کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

جنسیت گمشده


یادداشت ارسالی از: یاس مخبر

***

جنسیت گمشده

نویسنده: فرخنده آقائی

انتشارات البرز / ۱۸۳ صحفه

چاپ اول : ۱۳۷۹

یک پسر، کاملا پسر اما با احساساتی متفاوت و زنانه، آقا پسر که در طول داستان مجهول الاسم بود. از بچگی دوست داشته که دختر باشه و تا به پایان نرسیدن دوره کودکی خانواده هیچ اشکالی ازش نمیگرفتن اما با رسیدن به سن بلوغ و شناختن هر چه بیشتر خودش دوچار دوگانگی میشه!. برای خودش و خانواده  مشکلاتی ایجاد می‌کرد. مثلا.......

همیشه با ریمل وآرایش میره مدرسه که وقتی این موضوع پخش میشه از مدرسه اخراجش میکنن. یا فجیع عاشق دبیر های مردشون میشه,... ، همیشه هم اشکش دمِ مشکشه. کم کم فکر عمل کردن به سرش میزنه. مخصوصا وقتی عشقی بین اون و یک پسر دیگه صورت میگیره (به هم قول ازدواج داده بودن!)، اما با مخالفت شدید خانواده مخصوصا پدرش مواجه میشه. اینها اطلاعاتین که خودش در طول داستان میده ، داستان از فوت پدر و صاحب اختیار شدن او برای عمل جراحی شروع میشه . بلاخره این کار انجام میشه و به آرزوش می رسه اما بی خبر از مشکلاتی که ممکنه براش پیش بیاد ، با این حال خانوادش ولش نکردن ،هنوز هم عضوی از اونها بود اما باز هم مشکل داشت با اطرافیان و کلا جامعه، به قول معروف یه جای کار می‌لنگید، آن تائید، آن تحسین، آن پذیرش و آغوش باز، وجود نداشت.

به یاد اومدن خاطراتش در خلال سفر به هند هست ، در شهری برای دیدن فردی به نام آواتارا که مورد قبول همگان هست (یه جور قدیسه!!)، مردم از همه جای دنیا برای دیدنش و شفا گرفتن ازش به اونجا میرن و در بین اون توضیحاتی درباره قدیسه های اونجا مثل کریشنا یا چه طور جاری شدن رود گنگ و همچنین مختصرا دلیل جمع شدن تک تک همراهان ایرانیش به اونجا و مشکلاتشون یه تناقضی وجود داشت. نویسنده میگفت: مشکلات. ولی دقیقا نمیتونستی اون رو حس کنی، معلوم نبود اخر داستان از این کار پشیمون شده یا نه ! فک کنم نویسنده این رو بعهده‌ی خواننده گذاشته بود! حتی تصمیم گیری درباره اینکه آخر به معشوقش رسید یا نه.

مثلما اون طور من نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم، همش این احساس رو داشتم که پسره تو یه منجلاب داره دست و پا میزنه!! احساسات دوگانه ی پسر رو خوب بیان کرده بود ، اطلاعاتی مفیدی درمورد اینگونه افراد ، ولی نتونستم به عنوان یه داستان بهش نگاه کنم

معلوم بود یا به نظر من رسید نمیدونم، نویسنده ناشیانه سعی درادبی ساختن نوشته ها داشت
نظرات 4 + ارسال نظر
پروانه شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:55 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

خوب این داستان مال پیش از سخنرانی ... در دانشگاهی امریکایی بود. حالا دیگه از این مشکلات در این مملکت وجود نداره!

حسام شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 16:10 http://hessamm.blogsky.com

همینکه این کتاب با یه همچین سوژه ای مجوز چاپ گرفته خودش خیلیه... البته ما از اینجور آدم ها نداریم اینجا!

یاسی یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:35

سلام

جواب پروانه خانوم:

چی؟تو مملکت ما منظورتونه؟ فک نکنم اینطور باشه ها، آخه با توجه به سنتی نگری که مردم ما دارن پذیرفتن این مطلب براشون خیلی سخته! حالا تعدا کمی هم که بپذیرن ولی هنوز مشکل پا برجاست!
--------------------------
جواب حسام خان:

کتاب چیز خاصی نداشت! مثه یه جور مقاله و اطلاعات در این حوضه و در قالب داستان. اونقدر ضایع ننوشته بود که بخوان توقیفش کنن.
البته زیاد هم ازش استقبال نشده بود!

میلاد یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 13:17

سلام ...

ایول ... وبلاگتون به علاقه مندی ها اضافه شد !

چه خوب.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد