. -واین همان چیزی است که مردان بلد هستند با پولشان بکنند. ایرانی و خارجی و مسلمان و مسیحی هم ندارد*-. اگرهم که فقیرید که اصلن ول معطلید. 

*** 

* گیرم مسیحی برای ازدواج با زنی دیگر باید از همسر کنونی اش جدا شود ولی مسلمان نیازی به این کار ندارد. در کل قضیه فرقی نمی کند.

نظرات 9 + ارسال نظر
niloofar دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 17:22

In mardha kam balad hastand kami shoma beheshon yad bedahid .

تو بازم رفتی جایی که کی بوردت حروف فارسی نداره؟

ادبیات کودک چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 21:34 http://gag.blogsky.com

معرفی کتابه یا فروش؟

خب معرفی کتابه. فروشش توی کتابفروشی هاست.

ایران پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:50 http://zeitoon.blogsky.com/

هیچ کدوم از این کتابا رو تا حالا نخوندم !

یاسی شنبه 16 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 16:45

سلام جناب بهشت

من تازه امروز اتفاقی وقتی دنبال مطلبی درمورد جوی فیلدینگ میگشتم وب شما رو پیدا کردم ُ و حقیقتا جذبم کرد.
کمتر جایی میبینیم که اینقدر مختصر ُ مفید و شیوا مطالب رو بیان کنند
وقتی عکس شما رو دیدم تعجب کردم که چه طور یک مرد احتمالا در دوره میانسالی اینقدر کتاب میخونه اونم در هر زمینه ای!! مخصوصا رمان!
شما رو تحسین میکنم.
حتما بازم به اینجا سر میزنم.

ممنون از وب خوبتون.
موفق باشید.

ممنون.
ولی همه کتابها را که من نمی خونم. این وبلاگ گروهیه و کسان دیگری هم می نویسند.
برای کتاب خواندن هم باید وقت گذاشت. من هم به مناسبتی هفته ای حدود ۵ ساعت برای این کار می تونم بگذارم.

یاسی شنبه 16 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 20:34

آه بله اینو وقتی که این پیام رو فرستادم فهمیدم!

من هم کتاب خوندم رو خیلی دوست دارم یعنی درواقع یه جورایی معتاد هستم!!

ولی با توجه به حجم سنگین درسی که دارم ُ از همین اول سال خیلی به درسم لطمه وارد کرده!
وقتی کتابی رو شروع یمکنم دوست دارم فقط اون رو بخونم تا به آخر بطسه و ذهنم رو درگیر میکنه همین باعث میشه که از انگیزه درس خوندنم کم بشه !!

میتونم از شما کمک بگیرم؟ میتونید منو راهنمایی کنید؟
با تشکر.

باید ببینی چه چیزی باعث می شه که دوست داشته باشی کتابو تا آخر بخونی؟ پایان کتاب؟ خیلی وقتا این قوی ترینه. این همون چیزیه که یک انگیزه قوی برای تندخوانی ایجاد می کنه. کتابو که بر می داری سعی نکن کلمه به کلمه بخونیش. خیلی جاها میشه شاید چندین صفحه رو ول کنی و بری جلو. اگر خیلی به پایان علاقه مندی خودتو عذاب نده. برو و آخر کتابو بخون. شاید اصلن انگیزه ات برای خوندنش از بین بره. تا به حال هم احتمالن خیلی پیش اومده برات که دیدی بیخودی نیرو و وقت روی یک کتاب گذاشتی. در این زمینه کتابهایی هست که درسهایی در مورد تند خونی دارن. از اونا کمک بگیر و تند خونی یاد بگیر و تند خونی کن.
این تنها راهیه که می تونه بهت کمک کنه وقت بیشتر داشته باشی که به درس ات هم برسی. یا این که از برنامه هایی دیگه ای که شاید داشته باشی به نفع کتاب خوندن و درس خوندن بزنی.
در ضمن تندخونی می تونه خیلی به درست هم کمک کنه. کتابهای درسی هم عین یک رمانه. درصد زیادیش رو میشه ندید گرفت و لب کلام رو توش پیدا کرد و یاد گرفت.
امتحان کن.
شادزی.

شهبارا یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:41 http://www.shahbara.blogfa.com

سلام جناب محسن خان عزیز . کتابی را در وبلاگ ام معرفی کرده ام اگر تا به حال این جا معرفی نشده و دوست دارید می توانید همان مطلب را این جا بگذارید .

ممنون. حتمن. سعی می کنم همین امروز این کار را بکنم.

یاسی یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 13:10

ممنون از راهنماییتون.

میدونی اصلا آدمی نیستم که شور و هیجان کتاب رو از بین ببرم فقط برای اینکه آخر کتاب رو بخونم!!

و دقیقا این مشکلی رو که گفتین دارم تند خوانی !! یعنی اصلا نمیتونم تند بخونم درعین حال همه چیز رو بفهمم ولی ریز بین هم هستم دوست ندارم کلمه ای از زیر نظرم جا بمونه!....

بازم ممنون زا راهنماییتون. حتما دنبال تند خوانی میرم.

به قول کره ای ها کوماپسومیداااااااا

تند خوانی اصولی داره که اگر یاد بگیری این طور نیست که اگر تند بخونی چیزی رو جا می اندازی. کمی که دقت کنی می بینی که خیلی از کلمات نخوانده رد میشن و میرن.
اولین درس تند خوانی اینه که تحت هیچ شرایطی اگر چیزی را نفهمیدی بر نگردی و دوباره بخونی. اگر چیز مهمی باشه دوباره توی کتاب به شکل تکرار میشه که می فهمیش. اگرم که مهم نبوده باشه که رفته پی کارش.
حالا کوماپسومید یعنی میری دنبال تند خوانی؟

یاسی یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 19:56

اولش خیلی سخته نه؟؟ همین جوری بخونی رد بشی ُ تمرکز خیلی بالایی میخواد !!

به قولا " Aja Aja Fighting"
یه بجنگ !!! منم میجنگم تا بلاخره این رو یاد بگیرم

کوماپسومید نه کوماپسومیداااا

میشه همون ممنون ....چاکر شمااااا :D

هنوز شروع نکرده فکر می کنی سخته؟
من فقط شروعشو گفتم. باید یک کتاب راهنما بخری و بخونی.
کوماپسومیدااااا

تینا چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 20:42 http://h

سلام من خیلی خیلی ازاین کتاب خوشم اومد ولی میخواستم برم بخونمش متوجه شدم که سال چاپ این کتاب 1383بوده بنابراین دیگه قابل دریافت نیست امیرحسین رستمی که خیلی ازاین کتاب تعریف میکرد خیلی بدشد که دیگه قابل دسترس نیست[:

شاید چاپش تمام شده باشد و دوباره تجدید چاپ شود. وگرنه مشکلی از نظر ممیزی حاکم بر فرهنگ کشور ندارد. البته شاید هم دارد. والله و اعلم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد