اگر فردا بیاید

نام کتاب : اگر فردا بیاید                                   

نویسنده: سیدنی شلدون

مترجم : محمد قصاع

انتشارات : پیکان / چاپ پنچم ۱۳۸۰

وای این کتاب سراسر شور و هیجان و اضطراب بود! تا نیمه های آخر کتاب یک لحظه هم نتونستم  زمین بذارمش!

تریسی ویتنی یک دختر ساده هست در شرف ازدواج، ناگهان خبر خودکشی مادرش رو بهش میدن، ناچار نامزدش رو ترک کرده و به شهر مادریش برمیگرده وقتی علت خودکشی مادر رو از زبون دوستش میشنوه تصمیم به اعتراف گرفتن از عامل قضیه میگیره. از اونجایی که این فرد یکی از قدرتمند ترین افراد شهر هست به طرز بسیار ساده و مسخره ای برای دختر پاپوش درست میکنن و... داستان تازه شروع میشه.

در آغاز داستان اصلا فکرش رو هم نمیکنی چه چیز هایی پیش رو داری!

در مقطعی خیلی عالی مشکلات جامعه رو نشون میداد. همیشه بسیاری از افراد هستن که ظاهرشون فریبننده ولی باطنشون فریبکاره!! یه ماسک زدن به صورتشون و توی جامعه هرکاری که دلشون بخواد انجام میدن، فقط به خاطر اینکه قدرت دارن! کسی نمیتونه چیزی بگه افرادی هم که میدونن سکوت کردن! این کتاب یه جوری انتقام جویی میکنه از چنین افرادی.

پارازیت : ناخوداگاه یاد یه سکانس جالب در فیلم کازابلانکا افتادم.

اونجا که مسئول کلانتری اومد گفت کاباره تعطیله ، گفتن چرا؟ گفت قمارهای مخفی اینجا کشف شده ، همون لحظه یه یارو اومد گفت بیا اینم پولت (پولی که از قمار برده بود!! )

ولی آخر های داستان رکود داشت(البته برای من)، مثه تجمع تعداد زیادی داستان کوتاه سرقت، یه جور خواسته بود کشش بده، همش میگفتی کی پس تمام میشه؟ عاقبت تریسی چی شد پس اه!

ولی اینجا باید به نبوغ نویسنده گفت باریکلا! یعنی حقه های دزدی چنان بی نقض بود که تا وقتی نمیخوندی نیمفهمیدی چهطور حقه زدن!! حرف نداشت.

کلا کتاب قشنگی بود.